🟩🟪🟦برای آببندی در فیلمنامه دل، در آن آب بستند
در چند قسمت اخیر از سریال دل به طور میانگین در هر قسمت حداقل یک موزیکویدئو پخش شده است.
به گزارش مشرق، سریالهای شبکه نمایش خانگی آنقدر در چند سال اخیر که تب ساخت چنین سریالهایی داغ شده است، مورد نقد و بررسی محتوایی قرار گرفتهاند که دیگر بر هیچکس پوشیده نیست بسیاری از تولیدات عرضه شده در این شبکه به دلایل مختلفی از جمله نمایش عشقهای مثلثی، خیانت، زندگیهای لاکچری و... قابلیت نمایش برای خانوادهها را ندارند. اما محتوای این آثار آنقدر حواشی را پیرامون آنها پررنگتر کرد که در بسیاری از موارد نسبت به کیفیت پایین این سریالها غفلت شد.
آنچه امروز بهانه نگارش این گزارش شد، کیفیت پایین این سریالها از بعد فنی- هنری است؛ سریالهایی که قصههای آنها در بسیاری از موارد در بهترین حالت قابلیت تبدیل شدن به یک اثر سینمایی یا در نهایت یک مینیسریال را دارند اما به دلیل اصرار سازندگان آنها برای تبدیل شدن به یک اثر سریالی با تعداد قسمت بالا، بشدت با افت کیفیت روبهرو میشوند.
*حدود 10 دقیقه پرتی در هر قسمت!
برای آنکه به شکل عینی و مصداقی در ارتباط با کیفیت نازل سریالهای شبکه نمایش خانگی صحبت کنیم، به آنالیز یک قسمت از سریال «دل» که این روزها در شبکه نمایش خانگی پخش میشود، میپردازیم. در قسمت 20 این سریال که 56 دقیقه است، تا ابتدای دقیقه 7، شاهد مروری بر قسمتهای قبلی و تیتراژ سریال هستیم و در انتهای این قسمت نیز از دقیقه 50 تا 56 به نمایش آنچه در قسمت بعد خواهید دید، اختصاص پیدا کرده است، یعنی تا همینجای کار حدود 12 دقیقه از این قسمت سریال به بخشهایی اختصاص پیدا کرده که بودن یا نبودن آنها تاثیر چندانی برای مخاطب ندارد. این ماجرا البته صرفا محدود به این قسمت «دل» یا اساسا همین سریال نیست، چرا که اگر در شمار دنبالکنندگان سایر سریالهای شبکه نمایش خانگی باشید حتما بارها با این موضوع روبهرو شدهاید که در هر قسمت از سریالهای نمایش خانگی دقایقی از سریال به پخش بخشهایی تکراری از قسمت قبل آن اختصاص دارد.
پول بده، موزیک ویدئو ببین!
اما آب بستن به سریالهای شبکه نمایش خانگی فقط به اضافه کردن بخشهایی تکراری یا غیرضروری محدود نمیشود، بلکه ماجرای موزیکویدئوها در سریالهای شبکه نمایش خانگی برای خود یک ژانر منحصر به فرد است. برای مثال در چند قسمت اخیر از سریال دل به طور میانگین در هر قسمت حداقل یک موزیکویدئو پخش شده است. در واقع چیزی حدود 5 تا 10 دقیقه از سریال در هر قسمت به پخش موزیکویدئوهایی از سریال با استفاده از تصاویر آن اختصاص دارد که این هم روشی تازه برای آببستن به سریالهایی است که در شبکه نمایش خانگی عرضه میشود! موزیکویدئوهایی که در عمل هیچ کارکردی در پیشبرد قصه اصلی سریال ندارد، البته پخش موزیک ویدئو در حین سریال فینفسه اتفاق بدی نیست ولی وقتی این موضوع تبدیل به پای ثابت اغلب قسمتهای یک سریال میشود، نمیتوان آن را به عنوان یک تکنیک هنری برای ارتباط بیشتر مخاطب با اثر در نظر گرفت، بلکه بیش از هر چیز باید آن را نشانهای بر آب بستن به سریال دانست!
قصه کیلویی چند؟!
اما حالا که از پرتیهای سریالهای شبکه نمایش خانگی در هر قسمت گفتیم، بد نیست به آنالیز بخشهای دیگر این سریالها نیز بپردازیم تا بیش از پیش مشخص شود وقتی از توهین برخی سریالهای نمایش خانگی به شعور مخاطبان میگوییم، دقیقا از چه چیزی صحبت میکنیم. برای نمونه در همین سریال «دل» که تا امروز 21 قسمت از آن در شبکه نمایش خانگی عرضه شده و قرار است 20 قسمت دیگر نیز ادامه پیدا کند، تا اینجای کار یک قصه اصلی در ارتباط با ماجرای جدایی میان «آرش» و «رستا» روایت شده است و تعدادی قصههای فرعی در ارتباط با خیانت پدر آرش به مادرش، عشق ناگهان نمایان شده «نکیسا» به رستا و حضور یک عاشق دیوانه به نام «مهران» در زندگی رستا.
بیشتر بخوانید:
حمله مطربها به چادر؛ حجاب برتر چگونه ابزار اغواگری میشود؟ +عکس و فیلم
نکته جالب و البته عجیب در ارتباط با قصه این سریال که البته میتوان به نوعی آن را در سریالهای دیگر نیز دید، تلاش سازندگان برای کش دادن قصه و پرهیز از ارائه روایتی شسته و رفته از حوادث است. دل در چند قسمت ابتدایی خود تا آنجا که توانست ماجرای جدایی رستا از آرش را کش داد و بعد از چند قسمت هم که مشخص شد دلیل اصلی اصرار رستا برای جدایی از آرش چه بوده، چند قسمتی مخاطب را معطل کرد تا بیشتر شخصیتهای قصه از اصل اتفاقات پیش آمده برای رستا مطلع شوند. حالا هم که چند قسمتی میشود همه را معطل گذشته نکیسا و عشق ناگهان نمایان شده او به رستا کرده است.
به همین راحتی «دل» که میتوانست همه این قصهها را در نهایت در 10 قسمت روایت کند؛ به مدد کش دادن بیدلیل قصه، فلشبکهای متعدد به گذشته و ترفندهایی همچون موزیکویدئو، قصهاش را در 20 قسمت روایت کرده است.
* بازیگران اشتباهی برای نقشهای اشتباهی
گذشته از اینکه زمان مفید «دل» در هر قسمت در نهایت 25 تا 30 دقیقه است و بخشهای متعددی از آن به واسطه نکاتی که پیش از این به آن اشاره کردیم، توسط همان «پرکننده»ها آماده و پخش میشوند، شخصیتپردازی و بازی بازیگران سریال نیز در بدترین شرایط خود قرار دارد. در حالی که حضور بازیگران سرشناس در سریالهای شبکه نمایش خانگی معمولا به عنوان سوپاپ اطمینان این سریالها برای جذب مخاطبان است، به نظر میرسد حضور انبوهی از چهرههای سرشناس، سازندگان این اثر را از مسأله مهم شخصیتپردازی و البته توجه به نکات فنی بازیگران غافل کرده است.
بازی فاجعهبار «ساره بیات» در نقش رستا، در کنار نقشآفرینی بشدت ضعیف ستارههای نامداری همچون «سعید راد» و «افسانه بایگان» تنها بخشی از ضعفهای مشهود «دل» از بازی گرفتن از بازیگرانی است که طبعا اسم و رسم آنها باید باعث سنگینتر شدن کفه اعتبار این اثر شود. مجموعهای از تیپهای کاملا کلیشهای و انتخابهایی اشتباه برای بازی در نقشهایی که تناسب چندانی با سن و سال در نظر گرفته شده برای آنها ندارد، از جمله حضور ساره بیات در نقش دختری جوان و همچنین «یکتا ناصر» در نقش خواهر او، میزان باورپذیری و ارتباط مخاطب با این اثر را کاهش میدهد.
البته اگر بخواهیم به آنالیز سایر سریالهای شبکه نمایش خانگی هم بپردازیم، عموما وضعیت بهتر از آنچه در ارتباط با «دل» گفتیم، نخواهد بود. واقعیت آن است که سریالهای شبکه نمایش خانگی نه فقط از بعد محتوایی، بلکه از بعد فنی نیز نیازمند نظارتی جدیتر هستند؛ بویژه آنکه با توجه به خرید این سریالها از سوی مردم و پرداخت هزینه از سمت آنها، باید نظارت دولت بر این محصولات بیشتر شود تا در بلندمدت اعتماد مخاطبان به محصولات عرضه شده در این حوزه بیش از پیش کاسته نشود.
منبع: وطن امروز
🟦🟨🟪ناظر بر محتوای سریالهای نمایش خانگی کجاست؟
نظارت بر محتوای سریالهای شبکه نمایش خانگی تا جایی رها شده که این روزها شاهد اوج گرفتن بیبند و باری، ولنگاری، عشقهای مثلثی، خیانت و ... در این حیاط خلوتی هستیم که هیچکس متولی نظارت بر آن نیست!
به گزارش مشرق، این روزها نقش سریالهای شبکه نمایش خانگی در سبد مصرف کالاهای فرهنگی خانواده پررنگ تر از قبل شده است. دسترسی آسان به وی او دی ها و پلتفرم های جدید و حذف لوح های فشرده نیز از جمله دلایل دیگر استقبال از این سریال ها شده است. به ویژه که ستارههای سینما هم پایشان به شبکه نمایش خانگی باز شد و بسیاری از کارگردان هایی که در این حوزه فعالیت می کنند، با استفاده و بهره گیری از این چهره ها راه فروش آثار خود را هموار کردند.
بیشتر بخوانید:
خرید خبرنگار توسط صاحبان پولهای آلوده در در سریالهای پر زرق و برق شبکه نمایش خانگی چه خبر است؟!
اما نکته ای که این روزها مخاطبان این دست از آثار را به شدت آزار می دهد، موضوع عدم نظارت بر تولید و محتوای سریالهایی است که در شبکه نمایش خانگی تولید می شوند و هر روز نیز این اوضاع بدتر می شود. سوالی که با هر دیدن هر قسمت از سریال های متنوع نمایش خانگی به ذهن مخاطب و خانوادهها خطور میکند این است که چه کسی یا کسانی وظیفه نظارت بر محتوای تولیدی سریال های نمایش خانگی را به عهده دارند که نتیجه چیزی جز رها کردن محتوای این سریالها نیست؟ پشت پرده نظارت بر محتوای سریال ها چیست؟ این رویه عدم نظارت مسئولانه بر محتوای سریالهای نمایش خانگی از کی و چه زمانی آغاز شد و چه پیشینهای دارد؟ اصلا آیا بروز و نمایش این همه ناهنجاریهای اخلاقی و اجتماعی و خلاف عرف و شرع، ناخواسته و غیرعامدانه است یا دستاویزی برای جبران ضعف فیلم نامه و کمفروشی نویسندگان قصهها؟
قصه پرتکرار سریال های ناتمام
حدود یک دهه پیش بود که مهران مدیری جلوی دوربین قهوه تلخ نشست و از مردم خواست تا این سریال را مجاز تهیه کنند و از نسخه های قاچاق شده و کپی استفاده نکنند. که البته این پیام در اصلاح مصرف مردم تاثیر بسیاری گذاشت اما خود این کارگردان که به رعایت قانون اهتمام ویژه ای داشت، قهوه تلخ را ناتمام گذاشت تا مردم دیگر به حرف های ستاره هایی که دوست دارند خیلی بها ندهند.
این تجربه بعدا در «ابله» کمال تبریزی نیز تکرار شد و این سریال علی رغم بهره گیری از چهره های مطرح به دلیل ضعف بسیار محتوا و فیلم نامه نیمه تمام رها شد و کسی هم پاسخی برای دلیل این اتفاق نداد.
اما این نیمه کاره رها شدن ها تنها به این دو مجموعه تمام نشد و سال گذشته سریال «رقص روی شیشه» نیز با حضور بهرام رادان، مهتاب کرامتی، امیر آقایی و ... ساخته شد. اثری که در ابتدا قرار بود در 24 قسمت ساخته شود اما عدم پرداخت مطالبات عوامل کار را به جایی رساند که بازیگران قید حضور در جلوی دوربین را زدند و کار پس از 12 قسمت به شیوه کارگردان به پایان رسید!
پس از اعلام شکایت بهرام رادان و دیگر بازیگران سریال از شرکت پخشکننده این سریال و توضیح شرکت پخشکننده دربارهٔ اتفاقاتی که برای این سریال رخ داده، بهرام رادان با انتشار پستی گفت که پس از چند هفته از شروع فیلمبرداری و پرداخت نشدن مطالبات بازیگران، کمکم بازیگران دیگر سر صحنه فیلمبرداری نرفتند و کارگردان این سریال، قسمتهای بعدی آن را با بههم چسباندن سکانسهایی که پیشتر فیلمبرداری کرده بود منتشر کرد؛ اتفاقی که باعث شد سریال در قسمت دوازدهم با اعلام پایان فصل اول تمام شود.
نیمه کاره ماندن سریال ها از جمله آسیب هایی است که هنوز پس از گذشت یک دهه برای آن فکری نشده و سازندگان هیچ تضمینی برای به پایان رساندن اثرشان به مخاطب نمی دهند.
ترویج بی بند و باری و عشق های مثلثی
ترویج بی بندوباری ها و تصویرسازی بر مبنای عشق مثلثی یکی از مهمترین ابزاری است که این روزها آثار عرضه شده در شبکه نماش خانگی از آن برای جذب بیشتر مخاطب استفاده میکنند.
روابط بدون چارچوب و خارج از قاعده از جمله مسائلی است که حتی مخاطبان را هم سردرگم کرده که آیا می توانند این آثار را همراه با فرزندانشان تماشا کنند یا خیر. یکی از این سریالها «ممنوعه» بود که همه ممنوعه ها را با خود به همراه داشت!
این سریال سبک زندگی اغراقآمیز و کاملاً هنجارشکنانه، از متن جامعه و خانواده ایرانی را بهتصویر کشید، زمانی که قسمت نخست سریال عرضه شد، موج گسترده رسانهای برای توقف سریال بهراه افتاد. استفاده علنی کوکائین مقابل دوربین و معرفی یک گروه مختلط از دختران و پسران که با روشی شبیه «کارتی پارتی»، پارتنر جنسی خود را انتخاب میکنند، از نشانههای نمایشی ممنوعی بود که در این سریال استفاده شد.
این تنها بخشی از ولنگاری تولیدات شبکه نمایش خانگی است. در کنار این بی بندوباری ها، مثلث ها و مربع های عشقی بسیاری هم در این سریالها وجود دارند که اتفاقا هر روز بیشتر از قبل می شوند.
اما نقطه اوج این مثلث را شاید بتوان در سریال شهرزاد جستجو کرد. جایی که شهرزاد بین قباد و فرهاد گیر افتاده بود و هربار بخشی از عمرش را با عشق به دیگری سپری می کرد و ماجرا تا جایی پیش رفت که دیگر برای مخاطب زردپسند هم خیلی جذاب نبود.
در ادامه این مثلث ها می توان به «رقص روی شیشه» روایتی از یک مثل عشقی عجیب را برای مخاطبانش بیان کرد. مثلثهای عشقی شبکه نمایش خانگی حتی دست از سر متاهل ها هم بر نمی دارند. از «ممنوعه» که قصه عشق «برکه» مجرد به «سامی» همسر «ترانه» بود تا «رقص روی شیشه» که ماجرای تلاش همهجانبه «ادریس» برای رسیدن به «رعنا» همسر «یغما» را نمایش میداد.
«نهنگ آبی» و «کرگدن» هم 2 سریال دیگر بودند که با همین شمایل و با چاشنی خشونت، مافیا و قصه نافرجام مخاطب را گیج و گنگ رها کردند.
یکی دیگر از سریالهایی که از قافله عشق های مثلثی عقب نماند، سریال «مانکن» به کارگردانی حسین سهیلی زاده بود. «مانکن»درباره قصه عاشقانه کاوه و همتا است که هر دو از طبقه محروم جامعه هستند و مشکلات مالی و اقتصادی مانع زندگی عاشقانه آنها میشود و ناگهان سر و کله کتی برای تکمیل ضلع سوم این عشق پیدا می شود. این سریال با ادغام عشق، خیانت و مافیا تلاش کردند مخاطب را به نفع خود پای شبکه نمایش خانگی بنشانند.
حالا هم در سریال «دل» این ماجرا به شکل اسفناکی روایت می شود. از یک سو مثلث عشقی میان رستا، آرش و رابی و از سوی دیگر مثلث عشقی آوا، رستا، آرش. البته آش این سریال تا حدی شور است که در دل همین مثلث ها، مثلث عشقی آرش، نکیسا و رستا هم وجود دارد. در کنار آن پدر آرش هم دستی بر آتش دارد و مثلث عشقی میان او، مرسده و فاراب هم بخش دیگری از این قصه است!
این مثلث های تو در توی عشقی تازه تا اینجای کار به تصویر کشیده شده و معلوم نیست تا پایان سریال چند مثلث و مربع دیگر از میان این «دل» بیرون بیاید.
اما این روزها مجموعه «همگناه» به کارگردانی مصطفی کیایی نیز با همین فرمان وارد گود شده است. سریالی پر از قصه های فرعی. به نحوی که هیچکدام از شخصیت های داستان فاقد یک قصه ممنوعه در زندگی خود نیستند!
فریبرز با بازی پرویز پرستویی سرهنگی است که در کنار تعهدات کاری خود، در جستجوری همسری می گردد که او را رها کرده و حالا فریبرز که همسر دیگری اختیار کرده، همچنان به دنبال عشق گمشده و فرزندش می گردد.
از طرف دیگر فرهاد با بازی مهدی پاکدل در یک ضلع از سه ضلع مثلثی متشکل از خود، هدیه و لیدا قرار گرفته است.
از سوی دیگر سارا نامزدی به نام حامد دارد که در همان ابتدا با دیدن پیمان، او را رها می کند و در ادامه دل به پیمان میبندد.
دروغ نیکی به نامزدش امین و زندگی پنهانی آرمان با زیبا از جمله دیگر ماجراهایی است که در دل همگناه می گذرد و هنوز تا لو رفتن روابط دیگر این شخصیت ها چند قسمتی باقی مانده است.
قصه هایی که از روی دست ترکیه ای ها کپی شده اند
نکته ای که در میان این سریالها به چشم می آید، کپی برداریشان از روی سریال های ترکیه ای است.
اما چرا کارگردان های ما به کپی برداری از این سریال ها روی آورده اند؟ ارائه تصاویر زیبا از لوکیشنها و اماکن زیبا و جذاب تاریخی و طبیعی، تکثر فرهنگی و قومی و پوششها و لهجهها، توجه به معماری، آشپزی و صنایع دستی و استفاده از هنرپیشههای جوان و زیبا از جمله عواملی بود که این سریال ها را بر سر زبان ها انداخت.
سریالهایی که اکثر آنها بالای 100 قسمت دارند و از داستان های سطحی برخوردارند که بیشتر روایتگر عاشقانه هایی بر بستر خیانت، دروغ و تجاوز است.
حالا همین سریالهای بی محتوا که حتی دیگر ایرانی ها هم رقبتی به تماشای آنها ندارند، دستمایه ای شده برای ساخت سریالهایی که میلیاردها تومان سرمایه برای سازندگانشان به همراه می آورند.
آذین: بازار مکاره ای به نام شبکه نمایش خانگی!
در همین رابطه «جبار آذین» منتقد سینما و تلویزیون با تاکید بر اینکه «دل» کلیشه مثلث عشقی، از نوع نازل ترکیه ای است، گفت: شبکه خانگی، یک امکان ارتباط اجتماعی و فرهنگی است که چنانچه دارای مدیریت کارشناسانه و برنامه ریزی سلامت و هدفمندبود، در شرایطی که صداوسیمای انحصاری و اسپانسری کشور زیر نظر و سلیقه و سرمایه اسپانسرها و انحصارگراها به سختی نفس می کشد و در تولید سریال های خوب ناتوان است، می توانست علاقه مندان را با خودهمراه کند، اما شبکه خانگی، از مدیریت اصولی و برنامه های هدفمند برخوردار نیست و تولیدات سطحی و بازاری از آن یک بازار مکاره ساخته است.
وی ادامه داد: گرچه گاه در میان سریال های این شبکه، آثار خوب هم یافت می شود، لیکن غلبه با محصولات سطحی و نازل است. نمونه آن سریال ضعیف ودم دستی دل است که به رغم داشتن نویسنده ای حرفه ای، کارگردانی کار بلد و بازیگران شناخته شده، تبدیل به یک کالای دست چندم و سطحی شده و در هیچ زمینه ای حرفی برای گفتن ندارد.
این منتقد تاکید کرد: مشکلات این سریال البته ربطی به رقابت سالم و ناسالم تلویزیون با شبکه خانگی ندارد! یک رابطه و حادثه سطحی در قالب مثلث کلیشه ای عشقی، دستمایه سازندگان دل بوده تا ماجراهای آن بدون هرگونه سنخیتی با فرهنگ ایرانی و علی رغم کپی سازی از روی سریالهای آبکی ترکیه ای در نیست در جهان رخ دهد.
وی ادامه داد: «دل» افزون بر روایت تکراری عاشقانه و دوری از پرداخت تازه و متفاوت و نوآوری، در نوشتار و ساختار هنری هم کلیشه ای است. به عبارتی دل در فرم و محتوا و داستان و ساختار، فاقد جذابیت های حداقلی است. اگر مخاطب، پیشینه برخی عوامل کارآمد آن را نمی شناخت، تصور می کرد که دل را یک گروه آماتور ساخته اند. در این سریال، از نگاه عمیق کایدان و ریزبینی هادی و بازیهای دیدنی بازیگرانی چون سعید راد خبری نیست. دلسازان با پشت کردن به مناسبات اجتماعی و فرهنگی ایرانی و دست یازیدن به روابط، گفتار و کردار کاراکترهای سریال که مقلد مشابه های ترکی هستند و در حد تیپ مانده و به شخصیت پردازی نزدیک هم نشده اند.
وی اظهارداشت: تقلید از جذابیت های کاذب سریال های ترکیه ای، چیزی ساخته اند که نه ایرانی است و نه ترکیه ای. دل از نازلترین تولیدات شبکه خانگی است. حیف قابلیت، امکانات و هزینه ای که صرف تولید این سریال بد شده است!
رقابت برای تصویر هرچه بیشتر زندگی لاکچری!
قاعده دیگری که این روزها سریالهای نمایش خانگی از آن پیروی می کنند، نمایش زندگی های لاکچری است که شاید تنها یک درصد از کل جامعه ما به آن دسترسی داشته باشند.
در این سریالها خبری از خانه های 50 یا 100 متری نیست. همه ویلاهای آنچنانی دارند و پولهایشان از پارو بالا می رود. ماشین های میلیاردی سوار می شوند و هیچ دغدغه فردی یا اجتماعی به جز خیانت، کشیدن مواد، نوشیدن مشروبات الکی و عشق جداشده ندارند.
تجمل گرایی، زندگی شبه اشرافی، پدیده تازه به دوران رسیدگی، واسطه گری و دلال بازی، فریبکاری و نیرنگ و خیانت، بی آنکه آشکارا تقبیح شوند، به عنوان رفتارهایی عادی و عامه پسند به نمایش در می آید و هیچکس هم حواسش به محتوای چیزی که ساخته شده، نیست.
ناظر بر محتوای سریالهای نمایش خانگی کجاست؟
نکته قابل تامل در این حجم از بی بند و باری ارائه شده در شبکه نمایش خانگی این است که ناظر یا ناظران بر محتوای شبکه نمایش خانگی چه کسانی و یا کدام نهاد و دستگاه نظارتی است؟
در حال حاضر متولی صدور مجوزها و نظارت بر محتوای شبکه نمایش خانگی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است که ظاهرا این حیطه را به حیاط خلوتی برای تولید آثار ضد خانواده تبدیل کرده که نظارتی هم بر محتوای آنها نیست.
از سوی دیگر این روزها زمزمه هایی شنیده شده که بناست شبکه نمایش خانگی و وی او دی ها تحت نظارت صداوسیما باشند و این مجموعه وظیفه کنترل بر تولید و محتوا را بر عهده داشته باشد.
اگر بناست چنین اتفاقی بیافتد، چرا تکلیف آن مشخص نیست و این انتقال زودتر اتفاق نمی افتد تا دست کم صداوسیما در چارچوب های یکسان با تلویزیون، بلکه در فضایی سالم تر تولیدات شبکه نمایش خانگی را پیگیری کند؟
منبع: فارس
🟦🟨بابک کایدان: ۱۲ قسمت آب بسته شده سریال دل را با رقم بالایی به فیلیمو فروختند
نبود نظارت در فرآیند تولید، افزایش بیمنطق تعداد قسمتها و کمفروشی در برخی سریالهای نمایش خانگی به تهدیدی برای این قالب توزیع فیلم و سریال تبدیل شده است.
به گزارش مشرق، سلسله عذرخواهیهای عوامل سریال نمایش خانگی «دل» ادامه دارد و در تازهترین اظهارات، بابک کایدان، نویسنده این سریال از مردم عذرخواهی کرده است. به گزارش «وطن امروز»، هفته گذشته بود که با انتقاد سعید راد، بازیگر مطرح سینما و تلویزیون از سریال «دل»، نحوه کارگردانی و قصه و نگاه بیزینسی عوامل دل خبرساز شد.
نویسنده سریال نمایش خانگی دل در گفتوگو با فارس پیرامون فیلمنامه سریال، در پاسخ به این سوال که «چرا قصه سریال به سمت عشقهای مثلثی و غیرمتعارف رفت»، تعبیر «نوعهای مختلفی از عشق» را استفاده کرده و گفته است: قصه دل، قصهای بود در ستایش عشق و ما انواع و اقسام عشقها را در این سریال بررسی کردیم تا سره را از ناسره تشخیص دهیم.
بیشتر بخوانید:
برای آببندی در فیلمنامه دل، در آن آب بستند
یک عشق راستینی بین رستا و آرش وجود دارد و مابقی عشقها، نوعهای مختلفی از عشق هستند و حتی برخی از آنها نام عشق روی آنها گذاشته میشود. عشقهای یکطرفه، عشقهای جنونآمیز، عشقهای ملاکانه (فاراب به مرسده)، عشق ممنوع و بینتیجه بین اتابک و مرسده، عشقهایی که از روی هوس است و... اما در میان همه این عشقها، عشقی راستین و واقعی است که بین آرش و رستا وجود دارد و نشانه آن هم گذشت است.
او در ادامه «تجاوز» را بستری برای طرح مساله «عشق» دانسته و میگوید: بستر تجاوز بستری بود که ما بتوانیم این عشق را در فراز و نشیب این ماجرا به تصویر بکشیم. اینها در تفکرات ما بود، حالا اینکه در سریال منتقل نشده، من از مردم عذرخواهی میکنم.
بابک کایدان: بخشی از این ماجرا به خاطر جبران مشکلات مالی ناشی از رقم بالای قرارداد بازیگران سریال بود و سازندگان برای اینکه این بودجه را جبران کنند ۱۲ قسمت اضافه کردند و هر قسمت را با رقم بالایی به فیلیمو فروختند
یکی از مباحثی که سعید راد نیز بر آن تاکید کرده بود، نگاه بیزینسی تهیهکنندگان به این سریال است که در گفتوگوی کایدان نیز اشارههایی به آن شده است. کایدان درباره دلیل افزایش تعداد قسمتهای سریال دل گفته است:«باید بگویم این ۱۲ قسمت اضافه تنها به خاطر بحث بیزینسی به کار اضافه شد، از سویی کار به دلیل مسائل مالی باید سریع جمع میشد و طبیعتا کارگردانی هم نمیتوانست کارگردانی خرد شده با دکوپاژ خرد و پلانهای خرد باشد».
او اینطور ادامه داده است: «بخشی از این ماجرا به خاطر جبران مشکلات مالی ناشی از رقم بالای قرارداد بازیگران سریال بود و سازندگان برای اینکه این بودجه را جبران کنند ۱۲ قسمت اضافه کردند و هر قسمت را با رقم بالایی به فیلیمو فروختند».
هفته گذشته سعید راد در این باره خاطرنشان کرده بود:«من تفکرهای دیگری داشتم و سعی کردم پیاده کنم اما دیدم اصلا فضا جوری نیست که من میخواهم. اینها زود میخواستند بگیرند و تمام کنند و ۲۰ قسمت را بکنند ۳۰ قسمت، ۳۰ قسمت را بکنند ۴۰ قسمت و اگر یک مقدار جا داشت میکردند ۵۰ قسمت، چون مردم برایشان مهم نیستند. اینها دارند بیزینس میکنند. من اشتباه کردم و سعی میکنم دیگر نکنم. قشنگ نیست من که ۷۰ فیلم پشتم هست، اینطور به شعور مخاطب توهین کنم».
بابک کایدان سمت راست نویسنده سریال دل - سمت چپ منوچهر هادی کارگردان سریال دل
به نظر میرسد سلسله عذرخواهیهای عوامل دل به بابک کایدان متوقف نشود، چرا که از حجم انتقادها به این سریال در شبکههای اجتماعی کاسته نشده است. مسالهای که در این میان بیش از مسائل دیگر مطرح میشود این است که این عذرخواهیها، چه ارزشی دارد؟
«دل» یا هر سریال نمایش خانگی دیگر که به صورت رایگان در فضای مجازی توزیع نمیشود که مخاطبان هزینهای برای تماشای آن نکرده باشند! دل مانند بقیه سریالهای نمایش خانگی به فروش رسیده و مخاطبان برای تماشای آن هزینه کردهاند و به همین خاطر نمیتوان با یک عذرخواهی ساده پاسخگوی انتقادها بود. یکی از ضرورتهای تولید سریال در شبکه نمایش خانگی، نظارت جدی برای جلوگیری از اینگونه رفتارهای کمفروشانه است؛ اتفاقی که خود عوامل تولید نیز پس از پایان سریال به آن اعتراض میکنند و گویی هیچ نهادی مسؤولیت سوال و توضیح خواستن از تولیدکنندگان را برعهده نمیگیرد.
بیشتر بخوانید:
ناظر بر محتوای سریالهای نمایش خانگی کجاست؟
نبود نظارت در فرآیند تولید، افزایش بیمنطق تعداد قسمتها و کمفروشی در برخی سریالهای نمایش خانگی به تهدیدی برای این قالب توزیع فیلم و سریال تبدیل شده است، آن هم در شرایطی که صنوف سینمایی تلاش میکنند نظارت بر شبکه نمایش خانگی همچنان در اختیار ارشاد بماند؛ ارشادی که در سالهای اخیر، گاهی حداقلیترین
نظارتها را نیز بر تولید سریال در نمایش خانگی نداشته است. مسؤولان ذیربط نیز از مصاحبه و اظهارنظر درباره نحوه نظارت بر نمایش خانگی سر باز میزنند و دقیقا معلوم نیست در این روزها چه کسی مسؤول نمایش خانگی است! «کمفروشی» و اضافه کردن بیمنطق قسمتهای یک سریال البته میتواند از جنبه حمایت از حقوق مصرفکنندگان نیز مهم تلقی شود.
همانطور که پیشتر گفتیم مخاطب، سریال نمایش خانگی را با عنوان ۵۰ دقیقه میخرد یا برای تماشایش در VODها هزینه میکند اما گاهی آنچه به تماشا مینشیند، از ۳۰ و چند دقیقه تجاوز نمیکند. اینها تنها نتایج بینظارتی در شبکه نمایش خانگی نیست اما گزارهای است که پس از اظهارات سعید راد و حالا عذرخواهیهای بابک کایدان بیشتر به چشم میآید.
منبع: وطن امروز
🟪 ⬛️ آغاز موج شوخیهای دستی روی پرده سینما
اصرار بر استفاده از شوخیهای جنسی فیزیکال به شکلی عریانتر بیان میشود و از این نظر ابتذال «رحمان ۱۴۰۰» را باید یک پله بالاتر از فیلمهایی همچون «هزارپا» دانست.
به گزارش مشرق، در حالی که بسیاری از اهالی هنر و رسانه، نسبت به عدم حضور فیلمهای کمدی در جشنواره فجر و دور زدن منتقدان سینمایی هشدار داده بودند، بسیاری از فیلمسازان بنا بر پیشنهاد کمال تبریزی تصمیم گرفتند آثارشان را بدون حضور در جشنواره فجر به مهمترین فصل اکران، یعنی اکران نوروزی برسانند. اگرچه به گفته مدیران سینمایی فیلمهایی که در جشنواره حضور داشتند در اولویت اکران نوروزی قرار میگرفتند اما خیلی زود مشخص شد تنها ۲ فیلم از فیلمهای اکران نوروزی در جشنواره فجر حضور داشتند و بقیه از راههای فرعی و به مدد نفوذ برخی افراد کارگروه اکران خود را به اکران نوروزی رساندهاند. اکنون که بسیاری از مخاطبان به اعتماد سازمان سینمایی و سلبریتیهای روی پرده به سینما رفتند، انتقادات زیادی را نسبت به کمدیهای حاضر در اکران نوروزی وارد کردند. انتقاداتی که ضعف فیلم و وفور کلیشههای جنسی از جمله آنها بود. هرچند به جهت اینکه این آثار به همراه سلبریتیهای فراوانشان موفق شدند خود را در میان فیلمهای نوروزی قرار دهند، احتمالاً فروش بالایی را تجربه خواهند کرد اما در مقابل ضربه شدیدی به اعتماد مخاطبان نسبت به سینما وارد خواهد آمد و تأثیر آن را در فصلهای بعدی اکران میتوان دید. به بهانه آغاز اکران نوروزی نگاهی خواهیم انداخت به ۲ فیلم پرسلبریتی و مطرح «چهارانگشت» و «رحمان ۱۴۰۰» که از نظر خواهید گذراند.
نگاهی به فیلم «چهار انگشت» اثر حامد محمدی
محسن شهمیرزادی: «چهار انگشت» همان گفتمان اکسیدان در لوکیشنی متفاوت همراه با کاراکترهای نسبتاً متفاوتی است که میتوانست در اکران نوروزی برای مخاطبان جذاب باشد و حداقل لحظاتی مفرح و بانشاط را برای آنها بسازد اما این تفریح آنچنان لگامگسیخته است که بسیاری را در سالن سینما و در مقابل پرده نمایش معذب میکند. فارغ از تمام کلیشههای جنسی و فضای جنسیتزدهای که حامد محمدی در اکسیدان نیز تجربه کرده بود و این روزها تبدیل به شابلون گیشه و فیلمفروشی در سینمای ایران شده است، چهار انگشت را باید اثری نگرانکننده برای جریان کمدی سینمای ایران دانست. این نگرانی به هیچوجه مربوط به کاراکترهای فیلم نیست، چرا که پیش از این نیز نگاهی کاریکاتوری، هجوآمیز و ضدمردمی از قشر مذهبی در سینمای ایران بازنمایی شده است. در این فیلم باز هم با کاراکتر تیپیکال و تکراری امیر جعفری مواجه هستیم که در نقش یک میانسال مذهبی حکومتی سادهلوح، هوسباز و ریاکار ظاهر شده است. او در عین اینکه آیفون به دست دارد، شعار مرگ بر بیگانان سر میدهد. در کلام انقلابی حرف میزند و در عمل منافقانه عمل میکند. به بهانه سفر حج، به تایلند میرود تا در روزهای منتهی به اخذ پست دولتی خود، برای آخرین بار به همسر صیغهایاش که در سفرهای پیشین با او رابطه داشته، سر بزند. همچنین کاراکتر جواد عزتی را داریم که از نان به نرخ روزخورهایی است که اگرچه کتوشلوار را با صندل میپوشد و کیف کمری میبندد و از تبلت ۱۰ اینچی به جای موبایل استفاده میکند تا نوکیسکیاش بیشتر در اکسسوری صحنه به چشم مخاطب بیاید اما همین کاراکتر نوکیسه در ذهن مخاطب به عنوان انسانی پویا، امروزی، باهوش و به صورت کلی مثبتتر از کاراکتر مذهبی به چشم میآید. البته نگرانی نه این کاراکترهای تیپیکال و تکراری در قصه ضعیف و نه آن کلیشههای جنسی دستمالی شده است، آنچه نگرانی دغدغهمندان فرهنگ را تشدید میکند، نام فیلم و دغدغه کارگردان آن است. در فیلم بارها بیان میشود فاصله بین جهنم و بهشت ۴ انگشت است، بدون آنکه این فاصله تبیین شود. بدون آنکه در قصه بدانیم فاصله بین «حقیقت» و «باطل» و نه بهشت و جهنم (!) که از زبان کاراکتر مدام بیان میشود، چیست؟ این فاصله بین «گوش» تا «چشم» یا همان ۴ انگشت، در قصه مصداق پیدا نمیکند مگر آنکه به بهانه تطهیر و مقدسنمایی سایر ایدئولوژیها به تحقیر سنت فرهنگی و دینی ایرانیان بپردازد. اگر به قصه «چهار انگشت» باشد که بوداییها از تمام مسلمانان و هموطنان ایرانی شرافت و اخلاق بیشتری دارند. برخلاف آن چیزی که در قتلعام و کشتار مسلمانان مظلوم میانمار به چشم «دیدهایم» و صدایی از سینما و رسانهها «نشنیدیم»، چهار انگشت تلاش دارد به ما بفهماند که فاصله دیدن ادیان دیگر و همزیستی با آنها تا شنیدن درباره آنها و تکفیرشان کم است؛ همان عزمی که در اکسیدان بود درباره همزیستی مسیحیان و مسلمانان. اگرچه که درباره اکسیدان کسی این همزیستی مسالمتآمیز با مسیحیت را انکار نمیکرد اما به نظر میرسد فیلم پرفروش اکسیدان، محمدی را ترغیب کرده بود که «تایلند» را برای گیشه و «بودا» را برای نیت خودش به تصویر بکشد.
«حقیقت» در آثار حامد محمدی گم است. پلانهای سرگرمکننده تنها تلاشی است برای تخدیر مخاطب و فراموش کردن مرزهای حقیقت. در واقع به دنبال خوشباشی بیدلیل و نگاه رمانتیزه به تمام اتفاقات دنیاست؛ نگاهی که به قانون جذب میرسد و تلاش میکند از هر چیزی جوک بسازد و لذت ببرد بیآنکه تعهدی را روی دوش خود حس کند. مخاطب دغدغهمند حتی اگر بار جنسی فراگیر این قبیل فیلمها را تحمل کند، نمیتواند این خوشباشی بیدلیل و توهین به دین اسلام در عین شعار همزیستی مسالمتآمیز با سایر مکاتب را طاقت بیاورد.
نگاهی به کمدی «رحمان ۱۴۰۰» ساخته منوچهر هادی
رحمان ۱۴۰۰ را در ادامه روند کاری منوچهر هادی میتوان یک فیلم متوسط رو به پایین در نظر گرفت! اثری که بیش از اتکا بر قصه و استفاده از ظرفیتهای پروداکشنی سینما، بر مبنای خلق معدود موقعیتهای کمیک و خنداندن مخاطب از طریق همین تکموقعیتهای کمیک پیش میرود. روندی که روایت یک قصه منسجم و چفت و بستدار کمترین نقش را در آن دارد و منوچهر هادی در چند اثر سینمایی متاخر خود عموماً به استفاده از آن متوسل شده است. اما نکته دومی که میتوان در ارتباط با این فیلم گفت حجم بالای استفاده از شوخیهای جنسی در آن است! شوخیهایی که جلوتر از فیلمی همچون «هزارپا» که بخش عمدهای از بار کمدی اثر حول شوخیهای جنسی کلامی میچرخید، اینبار با اصرار بر استفاده از شوخیهای جنسی فیزیکال به شکلی عریانتر بیان میشود و از این نظر ابتذال «رحمان ۱۴۰۰» را باید یک پله بالاتر از فیلمهایی همچون «هزارپا» دانست. جالب اینکه «رحمان ۱۴۰۰» نه فقط از منظر عدم ارائه یک قصه منسجم و پرکشش بلکه از منظر استفاده از عناصر تبلیغاتی فیلم نیز به نوعی دچار غش در معامله شده است! آنچنان که با وجود پیشروی قصه فیلم بر مبنای ۳ شخصیتی که یکتا ناصر، سعید آقاخانی و بهرام افشاری ایفاگر نقش آنها هستند، در مواد تبلیغاتی فیلم بیش از همه بر حضور مهران مدیری و محمدرضا گلزار تاکید شده است؛ این در حالی است که مجموع نقشآفرینی این دو چهره در فیلم کمتر از چند دقیقه است. البته در این میان نباید از نقشآفرینی قابل قبول سعید آقاخانی در این اثر غافل شد؛ بازیگری که بعد از چند سال حضور در نقشهایی جدی که نمونههایی از آن را امسال در جشنواره فیلم فجر و در فیلمهایی همچون «قسم»، «حمال طلا» و «بنفشه آفریقایی» دیدیم؛ یک بار دیگر به خاستگاه اولیه خود یعنی سینمای کمدی بازگشته است و مثل همیشه بخوبی از عهده نقشی که به او سپرده شده، برآمده است. اتفاقی که به شکل برعکس برای مهران مدیری در این فیلم به وقوع پیوسته تا همکار سالهای دور سعید آقاخانی در مجموعه به یادماندنی «ساعتخوش»، اینبار ضعیفتر از همیشه در «رحمان ۱۴۰۰» ظاهر شود. منوچهر هادی در «رحمان ۱۴۰۰» هم همچون اثر قبلیاش «آینه بغل» دست بر موضوع اختلاف طبقاتی گذاشته و در این میان نقدی بر رفتارهای عجیب و خارج از عرف طبقه مرفه نیز دارد. علاوه بر این گریزهای گاه و بیگاه قصه اثر به برخی اتفاقات سیاسی و اجتماعی روز همچون حاشیههای ایجاد شده بهواسطه مؤسسه مالی کاسپین و موضوع «ژن خوب»، باعث شده فیلم در پوسته ظاهری خود پیوند عمیقتری با موضوعات روز برقرار کند، هر چند با نگاهی عمیقتر میتوان به عدم شناخت و فهم درست فیلمساز از ابعاد مختلف مسأله «شکاف طبقاتی» و نکات مرتبط با آن پی برد؛ موضوعی که به نظر میرسد با استفاده از مشاورههایی نظری پیش از نگارش سناریوی اثر تا حدود زیادی قابل حل بود اما در نهایت محقق نشده است.
منبع: وطن امروز
🟦 🟨 🟩 اعترافات کارگردان فیلم رحمان ۱۴۰۰ :
شوخی جنسی در کمدی خیلی مهم است
رحمان ۱۴۰۰ شوخی جنسی داشت. نقدها را خواندم، کامنت داشتم که با زن و بچه فیلم را دیدیم و وسط فیلم از سالن بیرون آمدیم. قبول دارم یک صحنههایی اشتباه بود.
به گزارش مشرق، چه از خودش و چه از کارهایی که ساخته خوشمان بیاید، چه خوشمان نیاید نمیتوانیم حضور و اهمیتش را در سینما و سریالسازی امروز ایران انکار کنیم. حضور منوچهر هادی بین کارگردانان پولساز سینما و پرکاریاش در شرایط فعلی اقتصادی نشاندهنده این است که او راهی را که میرود فارغ از کیفیت و ارزشگذاری میشناسد و رگ خواب مخاطب را بلد است. با او به بهانه سریال «نیسان آبی» همصحبت شدیم و از کارهای گذشتهاش گفتیم و آثار قوی و ضعیفی که ساخته و البته اعتقادش که پای همه کارهایش ایستاده است. از اثرگذاریاش بر سینما و سالنهای سینما گفت و همچنین درباره هزینهها و دستمزدها حرف زدیم و از اتفاقات اکران «رحمان ۱۴۰۰» و حاشیههایش حرفهای تازهای زد. خودش را یک فیلمساز صنعتی میداند و ابایی ندارد که بگوید همچنان درحال آزمون و خطاست. منوچهر هادی «نیسان آبی» را اصلاحشده فیلمهای کمدی قبلیاش میداند و از یک هادی بالغتر حرف میزند.
فرازهای مهم این گفت و گو :
*من فیلمساز هستم و پول خوب را من میگیرم و تشویق خوب هم من میشوم و تنبیه را شخصا قبول میکنم.
*به ریوالدو حدود ۱۰۰میلیون پرداخت شد و یک جلسه هم آمد. بیشتر بهخاطر مدرسه بچههای بیسرپرست قبول کرد و آن پول را همانجا به خیریه تقدیم کرد.
*۱۰۰درصد از کارم دفاع میکنم. از سریال «دل» تا الان که چهار سال و نیم میگذرد، با پیشتولید پنج سال میشود، سریال «گیسو» را ساختم و الان هم «نیسان آبی» را ساختم.
*چرا از منوچهر هادی درخصوص دل یا گیسو انتقاد شد؟ اول تا آخر تمام تقصیرها گردن من است. کارگردان باید جوابگوی همه باشد. مقصر کارگردان است، ولی وقتی فیلمی خوب شود هزارو۸۰۰ نفر در آن سهم دارند.
*سالوادور برای صنعت سینمای ایران مفید بود.
*اگر شما دوست ندارید یک سریال را نبینید. ۱۴هزار فیلم و سریال در فیلیمو و نماوا است و شما گزینههای دیگر را ببینید.
وقتی سیر فیلمسازی شما را میبینیم برداشت این است که از مدل فیلمسازی در فیلمهایی مثل «قرنطینه» و «زندگی جای دیگریست» و «یکی میخواد باهات حرف بزنه» که مخاطب را سخت درگیر فیلمهای شما میکرد، خسته شدید. به نظر شما اتفاقاتی که برای فیلمهای قبلی شما رقم خورد در تغییر این مسیر موثر بود؟
این تغییر مسیر اتفاقی شد. من هنوز هم دوست دارم فیلم اجتماعی بسازم. الان هم در تدارک ساخت فیلم اجتماعی هستیم. فعلا درباره این صحبت نمیکنم ولی خیلی ناخواسته مسیر من یکباره تغییر کرد و کاملا غریزی بود.
پس قبول دارید مسیر فیلمسازی شما تغییر کرده است.
بله. مشخص است که تغییر کرده است. مگر میشود از «زندگی جای دیگریست» و «قرنطینه» به «من سالوادور نیستم» برسید و بگویید تغییری نکرده است؟ نمیتوان به مخاطب گفت «من سالوادور نیستم» فیلم اجتماعی است و شما الکی میخندید. این فیلمی کمدی است ولی ناخواسته این اتفاق افتاده است. قرار بود آن سال که هنرمندان را به جامجهانی میبردند من هم به برزیل بروم و فیلم آنها را بسازم ولی بنا به دلایلی نشد. خیلی ناجوانمردانه نشد که بروم و چهار ماه بعد فیلمی به من پیشنهاد شد که در برزیل است. احساس کردم باید آنجا بروم. تمام کشورهای دنیا را سفر کردهام، البته عشق خارج رفتن ندارم ولی احساس کردم اینکه در ۶-۵ ماه دوبار پیشنهاد کار در برزیل میشود مطمئنا اتفاقی نیست. درنهایت آنجا رفتم و سالوادور را ساختم و پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران شد؛ رکوردی که قبلا برای «اخراجی ها» و «نهنگ عنبر۲» بود. آنجا فهمیدم کاملا غریزی کمدی را میشناسم.
یعنی نمیخواستید فیلمی پرفروش بسازید؟
خیر. واقعا از ابتدا این نظر را نداشتم. یک پیشنهادی شد و ساختم و پیشبینی من دو، سه میلیارد بود. فیلم طوری فروش رفت که وقتی بررسی کردم نقطهقوتی داشت ولی همان کاری که در فیلمهای دیگر کرده بودم را اینجا هم کردم. منتها فضا تغییر کرد. ممکن است کاملا غریزی یک توانایی داشته باشید که وقتی به سمت آن میروید و در آن زمینه مطالعه میکنید، پختهتر میشوید و مشخص میشود توانایی شما در آن است یا در جایی بیهوده تلاش میکنید و غریزی چیزی در وجود شما نیست. مثلا طرف سعی میکند خواننده شود ولی چیزی از آن در نمیآید ولی یک نفر غریزی این توانایی را دارد و با کلاس و مطالعه آن را درجه یک میکند. احساس میکنم در فضای کمدی با فیلمهایی همچون «سالوادور»، «آینهبغل»، «رحمان ۱۴۰۰» و «نیسان آبی» و... علاوهبر اینکه باید حرفی بزنم، قطعا هیچ فیلمی بدون پیام نیست، وظیفه اولی که دارم این است که فیلمها مخاطب را سرگرم کند و فضای شاد و مفرحی برای او ایجاد کند.
احساس میکنم این در وجود من است. بعد از سالوادور میگفتند برزیل بود و عطاران بود و ریوالدو را آوردید.
آن زمان هم حضور ریوالدو خیلی سروصدا کرده بود.
ما میخواستیم فوتبالیست مشهور برزیلی بیاوریم و از ایران هم مشخص نبود چه بازیگری در فیلم حضور دارد. حتی با رونالدو هم مذاکره کردیم که آن زمان باید دومیلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان به پول خودمان پرداخت میکردیم. درحالی که کل فیلم را با یکمیلیاردونیم ساختیم.
به ریوالدو چقدر پرداخت کردید؟
به ریوالدو حدود ۱۰۰میلیون پرداخت شد و یک جلسه هم آمد. بیشتر بهخاطر مدرسه بچههای بیسرپرست قبول کرد و آن پول را همانجا به خیریه تقدیم کرد. دلم میخواهد یک چیز دیگری هم همین ابتدای مصاحبه بگویم؛ من چند سالی است که مصاحبه نمیکنم و الان بهخاطر احترامی که برای شما و «فیلیمو» قائل هستم، این مصاحبه را انجام میدهم چون پشت کار میایستند و حمایت میکنند. من با «نماوا» هم کار کردم ولی یکبار هم آنها را ندیدم. این برای خود «نماوا» بد است، یک فیلم که تولید میشود باید فیلمساز را دیدار کرد، باید پشتصحنه رفت و حتی بگویند چرا این فیلم را بد ساختید، انتقاد کنند تا اشکال کار خود را بفهمم. چطور میشود یک پلتفرمی هزینه چندینمیلیاردی کند و کارگردان کار را نبیند. انتقاد به ضرر من است ولی این اتفاق افتاده، حتی یکبار از «نماوا» با ما تماس نگرفتهاند.
یک نکتهای که درباره شما زیاد صحبت میشود پرکاری است. پرکاری مشخصا نقص و ضعف نیست اما وقتی متن و تعداد دیکتهها زیاد میشود ممکن است غلطها هم زیاد شوند. احتمالا آمادگی این مساله را دارید که آن را قبول کردید. پرکاری از سابقه کاری شما میآید یا دلتان میخواهد حوزهها و کارهای مختلف را تجربه کنید؟
در واقعیت اینطور نیست. من از سریال «دل» که به چهار سال پیش برمیگردد...
ببخشید که وسط صحبتتان میآیم. شما از سریال «دل» دفاع میکنید؟
۱۰۰درصد از کارم دفاع میکنم. از سریال «دل» تا الان که چهار سال و نیم میگذرد، با پیشتولید پنج سال میشود، سریال «گیسو» را ساختم و الان هم «نیسان آبی» را ساختم. در ایام کرونا من ۱۰ ماه بیکار بودم. بعد از «گیسو» هفتماه بیکار بودم که «نیسان آبی» کلید خورد. در پنجسال سه سریال ساختم و نمیدانم چرا اینقدر سریالها و کارهای من دیده میشود. نمیدانم چرا همه فکر میکنند من ۱۴ ماه در سال سر فیلمبرداری هستم.
به نظر شما در پنج سال سه سریال طبیعی است؟
من فکر نمیکنم بالا باشد. بعد از «رحمان»، سریال دل را ساختم، بعد گیسو و بعد نیسان آبی را ساختم. گیسو هم ادامه عاشقانه بود. به نظر شما سه سریال در چهار، پنج سال خیلی است؟
شاید به نسبت کارگردانهای دیگر خیلی است.
به نسبت کارگردانهای دیگر نمیگویم. کار من کارگردانی است. وقتی کار به من پیشنهاد میشود چرا قبول نکنم؟ همین الان ۱۵-۱۰ پیشنهاد کار دارم که قرارداد نمیبندم.
سینمایی، سریال، تلویزیون؟
بله. خیلی از تلویزیون زنگ میزنند.
پذیرفتید که تغییر مسیر دادید و در موقعیت جدیدی قرار گرفتید، این پیشنهادهای زیاد به دلیل موقعیت جدید است؟
برای ساختن فیلم اجتماعی دو سال باید دنبال سرمایه بدوم. سرمایهگذار برای من زیاد میآید، منتها سرمایهگذار میپرسد پول من برمیگردد و من میگویم من نمیدانم. درمورد کمدیها هم همین را میگویم که نمیدانم پولش برمیگردد یا خیر. من تا الان میتوانستم ۲۰ فیلم اجتماعی بسازم ولی وقتی میدانم فیلمی احتمال دارد اصل پول طرف هم برنگردد را چه کنم؟ ب
برخی مواقع سرمایهگذار برای سود نزد من میآید، پول خود را میگذارد که سود کند. هزاران نفر را منصرف کردم که برای سرمایهگذاری و سود خانه بخرند. من صداقتی در حرفهای خود دارم، وقتی میدانم کسی پنجمیلیارد دارد و سهمیلیارد را میخواهد وارد سینما کند منصرفش میکنم. ۵۰ میلیارد داشته باشد و ۱۰میلیارد بخواهد هزینه کند قبول میکنم. به او همهچیز را شفاف میگویم که مثلا تضمین نمیدهم این فیلم بفروشد. خیلیها نقش میخواهند. مثلا سرمایهگذاری میکنیم و برای نقش هم میگویم حتما باید یک دوره کلاس بروید و در زمینه بازیگری باید تلاشی کرده باشید. آن پول کمک میکند و نقشی هم میدهم که به فیلم لطمه نخورد.
این اتفاق افتاده است؟
بله. در سالوادور بود. کسی سرمایهگذاری سالم و درستی کرد و او را در فیلم شریک کردیم، خروجی آن فیلم هم مفید بود. سالوادور برای صنعت سینمای ایران مفید بود. سالوادور میلیونها مخاطب به سالن سینما برد. سالوادور حال سینماداران را خوب کرد و باعث شد چندین سالن سینما تاسیس شود.
سالوادور و امثال سالوادور منظورم است. سالوادور در سال خود رکورد فروش تاریخ سینمای ایران را جابهجا کرد. با یکی، دومیلیارد جابهجا نشد، هشتمیلیارد اخراجیها به ۱۶ میلیارد و ۷۰۰ میلیون تومان رسید. با یک بازیگر و یک کمدین این اتفاق افتاد. آینهبغل ۲۱ میلیارد و خردهای فروش کرد و دومین فیلم پرفروش سینمای ایران بعد از «نهنگ عنبر۲» شد.
سالوادور۲ پیشنهاد شد؟
خیر، پیشنهاد نشد، فیلم موفق دیگری ساختم که به ۲۱ میلیارد فروش رسید. وقتی یک فیلم پرمخاطب دارید و معمولا سری دومش را میسازید یکسری مخاطب به آن اضافه میشود. همیشه اینطور است که سری دوم فیلمهای کمدی بیشتر از یک میفروشد.
ممکن است سری سوم را مردم بگویند بد شده است ولی سری دوم معمولا پرفروشتر از سری یک است. سراغ آینهبغل رفتم و رکورد دست نهنگ عنبر۲ بود. با اختلاف ۳۰۰ میلیون دومین فیلم پرفروش تاریخ سینمای ایران شد. رحمان ۱۴۰۰ در ۲۵ روز ۲۵میلیارد فروخت. هنوز رکورد فروش روزانه، رکورد هفته و رکورد ماهانه برای رحمان است.
چرا تهیهکننده با این شرایط نباید دنبال من بیاید؟ چرا من نباید فیلم بسازم؟ مهم نیست پنجهزار نفر یا دوهزار یا ۱۰هزار نفر، اصلا یکمیلیون نفر با فیلمهای من مخالف باشند. حق هم دارند و برای آنها احترام قائل هستم برخی ناراضی به دنیا آمدهاند. من انرژیای را که بخواهم صرف جواب دادن به این افراد کنم، صرف ناراحتی از کامنتها بگذارم، صرف تولید و ساخت فیلم بعدی خود میکنم.
اما انگار عددها برای شما مهم است که یک فیلم چقدر در هفته اول و ماه اول بفروشد و...؟
مشخص است که مهم است. این تجارت من است.
و این مسابقه خودتان با خودتان است؟
بله. مسابقه چه اشکالی دارد؟ مسابقه از این نظر که چقدر فیلم من میفروشد برای من مهم است.
اینکه فیلم جدید از فیلم قبلی پربینندهتر شود، پرفروشتر شود و... .
پربیننده و فیلم بهتری شود.
و آمار تعداد تماشاچی، تعداد فروش و... هم اهمیت بالایی دارد.
بله. مهم است. برای چه کسی مهم نیست؟ مگر میشود فردی بگوید من برای خودم فیلم ساختم؟ من میگویم همه را نمیتوان راضی نگه داشت. چرا از منوچهر هادی درخصوص دل یا گیسو انتقاد شد؟ اول تا آخر تمام تقصیرها گردن من است. کارگردان باید جوابگوی همه باشد. مقصر کارگردان است، ولی وقتی فیلمی خوب شود هزارو۸۰۰ نفر در آن سهم دارند. وقتی فیلمی موفق میشود همه شریک هستند و وقتی فیلم بد میشود فقط کارگردان است. از نظر من درست همین است. سالوادور فیلمی از منوچهر هادی است، با هر کیفیتی که باشد. دل اگر کشدار است مقصر من هستم، به دلایلی موجه قبول کردم آن را کش دهم و من مقصرم.
دلایل موجه برای شماست یا برای دیگران؟
یک دلایلی وجود دارد ولی اینها ربطی به نتیجه ندارد. وقتی مخاطب ناراضی است منوچهر هادی باید دنبال اشکال کار خود برود. درمورد گیسو مخاطب ناراضی بود باید بررسی کنم که مشکل چیست.
ریتم را در گیسو و حتی پلانهای لایی تندتر کردید. یعنی مخاطب میفهمد در پاسخ به انتقاد واکنش نشان داده شد. شاید این واکنش جزئی هم باشد اما به هر دلیلی این کار را کردید مخاطب این تغییر را میفهمد.
انصافا این مطلب برای این نبود ولی دقت داشتم گیسو را با ریتم تندتری بسازم، چون فیلمنامه میطلبید. ماجرا قدری پلیسی و ماجرای سه جوان بود که با هم شریک هستند. یکسری جوان به دنبال پولی، چه به حق و چه ناحق بودند و این میطلبید ریتمش تند باشد. در سریال دل نمیطلبید ریتم تند باشد، چهار صفحه و نیم ساره بیات و حامد بهداد در کافیشاپ دیالوگ میگویند، بگویم دیالوگها را سریعتر بیان کنند؟ سکانس عاشقانه است. در جاهایی کلیپ بود و جاهایی میشد زودتر کات زد ولی آن کار ریتم کندی داشت و سرعت کار همین بود. اشکال کار را فهمیدم، در فیلمنامه پر از سکانسهایی است که دو نفر سه یا چهار صفحه دیالوگ دارند.
بعد که ساخته شد این را فهمیدید؟
بله. من به جایی رسیده بودم که میگفتم منوچهر هادی هرچه بسازد مردم میبینند. دل را هم دیدند و گیسو را هم دیدند. کامنت برای من آمده بود که این چه فیلمهایی است که میسازید، ۹ کار را عنوان کردند که بد است. وقتی کار بد است چرا نگاه میکنید؟ ۹ کار از من دیدهاید و شاکی هستید؟ بهتر نیست کارهای من را نگاه نکنید؟ مطمئنا یک چیزی وجود دارد که کار من را تماشا میکنید.
خب حتما چیزی دارد که دیده و نقد میشود.
در فیلیمو پول اشتراک میدهید و یک سریال نیسان آبی از منوچهر هادی است. من خودم «خسوف»، «حرفهای»، «جزیره» و... را دیدهام. یکی، دو قسمت از یک کار را میبینم. یکی، دو تا وظیفه من است که ببینم چون حرفه و تخصص من است، از قسمت سه و چهار وظیفه سریال است که خفت من را بگیرد و دنبال خود بکشد. کاری که «زخمکاری»، «قورباغه»، «شهرزاد»، «میخواهم زنده بمانم» و... با من کرد. من را پای سریال مینشاند. من وظیفه ندارم در فیلیمو همه سریالها را ببینم.
اگر شما دوست ندارید یک سریال را نبینید. ۱۴هزار فیلم و سریال در فیلیمو و نماوا است و شما گزینههای دیگر را ببینید.
این ذهنیت آدم را یاد آن بنده خدا میاندازد که میگفت اگر نمیخواهید جمع کنید و بروید. مخاطب فیلم میبیند و انتقاد هم میکند.
خیر. او میگوید ناراحت هستید از این کشور بروید. یک محصول برای من است و یک زمانی CD است و قسمت دو نیسان را خریدهاید و میگویید شما به من خیانت کردید، یک زمانی در تلویزیون یک سریالی نشان میدهد و شما نمیپسندید و تماشا نمیکنید. من میگویم در فیلیمو اثرهای زیادی است. از بین ۳۵هزار محتوا یکی «نیسان آبی» است. دو قسمت را دیدید و نپسندیدید محتوای دیگر را ببینید. این با مسالهای که بیان کردید خیلی متفاوت است.
این را میتوان مثبت هم دید. طرف دوست دارد و میبیند و یک انتقادی هم میکند.
من هم اشتراک نماوا و فیلیمو را میخرم. دوست دارم پول بدهم و فیلم ببینم. وقتی به سینما رفتم و از فیلم خوشم نیامده است، نمیگویم که پول بلیت من را پس بدهید یا بگویم این کارگردان از مملکت برود. یک فیلم دیدید و خوشتان نیامده است. این مساله بزرگی نیست. زحمتی که در دل، گیسو، نیسان آبی و... کشیدم یکسان بوده است. من کمفروشی نکردم. ممکن است یک فیلم آنطور که انتظار داریم استقبال نشود. این به معنای کمفروشی من نیست. یکسری کامنتها فحش و ناسزاست و سراغ ادبیاتی میروند که مشخص است طرف در چه خانوادهای است والا نقد خوب کارساز است. تمام نقدها و کامنتهایی که به ضرر من بوده به من کمک کرده است چون از برآیند ۱۰ نقد درباره یک موضوع باید فکر کنید یک جایی اشکال دارد، ممکن است یکی با ادبیات محترمانه و یکی با فحش این نقد را بیان کند. نمیتوان گفت نادیده میگیرم.
چقدر فکر میکنید در قسمت تولید مناسبات اقتصادی سریال مناسب و صحیح است؟ اگر دل بازگشت سرمایه داشته چقدر بوده است؟ آنقدر بازگشت سرمایه داشته است؟
بله. هم پلتفرم نماوا گیسو را کار کرد و هم فیلیمو گیسو را کار کرد و دوباره حاضر هستند با من کار کنند. دلیل چیست؟
چندبرابر هزینهای که برای دل کردید بازگشت داشته است؟
آنها محاسباتی است که تهیهکننده هم نمیداند. محاسبات مربوط به فیلیمو و نماوا فرمولهای عجیبی دارد که ما هیچگاه نپرسیدیم و هیچگاه هم برای ما توضیح ندادند. وقتی کاری میسازید و پلتفرم دوباره دنبال شما میآید و دوست دارد با شما کار کند یعنی کار جواب داده است. پنجمیلیون مخاطب کار را دیدهاند و ۵۰۰ هزار نفر مخالف هستند. بیشتر نیست. حتی یک میلیون مخالف باشند یعنی چهارمیلیون نفر پلتفرم سود کرده است. کدام مسیر را شما رفتهاید که ۱۰۰ درصد رضایت در آن بود؟ کامنتهای فیلم آقای فرهادی را بخوانید، همه به ایشان اعتقاد داریم و به ایشان افتخار میکنیم. شاید کلا خط فکری ایشان سلیقه برخی نباشد ولی نمیتوان گفت فیلمساز بدی است. باز هم نمیتواند همه را راضی نگه دارد. من هم فیلم میسازم و تمام تلاشم این است که تمام کامنتها و بازخوردها مثبت شود و لذت برای من این است که استقبال خوبی شود یا رضایت مردم بالا باشد. این رکورد است.
در همین پلتفرمها فیلمهایی ساخته میشود که بازگشت سرمایه ندارد.
مشخص است. به کارگردان هم میگویند خداحافظ! چقدر کارگردان بهتر از من وجود دارد، به اندازه موهای سرم است ولی طرف وقتی فیلم میسازد مراقب منتقد است. من موقع فیلمسازی اصلا به منتقد فکر نمیکنم. من فکر میکنم باید فیلم خوب بسازم. من برای منتقد فیلم نمیسازم. این برای من معنی ندارد.
برای چه چیزی فیلم میسازید؟
ابتدا برای حیثیت خودم سعی میکنم فیلم خوب بسازم. بعد برای مخاطب فیلم میسازم.
منتقد با حیثیت شما بازی میکند.
برای من مهم نیست. معتقدم اگر منتقد آبرو داشته باشد منصفانه نقد میکند.
یک نقد این است که منوچهر هادی براساس جنس مناسبات اقتصادی فیلم میسازد.
من یک فیلمساز صنعتی هستم. وقتی نیسان آبی را میسازم به صنعت سینما و پلتفرم فکر میکنم و اینکه مخاطب راضی باشد. شوخی جنسی آنچنانی هم نمیکنم.
اما در آثار شما شوخی جنسی وجود دارد.
بله. رحمان ۱۴۰۰ شوخی جنسی داشت. نقدها را خواندم، کامنت داشتم که با زن و بچه فیلم را دیدیم و وسط فیلم از سالن بیرون آمدیم. قبول دارم یک صحنههایی اشتباه بود. اشتباه این بود که ارشاد باید محدودیت سنی تعیین میکرد.
در «نیسان آبی» هم رگههایی از شوخی جنسی وجود دارد.
خیر. نیسان آبی را با خانواده میتوانید ببینید. نمیتوان اصلا در آن شوخی نداشت، به نسبت سریالهای کمدی یکی از سالمترین سریالهایی است که با خانواده میتوانید تماشا کنید. یکی ۵۰ درصد شوخی جنسی دارد و یکی کمتر است. شوخی جنسی در کمدی خیلی مهم است. شوخی با مذهب، سیاست و... مهم است. به نظر شما کمدی به چه چیزی گفته میشود؟
به نظر من بزرگنمایی و اغراق شدن یکسری مسائل مهم کمدی است.
یک تعریفی را از من داشته باشید که هیچ جایی نخواندم. کمدی یعنی شوخی با یک موضوع جدی! با چه چیزی میتوان شوخی کرد؟
با یک موضوع جدی یا هر موضوع جدی؟
کمدی هزار نوع دارد. کمدی شوخی با یک موضوع جدی است که میتواند هزاران موضوع باشد.
این شوخی حد ندارد؟
بله، نباید شأن یک آدم و آبروی او را زیرسوال ببرید. کمدیای که وقتی مردم میبینند یا آن فرد میبیند سرگرم شود و کیف کند. قطعا مواردی در فیلم وجود دارد که از دست ما در میرود، مواردی است که اصلاحیه میخورد و ما تصحیح میکنیم. ولیکن اینکه فیلمی بیاورید که همه آن درست باشد یا همه غلط باشد، نداریم. فیلمسازی آزمون و خطاست.
بعد از این همه سال هنوز آزمون و خطاست؟
تا زمانی که عمر دارید در آزمون و خطا هستید. در فیلم ساختن بدتر است.
چون فوتبالی هستید مثال فوتبالی میزنم. وقتی بهعنوان مربی سر یک تیم فوتبال بمانید چهار جلسه و بازی کنارش باشید میفهمید این تیم میماند یا اوت میشود. صبر نمیکنید تیم اوت شود و بعد بگویید این آزمون و خطا بود.
تلاش میکنید و تاکتیک را عوض میکنید. در ایران هیچ فیلمی به اندازه «رحمان ۱۴۰۰» دیده نشده است. به هر نحوی بگوییم به هر حال مخاطب زیادی داشته است. چه چیزی باعث میشود این را میبینند؟
اگر با همان مختصاتی که فیلم «رحمان ۱۴۰۰» داشت و اگر آن محدودیتها برداشته شود، باز هم فکر میکنید دیده شود؟
دیده میشود ولی کمتر.
شما همچنان موافقید که «رحمان ۱۴۰۰» اکران شود اما با ردهبندی سنی؟
بله، این کار باعث میشد یکسری کدورتها ایجاد نشود. در تلویزیون ایران دکتری درباره روابط زناشویی صحبت میکند، آیا بچه باید ببیند؟ قبل برنامه اعلام میکنند که برنامه پزشکی است و درباره روابط زناشویی است. ابتدا مجری اعلام میکند و خانوادههایی هستند که برنامه را در نبود بچه میبینند. بالاخره یک مناسباتی دارد. من هم مقصر هستم ولی همیشه صفر تا ۱۰۰ تقصیرها گردن کارگردان میافتد. من فیلمساز هستم و پول خوب را من میگیرم و تشویق خوب هم من میشوم و تنبیه را شخصا قبول میکنم. یکسری نقدها منصفانه و کارساز است، یکسری نقدها کارساز است اما نامحترمانه بیان میشود. من با این نقدها کیف میکنم. من میگویم فردی که به من فحش داده از کجا ناراحت است؟ اگر با من خالی میشود من او را میبخشم. فیلم من بد است، تماشا نکنید، نمیگویم از این مملکت بروید. منتقد هستید ولی حق ندارید فحش دهید. اگر میخواهید فحش دهید من بهعنوان منوچهر هادی ناراحت نمیشوم و میگویم شاید آرام شده است. اگر اشتباهی در کار من باشد تلاش میکنم رفع کنم. با نقد هم منصفانه برخورد میکنم. «دلوگیسو» منتقد زیاد دارد و اشکال کار را بررسی میکنم. آن اشکالات در نیسان آبی تقریبا رفع شده است. درست است ژانر فرق دارد ولی تلاش کردم میزان مخاطب ناراضی را قدری راضی کنم. اینها با تجربه ساخت دل و گیسو به دست میآید. کمدی رحمان شوخی جنسی داشت و باید ردهسنی مشخص تعیین میشد. اصلا مگر میتوان برای ساخت فیلم قائل به حدودی نبود؟ شما را قائل به این میکنند.(باخنده) این فیلم پروانه نمایش گرفته است.
ما از اعضای پروانه نمایش پرسیدیم حاضر هستید با خانواده این فیلم را تماشا کنید، گفتند خیر.
خب، چرا مجوز دادند؟ وقتی مجوز میدهند و مشابه این شوخیها و حتی بدتر را در فیلمهای دیگر میبینم اما به من گیر میدهند باید قدری تامل برانگیز باشد. ۹۹ درصد مردم این را دوست داشتند. خانمی به من گفته بود بچه من بالای ۵۰ بار رحمان را دیده است، منع کردم و گفتم نباید بچه این فیلم را ببیند. ما هم میفهمیم و خانواده داریم ولی در مورد سینما فرد پول میدهد و به سالن سینما میرود تا فیلم ببیند و تفریح کند. اگر محدودیت سنی مشخص شود شما نمیتوانید مناسباتی که بین زن و شوهر است را بین دختر و پسر ۹-۸ ساله ببینید.
گفتید که مخاطبان در شبکه نمایش خانگی و سینما مختار هستند هر فیلمی میخواهند ببینند. اما یک نکتهای وجود دارد آن هم در مورد تولید یک اثر هنری و تاثیرات آن بر اجتماعی که قطعا هنرمند آن را هم باید درنظر بگیرد. این را از این جهت میگویم که گفتید پدری در مورد اکران «رحمان ۱۴۰۰» با شما تماس گرفت و خودتان موافق آن مدل اکران بدون ردهبندی سنی نبودید و به عبارتی نگران اثر وضعی تولیداتتان بر افراد هستید. حتما هم قبول دارید که ما و دنیای امروز عرضه محصولات فرهنگی و هنری شرایط عجیبی پیداکرده. نمیتوان گفت نه مخاطب و نه فیلمی که ساخته شد مثل «رحمان ۱۴۰۰» را در یک فضای ایزوله نگاه داشت. رحمان ۱۴۰۰ ساخته شده و فضای اجتماعی و سینمایی با اثرات وضعی آن فیلم درگیر شد. اگر آن پدر نخواهد بچهاش را سینما ببرد به شیوههای مختلف فیلم دست آن بچه میرسد.
به نظر شما یک فیلمساز میتواند بدون در نظر گرفتن نظام ارزشی حاکم بر جامعه، مثل فلان اینفلوئنسر اینستاگرام بگوید من محتوای خودم را اینطور که دوست دارم میسازم، هر کسی هم دلش نمیخواهد من را دنبال نکند یا مثلا سراغ این محصول تولید شده نرود؟
اگر در صفحه اینستاگرام خود یک تیزر یک دقیقهای بسازم و پخش کنم این حرف شما درست است. من مجوز رحمان را از وزارتخانه گرفتهام. من اگر در صفحه اینستاگرام خودم این کار را کنم و تولید محتوا کنم و خودم مجوز بدهم و خودم اکران کنم، حرف شما درست است. من فیلمی ساختم که فیلمنامهاش پروانه ساخت گرفته، فیلم پروانه نمایش گرفته و ۲۵ روز اکران بوده است، یعنی جماعتی دیدهاند و فیلم را تایید کردهاند و یکباره تصمیم گرفتند نمایش داده نشود. من میگویم فیلم اشکالاتی دارد و قبول میکنم ولی اشکال اصلی از وزارت ارشاد است که باید محدودیت سنی تعیین کند و بگوید این فیلم اساسا نباید نمایش داده شود چون مشکلاتی دارد همانطور که یکسری از صحنههای فیلم را گفتند و ما حذف کردیم یا اینکه اصلا محدودیت سنی تعیین کنند. ابتدا تایید میکنند و بعد فیلم را توقیف میکنند. وقتی فیلم تولید شد وزیر ارشاد، رئیس سازمان سینمایی و... کدامشان پشت فیلم آمدند؟
از من شکایت کردند و احضاریه در منزل آمد که ارشاد از شما شاکی است. جرم من چه بود؟ اینکه قاچاق فیلم را شما بیرون دادهاید. طرف شک کرده و از من شکایت کرده است؟ به جای اینکه پشت من بایستد و بگوید ما پروانه نمایش دادیم ولی فیلم شما توقیف شد و ضرر مالی بدهند، از من شکایت میکنند. این اشکال نیست؟ چون من فیلمی ساختم که دو درصد افراد ناراضی بودند. خودم از فیلم رحمان یکی دو درصد برخی از صحنهها را راضی نبودم و اگر بخواهم دوباره بسازم این صحنهها را تلطیف میکنم که الان در نیسان آبی کردم. شوخی جنسی را کم میکنم، نه اینکه اصلا نباشد. در ایران با هیچ کسی و با هیچ جایگاهی و با هیچ جایی نمیتوان شوخی کرد. در نیسان آبی با صنف خود، خانه سینما شوخی کردیم و اصلاحیه خوردیم.
در حالی که همین شوخی هم با خانه سینما در سریال «خوب، بد، جلف» شده بود.
من آن را ندیدم. در کسانی که در شورای پروانه نمایش هستند، این ویژگی وجود دارد و واقعا نمیتوان با جایی شوخی کرد. میخواهم بگویم فیلمسازی سختترین کار دنیا با فاصله است. در کار معدن فیزیکی خسته میشوید. من میخواهم یک گوشی موبایل بفروشم باید ۴۰ دقیقه مخ مخاطب خود را بزنم و به او بدهم و پول بگیرم. کارگردان باید با پلتفرم صحبت کند و او را راضی کند که ۳۰ میلیارد بدهد تا فیلم بسازم. روی چه حسابی باید روی من سرمایهگذاری کند؟ وقتی فیلم را میسازید بهعنوان کارگردان تپش قلب دارید که مشکلی ایجاد نشود. اگر انتقاد میشود منوچهر هادی مدام فیلم میسازد، شما هم میتوانید بسازید. اصلا بدتر از من بسازید.
این نکتهای که در مورد شورای پروانه نمایش گفتید یک جورایی بخش نظارت را بهعنوان ضمانت پخش کارهایتان قبول دارید. پس نمیتوان گفت که مخالف شورای نظارت هستید؟
همه جای دنیا این موضوع وجود داشته و باید وجود داشته باشد. مگر میشود شما فیلم بسازید و هر طور میخواهید پخش کنید؟ همه جای دنیا هم وجود دارد. اینکه به فیلم من مجوز میدهید و بعد توقیف میکنید و بعد خود را کنار میکشید و حتی از من شکایت میکنید قدری عجیب است. من میگویم باید نظارت باشد و خیلی جاها سازنده است، خیلی از فیلمنامههایم را به ارشاد دادم و رد شده است، بعد از چند سال آن فیلمنامه را خواندم و با خود گفتم خوب شد نساختمش! نکاتی که آن زمان به من گفتند درست بوده است. خیلی فیلمها را ساختم و بعد در شورای پروانه ساخت جلسه گذاشتم و بحث کردیم و اصلاحیه انجام دادیم و نتیجه مثبت بوده است. ولیکن پروانه ساخت و پروانه نمایش به من میدهید و وقتی فیلم توقیف میشود کنار میکشید جای تعجب است.
روزی که رحمان توقیف شد پشت در اتاق آقای انتظامی رفتیم، از ساعت ۱۰-۹ صبح تا ۴ بعد از ظهر منتظر بودیم و اصلا ما را ندید. در صورتی که شما باید پیگیری کنید و تماس بگیرید و از من بهعنوان فیلمساز و تهیهکننده عذرخواهی کنید چرا فیلمی که به شما مجوز دادیم به هر دلیلی توقیف شده است. ما را در اتاق خود راه ندادند. اینها بد است. من نمیگویم فیلم من بیغلط بوده و چرا توقیف شده است، توقیف شده، حتما دلایلی داشته است، حالا یا من قانع میشوم یا نمیشوم. پایبند مقررات هستم، پایبند قانون جمهوری اسلامی هستم، پایبند ارشاد هستم ولی ارشاد هم اگر مجوزی به من میدهد باید از من حمایت کند حتی اگر مقصر باشم. باید پای فیلمساز خود بایستد. در سال چند فیلم توقیف میشود؟ هر ۵ سال شاید یکی دو فیلم توقیف شود. آن وقت من را به اتاق خود راه ندهید، فیلمی که مجوز نمایش گرفته و روی پرده سینما بوده است.
رسوایی این برای مدیر است تا من! اگر در وسط فیلم، به خاطر عدم صلاحیت فیلم را از من بگیرند آبروی من میرود.
البته ادعایی که درباره رحمان ۱۴۰۰ شد، این بود که مافیای اکران در گرفتن پروانه نمایش تاثیر داشت.
فیلم رحمان زمانی که آماده شد ۱۰-۹ ممیزی داشت و از این تعداد ۷ مورد را انجام دادیم و دو مورد را توافق کردیم. خیلی ساده بود. مافیایی در کار نبود. شورای پروانه نمایش وجود دارد که ۷ نفر در آن هستند، در شورای پروانه ساخت هم ۷ نفر هستند. به حد نصاب نرسد اصلا جلسه برگزار نمیشود. این فیلم را دیدند و مجوز دادند. شما فیلم را دیدید، این فیلمی بود که باید توقیف میشد یا چند صحنه را بزنند؟ صفر تا ۱۰۰ فیلم وقیحی نبود.
اما به نسبت فیلمهای دیگر خود یا استاندارد سینمای ایران، قدری جلوتر رفته بودید.
میشد چند صحنه را حذف کرد.
«رحمان ۱۴۰۰» اگر گرفتار حاشیه نمیشد، میتوانست یک کمدی مهم سیاسی شود. کاراکتری هم که از مهران مدیری در این فیلم نشان دادید هم نزدیک به برخی از آدمهایی سیاسی امروز جامعه ایران بود.
در نقش مهران مدیری خواستم فرد ریاکاری را نشان دهم که به وضوح در جامعه دیده میشود. از این آدمها بسیار داریم. مدل فلان کس حرف میزند، مدل فلان کس رفتار میکند، مدل فلان شخص لباس میپوشد تا نشان دهد فرد موجهی است اما خلاف میکند. از این افراد زیاد داریم که من این مدل آدمها را در این نقش نشان دادم. فیلمی ساختهام به نام «یکی میخواهد باهات حرف بزنه»، ۱۴ صفحه مجله فیلم برای آن نوشته بود. که خود من تعجب کردم. تحلیلهایی انجام دادند که واقعا بخشهایی از آن را من فکر نکرده بودم. این طبیعی است و اعجاز فیلمسازی این است که فیلم میسازید و در حین ساخت به جاهایی میرسید که مطالبی از آن زاییده میشود. ممکن است در این گفتوگو از صحبتهای من سوالی بپرسید که از ابتدا اصلا در ذهن نداشتید و بهترین سوال گفتوگو شود. ممکن است سکانسی در فیلم بسازیم که از آن چیزهایی تولید شود که زائیده ذهن ماست و ناخواسته تحلیلهایی از آن شود ولی نقش مهران مدیری را شاید بسیاری به نحوه دیگری برداشت میکنند.
انیمیشن معروف «رابینهود» را قطعا دیدهاید. او در جایی تیر اولش خطا میرود و تیر دوم را میزند. «نیسان آبی» الان برای شما حکم تیر دوم را دارد یا اعتقاد دارید تیر اول خطا نرفته است (ارجاع من به سریال «دل» و «گیسو» است)؟ نیسان آبی یک قدرتنمایی است یا روندی در مسیر خود شماست؟
بعد از سریال دل و گیسو که به هر دو اعتقاد دارم، عوامل بیرونی باعث شد آنها لطمه بخورند که باز هم مقصر من هستم. من اشتباهات را تقصیر کسی نمیاندازم. اشتباه من در انتخاب آدمهایی بود که در دل و گیسو، من با آنها همکار شدم و نتوانستم آنها را مدیریت کنم.
افراد پشت دوربین بودند؟
بله. نمیخواهم اسم ببرم. من میگویم منوچهر هادی با یکسری افراد کار میکند، با خبرنگاری مصاحبه میکند و باید باهوش باشد و حرفی نزند که فردا جایی تیتر کند که مشکلزا شود. من مصاحبه نمیکردم و میدانیم همین مصاحبه برای من شر میشود. منظور از شر این است که بالاخره برای من حواشی دارد.
در نیسان آبی اولین کاری که کردم، آدمهایی را انتخاب کردم که به من اعتقاد داشته باشند، نه اینکه قبلیها اعتقاد نداشتند. در جاهایی من با کسی رفاقت کردم و آن آدم از رفاقت من سوءاستفاده کرد. نه اینکه جلوی او کم بیاورم، ولی از یکجایی به بعد نمیتوانستم برگردم و رفاقت را تمام کنم. گفتم اجازه میدهم این فیلم تمام شود. بعد از گیسو و دل به خودم گفتم سعی کن فیلم بعدی را طوری بسازی که چیزی باشد که دوست داری و با آدمهایی کار کن که به تو اعتقاد دارند و از همه مهمتر تمام انرژی را روی فیلمنامه گذاشتم. یعنی فیلمنامه را خریدیم و یکبار دیگر من و آقای دولتخانی نسخه سینمایی آن را نوشتیم و بعد برای سریال آمد و یکبار دیگر آقای دولتخانی از قسمت یک تا ۲۰ نوشت. یک نویسنده دوباره اضافه کردیم و دوباره از یک تا ۲۰ نوشتیم.
یعنی ابتدا قرار بود فیلم سینمایی باشد؟
بله. پروانه ساخت سینمایی داشتیم. قسمت به قسمت جلو رفتیم. برای اینکه صفر تا صد فیلمنامه را نه بهعنوان کارگردان و تهیهکننده بلکه فراتر از این با تیم نویسنده وقت گذاشتیم و در اجرا به بچهها گفتم هر لوکیشنی میخواهید بنویسید. چندین کیلومتر گاوداری میرفتم و برمیگشتم که روبهروی فرودگاه امام بود. ۷۵ کیلومتر میرفتم و برمیگشتم، دو ماه و نیم روزی ۱۵۰کیلومتر من در ماشین بودم. ۴-۳ ساعت در ترافیک بودم. مسافت به کنار و این ترافیک سختتر بود. کلیه من سنگساز شد و کمردرد گرفتم. در شکرآباد ۱۳۰ کیلومتر رفتوبرگشت بود. بعد از عوارضی بود، دو ماه و نیم آنجا بودیم. یعنی من ۵ ماه در لوکیشنهای سخت کار کردم. خواستم فضای جدید را مخاطب به لحاظ بصری احساس کند. به همهچیز فکر کردیم و خداراشکر که جواب داد.
میخواهید بگویید فرادست خوب و بد داریم؟
شما با پراید به یک ماشین پنجمیلیاردی بزنید، هرچند جدیدا بیمه قوانینی دارد ولی کسی که زده بیچاره میشود. من این صحنه را دیدم که طرف با پراید به ماشین گرانقیمتی زد و نشست گریه کرد و صاحب ماشین گفت چرا گریه میکنید؟ گفت غلط کردم ولی او گفت من چیزی نمیخواهم. من این مدل را هم دیدهام. همه پولدارها نامرد و بد نیستند. اکثر آدمهای پولدار را دیدهام در کار خیر شرکت میکنند. بخشی از آنها هم هستند که پول ناسالم درمیآورند. ما طرح موضوع میکنیم. چقدر تیغ ما برش دارد؟ چقدر اجازه حرف زدن داریم؟ اندازهای که بتوانیم طرح موضوع کنیم و شاید در طرح آن اشتباه کنم یا درست بگویم و اشتباه برداشت کنند. جذابیت سینما این است که یک فیلمی میسازید و هزار برداشت از آن میشود.
و دقت هم دارید که سوگیری نداشته باشید؟
اگر بروم، سمت مردم میروم. همه همین تلاش را دارند، فیلم میسازند که مردم دوست داشته باشند. شما میگویید طرف مردم هستم، محرم نذری میدهید، جهیزیه هم میدهید و... ولی کل درآمد شما حرام است و برخی هستند که کل درآمد آنها حرام است و یک قرون هم نم پس نمیدهد. از این دو مورد اولی بهتر است هرچند اصل آن غلط است.
برگردیم به نیسان آبی. در این سریال دو زوج میگذارید ولی ریسک است که حسین یاری را کنار مهران غفوریان میگذارید. نکته عجیب و جالب اینکه در دو قسمت اول بهشدت متاثر از نهنگ عنبر هستید و نمیدانم چرا!
باور میکنید من این فیلم را ندیدم؟
کاش میدیدید.
من تمام سریالهای تلویزیون و فیلمها را میبینم. حداقل دو قسمت را میبینم. جذاب باشد تا انتها پیش میروم.
پس نهنگ عنبر را ببینید تا بدانید در دو قسمت اول تحتتاثیر نهنگ عنبر هستید حتی نوع رفتار و... همینطور بود.
وقتی دهه ۶۰ را روایت میکنید یک پیراهنی دارد، یک شلواری دارد، یک مدل مویی دارد و یک پارکی دارد و یک ماشینی دارد که ثابت است. چیز دیگری نمیتوانید بیاورید. کجای قصه شبیه نهنگ عنبر است؟
دهه ۶۰ همین است؟ میخواهم زنده بمانم هم در دهه ۶۰ است.
ژانر این دو سریال با هم متفاوت است.
آدمها و تیپها که ثابت هستند.
سریال دلدادگان را در دهه ۶۰ ساختم. جلیل سامان، بهمن گودرزی و... ساختهاند و همه شبیه هم هستند ولی قصهها متفاوتند. اصغر فرهادی ۹-۸ فیلم ساخته که همه شبیه هم است و فرمول یکی است ولی هر یک قصهای جداگانه دارد. وقتی میتوانید بگویید تحتتاثیر نهنگ عنبر هستم که بدعت و نوآوری در سینما ایجاد کرده باشد. نهنگ عنبر همان گریم و همان لباسی است که باید باشد. فکر نمیکنم قصه من شبیه آن باشد.
چه چیزی از دهه ۶۰ برای شما جذاب است؟
فضا، نوستالژی، پوشش، فرهنگ، ادبیات، روایت عاشقانه آن و ... جذاب است.
نسبت به دهه ۶۰ در نیسان آبی نقد دارید؟
خیر، در آنجا میخواهیم گذشته اینها را تعریف کنیم. درواقع هم خواستیم طنازی کار را بیشتر کنیم و هم نمکی به کار بدهیم و هم میدانستیم دهه ۶۰ را مخاطبان دوست دارند. اگر کسی دهه ۶۰ را ندیده باشد تعریف آن دوره را شنیده، عکسها را دیده است. همه این دوره نوستالژی است. هزاران فیلم ساخته شده است. گریم دیگری از این دوره نداشتیم. تیپها و پشت مو همین مدل بوده است. تحتتاثیر هیچفیلمی نیست. گریم همین بوده، وقتی تحتتاثیر است که محتوا یکی باشد. تحتتاثیر یعنی قصهای را دیدهاید و از آن الهام گرفتید و شبیه آن را ساختهاید.
احتمالا چون دیدهاید نسخه جواب پس دادهای است.
به من کسی نمیتواند این را بگوید چون در ده فیلم پرفروش تاریخ سینمای ایران سه موردش برای من است. سه مورد مختلف است، نه سری یک و دو و سه باشد. سه فیلم متفاوت من جواب داده است.
در نیسان آبی سراغ خانواده میروید. فارغ از فاصله طبقاتی خانواده هم برای شما مهم است. در تمام فیلمها از این استفاده میکنید. اینجا خانواده شلوغتر است و قدری با عقلانیت فاصله دارند. خانواده خوشی هستند که اتفاقا چرتکهای هم در دست دارند.
اتفاقا اینها تلخی و گریه و لحظات غمانگیزی دارند. اینها الکی سرخوش نیستند. من کار کمدی میسازم. تلخی را با زبان طنز بیان میکنم. نیسان آبی این کار را انجام میدهد. اینکه دو خانواده خوش هستند لحظات خوش هم دارند. اگر آبگوشت سر سفره بخورند با عشق میخورند. هستند خانوادههایی که همین آبگوشت را زهرمار میکنند. وظیفه من این است که نشان دهم این خانوادهها اگر از نظر مالی مشکل دارند شرافت دارند، رفاقت میفهمند. همین الان دو خواهر با هم رقابت هم دارند. این بهخاطر او چشم خود را میبندد، پز هم میدهند. سعی کردم عین زندگی را به زبان طنز بیان کنم و مخاطب ارتباط بگیرد. کاراکتر کمدی باید در جاهایی پخمگی و کودنی داشته باشد و کارهای غیرعقلانی انجام دهد که احساس کنید با یک فرد باملاحت طرف هستید. نه اینکه به این طبقه و کاراکتر و شخصیتهای موجود و شرافت آنها توهین شود.
به این فکر کردم نقدها و اشکالاتی که یکسری از مخاطبان به دل و گیسو داشتند، در اینجا نداشته باشیم. مخاطب منوچهر هادی به دل و گیسو انتقاد داشت و من با دیالوگ نمیتوانم جواب بدهم، اینجا جای عذرخواهی نیست، ولی اولین چیزی که برای من مهم است مخاطب است. اولین مسالهای که مهم است مخاطب عام است، کسی که فیلم منوچهر هادی را ببیند تا سرگرم شود. تمام انرژی خود را روی نیسان آبی گذاشتم و اتفاقا بازیگری که ۱۰۰درصد تخصص او کمدی بود، انتخاب نکردم. با حسین یاری ریسک کردیم و او هم پذیرفت و ریسک کرد. او کمدین نیست، کمدی بازی کرده است. خانم بهناز جعفری کمدین نیست و یکسری بازیگر بچه و جوان انتخاب کردیم. آقای جمشید هاشمپور کمدین نیست، آقای خمسه نقش یک رزمنده را بازی میکند که اصلا نقش کمدی ندارد. یوسف صیادی کاملا جدی است. یعنی خود را به چالش کشیدم. فضا با همین صمیمیت و گرما جلو میرود و کار به جایی میرسد که تعجببرانگیز است.
کارهایی در نیسان آبی کردید که اتفاقا مشخص میشود دقت داشتید از فرمولها و راههای مطمئن بروید. مثلا در فیلمهای کمدی، آنهایی که زوج دارند، موفق هستند. دو نفری را آوردید که ریسک زیادی دارد یعنی مهران غفوریان را کنار حسین یاری گذاشتید. قبل از اینکه به این ورود کنیم دلم میخواهد این را بگویم که یک ویژگی مشترک در همه کارها دارید و آن هم نمایش فاصله طبقاتی در جامعه است.
بله.
مثلا در «آینه بغل» اوج این فاصله دیده میشود.
«کارگر ساده نیازمندیم» هم همینطور بود.
بله. درباره اختلاف طبقاتی صحبت میکنید و طرح مساله میکنید و در جاهایی میخواهید راهحل ارائه دهید و به همین جمله ختم میشود که کل دنیا مگر چیست! اختلاف طبقاتی داریم اما دنیا در کل چیزی نیست که بخواهیم بجنگیم. انگار انتهای فیلمهایتان به این میرسد.
از یک زاویه اینطور ختم میشود که به شأن و منزلت و فطرت همدیگر توهین نکنیم وگرنه وجود انسان پر از معنا و شرافت و محتوا و مفهوم خوب برای زندگی است. احساس من از زندگی این است که آدم باید برای اطرافیان خود مفید باشد. به اندازه و بضاعت خود اینطور است. از این جهت که فحش بدهم و زیرآب بزنم و شما را نابود کنم، ارزش ندارد.
به نظر میرسد در نیسان آبی دوباره سراغ افرادی رفتید که قبلا در فیلمهای دیگر از آنها حرف زدید. برای این جنس آدمها چه ویژگیای قائل هستید؟
من خودم از ابتدای زندگیام در خانوادهای بودم که تامین بودیم. غم نان نداشتیم ولی بچه پایینشهر، سهراه افسریه، سهراه مسعودیه بودم. اگر شب گرسنه نخوابیدم ولی فقر را دیدم. گرسنگی همسایه را دیدم. خانوادهای را دیدم که پول نداشته فرزند خود را به دانشگاه بفرستد و پدر خانواده شرمنده بوده است. اینها را باید دید. اگر نیسان آبی درمیآید و اگر کارگر ساده نیازمندیم و آینه بغل درمیآید که یک بچه جنوبشهری عشق این را دارد که نامزد خود را با مازراتی بیرون ببرد، هم خودم آن را لمس کردم و هم دیدم. اگر همهاش خودم نبودم ولی اطراف خود دیدهام. تا این را نبینید و با سلولهای بدن لمس نکنید نمیتوانید به تصویر بکشید. درباره فقر فیلم اجتماعی میسازید ولی درنمیآید ولی شما حسین یاری را از من میپذیرید. بچههای او را میپذیرید.
مناسبات این آدمها چقدر واقعی نشان داده شده است؟
من ۱۰۰درصد از واقعیت الهام گرفتهام. شاید یک جاهایی را برجسته کنم.
برخی میگویند شما تحقیر میکنید.
اینچنین نیست. شرافت این طبقه برای من ارزشمند است چون خودم از این طبقه هستم.
اینکه تمام آرزوی یک آدم یک نیسان آبی باشد یا جمشید هاشمپور باشد، مسخره کردن نیست؟
خیر. برای شما نمونه این افراد را میآورم. چرا مردم ارتباط میگیرند؟ برای فیلم من بیشتر هزینه شده یا یکسری از فیلمها در نمایش خانگی یا یکسری فیلمهای دیگر از خودم؟ گیسو بیشتر هزینه شده یا نیسان آبی؟ چرا مردم با نیسان آبی بیشتر ارتباط میگیرند؟ برای گیسو زحمت بیشتری کشیدم و مناسبات من با عوامل سختتر بوده است. مدیریت سختتری را درپیش گرفتم. مردم با نیسان آبی ارتباط میگیرند چون حرف دل مردم است.
نگاه شما از جنس نگاه از بالا به پایین به این طبقه نیست؟ به نوعی به میزان زیادی در حسرت طبقه بالاتر از خود هستند؟
خیر، اینچنین نیست. وقتی بد معنا پیدا میکند که خوب را کنار آن بگذارید و برعکس. آدم مرفه وقتی معنا میدهد که آدم فقیر را کنار آن به تصویر بکشید. فرادست و فرودست در کنار هم خوب به تصویر کشیده میشود. در انتهای آینه بغل نظام فرادست را که نماینده آن رضا گلزار در آن فیلم بود، بالا آوردم و با نماینده فرودست که جواد عزتی بود، آشتی دادم. اتفاقا چرکین نکردم.
راهحلی که شما میدهید در وضعیتی که روزبهروز شکاف طبقاتی بیشتر میشود، این است که مسالمتآمیز کنار هم زندگی کنید. درصورتیکه الان فضایی که وجود دارد، این را نمیطلبد.
اصلا به این معنا نیست. من یک آدم پولدار هستم، طبقه ضعیف را میبینم به جای اینکه پول بدهم و گداپروری کنم، میگویم این پول را میدهم کارخانه احداث میکنید و یکسری جماعت را بیاورید و کار کنید و پول دربیاورید. این فرق دارد تا اینکه بگویم پولدارها عوضی هستند. هزاران آدم پولدار داریم که کار خیریه میکنند. واقعا دستگیر هستند. نمیتوان گفت هرکسی پول دارد، عوضی است.
پس خشم مردم نسبت به همان ۴درصدی که شما در آینه بغل هم به شوخی اشاره کردید، برای چیست؟
همه آن درک را ندارند. من فیلم زیاد کار میکنم و برخی میگویند قدری نفس بکشید و بس است و چقدر میسازید. این را میفهمم که طرف سینما خوانده و در آموزشگاه بازیگری رفته و برای هنر زحمت کشیده ولی روابط را بلد نبوده یا نتوانسته ورود کند و برای او سخت است بپذیرد من فیلم میسازم. من همیشه به بچهها میگویم از طرف من جواب هیچ احدالناسی را ندهید، اجازه دهید نارضایتی باشد و کسی حق ندارد جواب دهد یا به مردم بیاحترامی کند.
درمورد شخص شما نمیگویم، قبول دارید یکی از مسائل شما در فیلمها شکاف طبقاتی است. در نیسان آبی با حالتی مواجه میشوند که خود را از این وضعیت بکنند.
کاراکتر دچار تحول مالی میشود که بیشتر شانس است و در آن موقعیت هم او را میسنجیم.
طبیعتا یک واکنشی را نسبت به وضعیت جامعه نشان میدهید، چیزی که اتفاق میافتد. در اجتماع ما افراد فقیر عصبی از این اختلاف طبقاتی هستند و همه آدمهایی که به جایی رسیدند هم براساس مناسبات صحیح اقتصادی نبوده است. مساله در این است. در این وضعیت راهکاری که میدهید این است که رضا گلزار به پولی رسیده و با همان مناسبات اقتصادی که ممکن است ناقص باشد، به جواد عزتی چک یک میلیاردی میدهد تا کارخانهای بسازد. چون در جایی رفاقتی پیدا کردند و عمومی نیست.
در اینجا به جایگاه آنها کار ندارم. جایگاه آنها را تثبیت نمیکنم. ما اشاره نکردیم او فرد خلافکاری است. او آدمی است که اگر پولدار است، اصالت دارد یعنی نسل او پولدار بوده است. من آدمی را نیاوردم که در این جامعه به جایی رسیده است. این فرد در رحمان ۱۴۰۰ است که طرف از موقعیت اجتماعی استفاده میکند تا به جایی برسد. به فرزند خود میگوید انگلیسی به درد نمیخورد و باید چینی یاد بگیری چون روابط ما الان با چین است. در اینجا اشاره مستقیم میکنم این فردی است که از نظام و از اسلام و مذهب و اعتقادات سوءاستفاده میکند. این مشخص است. رضا گلزار در آینه بغل کسی است که پولدار اصل و نصبدار است و از قبل پولدار بوده است.
این را در فیلم ندیدیم.
نگفتیم در این انقلاب پولدار شده است.
لزوما منظور این نیست کسی که در این انقلاب پولدار شده، بد است. کسی که نگاه میکند میگوید این آدم نماینده ۴درصد ماست که اعتقاد داریم با رانت به پولی رسیده است.
در آینه بغل به این اشاره نکردم و اصلا موضوع فیلم من نیست ولی در رحمان این وجود دارد.
سوال من این است راهحلی که ارائه میدهید چقدر به نفع طبقه فرودست است؟
در کارگر ساده اعتراض نمیشود؟
فیلم «کارگر ساده نیازمندیم» به منوچهر هادی پیش از این نزدیک است.
بله، در کارگر ساده نظام فرودست بلند میشود و اعتراض به نامردی و ظلم نظام فرادست میکند، چون از پول خود سوءاستفاده میکند.
آنجا بیشتر دغدغهاش ناموسی است.
خیر، همهچیز است. اصغر فرهادی جدایی نادر از سیمین میسازد، موضوع فیلم این است که خانوادهای در کشور خود نمیخواهند زندگی کنند و میخواهند خارج بروند. این خانواده نماد چیست؟ جامعه کوچک است، نماد جامعه ماست. در یک خانواده بسط و گسترش میدهد. یک خانواده را نشان میدهد که به تمام جامعه تعمیم میدهد. من یک آدم پولدار را نشان میدهم و میگویم آدمهای پولدار هم هستند که فکر میکنند با پول میتوانند همهچیز را بخرند و میخرند. متاسفانه در کشور ما با پول میتوان همه کار کرد و این خیلی بد است. چرا این سیستم را درست نمیکنند؟
شما به این معترض هستید؟
بله، در یک حرکت آنارشیستی حق خود را میگیرند.
و این نسخهای است که میپیچید؟
خیر، این حرکت هم اشتباه است و در اتاق بازجویی یکییکی میگویند اشتباه کردیم. به اینجاها کشیده میشود.
قائل به این نیستید که نسخه بدهید؟
من طرح مساله میکنم. ما میگوییم در جامعه این مشکل وجود دارد و میتواند پسلرزههایی داشته باشد یا حتی پولداری کمک کند.
اینها را در قالب طنز شریف نشان دادن کار سختی است. مخاطب اغلب واکنش مثبت دارد. جدای از افرادی که وقتی اسم منوچهر هادی میآید تنشان میلرزد.
چرا تنشان میلرزد؟
چون خاطره خوبی ندارند. ممکن است با برخی فیلمهای من ارتباط نگرفته باشند. تلاش من این است هر فیلمی میسازم با تمام وجود و وجدانم بسازم. اگر فیلمی جواب نداد عذاب وجدان نداشته باشم که کم گذاشتم.
جایی در فیلمها یا سریالهایتان خود را بدهکار خود نمیدانید؟
اصلا، تمام توان خود را گذاشتهام. برخی مواقع تهیهکننده خواسته کار را بخواباند و من منصرفش کردم.
غیر از تمام توان خود، تمام خواست خودتان بوده است؟
خیر، نشده است. پنج قسمت فیلمنامه گیسو را به من دادند و قرارداد بستند و کل پول را گرفتم و در دل کار خواستند اسم فیلم را عوض کنیم. مگر عاشقانه فحش است؟ وقتی میگویند عاشقانه باید عوض شود مشکلش چیست؟ اسم عاشقانه را حذف کردند. از ابتدا فیلمنامه عوض و چندقسمت ساخته شد و همزمان با نگارش فیلمنامه کار میکردیم و جلوتر رفتیم و در جایی گفتم اسم من را دربیاورید و من نمیآیم، چون سه قهرمان در فیلم من سر پول میجنگند و درنهایت پلیس پول را گرفته است! مگر فیلم برای ناجی هنر است؟ نه اینکه پلیس نگیرد ولی قصه خراب میشد. انگار یکسری دستبهدست هم دادند که منوچهر هادی را در گیسو له و خراب کنند. البته بازهم من مقصر هستم. سر نیسان آبی گفتم فیلمنامه کامل نوشته و تایید میشود و بعد میسازم و هیچوقت با ۱۸ قسمت فیلمنامه سریال ۱۹ قسمتی نمیسازم.
الان خیال شما از نیسان آبی راحت است؟
بله، من هیچادعایی برای نیسان آبی ندارم. الان در چهار قسمت راضی هستم. این نوید را میدهم که در ادامه کار بهتر میشود. شاید کلیت را طیفی نپسندند و برای آنها احترام قائل هستم. وقتی از هزار نفر ۹۰۰ نفر اعلام رضایت میکنند، یعنی اندکی موفق بوده است. این کمدی شریف است و زحمت برای آن کشیده است.
با خانواده هم میتوان دید؟
بله، ممکن است سلیقه عدهای نباشد و من احترام میگذارم. یک سریال کمدی قرار است چه کند؟ قرار است پیامی برای بشریت داشته باشد یا به کن برود؟
با توجه به هدفی که ابتدا بیان کردید همین انتظار میرود.
طرف کامنت گذاشته اگر با فیلمهای کیارستمی حال نمیکنید نیسان آبی منوچهر هادی را ببینید. در این پر از غرضورزی و کجفهمی است. این چه تخریبی است. اصلا مقایسه خندهدار است.
شما فیلمی را میسازید که جواب اینها را بدهید؟
خیر، این کامنت را یک هفته پیش برای من فرستادند و من اهل جواب دادن نیستم. دوست ندارم از خودم دفاع کنم.
هیچوقت نمیخواهید فیلمی در آن ژانر بسازید که مثل قهرمان و... باشد؟
خیر، من از خودم فیلم میسازم. چرا شبیه فیلمهای بقیه بسازم؟ من طرفدار اصغر فرهادی هستم و فیلمهای ایشان را دوست دارم. مجموعه آثار کیارستمی را کسی بهاندازه من دقیق نگاه نکرده است. من هم دستیار و هم برنامهریز فرهادی بودم و تمام فیلمهای ایشان را دوست دارم و میبینم. در تمام گرفتاریهایی که دارم اکران قهرمان را رفتهام و فیلم را دیدهام. دلیل نمیشود اگر منتقد و تحلیلگر خوبی هستید، پس فیلمساز خوبی هستید. برخی میگویند فراستی اگر خوب است چرا فیلم نمیسازد؟ این چه مثالی است؟ قرار نیست فیلم بسازد، ایشان تئوریسین و منتقد و تحلیلگر فیلم است. من به آقای فرهادی و فیلم او احترام میگذارم ولی قرار نیست مثل او فیلم بسازم. مقایسه سالوادور با جدایی نادر از سیمین غلط است.
موافقم، این مقایسه غلط است، چون قائل به تفکیک سلیقه و حوزه هستید.
کارخانه سایپا پراید میزند و هفت مدل خودروی دیگر هم تولید میکند و قیمتها مشخص است. بدترین ماشین بالاترین فروش را دارد. چرا میخرند؟ چون فرد این بضاعت را دارد.
برای شما اولویت دارد کجا کارکنید؟
آقای آذرپندار با من تماس گرفت که تلویزیون کار کنم. برای آقای فروغی فیلم ساختم و رفتار خوبی داشته است. یک سریال برای شبکه سه ساختم و جلسات خوبی با آقای فروغی درباره کار خودم داشتم. اینکه دیدگاه ایشان چیست و به چه چیزی اعتقاد دارد و از کجا آمده به من ربطی ندارد. بهعنوان مدیر شبکه میگویم؛ یک سریال ساختم و تعاملات خوبی داشتیم.
الان بین سینما، تلویزیون و نمایش خانگی اولویت شما چیست؟
سینما، نمایش خانگی و بعد تلویزیون است ولی به تلویزیون پیشنهاد دادم که دوست دارم یک سریال بسازم، چون دلدادگان اخیرا پخش شده است خیلی کامنت داشتم که دوباره برای تلویزیون بسازم.
دوست دارید کمدی بسازید؟
تلویزیون بروم، ملودرام میسازم. در تلویزیون کمدی در نمیآید.
کمدی منوچهر هادی در نمیآید.
برای هیچکسی الان کمدی در نمیآید.
اما پایتخت و نون خ درمیآیند.
استثنا وجود دارد.
شما هم استثنا بسازید.
خود آقای مقدم میتواند پایتخت دیگری بسازد؟
آقای مقدم چک برگشتی را هم ساخت.
الان را میگویم. الان مسئولان و ممیزیهای ما خودشان باید فیلم بسازند. شرایط کمدی ساختن سختتر شده است.
پس تلویزیون زمین بازی شما برای کمدی ساختن نیست.
خیر، بهخاطر محدودیتهایی که بهدرستی وجود دارد. نمایش خانگی اینطور است که طرف پول میدهد و این شبکه را میخرد و مشترک میشود که برای سهماه فیلمهای آن را ببیند. در آن تصمیم میگیرند ولی در مورد تلویزیون هرکسی میتواند پیچ آن را باز کند و هر چیزی را ببیند. باید در آن محدودیت وجود داشته باشد.
نیسان آبی قابلیت پخش در تلویزیون را ندارد؟
قطعا با این شرایط تلویزیون پخش نخواهد کرد؛ یکی از مسائل مساله حجاب بازیگران است.
یکی از گزارشهایی که ما نوشتیم، همین بود که قدری محدودیت را باز کنید و میخواهم زنده بمانم و یکی، دو مورد را پیشنهاد دادیم که در تلویزیون پخش کنید و چرا دایره اینقدر بسته شده است.
نیسان آبی را میتوان در تلویزیون پخش کرد ولی تلویزیون این کار را نمیکند. من در این حد هم نمیتوانم شوخی کنم و حتی پیشنهاد هم به من شده؛ شبکه به من پیشنهاد داد که کمدی بسازم و گفتم کمدی نمیسازم. دو، سه کار را مذاکره کردم. پولی که در نمایش خانگی میگیرم در تلویزیون از نصف کمتر میگیرم. همان انرژی هم میگذارم و حتی کار برای من سختتر میشود.
با برخی تهیهکنندهها صحبت کردم، صحبت از یکسوم و یکچهارم میکردند.
به من تا یکدوم هم میدهند. رقم خوبی میشود و هرکسی از این رقم نمیگذرد. من گفتم بهخاطر مردم میسازم و این کار را میکنم.
برای شبکه سه است؟
بله.
جزء فیلمنامههایی نیست که جلوی آن را گرفتند؟
الان جلوی آن را گرفتند تا مدیران جدید بیایند و دوباره مطرح شود. یک کار با خانم زینب تقوایی و یک کار با آقای جواد فرحانی است. هر دو را مذاکره میکنیم و دوست دارم بهخاطر مردم یک بار دیگر با تلویزیون کار کنم. میدانم اذیت میشوم ولی شرایط تلویزیون همین است. محدودیت در سینما کمتر است، در تئاتر خیلی کمتر است، چون مخاطب کمتر است. در نمایش خانگی به نسبت سینما محدودیتها بیشتر است، چون مخاطب بیشتر است ولی در تلویزیون این محدودیتها خیلی زیاد است. باید اینطور باشد ولی میتوان قدری تجدیدنظر اساسی درباره هر سه مورد شود که هم شأن و شرافت انسانی حفظ شود و هم آدمهای مختلفی که میخواهند در تلویزیون فیلم ببیند، رضایت داشته باشند و هم در جاهایی محدودیتها زیاد است و سلیقهای برخورد میشود و طبق قوانین نیست.
گفته میشود دولتها، شرایط و سیاستگذاریهای فرهنگیشان روی روند و جریان فیلمسازی کشور موثرند. چقدر با این نظر موافقید و آیا روند فیلمسازی شما متاثر از تصمیمات مدیران فرهنگی هشتسال گذشته بوده است؟
برای من خیلی فرقی نمیکند که مثلا پروانه نمایش نیسان آبی را ارشاد یا ساترا بدهد. از نظر من همه یکی هستند و دیدگاههایشان مشابه است. چهبسا سر گیسو و عاشقانه ۱ برای مجوز هر قسمت خیلی بیشتر سختی کشیدم. در مورد نیسان آبی خودم هم باتجربهتر شدم و به سمتوسویی نرفتم که ممیزی بخورم ولی ساترا انصافا با ما خوب برخورد کرد، هرچند فیلم من کمدردسر برای ممیزی بود ولی ساترا تعامل زیبایی کرد. جلسه برای اصلاحیهها میگذارند و گفتوگو و تعامل میکنیم. انصافا برخورد خوبی میکنند.
حذفیات در هر قسمتی زیر یک دقیقه است؟
برای قسمت یک، یک دیالوگ بود که صدا را عوض کردیم. بعدها هم گفتند قدری رقصها را تعدیل کنید. ما هم کم کردیم و لطمه نخورد. در نیسان آبی ساترا برخورد خوبی با ما داشت و من راضی هستم.
فکر میکردید بیشتر اصلاحیه بخورد؟
با توجه به اینکه ساتراست و متعلق به تلویزیون است فکر میکردم حساسیتها بیشتر باشد. فکر میکنم ممیزیهای تلویزیون بیشتر از این است. من هم در تلویزیون، هم در سینما، هم در تئاتر و هم در نمایش خانگی کارکردم. میدانم ممیزیها چطور است و بهنوعی خودم ناظر پخش هستم ولی برخورد ساترا خیلی برخورد محترمانه و خوبی بود. در مورد زخمکاری اگر ارشاد بود توقیف میشد. ارشاد و ساترا همکاران خود ما هستند و فیلم برای مردم میسازیم. این نظارتها نگاه درست و سازنده باشد مشکلی نیست. در گیسو سیگارهای ما را درآوردند و بعد از ما زخمکاری پخش شد که پلانی بدون سیگار کشیدن نبود.
برنامه شما بعد از نیسان آبی چیست؟
من فیلم پلیسی، اجتماعی و کمدی میسازم و بالاخره خود را بهچالش میکشم. فرد تجربهگرایی هستم و ریسک میکنم. فیلمسازی داریم که فرصت ریسک کردن دارد و نمیکند. یک مدل و یک ژانر میسازد و در آن عالی است. من آدم بیقراری هستم و دوست دارم تجربه کنم. نه اینکه بسازم و پول دربیاورم.
از ابتدا هم پول داشتم و نیازی به پول درآوردن نداشتم ولی دوست دارم تجربه کنم. برای تلویزیون، تئاتر، سینما، شبکههای مختلف و ژانرهای مختلف ساختم. خیلی از کارگردانان این کار را نمیکنند. بیشتر مرا میشناسند و چون انتظار دارند بیشتر نقد میشوم.
منبع: روزنامه فرهیختگان
🔵 قانونِ حجاب در آمریکا راحتتر قابل اجراست!
اگه همین الآن آمریکا بخواد قانون حجاب ایران رو تو کشورش اجرا کنه احتمالاً موفقتره تا خود ایران. با وجود اینکه مردمش شاید پذیرش کمتری داشته باشن، اما چرا راحتتره؟
🔻 ۱. پلیس مقتدر
تو آمریکا پلیس اقتداری داره که هر کاری بکنه، حتی اشتباه، مردم اونو میپذیرن. چون حاکمیتش برای مردمش این رو جا انداخته، همه توجیهن. مثل ایران نیست که پلیس حتی کار درستش رو هم اگه انجام بده برخی انقدر پررو شدن جلوش وایمیستن و فیلم میگیرن. پلیس آمریکا سالانه کلی آدم میکشه به ناحق، به نامردی، هیشکی صداش درنمیاد! تو ایران پلیس به طرف میگه بالای چشمت ابروس، کل فضای مجازی شروع میکنن به تخریب پلیس. خب معلومه با این وضعیت نمیشه خیلی کار خاصی کرد، تا اینکه حاکمیت اقتدار از دست رفته پلیس رو برگردونه.
قطعا عملکرد پلیس آمریکا قابل توجیه و تایید نیست، حرف درباره اقتدار پلیس و مواجهه مردم با پلیسه. متأسفانه اینجا جو طوری شده از ترس جوسازی رسانهای، پلیس دست به عصا حرکت میکنه.
🔻 ۲. سلبریتیها
در آمریکا و اکثر کشورهای غربی و حتی شرقی، سلبریتیها نمیتونن نطق بکشن، چنان قوانین سختگیرانهای براشون لحاظ شده که دست و پاشون رو کلا بسته. بخاطر همین شما سلبریتیهایی رو میبینی که تو اینستاگرام چندصد میلیون فالوور دارن ولی اصلاً در مسائل سیاسی و اجتماعی دخالت نمیکنن. یکی از دلایلش همینه، چون درباره هر چیزی نمیتونن حرف بزنن. یه حرف نامربوط بزنه سریع پیجش رو میبندن و خودشم احضار میشه. ترامپ دیوانه که رئیسجمهور وقت آمریکا بود هم نتونست اونجا نفس بکشه، یه ذره سر و صدا کرد، سریع اکانت توئیترش رو بستن. اونجا بگن حجاب لازمالاجراس، کیم کارداشیان و جنیفر لوپز از ترسشون اگه چادر نپوشن حداقل با روسری عکس میگیرن! چون اگه عکس بیحجاب بذارن، تبلیغ قانونشکنی بهحساب میاد.
اونوقت اینجا سلبریتیهای ما نه تنها قانون حجاب و کارایی که قراره انجام بشه رو مسخره میکنن بلکه شروع میکنن عکسهای بیحجابشون رو منتشر کردن تا علنی دهنکجی کنن، تو آمریکا اگه این کارا رو بکنن، زندگی طرف رو کامل مختل میکنن! بالاتر از این، اینجا سلبریتیها به راحتی پلیس رو مسخره و تضعیف میکنن. خودمون هم که توی دادگاه میخوایم حکم بدیم، یک و نیم میلیون جریمهشون میکنیم!😐 جریمه کشف حجاب ١.۵ میلیون، قیمت چادر ۲میلیون🤦♂
تا وقتی فضای مجازی ضابطهمند نشه و خصوصاً برای سلبریتیها برنامه نداشته باشه، مردم عادی زبونشون دراز میمونه. هر چی میگیم انگار اثر عکس داشته باشه، طرف میگه به من گیر میدی چون زورت بهم میرسه ولی زورت به فلان سلبریتی قانونشکن، چون معروفه و پیج بزرگ داره نمیرسه!
🔻در مساله حجاب اول باید سلبریتیها رو مهار کرد، بعد برای تشخیص بیحجاب دوربین تو خیابونا فعال کرد. چون اگه سلبریتی رها و آزاد باشه، همین طرح دوربینها رو به گند میکشه!
🔻 ۳. فضای مجازی ضابطهمند
کاری ندارم ضوابط توی غرب با اون چیزی که ما درست و اخلاقی میدونیم خیلی فاصله داره اما واقعاً ضابطهمندتر از ما هستن. اونجا هم کمپانیهایی مثل اینستاگرام، توییتر، فیسبوک، یوتیوب و ... صراحتاً قوانینشون رو اعلام کردن و یه ذره پات رو از گلیمت اونوَرتر بزاری صفحهات رو میبندن. چقدر پیج و کانال بزرگ سراغ دارم که توی یوتیوب با انتشار یه موسیقی که حق کپیرایتش رعایت نشده بود، بسته شدن؟ چقدر تو اینستاگرام با عکس حاج قاسم پیجهای انقلابیها بسته شد؟ عوضش اینجا ما کاملاً بیضابطهایم.
طرف توی ایران زندگی میکنه، کار و کاسبی داره و هر چی دلش میخواد میگه و منتشر میکنه. هر حرف بیربط سیاسی و اعتقادی عشقش بکشه میزنه و اگه فشار افکار عمومی هم روش باشه، تهش میاد میگه صفحهام هک شده بود و تمام!!
🔻ما با کسانی که مطالب مختلف علیه حجاب و عفاف منتشر میکنن و چند میلیون آدم میبینن و بدترین تأثیر رو میگذارن، کاری نداریم. از فضای مجازی گرفته، تا روزنامهها رسانهها مثل نمایش خانگی و... ، بعد میخوایم کارمون توی خیابون روی چند تا آدم معمولی اثر داشته باشه؟! هر دو باید باشه، ولی نمیشه اونیکه مهمتره رو رها کنیم بریم سراغ مراحل بعدی. مثل اینه که سلطان سکه رو رها کنیم، بریم سراغ یه نفر که تو گرونی سکه، رفته دوتا سکه خریده گذاشته تو خونهش بگیم این اخلالگر بازار سکهس. از بالا باید شروع کرد.
تا این مقدمات رو درست نکنیم، نمیتونیم در اجرای طرحها و برنامههامون برای حجاب و عفاف موفق باشیم
🔺از نمازخواندن شاه کنار کعبه تا یهودیگریِ رضا پهلوی در اسراییل
💥در این عکسِ ترکیبی، ۳ پرده به نمایش گذاشته شده:
1⃣ عکسِ خودنمایی رضاخان کنار ضریح حضرت امام رضا علیهالسلام (پدربزرگ)
2⃣ عکس نمازخواندن محمدرضاشاه کنار کعبه (پدر)
3⃣ یهودیگری رضا پهلوی (نوه) و نمازخواندن در کنار دیوار ندبه اسرائیل (روی «تپه موریا» در شهر اورشلیم)
🔰 یک نکته و یک سوال
این پدر و پدربزرگ هرچقدر در مسائل دینی بیبند و بار بودند، باز هم در سیاستگری کارشان را بلد بودند. فیالمثل رضاخان، قبل از درافتادن با دستگاه سیدالشهداء (ع)، دسته عزاداری راه میانداخت و میگفت: "اگر در کربلا قزاق بودی / حسین بییاور و تنها نبودی!" یا اگر قتل عام مسجد گوهرشاد را رقم میزد، زمانی هم با ضریح امام هشتم (ع) عکس میانداخت. محمدرضاشاه هم در تظاهر به دین از قافله عقب نمیافتاد ولی نوه این خانواده، رضا پهلوی هنوز به جایی نرسیده، بدجوری بند را به آب داد و سیر نزولی خاندان پهلوی را آشکار کرد. توجه داشته باشید که هنوز یک عکس نمازخواندن کنار کعبه و امثال آن را از خودش پخش نکرده! واقعاً مایه شگفتی است که چنین کسی اصلاً توجه نداره که ملت ایران مسلمان هستند و اسرائیل بین بسیاری از اقشار ایرانی منفوره. بگذریم از اینکه در این روزها، وجهه اسرائیل از درون و بیرون به شدت مخدوش است. شیفتگی رضا پهلوی نسبت به یهود در حالی به منصه ظهور رسید که هنوز نه به دار است و نه به بار؛ حالا اگه یه روزی به دست اسرائیل به قدرت برسه، چه میکنه؟!
╭────────────╮
🌹☘🍀🌷
╰────────────╯
⭕️ماشین ناقص
اگر یک ماشین باتری و دیفرانسیل بسیارعالی داشته باشد اما موتور و گیربکس آن درست عمل نکنند، هیچ آدم عاقلی اعتماد به راننده نمیکند و بگوید چون راننده خوبی دارد، پس سکوت کنیم و سوار شویم!
آقای رئیسی!
شما راننده خوبی هستید و از شما بهتر نیست،
سیاست خارجی دولت شما حرف ندارد، آنچه که از اول انقلاب منتظرش بودیم، دارد محقق میشود.
وزیر ارتباطات در قامت یک وزیر انقلابی ظاهر شده یکتنه در میدان عمل تمام مخالفتها را به جان خریده و خنثی کرده.
وزیر خوب کم ندارید اما موتور و گیربکس دولتت خراب است. پس خوب بودن شما و سایر قطعات اصلا به ما امید نمیدهد.
درب اقتصاد دولتت بر پاشنه لیبرالیسم اقتصادی حسن روحانی و رفسنجانی میچرخد. هنوز بارقه تصحیح را ندیدیم.
آنقدر دکتر و پروفسور دورهات کردهاند که ظاهرا تنها راه را در همین مسیر دیدهای و غافل از آنکه در این دوسال اوضاع بهتر نشد، بدتر شد!!
تیم فرهنگیات را هم دیدهایم، وزیر فرهنگ وکیل مدافع سرسخت سلبریتیهای فاسد شده و آنها روز به روز لگدهای محکمتری میزنند و ایشان لبخند میزند.
وزیر گردشگری هم معرف حضور هست. ظاهرا مست کف و سوتهای دیگران است.
خلاصه جا داشت الان ما شادمان از خبرهای خوب در عرصه بینالملل و ارتباطات باشیم اما آنقدر درگیر کمکاری و بدکاری این دو تیم مهم شدهایم که دیگر نمیتوان با عملکرد سایر دستگاهها امیدوار بود.
توقع داریم در این دوسال باقی مانده تحول امیدوار کننده ببینیم.
✍ #مصطفی_سیاوشی
به #راه_انقلاب بپیوندید👇👇👇
🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/1976434709C79e829987a