8.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دماغسوختههای مظلومنما
🔹هر روز ناامیدتر از دیروز. این حکایت جماعتی است که سالهاست به امید ایجاد آشوب و سرنگونی ایران، شب و روز برنامه ریخته و برنامه اجرا کرده ولی حالا دست از پا درازتر با شکستهای پیاپی در عرصههای مختلف از «پیروزی بزرگ ایران» حرف میزند.
🔹از سرگیری روابط ایران و عربستان، بازگشت سوریه به اتحادیه عرب، ایجاد آرامش در شهرهای ایران، پیشرفت همکاریها با اوراسیا، تحولات مثبت منطقهای و حالا هم آزادی دیپلمات زندانی در بلژیک، خوب دماغشان را سوزانده است. به قدری که برای هر مورد یک محتوای مشابه را روی آنتنشان روایت میکنند؛ مظلومنمایی با طعم فرار رو به جلو!
🔹بالادستیهایشان میلیونها دلار به جیب رسانههای تروریستی و شیادان سرکرده اپوزیسیون ریختند تا ایران را ناامن کنند و جوانها را به خیابان بفرستند اما حالا مجبورند برای اینکه جوابی به مردم داشته باشند، جیرهخوارانشان را مامور کنند به اروپا و غرب حمله کنند.
🔹چشم و چراغهای روزهای شیرین، در روزهای تلخ، برایشان شرمآور میشوند و غیرقابل اتکا. میبینید؟ همینقدر راحت رنگ عوض میکنند و با دوستان جونجونیشان دشمن خونی میشوند، این خاصیت منافقان است. بازندگان این قمار، بذر کینه و نفاق کاشتند و یاس و حقارت درو کردند، چیزی شبیه به همین سیلی محکمی که خودشان ازش حرف میزنند.
@TasnimNews
«جبار رحمانی» در مقاله ای که مؤسسه انسانشناسی و فرهنگ آن را بازنشر کرده، تأکید می کند که «بخشی از این مسئله در ساختارهای روانی و شناختی ذهن بشری ریشه دارد که میلی به دانستن امور و حل معماها دارد و حل نکردن معماها و پرسش ها نوعی ابهام و سردرگمی را ایجاد می کند که از نظر شناختی برای هر فردی ناخوشایند است. اما مهمتر از همه آن است که نظام های فرهنگی عملا نقشی کلیدی در بازتعریف خصایل ذهنی و شناختی و کانالیزه کردن آنها در ساختارهای فرهنگی و زندگی اجتماعی بشر دارند. به همین دلیل نظام های تربیتی همیشه الگوهایی برای مواجهه با این موقعیت های دشوار برای روبه رو شدن با پرسشی که پاسخش را نمی دانیم، دارند. به طور عمومی، در فرهنگ روزمره ما ایرانیان، شکافی را می توان در این موقعیت ها بین وضع ایده آل فردی و وضع تجربی عملی دید. از یک سو همه ما در سطح اخلاقی می پسندیم که خودمان یا دیگران وقتی پاسخ سؤالی را نمی دانیم، اعتراف کنیم ولی در عمل شاهدیم که این اعتراف کردن، گویی اعتراف به گناه است و در عمل بسیار سخت و ناخوشایند است. به همین دلیل در عمل تجربه ما آن است که بیشتر افراد میل به پاسخ دادن به هر پرسشی و پرهیز از اعتراف به ندانستن دارند.»
شاید در سنت فرهنگی ما هم این میل، الگوهای خاص خودش را ساخته است. اصولا تصویر ما از دانشمند در جهان سنت و در جهان جدید، تصویر فردی همه چیزدان است و هنوز تصویرهای فرهنگی ما نیز از این مقوله، مبتنی بر فراگیری وهمه چیزدانی است.
به همین دلیل رحمانی می گوید: «هرگونه خلل و نقصی در این تصویر عملا نشانه نادانی محسوب می شود. به همین دلیل رفتار عملی افرادی که برای هرچیزی نظر می دهند، از یکسو در امتداد الگوهای شناختی وروانی ذهنی شان است و از سوی دیگر در امتداد الگوهای فرهنگی و اجتماعی مقام و منزلت دانشمندی است. این نوع رفتار اگر در زمینه های روزمره و مسائل پیش پا افتاده باشد، چندان مهم نیست، گاه این اظهارنظرهای دائمی در همه امور، بالاخص وقتی مسئله ای جدی برای دیگران رخ داده است، می تواند عواقب خطرناکی داشته باشند. اینکه وقتی ما مشکلی داریم، هرکس از هر سطحی، به خودش اجازه نظر دادن می دهد، قبل از هرچیز ما را از دستیابی به نظرات درست و تخصصی و مفید محروم می کند و سپس منجر به آن می شود که به واسطه اتکا به نظرات ناقص، سطحی و نادرست، راه به بیراهه ببریم و هزینه های زیادی را به واسطه خطای تشخیص بر خود تحمیل کنیم.»
در مورد اینکه چه چیزهایی این رفتار را تسهیل یا تشدید می کند، می توان دلایل زیادی را برشمرد اما به گفته رحمانی، دو دلیل بسیار مهم است؛ یکی فقدان مسئولیت پذیری ما در برابر حرفهایمان. گویی حرفهای ما یا نظراتی که می دهیم، هیچ مسئولیتی برای ما در پی ندارند. اینکه یک فرد عادی و عامی باشیم یا یک مقام مسئول، در عمل متوجه شده ایم که حرفهایمان مسئولیتی را متوجه ما نمی کنند. لذا به راحتی نظر می دهیم و وقتی این مسئله در یک مقام مسئول رخ بدهد که برای جامعه عوارض بسیار دارد هم، ما شاهد این مسئولیت پذیری در قبال حرفهایمان نیستیم.
به همین دلیل هر کس در هر موقعیتی باشد، در مواجهه با یک مسئله، بیش از آن که به پیامد حرفهایش فکر کند، به شهوت سخن گفتن و نظر دادنش توجه می کند. دلیل دوم، فقدان مهارت های ارتباطی است که در تشدید این وضع مهم است. ما به ندرت یاد گرفتهایم در مواجهه با یک مسئله، استدلال یا مستندات نظر را بخواهیم. اگر هر کس بداند برای نظر دادنهای بی پایان باید استدلال کافی بیاورد یا مستندات لازم را ارائه کند، آن وقت هم صاحب نظر دائمی، اندکی از نظرهای بی پایان باز می ایستد و هم مخاطبش یاد می گیرد باید هر نظری که می شنود را بر حسب مبادی اش و استدلالهایش بپذیرد یا رد کند.
جستوجوی ریشه مشکل در نظام آموزشی
البته در فضای جدید و به واسطه شبکه های اجتماعی و حجم انبوه اطلاعاتی که از طریق نوشته های فضای مجازی به افراد منتقل می شود، این حس کاذب در افراد شکل می گیرد که گویی همه چیز را می دانند و این موقعیت سطحی و کاذب، نیز زمینه یا پشتوانه رفتار همه چیز دانی افراد است. براین اساس عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم می گوید: «بخشی از این مسئله ریشه در نظام آموزشی ما دارد که ما را با پرسش گری درست، شیوه های عمیق و جدی دانایی و دانستن به جای شیوه های
سطحی آن آشنا نکرده است. در نهایت باید دقت کرد تخصصی شدن علوم و دانش ها در سطح معرفتی و خاص بودن مسئله هر شخص برای خودش در سطح فردی و روانشناختی، مستلزم آن است که ما بیاموزیم دانایی نزد یک کس نیست، همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر زاده نشده اند.
این موضوع بیانگر آن است که نه تنها باید منتظر یک انسان دانای کل باشیم (همه آدم های زمینی، آدمهای ناکاملی هستند. ادعای دانای کل بودن، نشانه نقص آنها و نقص خرد پذیرنده این ادعاست)، 👇👇👇
بلکه باید بیاموزیم با دانش و پاسخ به هر سؤالی به صورت تخصصی مواجه شویم. امور بهداشت و سلامت را از پزشکان متخصص هر حیطه، امور اجتماعی و روانی را از متخصصان این حیطه و امور اقتصادی را از متخصصان اقتصادی بیاموزیم.»
ساحت های زندگی هم پیچیده اند و هم بسیار شتاب زده، فرصت زیادی برای آزمون خطا بر حسب نظرات خام و سطحی دیگران نداریم. بنابراین مطابق نگرش «جبار رحمانی»، ضروری است قبل از هر چیزی یاد بگیریم با مسئله هایمان تخصصی مواجه شده و با مراجعه به متخصصان، نظراتی که منطق و استدلال مناسب دارند، را بپذیریم. زیرا همه چیزی دانی روی دیگر نادانی و متوهم بودن است.
🌷🌷
😔داعشی ها محاصره اش کردن
تا تیر داشت با تیر جنگید
تیرش تموم شد
داعشی ها نیت کرده بودن زنده بگیرنش
همون موقع حاج قاسم هم توی منطقه بود
خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و اسیر شد
ولی یک لحظه هم سرشو از ترس پایین نیاورد...
تشنه بود آب جلوش می ریختن روی زمین
فهمیدن حاج قاسم توی منطقه اس
برای خراب کردن روحیه حاج قاسم بیسیم رضا اسماعیلی رو گرفتن جلو دهن رضا و چاقو رو گذاشتن زیر گردنش
کم کم برا این که زجر کشش کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش و بهش می گفتن به حضرت زینب فحش بده پشت بیسیم
اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید...
ولی از اولش تا لحظه ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چند تا کلمه گفت: اصلا من آمدم جون بدم برای دختر مظلوم علی...
اصلا من آمدم فدا بشم برای حضرت زینب...❤️
اصلا من آمدم سرم رو بدم...
یا علی یا زهرا...🍀
میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد
بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن برای حاج قاسم...
🌹امنیت ما اتفاقی نیست عزیزان چقدر سرها و خون ها دادیم تا توانستیم به این آرامش برسیم... 💔
🌷شهید رضا اسماعیلی
شادی روح مطهر شهدا صلوات :🍃
الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺پاسخ جالب پاکبان مشهدی به گروهک تروریستی طالبان
ـــــــــــــــــــــــ
پایگاه خبری صابرین نیوز↙️
🆘@sabreenS1_official
🔴 شروع جنگ جهانی سوم!
🔹 "اظهارات کلیدی" سفیر چین در فرانسه!
❌ لطفا با تامل بیشتری مطالعه فرمایید🙏
🔸 سفیر چین در فرانسه؛"لو-شایه" طی هفته گذشته گفت:"کشورهایی که از اتحاد جماهیر شوروی جدا شده اند، کشورهای حققیقی نیستند! و هیچ جایگاه بین المللی ندارند چون؛ هیچ توافق بین المللی برای تحقق حاکمیت ملی آنان وجود ندارد!" مثل "ج.باکو"، وی اضافه کرده است؛"کریمه هم از نظر تاریخی بخشی از روسیه بوده که توسط "نیکیتا خروشچف" به اوکراین بخشیده شده است!" کریمه را خروشچف زمانی به اوکراین بخشیده که خود، حاکم کل شوروی بوده و خود اوکراین هم بخشی از جماهیر شوروی بوده است در واقع بخشش او انگار از این جیب به آن جیب گذاشتن بوده است مثل بخشش "قره سو و بلندی آرارات" به ترکیه که کاملاً غیر قانونی ست. یعنی؛ "آقای لو-شایه"؛ انضمام کریمه به روسیه را برسمیت شناخته است بعبارت دیگر اگر ایران روزی تصمیم به تصرف و الحاق ج.باکو، قره باغ، نخجوان، قره سو و ارتفاعات آرارات به سرزمین اصلی خود بگیرد از نظر چین قانونی ست و چین آنرا بلافاصله البته بنابه منافع راهبردی خود به رسمیت خواهد شناخت و ایران می تواند روی این موضوع کار کند.
🔸 اما آقای "لو-شایه" چرا این حرف ها را زد؟! پشت این اظهارات از یک مقام کاملاً رسمی و آشنا به حقوق و روابط بین الملل آنهم سفیر چین در فرانسه!؛ چه تحولات و تغییراتی نهفته است؟! ایران؛ چه نگاه و برنامه ای برای استفاده از این مواضع پکن خواهد کرد؟! این سخنان سفیر چین آیا می تواند دلیل جیغ بنفش و سر و صدای پیشدستانه ی "الهام علی اف" باشد؟! چین؛ شریک راهبردی ایران و روسیه چرا چنین مواضع #شوکه_کننده و غافلگیرانه را اعلام کند؟! آیا این اظهارات سیاسی چین، نوعی #پاس_گل دادن به ایران و روسیه برای #احیای_تمدنی 'گذشته خودشان' نیست؟! مثل ایفای نقش راهبردی در توافق ایران و عربستان که همه را شگفت زده کرد. و..
🔸 "لو-شایه" آشکارا کشورک های جداشده از اتحاد جماهیر شوروی را تهدید می کند که اگر در کانتکست شرقی(مثلث: چین، روسیه، ایران موسوم به #چیرو) وارد نشوید و همچنان در صدد حفظ #نظم_آمریکایی! باشید، توسط اردوگاه شرقی بلعیده خواهید شد! این اظهارات به قدری شوکه کننده بود که برخی از کشورهای اروپای شرقی خواستار اخراج آقای "لو-شایه" شدند. پیام این سخن؛ این است که؛ به احتمال خیلی زیاد یک #جنگ_جهانی دیگر در پیشِ رو خواهیم داشت! و همین دلیل واضحی ست که عرب ها و دیگر کشورهای ضعیف به ایران پناه می آورند تا در امان بمانند. آنها #سوریه و رفتار ایران در حمایت استوار از او را جلوی چشم خود می بینند که ایران چگونه او را در مقابل #تهاجم ۸۲ کشور! در کنار "اوباما" حفظ کرد. باید تهدیدات چینی ها را جدی گرفت بویژه برخی از کشورک های تازه تازه تاسیس خیلی باید حواس خود را جمع کند جنگ فراگیری در پیش روست.
۱۴۰۲/۰۲/۲۴
🇮🇷 کانال رسمی #عنتر_نشنال 👇🏻
@antarnational
✏️ماهنامه فارین افرز از قدیمیترین ومعتبرترین نشریات سیاست خارجی آمریکا به زندگی سیاسی و اجتماعی آیتالله خامنهای پرداخته است
این نخستین بار است که یک مجله معتبر آمریکایی تیتر اولش را به مرور مواضع رهبر ایران اختصاص میدهد.
در این شماره عکس ایشان را روی جلدش چاپ کرده، این کار بیسابقه بوده که چهرهای سیاسی را به صورت تکی و تمام صفحه چاپ کند
گدین روز، مدیر مسول مجله گفت:
علت اختصاص مطلب اصلی نشریه به آیتالله خامنهای، آشنایی بیشتر مخاطبان آمریکایی از رهبری ایران است که "قدرت سیاسی بسیار دارد و تصمیمات و سخنانش با پیامد های مهم منطقهای و بینالمللی همراه است"
این مجله تیزهوشی و مدیریت بالای آیتالله خامنهای را مانع تحققق اهداف غرب در مقابل ایران دانسته است
مقاله (جنگ آیتالله): این مرد 80 ساله بی سر و صدا به قدرتمندترین مرد خاورمیانه تبدیل شده است. آیتالله خامنهای طی 30 سال رهبریاش، همیشه یک مشکل آزار دهنده برای رؤسای جمهور ایالات متحده بوده است
@jahadetabeen8
#⃣ #جهاد_تبیین
چرا #صادق_هدایت دست به #خودکشی زد؟
یکی از دردهای هدایت، بیهدفی، بی آرمانی و اعتقاد نداشتن به #خدا بود. اگر هدایت میتوانست در زندگی برای خود #پناهگاهی بیابد تا به هنگام دردها و رنجهایش به آن پناه ببرد، هیچگاه این گونه فکر نمیکرد. اگر او از ایمان و آرمانی والا برخوردار بود تا او را از رنجهای تنهائی و بیپناهی نجات دهد به #پوچگرائی متمایل نمیشد. و در نتیجه، دست به خودکشی نمیزد.
وی روشنفکری است که دریافت درستی از #دین و مذهب ندارد و شناختش از دین همان #خرافات و بیراهههایی است بعضی از عوام از خدا دارند. اگر هدایت بینش درستی از دین داشت، کارش به مرگ با گاز نمیكشيد و خود را نمیكشت. قرآن دراین باره میفرماید: «لاتقتلوا انفسکم ان الله بکم رحیما» [نساء / 29] خود را نکشید که خداوند نسبت به شما رئوف و مهربان است.»
او خود را در عالم، وجودی بیگانه و گمنام میدانست که فقط میتوانست به امور پوچ و #بیهوده برخورد کند. هدایت خود را یکه و تنها میپنداشت که در جهانی تهی از معنا و مفهوم بدون اختیار و اراده گام به عرصه هستی نهاده و باید رنج بکشد، درد و ناله سر دهد. او جهان را عاری از معنا و مفهوم میدانست. برای وی هدفی مشخص نبود. بیشتر #آثار وی، پیام آور #پوچی هستند. درمیان آثار منتشر شده او، « زنده به گور» و «بوف کور»، بیش از همه پیام آور فلسفه پوچی هستند.
وی در ابتدای کتاب بوف کور تصریح می کند:
نه مال دارم که دیوان برد ، نه دین دارم که شیطان برد.
🗞 @Ancients ⏳
🟣🟣🟣مشارکت و استصواب
انتخابات ترکیه –که شرکت در آن اجباری است- موجب شد دوباره تحقیر خودی از سوی کسانی که احساس میکنند راهی به قدرت ندارند داغ شود و علت مشارکت بالا را در ترکیه نبود نظارت استصوابی بدانند.
به گزارش مشرق، عبدالله گنجی فعال رسانه ای، در سرمقاله روزنامه جوان نوشت:
انتخابات ترکیه –که شرکت در آن اجباری است- موجب شد دوباره تحقیر خودی از سوی کسانی که احساس میکنند راهی به قدرت ندارند داغ شود و علت مشارکت بالا را در ترکیه نبود نظارت استصوابی بدانند. همین دسته افت مشارکت در انتخابات مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۹۸ و ریاستجمهوری ۱۴۰۰ را به علت وجود نظارت استصوابی شورای نگهبان میدانند.
عنوان نظارت شورای نگهبان سالهاست محل مناقشه است و همانهایی که میخواهند سر به تن جمهوری اسلامی نماند بارها هشدار دادهاند که این نظارت به نابودی نظام و دور شدن مردم از آن منجر میشود. در این نوشته به ماهیت نظارت استصوابی و حسن و عیب آن وارد نمیشویم و موضوع ما نیست، اما با دو سئوال به این منطق میپردازیم که قبل از نظارت استصوابی که در سال ۱۳۷۴ در مجلس پنجم به تصویب رسیده است (و محل مناقشه است) طور دیگری عمل میشده است؟ و سؤال دوم اینکه بعد از مصوبه مذکور مشارکت مردم در انتخابات افت کرده است؟
راستی تاکنون کسی قبل و بعد اجرای این قانون را مقایسه کرده است، آیا تفاوتی مشاهده شده است؟ اگر کسی مدعی است که از مقطعی قانون انتخابات به نظارت استصوابی تغییر کرده این زمان ۱۳۷۴ است و اعمال آن از ریاستجمهوری هفتم (خاتمی) و مجلس ششم (زمستان ۱۳۷۸) بوده است. ابتدا به سؤال اول پاسخ میدهیم که آیا قبل از این موعد، انتخابات به شکل دیگری بوده است و ناگهان ریل عوض شده است؟ منظور از نظارت استصوابی یعنی «نظارت بر همه مراحل انتخابات از ثبتنام تا تأیید انتخابات» و در اصطلاح حقوقی از واژه «تمامی مراحل» استفاده میشود و این مورد نقد عمده اصلاح طلبان است.
سؤال این است که این نوع نظارت از مجلس پنجم به بعد اعمال شده است؟ خیر، حتی در مصوبه ۵۹/۷/۳ مجلس و در ماده ۳ آن آمده است «هیئت مرکزی نظارت بر تمامی مراحل انتخابات.... نظر دارد» و در مصوبه مجلس مجدد و در سال ۱۳۶۲ آمده است «نظارت بر انتخابات مجلس بر عهده شورای نگهبان میباشد. این نظارت عام و تمام مراحل و در کلیه امور مربوط به انتخابات جاری است». ۱۳۶۵/۹/۵ باز به همین ماده ۳ تأکید میشود و در مجلس چهارم در فروردین ۱۳۷۱ اعمال نظارت استصوابی بارز میشود. در مجلس دوم نیز در ۱۳۶۳/۱/۲۶ اعضای نهضت آزادی و جبهه ملی و... رد صلاحیت میشوند.
مرحوم بازرگان در ریاست جمهوری ۱۳۶۴ رد میشود و امام نیز سکوت میکنند. در انتخابات ریاستجمهوری نیز چنین است.
در انتخابات دوم ریاستجمهوری ۷۱ نفر ثبتنام و چهار نفر تأیید میشوند. در ریاستجمهوری سوم ۶۴ نفر ثبت نام و چهار نفر تأیید میشوند. دوره چهارم ۵۰ نفر ثبت نام و سه نفر تأیید میشوند و در دوره پنجم ریاست جمهوری ۷۹ نفر ثبتنام و دو نفر تأیید میگردند. پس میبینیم که نظارت استصوابی به صورت جدی هم از اول هست (نظارت عام بر همه مراحل) و هم در اجرا قابل تأیید است. در مجالس نیز گروههای همسو با نهضت آزادی رد میشوند، اما از مجلس چهارم این اتفاق برای جناحهای درون نظام میافتد. حال آنکه قانون مشهور مدنظر در مجلس پنجم تصویب شده است.
پس نظارت استصوابی از بدو انتخابات در جمهوری اسلامی بوده است و ربطی به مصوبه سال ۱۳۷۴ ندارد.
اما چرا قبلاً نام آن شنیده نمیشد و کمتر مورد اعتراض بود؟ چون تجدیدنظرطلبان (به جز نهضت آزادی و همسویان) در معرکه انتخابات با مانع مواجه نبودند؛ بنابراین کسانی که نگاهشان به اسلام سیاسی یا جمهوری اسلامی تغییر کرده و دنبال دموکراسی و عقبنشینی دین از سیاست و سیاست از فرهنگ بودند رد میشدند و این ربطی به ماهیت قانون نداشت، اما درباره سؤال دوم اینکه آیا مشارکت با نظارت استصوابی پایین آمده است؟
ابتدا ریاست جمهوری را بررسی کنیم. طبق نظر منتقدان تا قبل از ریاست جمهوری هفتم (خاتمی ۱۳۷۶) نظارت استصوابی نبوده است. در شش دوره انتخابات ریاست جمهوری مشارکت مردم ۶۳/۵۴ درصد بوده است و از زمانی که نظارت استصوابی اعمال شده (حتی با انتخابات ۴۸ درصدی ۱۴۰۰) با میانگین هفت دوره مشارکت ۶۹/۹۸ (بخوانید ۷۰ درصد) بوده است. پس بعد از نظارت استصوابی رشد حدود ۶/۵ درصدی مشارکت هم داشتهایم.
به مجلس برگردیم. میانگین مشارکت از مجلس اول تا مجلس پنجم که بدون نظارت استصوابی بوده حدود ۶۱ درصد است و از مجلس ششم تا یازدهم که نظارت استصوابی بوده است بدون لحاظ انتخابات ۱۳۹۸ (کرونا و نارضایتی اقتصادی) ۵۹/۹۱ درصد بوده است، یعنی بیش از یک درصد کاهش داشته است و اگر انتخابات ۱۳۹۸ را لحاظ کنیم ۴ درصد کاهش مشارکت بعد از نظارت استصوابی داشتهایم.
البته دو انتخابات ۱۳۹۸ و ۱۴۰۰ بدون تردید متأثر از کرونا، نارضایتی اقتصادی، برخی حوادث و تحریم بخشی از اصلاحطلبان است و نمیتوان آن را تقابل نامید. در انتخابات دور دوم ریاست جمهوری مرحوم هاشمی نیز مشارکت ۵٠/۶۶درصد است. آیا کسی گفت مردم از نظام برگشتهاند.
نارضایتی اقتصادی از جناح راست بود که ۱۳۷۶ در تغییر جناح و شکوه مشارکت خود را نشان داد. در مجلس هفتم نیز مشارکت ۵۱/۲۱ درصد بود، اما کسی آن را تقابل با نظام تفسیر نکرد. علت این است که معترضان (انتخاب شوندگان) آن روز در معرض رد نبودند. از قضا کسانی که امروز در رد نظارت استصوابی سخن میگویند با همین نظارت اکثریت مجلس ششم را در اختیار گرفتند. چرا حالا با همان قانون نمیتوانند؟ چرا عیب را در خود نمیبینند؟ و نظارت استصوابی در مجلس پنجم تصویب شده که اصلاحطلبان با حدود ۱۰۰ نماینده با محوریت عبدالله نوری در آن حضور داشتند.
نتیجه اینکه نظارت استصوابی مبتنی بر ماده ۳ قانون انتخابات از ۱۳۵۹ بوده است. اما مشمولان آن تغییر کرده است. قانون ثابت است، برخی فقهای شورای نگهبان هم ثابت هستند، اما باید تفسیر را در حوزه معرفتی و رفتار نخبگان دید. حتی شورای نگهبان کسانی را تأیید کرد و به مجلس رفتند که اکنون جلای وطن کرده و اپوزیسیون هستند (حقیقتجو، مزروعی، پیرموذن و...) البته انتخابات امسال و چگونگی مشارکت آن (بدون کرونا) راستی آزمایی خوبی برای حکومت و منتقدان است،
اما بپذیریم که نوع نظارت شورای نگهبان تأثیری بر مشارکت نداشته است. در همین انتخابات ۱۳۹۸، سرلیست اصلاحطلبان (مجید انصاری) از همه اصولگرایان (به جز سرلیست قالیباف) شناخته شدهتر بود. حامیان به میدان نیامدند، آسیبشناسی رفتار، منش، مواضع و مواجهه خود نیز کمککننده است.
🔘⚫️🔘توهم همه چیزدانی در عصر شبکه های اجتماعی
در فضای جدید و به واسطه شبکه های اجتماعی و حجم انبوه اطلاعاتی که از طریق نوشته های فضای مجازی به افراد منتقل می شود، این حس کاذب در افراد شکل می گیرد که گویی همه چیز را می دانند...
سرویس دیدگاه مشرق - واقعیت این است که توهم دانایی یا همه چیزدانی، یکی از بزرگترین آسیبهای عصر ما به شمار می رود، درحالی که همیشه موضوعاتی وجود دارد که در موردشان آگاهی نداریم. لازمه نگاه عمیق به پدیدههای مختلف و اظهار نظر درمورد هر مسئله تخصصی یا حتی اجتماعی و عمومی، آگاهی از تمام جوانب امر و ریشههای آن است، اما به واسطه شبکه های اجتماعی و حجم انبوه اطلاعاتی که از این طریق به افراد منتقل می شود، این حس کاذب در افراد شکل می گیرد که گویی همه چیز را می دانند!
به راستی ما چه کارهایی را فکر میکنیم بلدیم؟ حضور در پیامرسانها و رسانههای اجتماعی چقدر به این توهم دانستن شدت بخشیده؟
پرسش هایی که «رضا بختیاری نژاد»، کارشناس ارتباطات و رسانه در پاسخ به آن می گوید: در روزگاری زندگی میکنیم که فضای مجازی و رسانههای اجتماعی، غرور و اعتماد به نفسی در افراد ایجاد کرده و نسلی از شبه خردمندان را به وجود آورده که در تمام زمینهها اظهار نظر میکنند و خود را دانای کل میپندارند، بی آن که تخصص چندانی داشته باشند.
به این ترتیب از در و دیوار جامعه، کارشناس و متخصص در تمام حوزههای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی سبز شده است، حال اینکه برمبنای اظهارات بختیاری نژاد، در وجوه اخلاقی و عرفانی و تاریخ ادبیات ما بر اهمیت کمگویی، گزیدهگویی و نیفتادن در پرتگاه همه چیزدانی تأکید شده اما شبکههای اجتماعی با ما چنان کرده که گویی قطب عالم دانشیم و توهم دانایی درحال ریشه دواندن در بطن جامعه است. بی تردید فضای مجازی، منشأخدمات بسیاری است و بخش مهمی از امور روزانه را آسان میکند و نمی توان از این مقوله مهم چشم پوشی کرد، البته شیوه استفاده از آن هم مهم است.
«محسن باقری»، پژوهشگر رسانه و فضای مجازی همچون بختیاری نژاد عنوان می کند: اگر نگاهی به اطرافیان خود در فضای مجازی که در حال غوطه خوردن در اقیانوس اطلاعات بسیار زیاد هستند داشته باشید چیزی که متوجه خواهید شد آن است که بسیاری از مخاطبین فضای مجازی دچار این توهم یعنی توهم دانایی یا همه چیزدانی رسانه ای هستند. آفتی که اولین علت ظهور و بروز آن حجم بالای اطلاعات دریافتی رد و بدل شده در طول شبانه روز است که از طریق مختلف به دست مخاطبین در فضای مجازی می رسد.
طبق نتایج آخرین پژوهش ها و مطالعات علمی اطلاعاتی که یک انسان امروزی یعنی انسان عصر رسانه های نوین و فضای مجازی در طول یک روز از زندگی خود دریافت می کند برابر با همه اطلاعاتی است که یک انسان قرن هجدهم در طول عمر خود دریافت کرده است.
اطلاعاتی که به گفته باقری با چنان سرعت و حجمی خود را بر ما که مخاطب آن اطلاعات محسوب می شویم تحمیل می کنند که فرصت ارزیابی وتجزیه و تحلیل را از ما می گیرند و در نهایت دچار سردگمی می شویم. اطلاعاتی که درباره موضوعات مختلف در اختیار مخاطبین قرار می گیرد به شکلی صاعقه وار تأثیری کوتاه از خود به جای گذاشته و بعد به فراموشی سپرده می شود. مسئله اصلی این است که آیا واقعا ما به این حجم از اطلاعات نیاز داریم؟ در پاسخ باید گفت مصرف رسانه ای می بایست متناسب با احتیاج ما باشد و از پرخوری رسانه ای باید خودداری کرده و برای دوری از سطحی شدن، همیشه چند قدم از این فضا فاصله بگیریم و ورودی های ذهنی خود را محدود کنیم.
همه چیزی دانی روی دیگر نادانی
به هر روی توهم دانایی به تمامی حوزهها سرایت کرده و «جبار رحمانی» عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم در این باره می نویسد: «دو دسته تجربه برای اکثریت ما که در ایران زندگی می کنیم، وجود دارد: دسته اول تجربه های مشترک این است که در برخی محیط ها، با افرادی مواجه می شویم که درباره همه چیز نظر می دهند. در واقع این گونه افراد به هر سؤالی پاسخ می دهند و مدعی هستند که نظرشان خیلی هم درست و دقیق است. هرچند معمولا استدلال های قوی ای برای نظراتشان ندارند، اما نوعی اعتماد به نفس و اصرار روحی در صحت و اعتبار نظراتشان نسبت به همه چیز دارند. دسته دوم تجربه های مشترک آن است که همه ما در موقعیتی که پاسخ پرسشی را نمی دانیم، برای ما خیلی سخت و گاه کلافه کننده است که به ندانستن اعتراف کنیم و اعلام کنیم پاسخی نداریم. گویی اعتراف به ندانستن مایه شرمندگی ما می شود.»
این دو تجربه مشترک را باید در رابطه با هم فهمید. اینکه دوست داریم در مورد همه چیز نظر دهیم و اینکه از اعتراف به نداستن پاسخ یک سؤال، حس شرمساری داریم.
«جبار رحمانی» در مقاله ای که مؤسسه انسانشناسی و فرهنگ آن را بازنشر کرده، تأکید می کند که «بخشی از این مسئله در ساختارهای روانی و شناختی ذهن بشری ریشه دارد که میلی به دانستن امور و حل معماها دارد و حل نکردن معماها و پرسش ها نوعی ابهام و سردرگمی را ایجاد می کند که از نظر شناختی برای هر فردی ناخوشایند است. اما مهمتر از همه آن است که نظام های فرهنگی عملا نقشی کلیدی در بازتعریف خصایل ذهنی و شناختی و کانالیزه کردن آنها در ساختارهای فرهنگی و زندگی اجتماعی بشر دارند. به همین دلیل نظام های تربیتی همیشه الگوهایی برای مواجهه با این موقعیت های دشوار برای روبه رو شدن با پرسشی که پاسخش را نمی دانیم، دارند. به طور عمومی، در فرهنگ روزمره ما ایرانیان، شکافی را می توان در این موقعیت ها بین وضع ایده آل فردی و وضع تجربی عملی دید. از یک سو همه ما در سطح اخلاقی می پسندیم که خودمان یا دیگران وقتی پاسخ سؤالی را نمی دانیم، اعتراف کنیم ولی در عمل شاهدیم که این اعتراف کردن، گویی اعتراف به گناه است و در عمل بسیار سخت و ناخوشایند است. به همین دلیل در عمل تجربه ما آن است که بیشتر افراد میل به پاسخ دادن به هر پرسشی و پرهیز از اعتراف به ندانستن دارند.»
شاید در سنت فرهنگی ما هم این میل، الگوهای خاص خودش را ساخته است. اصولا تصویر ما از دانشمند در جهان سنت و در جهان جدید، تصویر فردی همه چیزدان است و هنوز تصویرهای فرهنگی ما نیز از این مقوله، مبتنی بر فراگیری وهمه چیزدانی است.
به همین دلیل رحمانی می گوید: «هرگونه خلل و نقصی در این تصویر عملا نشانه نادانی محسوب می شود. به همین دلیل رفتار عملی افرادی که برای هرچیزی نظر می دهند، از یکسو در امتداد الگوهای شناختی وروانی ذهنی شان است و از سوی دیگر در امتداد الگوهای فرهنگی و اجتماعی مقام و منزلت دانشمندی است. این نوع رفتار اگر در زمینه های روزمره و مسائل پیش پا افتاده باشد، چندان مهم نیست، گاه این اظهارنظرهای دائمی در همه امور، بالاخص وقتی مسئله ای جدی برای دیگران رخ داده است، می تواند عواقب خطرناکی داشته باشند. اینکه وقتی ما مشکلی داریم، هرکس از هر سطحی، به خودش اجازه نظر دادن می دهد، قبل از هرچیز ما را از دستیابی به نظرات درست و تخصصی و مفید محروم می کند و سپس منجر به آن می شود که به واسطه اتکا به نظرات ناقص، سطحی و نادرست، راه به بیراهه ببریم و هزینه های زیادی را به واسطه خطای تشخیص بر خود تحمیل کنیم.»
در مورد اینکه چه چیزهایی این رفتار را تسهیل یا تشدید می کند، می توان دلایل زیادی را برشمرد اما به گفته رحمانی، دو دلیل بسیار مهم است؛ یکی فقدان مسئولیت پذیری ما در برابر حرفهایمان. گویی حرفهای ما یا نظراتی که می دهیم، هیچ مسئولیتی برای ما در پی ندارند. اینکه یک فرد عادی و عامی باشیم یا یک مقام مسئول، در عمل متوجه شده ایم که حرفهایمان مسئولیتی را متوجه ما نمی کنند. لذا به راحتی نظر می دهیم و وقتی این مسئله در یک مقام مسئول رخ بدهد که برای جامعه عوارض بسیار دارد هم، ما شاهد این مسئولیت پذیری در قبال حرفهایمان نیستیم.
به همین دلیل هر کس در هر موقعیتی باشد، در مواجهه با یک مسئله، بیش از آن که به پیامد حرفهایش فکر کند، به شهوت سخن گفتن و نظر دادنش توجه می کند. دلیل دوم، فقدان مهارت های ارتباطی است که در تشدید این وضع مهم است. ما به ندرت یاد گرفتهایم در مواجهه با یک مسئله، استدلال یا مستندات نظر را بخواهیم. اگر هر کس بداند برای نظر دادنهای بی پایان باید استدلال کافی بیاورد یا مستندات لازم را ارائه کند، آن وقت هم صاحب نظر دائمی، اندکی از نظرهای بی پایان باز می ایستد و هم مخاطبش یاد می گیرد باید هر نظری که می شنود را بر حسب مبادی اش و استدلالهایش بپذیرد یا رد کند.
جستوجوی ریشه مشکل در نظام آموزشی
البته در فضای جدید و به واسطه شبکه های اجتماعی و حجم انبوه اطلاعاتی که از طریق نوشته های فضای مجازی به افراد منتقل می شود، این حس کاذب در افراد شکل می گیرد که گویی همه چیز را می دانند و این موقعیت سطحی و کاذب، نیز زمینه یا پشتوانه رفتار همه چیز دانی افراد است. براین اساس عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم می گوید: «بخشی از این مسئله ریشه در نظام آموزشی ما دارد که ما را با پرسش گری درست، شیوه های عمیق و جدی دانایی و دانستن به جای شیوه های
سطحی آن آشنا نکرده است. در نهایت باید دقت کرد تخصصی شدن علوم و دانش ها در سطح معرفتی و خاص بودن مسئله هر شخص برای خودش در سطح فردی و روانشناختی، مستلزم آن است که ما بیاموزیم دانایی نزد یک کس نیست، همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر زاده نشده اند.
این موضوع بیانگر آن است که نه تنها باید منتظر یک انسان دانای کل باشیم (همه آدم های زمینی، آدمهای ناکاملی هستند. ادعای دانای کل بودن، نشانه نقص آنها و نقص خرد پذیرنده این ادعاست)، 👇👇👇