eitaa logo
طلبه شهید علی خلیلی
507 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
422 ویدیو
24 فایل
تنہاراه رسیدن بہ"سعادت" ، بندگے خداست! وتمام سعادت خلاصہ شده دریڪ واژه؛ آن هم"شہید" .. ولادت: ⁹/⁸/¹³⁷¹ شهادت:³/¹/¹³⁹³ 🌹کانال‌‌رسمی‌شهید‌علی‌خلیلی‌با‌حضور‌خانواده‌شهید🌹 خادم‌الشهدا @shahidalikhalili2466 کپی‌با‌ذکر‌صلوات‌‌به‌نیابت‌شهید‌‌علی‌خلیلی‌
مشاهده در ایتا
دانلود
✅خاطره تشییع شهید تو نارمک بود، با این که ایام تعطیلات نوروز بود، اما جمعیت بسیاری در مراسم شرکت کرده بودند. چند روز قبل یکی از مادران شهدا از شمال زنگ زده بود و میگفت خواب پسر شهیدم رو دیدم... میخواست بره ، گفتم مادر عجله داری؟؟!! چیزی شده؟ بهم گفت بچه ها جمع شدن، داریم میریم تشییع یه شهید به نام ... از خواب بیدار شدم زنگ زدم به آشنا هامون تو تهران و کرج. وقتی خبرش رو شنیدم بغضم گرفت... شهدا هوای همدیگرو دارن... کاش هوای مارو هم داشته باشن... آره... بیشتر جمعیتی که اومده بودن این شهدا بودن که حضور داشتند و چشمای کور ما اونارو نمیدید... @ShahidAliKhalili
4_5994417831335166914.mp3
5.48M
به فدای اویی که ، چنین مناجات می خواند ... . اَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ... . (تمامِ لحظاتم ، این مناجات..!) @ShahidAliKhalili
طلبه شهید علی خلیلی
به فدای اویی که ، چنین مناجات می خواند ... #امیر_المومنین . اَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ يُعْرَفُ الْ
مناجات منظومه حضرت امیر المومنین ♥️حرف دل حضرت امیر ... این روز هایم ... او خوب میدانست ... شیعیانش چگونه آرام خواهند شد. ... ... حال خوب دعامون تقدیم به ساحت مقدس امام زمان،مادر سادات و شهدا بخصوص شهید علی خلیلی @ShahidAliKhalili
طلبه شهید علی خلیلی
به فدای اویی که ، چنین مناجات می خواند ... #امیر_المومنین . اَسْئَلُكَ الاَْمانَ يَوْمَ يُعْرَفُ الْ
قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ ! گوید: پروردگار من، مرا بازگردان! مومنون | 99 امروز همان روزی است که خدا تو را مجدد به دنیا باز گردانده است ، حالا چه خواهی کرد بنده ی خدا؟!
9.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ | خب این حجاب و پوشش رو آزاد کنید که حساسیت بره کنار! | استاد پناهیان @ShahidAliKhalili
چہ عاشقانہ ... نماز میخواندند و چہ عاشقانہ ... بہ معشوق رسیدند... 📿 💠 @ShahidAliKHalilii
نام کتاب: نای سوخته نام نویسنده: هانیه ناصری خاطره نگار: مهدیه توکلی ویراستار: محمدعامری خط: زهرامقدم ناشر: تقدیر تعدادصفحات: 168 این کتاب زندگینامه وخاطرات مربی مجاهد،شهید علی خلیلی می باشد. @ShahidAliKHAlili
طلبه شهید علی خلیلی
نام کتاب: نای سوخته نام نویسنده: هانیه ناصری خاطره نگار: مهدیه توکلی ویراستار: محمدعامری خط: زهرامقد
سلام علیکم به خواسته کاربران برای باردوم کتاب نای سوخته را بارگذاری می نماییم برای آشنایی اعضای جدید با شهید علی خلیلی هرروز بایک قسمت از این کتاب با ما همراه باشید 👇🌱 انتقادی پیشنهادی بود با خادم کانال درمیان بگذارید....
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🌹 ۱ پاییز سال۹۳، ساعت هفت و نیم صبح، بوی نان بربری داغ و تازه بهترین چیزی است که همه فکر ها را از سرش بیرون می کند😌 هنوز تا نانوایی پنجاه قدمی 🚶مانده است. در کوچه تقریبا همه ی خانه ها یا دیوارهای سیمانی دارند یا آجر سه سانتی. اصلا وارد کوچه که می شوی انگار به بیست، سی سال پیش بر می گردی!😍 جا دارد بو می کشد، به اندازه ی خوردن یک نان بربری کامل😋 سیر سیر می شود.😅 جای یک تکه پنیر تبریزی 🧀 کم است و یک لیوان چای☕️ که وقتی همش می زنی کف آن یک بند انگشت شکر باقی می ماند. یک جوان ۱۹ساله👱 آن هم توی این دوره زمونه که هنوز تا دست های بابا را نگیرد، بعید است بتواند روی دوتا پاهایش هم بایستد. مثل خیلی از جوان ها یک دستش در دست باباست و دست دیگرش در جیب او،😕 از نانوایی که دور می شود دلشوره امتحان دوباره به جانش می افتد😰😰 دور و بر آموزشگاه پر است از جوان های امروزی ، دختر و پسر ، معلوم نیست چرا اینقدر برای ماشین سواری🏃🚘عجله دارند. یک سری از آن ها که به نظر می رسید تازه چند دقیقه ای نیست هجده سالشان شده است🤔 شاید مسن ترین آن ها سعید باشد😪 ادامه دارد.......... 🥀نویسنده:هانیه ناصری 🥀انتشارات : تهران انتشارات تقدیر۱۳۹۵ 🌿 @shahidalikhalili🌿
‏ابراهیم‌ هادی همیشه می‌گفت: تا وقتی که زمان ازدواجتون نرسیده دنبال ارتباط کلامی با جنس مخالف نرید؛ چون آهسته آهسته خودتون رو به نابودی می‌کشید! ‎ از اون @ShahidAliKhalili
طلبه شهید علی خلیلی
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹#نای_سوخته🌹 #قسمت_۱ پاییز سال۹۳، ساعت هفت و نیم صبح، بوی نان بربری داغ و
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🌹 ۲ -سلام آقا سعید!بفرمائید😊 -سلام اقا میرزایی! صبح بخیر، میخواین من آخر سر امتحان بدم؟😅😊 لرزش ته صدای سعید لبخند موزیانه ای را روی لب های آقای میرزایی می نشاند😏 -برو جوون، برو جناب سرهنگ رو معطل نکن.😄 با همه احترامی که برای آقای میرزایی قائل است، اما دلش می خواهد یک بد و بیراهی بگوید😕 یا حداقل یک چشم غره ای😒 چیزی.. بلکه دلش خنک شود😞 -عیبی نداره! بالا خره که چی ؟یا رُومیِ رُوم یا زنگیِ زنگ. مرگ یه بار شیون یه بار😪 همینطور که تند و تند حرف می زند و سعی می کند خودش را متقاعد کند در ماشین🚘 را باز می کند و می نشیند. غر غر کردن هایش که تمام می شود، فرصت می کند تا در سکوت ماشین صدای نفس های آهسته سرهنگ را بشنود👮 زیر چشمی صندلی بغل را نگاه می کند👀 انقدر هُل می شود که بی اختیار ماشین را روشن می کند 🚘 زنگ صدای سرهنگ دلش را می لرزاند😰😰 -بزن دنده یک😊 ادامه دارد......... 🥀نویسنده:هانیه ناصری 🥀انتشارات:تهران انتشارات تقدیر ۱۳۹۵ 🌿 @shahidalikhalili🌿