نگاہ ڪݩ چہ زیـبا از خستگے خوابـش برده
اے شهیـــد
دعایـے ڪݩ ڪہ ما از خستـگیِ گناہ خوابمـاݩ نبـرد
و از قافلہ ے مهدے فاطمہ س جا نمانیم
🌙شبتون شهدایی
@shahidan_e
♥️⃟🕊¦ #شهیدانہ
شھادت آن است
ڪه متفـاوت بھ آخر برسۍ
وگرنھ مرگ ڪھ پایان همھ قصھ هاست...🌿
🌺سلام صبحتون شهدایی 🌸
@shahidan_e
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#اخلاق_شهدایی
#شهید_مدافع_حرم
#احمد_مشلب
در زندگی به #معنویات اهمیت زیادی میداد و برای اعمال #عبادی نظم مشخصی داشت .
اهل #نماز_شب و #نماز اول وقت بود .
دعای #عهد و زیارت #عاشورا و تسبیحات #حضرت_زهرا_س را ترک نمی کرد و حضور همیشگی در مسجد داشت .
@shahidan_e
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#در_محضر_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#علیرضا_موحد_دانش
در زمانى قلم به نیت وصیت بر كاغذ مى لغزانم كه هیچگونه لیاقت شهادت را در خود نمىبینم.
وقتى به قلبم رجوع مىكنم غیر از سیاهى و تباهى و معصیت چیزى نمىیابم و به همین دلیل است كه از پروردگار توانا عاجزانه میخواهم كه تا مرا نیامرزیده است از دنیا نبرد.
پروردگارا با گناهى زیاد از تو كه لطف و كرمت را نهایتى نیست، تقاضاى عفو و بخشش دارم و الهى بندهاى كه تحمل از دست دادن یك دست را ندارد چگونه بر آتش دوزخت توان دارد .
خدایا توبهام را بپذیر و از گناهانم بگذر كه غیر از تو كسى را ندارم و غیر از تو امیدى ندارم.
مردم ، بدانید راهى را كه در آن گام نهادهایم كه همانا راه حسین (ع) است و به اختیار انتخاب كرده و تا آخرین نفس و آخرین رمقى كه به تن داریم در سنگر رضاى خدا خواهیم ماند و به دشمن زبون كافر خواهیم فهماند كه ملتى كه پشتیبانش خداست و پیشاپیشش امام زمان فى سبیل الله در مقابل تمامى متحدان كفر خواهد ایستاد و انشاء الله پیروز خواهد شد.
@shahidan_e
{ 🎉🎊}
#حرمدافعانحرم
🌱 در مسیر پیاده روی اربعین، مجید این نوحه را زیر لب زمزمه می کرد:
🌷«پناه حرم... کجا داری میری بگو برادرم...»
🌱 وقتی برای زیارت وارد حرم شدیم، دیدم که چشم های مجید قرمز شده است. دلیلش را پرسیدم و گفت:
🌷 «نمی دونم چرا تا وارد حرم شدم، چشم هام پر از اشک شد...»
🌱 از مجید پرسیدم: «چه حاجتی داشتی؟» گفت:
🌷«فقط از آقا خواستم که منو آدم کنه، همین!»
📌 به نقل از دوست مدافع حرم
#شهیدمجیدقربانخانے
، برگرفته از
📕#کتابعمودآخر
#سالروزولادت 🎉🎊
@shahidan_e
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
🌓 #باز_شب_شده
❤️ #دلم_بهانه_می_گیرد
نگارش برای چون #تویی که بی #شباهت به افسانه ها نیستی کِلک خیال انگیزی می خواهد که #بنگارد تمام تو را بر صحنه ی سپید #کاغذ، با یک دنیا #غرق شدن در #دریای یادت، یادی که گرچه #تلخی نداشتنت در آن #موج می زند اما پر است از حس #شیرین دریافت تمام #خوبیهای ممکن انسانی در #عصری که خوبی ها #شاذ و کمیابند.
@shahidan_e
🌹ش🌹ه🌹ی🌹د
در این #دنیای وانفسا که #مردانگی گم شده است، #دنیایی که روابط بر ضوابط #حکمفرمایی می کند، بی مهابا همچون #هور در یک دی ماه سرد از راه می رسی و #سرخط تمام #مردانگی_ها می شوی .
نمیدانم چه #حسی است، با #تو هیچ #غمی مانا نمی ماند، با #تو هیچ #دردی قدرت #فریاد زدن پیدا نمی کند.
تمام #تو پر است از عطر #گلهای بهار نارنج در یک کنج دنج که نامش #وطن است.
من می گویم
🌴 شب #بهشتی تو #بخیر
تو بگو عاقبت شما
🌹 #ختم به #خیر و #شهادت
🌗 #شبتون_شهدایی🌷
@shahidan_e
﷽ 🕊🖤 🕊﷽
ڪاش تقدیر #شهـادت
بہ سرانجام شود...
و ڪسے هست
ڪہ میلش شده گمنام شود
عشق یعنے حرم بے بے و من مے دانم!
باید این سر برود
تا دلم ❤️ آرام شود...
🕊سلام صبحتون شهدایی
@shahidan_e
💌روایت عــشق :
جعبه شیرینی رو گرفتم جلوش، یکی برداشت و گفت: میتونم یکی دیگه بردارم؟ گفتم: البته سید جون، این چه حرفیه؟ برداشت، ولی هیچ کدومو نخورد.
کار همیشگیش بود، هر جا غذای خوشمزه، شیرینی یا شکلات تعارف می کردن بر می داشت اما نمی خورد.
می گفت: میبرم با خانوم و بچه هام می خورم، شما هم این کار رو انجام بدین. 😊 اینکه آدم شیرینی های زندگیشو با زن و بچش تقسیم کنه، خیلی توی زندگیش تأثیر میذاره...
📚 کتاب دانشجویی شهید آوینی / ص ۲
#شهیدانه 🕊
#شهیدمرتضیآوینی 🍃
@shahidan_e
🌹🕊🏴🌷🏴🕊🌹
#خاطرات_شهدا
#همسرانه
#شهید_جواد_محمدی
#خبر_شهادت
#آخرین صحبتی که با هم داشتیـم ظهر همان روزی که شبش به #شهادت رسید. یعنی حدودا ما ساعت یک بعد از ظهر روز سه شنبه، شانزدهم خرداد با هم صحبت کردیم و آقا جواد چند ساعت بعد از آن؛ یعنی قبل از #اذان_مغرب به شهادت رسید.
من از شب قبلش خیلی دلشوره داشتم. یک دلشــوره #عجیب و متفاوت.
همان روز در #آخرین_تماس تلفنی هم از دلشوره و نگرانی ام برایش گفتم ولی باز مثل همیشـه گفت: "هیچ مشکلی نیست اینجا همه چیز #آرام است. اصلا دلشوره نداشته باش."
و مثل همیشه سعی کرد من را آرام کند اما این #دلشوره بیشتر شد...
همان شب طبق عادتی که داشتیم منتظر تماسش بودم، که تماس نگرفت
تا دیروقت هم #منتظر ماندم.
بالاخره ظهر روز #چهارشنبه از طرف دایی ام خبردار شدم که #آقا_جواد مجروح شده و تیر به دستش خورده اما بعد گفتند: نه، تیر به #پهلویش خورده و بیهوش است.
به هر صورت من با روحیاتی که از #همسرم سراغ داشتم نمیتوانستم موضوع مجروح شدنش و #بی_خبر گذاشتنم را قبول کنم . گفتم:
نه! جواد در #بدترین شــرایط هم که باشــد به من زنگ می زند
نمی خواستم تحت هرشرایطی موضوع را قبول کنم اما وقتی #امام_جماعت مســجد محــل آمدند خانه ما و با صحبتهایی که شـد شـک من درباره #شــهادت جــواد را به یقین تبدیل کردند.
سری های قبل اصلا آماده شنیدن #خبرشهادتش نبودم ولی این سری باتوجه به دلشوره ای که به سراغم آمده بود، انگار #آماده تر شده بودم
راوی :
#همسر_شهید
@shahidan_e