فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برادرشهیدیعنی:
قبلازاینڪهشهیدبشهوبشناسیش
بخاطرامنیتتووبقیهخودشوفداڪرد..
#شهیدبابکنوریهریس♥️
@shahidanbabak_mostafa🕊
مناجات زیبای #شهیدچمران:
خدایا!
از بد کردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت
اما شکایتم را پس میگیرم...
من نفهمیدم!
فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی تا هر زمان که دلم گرفت از آدمهایت، نگاهم به تو باشد.
گاهی فراموش میکنم که وقتی کسی کنار من نیست،
معنایش این نیست که تنهایم.
معنایش این است که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت... با تو تنهایی معنا ندارد!
مانده ام تو را نداشتم چه میکردم
دوستت دارم، خدای خوب من.
@shahidanbabak_mostafa🕊
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز
🌾قسمت #چهل_و_یکم
که عشق آسان نمود اول...
…نه دلی برای برگشتن داشتم … نه قدرتی …
همون جا توی منطقه موندم … ده روز نشده بود، باهام تماس گرفتن …
– سریع برگردید … موقعیت خاصی پیش اومده …رفتم پایگاه نیرو هوایی و با پرواز انتقال مجروحین برگشتم تهران …
دل توی دلم نبود …
نغمه و اسماعیل بیرون فرودگاه… با چهره های داغون و پریشان منتظرم بودن …
انگار یکی خاک غم و درد روی صورت شون پاشیده بود …
سکوت مطلق توی ماشین حاکم بود … دست های اسماعیل می لرزید …
لب ها و چشم های نغمه …
هر چی صبر کردم، احدی چیزی نمی گفت …
– به سلامتی ماشین خریدی آقا اسماعیل؟
– نه زن داداش … صداش لرزید … امانته …
با شنیدن “زن داداش” نفسم بند اومد و چشم هام گر گرفت… بغضم رو به زحمت کنترل کردم …😢
– چی شده؟ … این خبر فوری چیه که ماشین امانت گرفتید و اینطوری دو تایی اومدید دنبالم؟ …
صورت اسماعیل شروع کرد به پریدن … زیرچشمی به نغمه نگاه می کرد … چشم هاش پر از التماس بود …
فهمیدم هر خبری شده … اسماعیل دیگه قدرت حرف زدن نداره …
دوباره سکوت، ماشین رو پر کرد …
- حال زینب اصلا خوب نیست …
بغض نغمه شکست …😭
_خبر شهادت علی آقا رو که شنید تب کرد … به خدا نمی خواستیم بهش بگیم … گفتیم تا تو برنگردی بهش خبر نمیدیم … باور کن نمی دونیم چطوری فهمید …
جملات آخرش توی سرم می پیچید … نفسم آتیش گرفته بود … و صدای گریه ی نغمه حالم رو بدتر می کرد …
چشم دوختم به اسماعیل … گریه امان حرف زدن به نغمه نمی داد…
– یعنی چقدر حالش بده؟ …
بغض اسماعیل هم شکست …😭
– تبش از 40 پایین تر نمیاد … سه روزه بیمارستانه …
صداش بریده بریده شد …
_ازش قطع امید کردن … گفتن با این وضع…
دنیا روی سرم خراب شد …
اول علی …
حالا هم زینبم …😖😭😰
ادامه دارد ...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز
🌾قسمت #چهل_و_دوم
بیا زینبت را ببر تا بیمارستان
هزار بار مردم و زنده شدم …
چشم هام رو بسته بودم و فقط صلوات می فرستادم …
از در اتاق که رفتم تو …
مادر علی داشت بالای سر زینب دعا می خوند …
مادرم هم اون طرفش، صلوات می فرستاد …
چشم شون که بهم افتاد حال شون منقلب شد …
بی امان، گریه می کردن …مثل مرده ها شده بودم … بی توجه بهشون رفتم سمت زینب …
صورتش گر گرفته بود … چشم هاش کاسه خون بود … از شدت تب، من رو تشخیص نمی داد … حتی زبانش درست کار نمی کرد …
اشک مثل سیل از چشمم فرو ریخت …😭 دست کشیدم روی سرش …
– زینبم … دخترم …
هیچ واکنشی نداشت …
– تو رو قرآن نگام کن … ببین مامان اومده پیشت … زینب مامان … تو رو قرآن …
دکترش، من رو کشید کنار …
توی وجودم قیامت بود … با زبان بی زبانی بهم فهموند … کار زینبم به امروز و فرداست …
دو روز دیگه هم توی اون شرایط بود …من با همون لباس منطقه …
بدون اینکه لحظه ای چشم روی هم بزارم یا استراحت کنم …
پرستار زینبم شدم …
اون تشنج می کرد … من باهاش جون می دادم …
دیگه طاقت نداشتم … زنگ زدم به نغمه بیاد جای من …
اون که رسید از بیمارستان🏥 زدم بیرون …
رفتم خونه …
وضو گرفتم و ایستادم به نماز … دو رکعت نماز خوندم …
سلام که دادم … همون طور نشسته … اشک بی اختیار از چشم هام فرو می ریخت …😖😫😭
- علی جان .. هیچ وقت توی زندگی نگفتم خسته شدم … هیچ وقت ازت چیزی نخواستم … هیچ وقت، حتی زیر شکنجه شکایت نکردم … اما دیگه طاقت ندارم … زجرکش شدن بچه ام رو نمی تونم ببینم … یا تا امروز ظهر، میای زینب رو با خودت می بری … یا کامل شفاش میدی …
و الا به ولای علی … شکایتت رو به جدت، پسر فاطمه زهرا می کنم …😭✋ زینب، از اول هم فقط بچه تو بود … روز و شبش تو بودی … نفس و شاهرگش تو بودی … چه ببریش، چه بزاریش … دیگه مسئولیتش با من نیست …
اشکم دیگه اشک نبود … 😫😭
ناله و درد از چشم هام پایین می اومد … تمام سجاده و لباسم خیس شده بود …
ادامه دارد ...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز
🌾قسمت #چهل_و_سوم
زینب علی
برگشتم بیمارستان … 🏥
وارد بخش که شدم، حالت نگاه همه عوض شده بود …
چشم های سرخ و صورت های پف کرده…مثل مرده ها همه وجودم یخ کرد … شقیقه هام شروع کرد به گز گز کردن … با هر قدم، ضربانم کندتر می شد …😰
– بردی علی جان؟ … دخترت رو بردی؟
…هر قدم که به اتاق زینب نزدیک تر می شدم … التهاب همه بیشتر می شد … حس می کردم روی یه پل معلق راه میرم… زمین زیر پام، بالا و پایین می شد … می رفت و برمی گشت … مثل گهواره بچگی های زینب …
به در اتاق که رسیدم بغض ها ترکید …😭😭😭
مثل مادری رو به موت … ثانیه ها برای من متوقف شد …
رفتم توی اتاق …زینب نشسته بود … داشت با خوشحالی😄 با نغمه حرف می زد …
تا چشمش بهم افتاد از جا بلند شد و از روی تخت، پرید توی بغلم … بی حس تر از اون بودم که بتونم واکنشی نشون بدم …
هنوز باورم نمی شد …
فقط محکم بغلش کردم … اونقدر محکم که ضربان قلب و نفس کشیدنش رو حس کنم …
دیگه چشم هام رو باور نمی کردم …نغمه به سختی بغضش رو کنترل می کرد …
– حدود دو ساعت بعد از رفتنت … یهو پاشد نشست … حالش خوب شده بود …
دیگه قدرت نگه داشتنش رو نداشتم … نشوندمش روی تخت…
- مامان … هر چی میگم امروز بابا اومد اینجا … هیچ کی باور نمی کنه … بابا با یه لباس خیلی قشنگ که همه اش نور بود … اومد بالای سرم … من رو بوسید و روی سرم دست کشید … بعد هم بهم گفت …✨😭به مادرت بگو … چشم هانیه جان … اینکه شکایت نمی خواد … ما رو شرمنده فاطمه زهرا نکن … مسئولیتش تا آخر با من … اما زینب فقط چهره اش شبیه منه … اون مثل تو می مونه … محکم و صبور … برای همینم من همیشه، اینقدر دوستش داشتم …✨😭
بابا ازم قول گرفت اگر دختر خوبی باشم و هر چی شما میگی گوش کنم … وقتش که بشه خودش میاد دنبالم …
زینب با ذوق و خوشحالی از اومدن پدرش تعریف می کرد …
دکتر و پرستارها توی در ایستاده بودن و گریه می کردن … 😭😭اما من، دیگه صدایی رو نمی شنیدم …
حرف های علی توی سرم می پیچید … وجود خسته ام، کاملا سرد و بی حس شده بود …
دیگه هیچی نفهمیدم … افتادم روی زمین …
ادامه دارد ...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
AUD-20240108-WA0003.mp3
3.22M
این صوت ویژه رو از دست ندید:)
نوای اهلبیتی، توسط شهیدی که تازه پَر کشیده با بوی حاج قاسم و مزار شهدای کرمان 💔
#شهید_عادل_رضایی
- صبحم بھ طلوعِ
- دوستت دارم توست˘˘!
- ˼#ایهاالعزیزقلبم♥️˹
ــــ ـ بِھنٰامَت یا حــی یا قیــوم 🌸
۱۰۰ صلوات روزانه هدیه به امام زمان عج ❤️
کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
زیارت عاشورا🌸
به نیابت شهید حمید باکری💞
پروردگارا
همانگونه که چشم هایمان را از خواب بیدار کردی،
روح هاي مان را از غفلت بیدار کن.
و همانگونه که جهان را به نور صبح منور گرداندی،
زندگی مان را به نور هدایت منور بگردان....
بنویس برای ما پاک شدن گناهان و
پوشش عیوب و نرمی قلوب و برطرف
شدن، غم ها و آسان شدن کارها را...
صبح مان و روزمان را سرشار از خیر و
بخشش و مغفرت و توفیق و استواری
و استقامت برمسیر بندگیات قرار بده..💗
@shahidanbabak_mostafa🕊
مهدی جان !
پایان خوش این قصه پر غصه شمایید..❤️🩹
#یاصاحبالزمان
@shahidanbabak_mostafa🕊
از فواید نماز اول وقت این است
که به برکت امام زمان(عج)
نمازهای ما هم قبول میشود
چون امام زمان(عج) اول وقت
نماز میخواند و نماز ما
با نماز حضرت بالا میرود ..
#آیتاللّٰهمجتهدی(ره)-
@shahidanbabak_mostafa🕊
هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ
فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ
او کسی است که آرامش را
در دلهای مؤمنان نازل کرد..
سوره فتح / آیه۴
@shahidanbabak_mostafa🕊
کانالرسمیشهیدبابکنوریو شهیدمصطفیصدرزاده❤️
هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ او کسی است که آرامش را در دلهای مؤمنا
الهی! ما أحببتك وحدی
لکن أحببتك وحدک..
خدایا!
تنها من نیستم که دوستت دارم
اما من، تنها تو را دوست دارم ..💜
دوری تو از کسی که خواهان تو است
نشانهی کمبود بهـرهیِ تو در دوستی
است، و گرایش تو به آن کس که تو
را نخواهد، سبب خواری تو است...
#امامعلیعلیهالسلام
نهجالبلاغه؛حکمت۴۵۱
@shahidanbabak_mostafa🕊
اگر میخواهید تأثیرگذار باشید
اگر میخواهید به عمر و خدمت
و جایگاهتون ظلم نکرده باشید
ما راهی به جز اینکه یک شهید زنده
در این عصر باشیم نداریم.
#شهیداحمدکاظمی
@shahidanbabak_mostafa🕊
خدا مهربانتر از آن است که با
چند گناه بنده خود را دور بیندازد
ولی شیطان دائماً در حال ناامید کردن
انسان است، یک آدم گناهکار اگر احساس
میکند خدا دیگر به او نگاه نمیکند
باید بداند این ناامیدی القاء همان
شیطانی است که او را وادار به گناه کرده
پس نباید به احساس منفی خود اعتنا کند..
#استادپناهیان
@shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹اگر سعی کنی بدنهایمان را از بین ببری
آنها را در سرتاسر جنوب خواهی دید
و اگر خونمان را بریزی جوی های خون به سوی
فلسطین و مسجد الاقصی سرازیر خواهند شد.›
#جهاد_مغنیه
@shahidanbabak_mostafa🕊
همینو بفهمیم کافیه:
ما مال خدائیم
آدم مالِ کسی را
صرف دیگری نمیکند!(:
_امام خمینی ره
@shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین لحظات وداع با مادر...
«خادم الرضا شهیده فاطمه دهقانی»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#کرمان #استوری
@shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◗میدونستــیباچــــادرپوشیدن، باتحملسختـیبرایخـدا، پاداش شهید بهت داده میشه؟!
درجریان هستی پاداش شهید چــــیه؟!✨
#چرا_حجاب؟!
#حجاب
@shahidanbabak_mostafa🕊
••♥️🌿••
شهید حمید باکری در آخرین عملیاتش به نیروهایش گفت:
این مأموریت که قرار است انجام دهیم
نامش شهادت است ..
کسی که عاشق شهادت نیست
با ما نیاید ..
بقای جامعه اسلامی ما
در سایه شهادت، ایثار،
تلاش و مقاومت شماست ...
#امام_زمان #حجاب #کرمان
@shahidanbabak_mostafa🕊
پرسید؛حدتوکلچیست؟
امامرضافرمودند:اینکهبا
وجودخداازهیچکسنترسی..🌱
#چهارشنبههایامامرضایی:))
#امام_رضاییم
@shahidanbabak_mostafa🕊