فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔞⛔️هشدار؛مشاهده این قسمت به شدت محدودیت سنی دارد⛔️🔞
🔸️ضرورت گسترش قدرت منطقه ای و بین المللی ایران💪
👈حتی اگر کسی نسبت به دین و انقلاب و نظام جمهوری اسلامی هم زاویه دارد، ویا گله مند است، به عشق ایران، این کار رو ببیند و منتشر کند.
💢 #سفينة_النجاة
📽 برشی بسیار دیدنی و خاطره برانگیز از مستند #روایت_فتح (عملیات بدر) و گفتاری شنیدنی از سید اهل قلم #شهید_مرتضی_آوینی
🎙 #شهید_آوینی : اينان جنود خدا و مجاری تحقق ارادهی حق در سيارهی زمين هستند و بار ديگر ، زمان در انتظار واقعهای عظيم است. آنها خود را به پناه حق می سپارند و پای در عرصهای می گذارند كه عرصهی تحقق بزرگترين واقعهی تاريخ است.
شب حمله ، شب داخل شدن در سفينة النجاة سيدالشهداست كه هر كه در آن داخل شود نجات می يابد و هر كه باز ماند ، در طوفان سهمگين هلاكت غرق می شود.
شب حادثه سپری شده است و دعای شبانهی امام چتر نصرتی است كه جبهههای حق و جنود خدا را پناه داده است...
🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد...
#دفاع_مقدس
#روایت_فتح
#رزمندگان_اسلام
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
🇮🇷
ساقی جبهه، سبو بر لب هر مست نداد
نوبت ما که رسید میکده را بست، نداد
حال خوش بودکنار شهدا، آه دریغ
بعد یاران شهید، حال خوشی دست نداد.
۲۲اسفند روز بزرگداشت شهدا گرامی باد.🌹🌹🌹
شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات 🌷🌷🌷
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊
پیامکی_از_بهشت 💐
ادامه دادن راه شهدا
و دنبال كردن خط انقلاب
تنها با شركت در يك
تشييع جنازه نيست ،
تنها با شركت كردن
در مجالس نیست ،
تنها با شرکت کردن
در راهپيمايى نيست ،
اينها #فرع_كار_است،
بلكه
با عمل
و گفتار
و ايمان
و تقوا
مىتوان اصل اين راه را دنبال كرد،
حال در هر كجا
و در هر لباس
و به هر وسيله ،
خواه زبان ،
خواه قلم ،
خواه از نظر مالى ،
خواه از نظر جانى .
🌹 شهید_والامقام
🌴 رمضان_امینی
بیست_و_دوم_اسفندماه
روز_گرامیداشت_شهدا
و_سالروز_تاسیس_بنیاد_شهید
🕊 🌹🌴
😭 مظلومانه تر از این وصیت شنیده اید؟
« وقتی آن روز فرا رسید که شما از یاد بردید که حوالی شهیدآباد هم رفیقی دارید. هر گاه که خواستید از جاده روبروی گلزار رد شوید، از همانجا و از توی ماشین دستی بلند کنید و برایم فقط یک بوق بزنید. همین.
من آن بوق را بجای فاتحه از شما قبول می کنم. »
🌹شهید محمود صدیقی راد
شهادت: عملیات بدر ۶۳/۱۲/۲۶
محل دفن:شهیدآباد دزفول
باسمه تعالی
📖جلسات تفسیر قرآن کریم و احکام در ماه مبارک رمضان
توسط:
حافظ کل قرآن استاد حوزه و دانشگاه حجةالاسلام والمسلمین مجید گشول دره سیبی امام جمعه شهرستان اقلید
👈مکان:
🕌 مسجد جامع اقلید
👈زمان:
🔷 پس از نماز صبح
🔶 بین نماز ظهر و عصر
✳️ پیش از اذان مغرب
🔰نهاد و ستاد امامت جمعه شهرستان اقلید
🔰هیئت امنای مسجد جامع
🔰اداره تبلیغات اسلامی شهرستان اقلید
🔰پایگاه های مقاومت بسیج مسجد جامع
aadinehEghlid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 #یاد_یاران
📽 آلبومی بسیار دیدنی از عکس های زیبا و خاطره برانگیز شهیدان والامقام #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس با سرودی شنیدنی از مداح اهل بیت (ع) #سید_یوسف_شبیری و گفتاری زیبا از سید اهل قلم #شهید_مرتضی_آوینی
🎙ای خوش آن ایام کاندر دل نوایی داشتیم
با کفنپوشان جبهه ماجرایی داشتیم
خاطرات عاشقان ، در سینه غوغا میکند
عندلیبانه به گلشن آه و وایی داشتیم
ای صبا گر راهت افتد بر دیار عاشقی
تند مگذر، ما در آن وادی صفایی داشتیم
آه ای مرغابیان دجله و اروندرود
با شما شبها سرود غم فزایی داشتیم...
🎙 #شهید_آوینی : جنگ میآمد تا مردانِ مرد را بیازماید. پندار ما این است كه ما ماندهایم و شهدا رفتهاند، اما حقیقت آن است كه زمان ما را با خود برده است و شهدا ماندهاند.
زمان ما را با خود برده است ، اما این صدا جایی بیرون از دسترس زمان باقی است. باد زمان در این شهر زمینی میوزد نه در آن شهر آسمانی كه در كرانهی ابدیت ، بیرون از رهگذر باد وجود دارد...
🌸 روحشان شاد و یادشان گرامی
#دفاع_مقدس
#رزمندگان_زنجان
#شهیدان_زنجان
#شهدا_راهتان_ادامه_دارد
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
⚪️✨هیچکس خودش نیست..
🕊✨اغلب آدمها، آدم دیگری هستند
⚪️✨آنها زندگی نمیکنند، فقط نقشی
🕊✨را ایفا میکنند که دیگران به آنها
⚪️✨دادهاند. فکرشان حاوی نظرات
🕊✨دیگران است...
⚪️✨صورتشان نقابی است که
🕊✨بر چهرهشان زدهاند...
⚪️✨وجودی اصیل ندارند
🕊✨زندگیشان تقلید است
⚪️✨و شور و التهابشان نقل قولی
🕊✨بیش نیست.!
⚪️✨با نماز ، دعا و شب زنده داری این دور باطل را بشکنید وگرنه
🕊✨هرگز هستی پیدا نخواهید کرد.!!
و یادمان باشد
هرکس سحر ندارد
از هیچ چیز خبر ندارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا حالا به کلیپ طلبه ای که توسط خانم کشف حجاب مورد فحاشی قرار گرفته،
از این زاویه نگاه کرده بودی؟😱💔
🔺🔻🔺
📢 غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد، آسمانی شد
🔻سردار مدافع حرم «حاجمهدی نیساری» در شب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد. سردار نیساری فردی بود که برای شناسایی پیکر «شهید حججی» به مقر داعش رفت و از «سیدحسن نصرالله» لقب پهلوان مقاومت را گرفت.
ماموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید محسن حججی
بعد از شهادت حججی تا مدتها، پیکر مطهرش در دست داعشیها بود تا اینکه قرار شد حزبالله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند.
بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند. داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزبالله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزبالله را آزاد کند.
به من گفتند:
«میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟»
میدانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم. با یکی از بچههای سوری بهنام حاج سعید از مقر حزبالله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم.
در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه ما را میپایید.
پیکری متلاشی و تکهتکه را نشانمان داد و گفت:
«این همان جسدی است که دنبالش هستید!»
میخکوب شدم. از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه، خشک شدم.
رو کردم به حاج سعید و گفتم:
«من چهجوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن اربا اربا شده، این بدن قطعه قطعه شده!»
بیاختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت، اسلحهاش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم:
«پستفطرتا، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دستهاش؟!»
حاجسعید حرفهایم را تندتند برای آن داعشی ترجمه میکرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند، میگفت:
«این کار ما نبوده. کار داعش عراق بوده.»
دوباره فریاد زدم:
«کجای شریعت محمد آمده که اسیرتان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!»
داعشی به زبان آمد و گفت:
«تقصیر خودش بود. از بس حرصمون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردهام و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند میزد!»
هرچه میکردم پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم:
«ما باید این پیکر رو برای شناسایی دقیق با خودمون ببریم.»
اجازه نداد. با صدای کلفت و خشدارش گفت:
«فقط همینجا.»
نمیدانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، پیکر محسن نبود و داعش میخواست فریبمان بدهد.
در دلم متوسل شدم به حضرت زهرا علیهاالسلام. گفتم:
«بیبی جان! خودتون کمکمون کنید، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.»
یکباره چشمم افتاد به تکهاستخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم بههم زدن، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاجسعید اشاره کردم که برویم.
نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزالله. از ته دل خدا را شکر کردم که توانستم بیخبر از آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزبالله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم.
فردای آن روز حرکت کردم سمت دمشق. همان روز خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزبالله، پیکر محسن را تحویل گرفتهاند.
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بیبی حضرت زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچهها آمد و گفت:
«پدر و همسر شهید حججی به سوریه آمدهاند. الان هم همین جا هستن، توی حرم.»
من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن میدانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم.
تا چشمش به من افتاد، جلو آمد و مرا در بغل گرفت و گفت:
«از محسن خبر آوردی.»
نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا اربا را تحویل دادهاند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
گفتم:
«حاجآقا، پیکر محسن مقر حزبالله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش.»
گفت:
«قَسَمَت میدم به بیبی که بگو.»
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.
دستش را انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیهاالسلام و گفت:
«من محسنم رو به این بیبی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تار مویش رو برام آوردی، راضیام.»
وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم:
«حاجآقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علیاکبر علیهالسلام اربا اربا کردن.»
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت:
«بیبی، این هدیه رو قبول کن.»
▫️ در این شبها وروزهای عزیز، شهدایی را که امنیتمان را مدیونشان هستیم، فراموش نکنیم🌑✋
📸 سفره هفت سین رزمندگان در دفاع مقدس
🌸پیشاپیش سال نو مبارک🌸
انا لله و انا الیه راجعون
درگذشت مادر شهید والامقام پاسدار سپاه اسلام بیژن فرامرزی را به بیت این شهید والامقام و مردم ارزشمند شهر دژگردو خانواده ایثارگران و مردم شهرستان اقلید تسلیت عرض می نمائیم .روحش شاد و در جوار فرزند شهیدش .
مادر شهید دست کمی از مقام خود شهید ندارد. فقط مادرانی که فرزندی از دست داده اند می دانند که همراه با فرزند نیمی از جان و پیکر آنها هم به زیر خاک خواهد رفت. مادران شهدا وقتی فرزندشان شهید می شوند، از نظر ماخود نیز آسمانی شده و قسمتی از بهترین درجات بهشت نصیب آنها می گردد.
🌷
گلزار شهدای تبریز قدم میزدم، نوشته ای که بالای سر شهدا نصب بود نظرم را جلب کرد:
"هر اتفاقی افتاد، نباید صداتان دربیاید! ما رفتیم زیر آب سرباز عراقی ما را ندید فقط دو سه تا از بچه های دسته یک را دید، هیچ کار نکردند یکی یکی تیر خوردند و رفتند زیر آب حتی ناله هم نکردند."
با خودم گفتم آن روز چرا رزمندهها ناله نکردند؟🤔 #درد نداشتند؟ چرا؛ داشتند! جسم عزیزشان را گلولهها سوراخ نکرده بود؟ چرا؛ کرده بود!
آنچه باعث #صبرشان شده بود، دو چیز بود:
۱. دشمن نشنود.
۲.زحمت دیگر رزمندهها هدر نرود.
🔹امروز خون همان شهدا نتیجه داده و حکومت اسلامی #سرپا و سربلند است. ایراد ندارد؟ دارد، اختلاف نداریم؟ داریم، اشتباهات و کوتاهیهای مسئولین #درد ندارد؟ دارد، اما همان دو چیز باید باعث #صبرمان شود:
۱. دشمن نشنود و از اختلافات ما خوشحال نشود!
۲.زحمت دیگر رزمندهها هدر نرود!
گاهی باید سرمان را زیر آب کنیم و صدایمان درنیاید!
انتقاد و مطالبهگری نکنیم؟ چرا، اینکه واجب است، اما آنقدر سنجیده و هوشمندانه باید باشد که هم دشمن نشنود هم ...
حسین خرازی نشست ترک موتورم بین راه، به یک نفربر برخوردیم که در آتش میسوخت.فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده میسوزد؛من و حسین آقا هم برای نجات آن بندهخدا با بقیه همراه شدیم.گونی سنگرها را برمیداشتیم و از همان دو سه متری،میپاشیدیم روی آتش
جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت میسوخت، اصلاً ضجه و ناله نمیزد و همین موضوع پدر همهی ما را درآورده بود!»
بلند بلند فریاد میزد:خدایا...الان پاهام داره میسوزه!
می خوام اون ور ثابت قدمم کنی
خدایا!
الان سینهام داره میسوزه
این سوزش به سوزش سینهی حضرت زهرا(س) نمیرسه...
خدایا!
الان دستهام سوخت
می خوام تو اون دنیا دستهام رو طرف تو دراز کنم...نمیخوام دستهام گناهکار باشه!
خدایا!
صورتم داره میسوزه!
این سوزش برای امام زمانه
برای #ولایته
اولین بار حضرت زهرا(س)اینطوری برای ولایت سوخت!
آتش که به سرش رسید، گفت:
خدایا! دیگه طاقت ندارم،
دیگه نمیتونم، دارم تموم میکنم.
خدایا!
خودت شاهدباش!
خودت شهادت بده آخ نگفتم
آن لحظه که جمجمهاش ترکیدمن دوست داشتم خاک گونیها راروی سرم بریزم!بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت.
حال حسین آقا از همه بدتربود.دو زانویش رابغلکرده بود و های های گریه میکردومیگفت:
ماجواب اینا راچه جوری بدیم
مافرمانده ایناییم؟
اینا کجا وماکجا؟
اون دنیا خدامارو نگه نمیداره بگه جواب اینا روچی میدی؟
زیربغلش راگرفتم وبلند کردم وهر طوری بودراه افتادیم.تمام مسیر پشت موتور،سرش را گذاشت روی شانه من و آن قدر گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیس شد.
🇮🇷🕊
لعنت بر
برخی مدیران
برخی وزیران
برخی نمایندگانِ
بی غیرت و بی کفایت و بی شرف و بی تفاوت که لقمه های حرامی که در شکم ها دارند، مانع بینایی ظاهری و باطنی آنها بر برخی اعمال و رفتار و گفتارِ بی شرفها شده ،😡😡😡
و مانندِ خوکهای کثیف و حرام خوار، به همه چی شدن جز سفرهای پراز نجاست اشرافی خودشون !
که بی توجهیِ همین ملعونهاست که موجب دلسردی مردم میشه ، و طلبکار از رهبر عزیز!
این خبیثهای اشرافی گر، هزار خطا و حرام خواری رو انجام میدن !
ولی عده ای ، مغرضانه و عده ای هم از روی ناآگاهی و جوی که مغرضانِ منافقِ خبیث ایجاد میکنند،
حضرت آقا رو مقصر معرفی میکنند!
#آهااااای برخی مسئولین نظارتی، لعنت خدا بر شما و پدرمادرتون که با سکوت و بی تفاوتی تون ، میدان رو برای ابنگونه نجاسات و نجاستخواران آماده میکنید ! که مردم به شغل شما شک میکنند که شما مسئول هستید یا قوّاد !(عذرخواهم )