eitaa logo
🕊🥀شهیــــــــدانه🥀🕊
152 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1هزار ویدیو
4 فایل
🌹بســـــــــــم رب الشهــــــــــــــدا🌹 ✳ گـــویـــندچـــرا دل بــه شهیــــــدان دادی ⁉️ ✅ والله کـــه مـــــن نــــدادم ‌آنـــــهابــــردند🕊 #استوری_شهدایی #عطر_شهدا #عکس_نوشته_شهدا #خاطره_شهدا ❤️❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 محمدمصطفی‌پور اهل بابل بود اما امروز از اهالی آسمان است. تمام فرصتِ کوتاهش را در دنیا آن گونه صرف کرد که در نهایت ، این عاقبت نصیبش شد: 🔸 یک شب محمد همین‌طور که دراز کشیده بود نگاهش را به بالا دوخت و با صدایی ملایم گفت: 🌹«رضا! دوست دارم موقع شهادت، تیر درست بخورد به قلبم. همین‌جایی که این شعر را نوشته‌ام. «کنجکاو شدم، سرم را بالا گرفتم. در تاریک روشن سنگر به پیراهنش نگاه کردم، روی سینه‌اش این بیت نوشته بود: 🔸 چند روز بعد از عملیات والفجر 8، وقتی به مقر برگشتم، رفتم سراغ بچه‌های امدادگر، دلم برای محمد شور می‌زد. شب عملیات از هم جدا شده بودیم و از او بی خبر بودم. پرسیدم آیا کسی بسیجی ای به اسم محمدمصطفی‌پور را دیده‌ یا نه؟ برای توضیح بیشتر گفتم روی سینه‌اش هم یک بیت شعر نوشته بود. تا این را گفتم یکی جواب داد «آهان دیدمش برادر! او شهید شده....» 🌹 پرسیدم شهادت او چطور بود؟ 🔸امدادگر گفت «تیر خورد روی همان بیتی که بر سینه‌اش نوشته بود.» منتظر جوابی غیر از این نبودم. گفتم الحمدالله محمد هم رفت. 🔸 دوباره پرسیدم او چطور بود؟ امدادگر گفت «تیر خورد روی همان بیتی که بر سینه‌اش نوشته بود.» 💔 @shahidan_e
نگاہ ڪݩ چہ زیـبا از خستگے خوابـش برده اے شهیـــد دعایـے ڪݩ ڪہ ما از خستـگیِ گناہ خوابمـاݩ نبـرد و از قافلہ ے مهدے فاطمہ س جا نمانیم 🌙شبتون شهدایی @shahidan_e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️⃟🕊¦ شھادت‌ آن‌ است‌ ڪه‌ متفـاوت‌ بھ‌ آخر‌ برسۍ وگرنھ‌ مرگ‌ ڪھ‌ پایان‌ همھ‌ قصھ‌ هاست...🌿‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌺سلام صبحتون شهدایی 🌸 @shahidan_e
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 در زندگی به اهمیت زیادی می‌داد و برای اعمال نظم مشخصی داشت . اهل و اول وقت بود . دعای و زیارت و تسبیحات را ترک نمی کرد و حضور همیشگی در مسجد داشت . @shahidan_e
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 در زمانى قلم به نیت وصیت بر كاغذ مى لغزانم كه هیچ‌گونه لیاقت شهادت را در خود نمى‌بینم. وقتى به قلبم رجوع مى‌كنم غیر از سیاهى و تباهى و معصیت چیزى نمى‌یابم و به همین دلیل است كه از پروردگار توانا عاجزانه می‌خواهم كه تا مرا نیامرزیده است از دنیا نبرد. پروردگارا با گناهى زیاد از تو كه لطف و كرمت را نهایتى نیست، تقاضاى عفو و بخشش دارم و الهى بنده‌اى كه تحمل از دست دادن یك دست را ندارد چگونه بر آتش دوزخت توان دارد . خدایا توبه‌ام را بپذیر و از گناهانم بگذر كه غیر از تو كسى را ندارم و غیر از تو امیدى ندارم. مردم ، بدانید راهى را كه در آن گام نهاده‌ایم كه همانا راه حسین (ع) است و به اختیار انتخاب كرده و تا آخرین نفس و آخرین رمقى كه به تن داریم در سنگر رضاى خدا خواهیم ماند و به دشمن زبون كافر خواهیم فهماند كه ملتى كه پشتیبانش خداست و پیشاپیشش امام زمان فى سبیل الله در مقابل تمامى متحدان كفر خواهد ایستاد و انشاء الله پیروز خواهد شد. @shahidan_e
‌{ 🎉🎊} 🌱 در مسیر پیاده روی اربعین، مجید این نوحه را زیر لب زمزمه می کرد: 🌷«پناه حرم... کجا داری می‌ری بگو برادرم...» 🌱 وقتی برای زیارت وارد حرم شدیم، دیدم که چشم های مجید قرمز شده است. دلیلش را پرسیدم و گفت: 🌷 «نمی ‌دونم چرا تا وارد حرم شدم، چشم هام پر از اشک شد...» 🌱 از مجید پرسیدم: «چه حاجتی داشتی؟» گفت: 🌷«فقط از آقا خواستم که منو آدم کنه، همین!» 📌 به نقل از دوست مدافع حرم ‌ ، برگرفته از 📕 🎉🎊 @shahidan_e
1_1662412444.mp3
9.6M
🌱🌸 تو خودم من با خودم درگیرم ... 🎧 @shahidan_e
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 🌓 ❤️ نگارش برای چون که بی به افسانه ها نیستی کِلک خیال انگیزی می خواهد که تمام تو را بر صحنه ی سپید ، با یک دنیا شدن در یادت، یادی که گرچه نداشتنت در آن می زند اما پر است از حس دریافت تمام ممکن انسانی در که خوبی ها و کمیابند. @shahidan_e 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د در این وانفسا که گم شده است، که روابط بر ضوابط می کند، بی مهابا همچون در یک دی ماه سرد از راه می رسی و تمام می شوی . نمیدانم چه است، با هیچ مانا نمی ماند، با هیچ قدرت زدن پیدا نمی کند. تمام پر است از عطر بهار نارنج در یک کنج دنج که نامش است. من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌗 🌷 @shahidan_e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ 🕊🖤 ‍🕊﷽ ڪاش تقدیر بہ سرانجام شود... و ڪسے هست ڪہ میلش شده گمنام شود عشق یعنے حرم بے بے و من مے دانم! باید این سر برود تا دلم ❤️ آرام شود... 🕊سلام صبحتون شهدایی @shahidan_e
💌روایت عــشق : جعبه شیرینی رو گرفتم جلوش، یکی برداشت و گفت: میتونم یکی دیگه بردارم؟ گفتم: البته سید جون، این چه حرفیه؟ برداشت، ولی هیچ کدومو نخورد. کار همیشگیش بود، هر جا غذای خوشمزه، شیرینی یا شکلات تعارف می کردن بر می داشت اما نمی خورد. می گفت: میبرم با خانوم و بچه هام می خورم، شما هم این کار رو انجام بدین. 😊 اینکه آدم شیرینی های زندگیشو با زن و بچش تقسیم کنه، خیلی توی زندگیش تأثیر میذاره... 📚 کتاب دانشجویی شهید آوینی / ص ۲ 🕊 🍃 @shahidan_e