eitaa logo
کانال‌رسمی‌شهید‌بابک‌نوری‌و شهیدمصطفی‌صدر‌زاده❤️
7هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
6.3هزار ویدیو
43 فایل
○•|﷽|•○ ❁کانال‌رسمی‌مصطفی‌بابک‌قلبها❁ بزرگترین‌کانال‌رسمی‌شهیدان!):-❤️ 🔹💌شهید مصطفی صدر زاده! 🔹💌شهید بابک نوری هریس! 🌸ڪانال‌ٺحٺ‌مدیریٺ‌مسٺقیم #خانواده‌شہیدان فعاݪیٺ‌دارد🌸 حالا‌که‌دعوتت‌کرده‌بمون!🦋 تبادل @yazahra1405 تبلیغات هم پذیرفته میشه 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
یہ‌زمانی‌توڪشورمون‌یہ‌ڪانال‌هایی‌ داشتیم‌کهـ‌ اعضاش‌حاضربودن‌.... جون‌بدن‌ولی هرگزلف‌ندن‌. ڪانال‌هایی‌کهـ‌وصل‌بود بہ‌اون‌بالابالاها!💔 @shahidanbabak_mostafa🕊
أعَانَ الله قَلۡبَاً تَمَنیٰ مَا لَيۡسَ مَکۡتُوبَاً لَهۡ خدا یاری‌ کند قلبی را که در آرزوی چیزیست که در تقدیرش نیست..♥️ @shahidanbabak_mostafa🕊
از آمیرزا جوادآقا ملڪی تبریزے پرسیدند ڪه: چرا بعضیا از ماه مبارڪ رمضان خسته میشن و ـ دوس دارن زودتر عید فطـر بشه؟ ـ ایشون فرمودند: ـ چون اونها ماه رو مُـفـت از دست دادن... @shahidanbabak_mostafa🕊
. شب قــدر بهترین ایام سال است. ملائکه به اذن خدا به روی زمــین می‌آیند تا مقدرات ما را معــلوم کنند. ملائکه می‌آیند دور دل ما مــی‌گردند؛ اما جای خالــی نمی‌بینند که وارد شوند! فرودگاه دلِ ما،برای فرود مــلائکه خالی نیست(: دلمون رو خالی کنیم... @shahidanbabak_mostafa🕊
کارتان را برای خدا نکنید؛ برای خدا کار کنید! تفاوتش فقط همین اندازه است که ممکن است حسین(ع) در کربلا باشد ومن در حال کسب علم برای رضای خدا . . . @shahidanbabak_mostafa🕊
کم خردان معتقدند: اگر برداشته شود آنگاه زن آزاد است!!!. چه کسی به نام آزادی دیوار خانه اش را برمیدارد؟! @shahidanbabak_mostafa🕊
ابراهیم همیشه می‌گفت :) ⇠دشمن داره کار می‌کنه تا مهمترین مسائل در نگاه مردم تغییر کنه... مردم بی تفاوت بشوند و... اون زمانه که انقلاب از درون از بین می‌رود🙂   @shahidanbabak_mostafa🕊
شهید صدرزاده در يادداشتى📝 به دوستان بسیجی خود مى‌نويسد: چه مى‌شود روزی سوریه امن و امان شود و کاروان راهيان نور مثل شلمچه و فکه به سمت حلب و دمشق راه بیفتد🚌🚎 فکرش را بکن! راه مى‌روى و راوی مى‌گويد: اینجا قتلگاه شهید رسول خليلى است.💔 یا اینجا را که مى‌بينى همان جایی است که، مهدی عزیزی را دوره کردند و شروع کردند از پایش زدند تا ... شهید شد.😭😭 یا مثلاً اینجا همان جایی است که، شهیدحيدرى نماز جماعت مى‌خواند.🌱 شهید بيضائى بالای همین صخره نیروها را رصد مى‌كرد و کمین خورد.😞 شهید شهریاری را که مى‌شناسيد؟ همین جا با لهجه آذری برای بچه‌ها مداحی مى‌كرد.🎤 یا شهید مرادى؛ آخرین لحظات زندگى‌اش را اینجا در خون خودش غلتیده بود.😔 یا شهید ؛ اینجا عباس‌وار پر کشید.😭 خدا بیامرزد شهيد اسكندرى را ... همینجا سرش بالای نیزه رفت.😭 شهید جهاد مغنيه، در این دشت با یارانش پر کشید ...💔 عجب حال و هوایی مى‌شود کاروان مدافعین حرم ... عجب حال و هوایی ...😭 @shahidanbabak_mostafa🕊
↻- ‹😍› 🎙به‌نقل‌از‌همرزم‌شهید : شب‌قبل‌ازشهادت‌ بابڪ‌ بود. یہ‌ماشین‌مهمات‌تحویل‌من‌بود. من‌هم‌قسمت‌موشکی‌بودم‌و‌هم‌نیروی‌آزادادوات. اون‌شب‌هوا‌واقعا‌سردبود🌬 بابڪ‌ اومد‌پیش‌من‌گفت: " علےجان‌توۍچادر‌⛺️جا‌نیست‌من‌بخوابم. پتوهم‌نیست🤦🏻‍♂️" گفتم : تو‌همش‌از‌غافلہ‌عقبےبیا‌پیش‌‌خودم گفتم:بیا‌این‌پتو ؛اینم‌سوءیچ 🔑 برو‌جلو‌ماشین‌🚘بخواب،‌من‌عقب‌میخوابم ساعت‌3شب‌من‌بلند‌شدم‌رفتم‌بیرون🚶🏻‍♂️ دیدم‌پتوروانداختہ‌رو‌دوش‌خودش‌ داره‌نمازمیخونہ📿 (وقتی‌میگم‌ساعت‌(۳)صبح‌یعنےخداشاهده اینقدرهواسرده‌نمیتونےازپتوبیاۍبیرون!!) گفتم: بابڪ بااینکارا‌شهید‌نمیشےپسر ..حرفےنزد😔 منم‌رفتم‌خوابیدم. صبح‌نیم‌ساعت‌زودتراز‌من‌رفت‌خط و‌همون‌روزشهید‌شد🙂💔 @shahidanbabak_mostafa🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
+اگه‌به‌کسی‌بدی‌کردیم اگه‌حق‌الناسی‌به‌گردن‌ماست همین‌جا‌بریم‌دنبالش‌... تو‌دنیا‌شایدبایه‌معذرت‌ودلجویی از‌طرف‌بتونی‌حلالیت‌بگیری ولی‌اون‌دنیا‌بایدکارهای‌خوبت‌رو دونه‌دونه‌به‌بقیه‌بدی‌تا‌ازت‌بگذرن... پس‌تا‌زنده‌ایم‌‌بریم‌دنبالش که‌اگه‌بمونه‌برای‌آخرت واسه‌مون‌گرون‌تموم‌میشه..! @shahidanbabak_mostafa🕊
شهید ابراهیم هادی: همسر شما برای خود شماست نه برای نمایش دادن جلوی دیگران. آیا می‌دانید چقدر از جوانان با دیدن همسر بی حجاب شما به گناه می‌افتند؟! @shahidanbabak_mostafa🕊
📝|عدم وابستگی یه خصوصیتی که داشت و گاهی هم بخاطرش سرزنش می شد، این بود که پول سخت جمع می کرد ولی به راحتی می بخشید😊 پول های فراوانی که به سختی به دست آورده یا گاهی پس انداز کرده بود رو به دیگران قرض میداد؛ خیلی راحت... و جالب اینجاست که هر بار هم بهش می گفتند بهت بدهکارم و... شاکی می شد!! می گفت من یادم نیست... @shahidanbabak_mostafa🕊
گریان بود و ناامید ؛ گفت : خدایا ! بیا و تنها همین گناهم را ببخش بعد قرآن را باز کرد ، چشمش دوخته شد به این آیه که ؛ [ اِنَّ الله یَغفِر الذُّنوب جَمیعا ] - قلیل می‌خواهی و کثیر می‌بخشد ..🌸 @shahidanbabak_mostafa🕊
بسم الله الرحمن الرحیم❤️! (ع) _بند‌شصت‌و‌نهم_🌱 📌به‌نیابت‌از ۶۹-اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ مَثَّلَتْهُ فِيَّ نَفْسِي اسْتِقْلَالًا لَهُ وَ صَوَّرَتْ لِي اسْتِصْغَارَهُ وَ هَوَّنَتْ عَلَيَّ الِاسْتِخْفَافَ بِهِ حَتَّى أَوْرَطَتْنِي فِيهِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ. بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که با کوچک شمردن آن در نفسم آن را تصوّر کردم، پس حقیر شمردن آن را برایم مجسّم نمود، و خفیف شمردن را بر من آسان کرد تا آن که مرا در ورطه ی آن فرو برد، پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! اجرتون با امیرالمومنین(ع)🌻! التماس‌دعا🤲🏻 @shahidanbabak_mostafa🕊
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانم میرود 💗 پارت22 ـ بهتری بابا ــ الان بهترم ــــ خداروشڪر خدا خیلی دوست داشت ڪه پسر آقای مهدوی رو سر راهت گذاشت خدا خیرش بده پسر رعناییه ــــ اهوم ـــ تازه با آقای مهدوی تلفنی صحبت کردم مثل اینکه آقا پسرشون بهوش اومده فردا منو مادرت می خواستیم بریم عیادتش تو میای مهیا سرش و پایین انداخت ــــ نمیدونم فڪ نڪنم احمد آقا از جاش بلند شد بوسه ای روی موهای دخترش کاشت ـــ شبت بخیر دخترم ـــ شب تو هم بخیر قبل از اینکه احمد آقا در اتاق و ببندد مهیا صدایش کرد ـــ بابا ـــ جانم ــ منم میام احمد آقا لبخندی زد و سرش و تکان داد ــ باشه دخترم پس بخواب تا فردا سرحال باشی مهیا سری تکان داد و زیر پتو رفت آشفته بود نمی دونست فردا قراره چه اتفاقی بیفته شهاب چطور باهاش رفتار می کنه ــ مهیا زودتر الان آژانس میرسه ــ اومدم شالش را روی سرش گذاشت کیفش را برداشت و به سمت بیرون رفت... 🍁نویسنده : فاطمه امیری 🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانم میرود💗 پارت23 پدرش دم در منتظرش بود با رسیدن مهیا سه تایی سوار ماشین شدن سر راه دست گلی خریدن با رسیدن به بیمارستان نگاهی به اطراف انداخت دیشب ڪه اینجا اومده بود اصلا حواسش نبود که کجا اومده بود به سمت ایستگاه پرستاری رفت ـــ سلام خسته نباشید ـــ سلام عزیزم خیلی ممنون ـــ اتاق آقای مهدوی ، شهاب مهدوی پرستار چیزی رو تایپ کرد ـــ اتاق ۱۳۱ ـــ خیلی ممنون به طرف اتاق رفتن دم در نفس عمیقی کشید  و در و زدن و وارد شدن مهیا با دیدن افراد داخل اتاق شالش رو جلو اورد ـــ اوه اوه اوضاع خیطه جلو رفتن و سلام علیک کردن با همه شهاب هم با خوش رویی جواب سلام واحوالپرسی احمد آقا و مهلا خانمو داد و در جواب سرتکان دادن مهیا آن هم سرش و تکان داد مهیا و مادرش گوشه ای کنار بقیه خانم ها رفتن احمد آقا هم کنار بقیه مردا وایستاد مهیا تو جمع همه خانم و دخترای چادری احساس غریبی می کرد برای همین ترجیح داد گوشه ای ساڪت وایسه ـــ مریم معرفی نمی ڪنی؟؟ مهیا به دختر چادری که قیافه بانمک و مهربانی داشت چشم دوخت مریم به طرف مهیا اومد و دستش رو روی شونه مهیا گذاشت ـــ ایشون مهیا خانمه گله تازه پیداش ڪردم دوست خوبے میتونہ باشہ درست میگم دیگه مهیا لبخندی زد ــــ خوشبختم مهیا جان من سارا دختر خالہ ی مریم هستم به دختری که با اخم نظاره گرشان بوداشاره کرد... 🍁نویسنده: فاطمه امیری 🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗جانم میرود💗 پارت24 ـــ این هم نرجس دختر عمه مریم ـــ خوشبختم گلم ـــ چند سالته مهیا ؟چی می خونی؟؟ ـــ من ۲۲سالمه گرافیڪ میخونم سارا با ذوق گفت ــــ وای مریم بدو بیا مریم جعبه کیکو کنار گذاشت ـــ چی شده دختر ـــ یکی پیدا کردم طرح های مراسم محرم و برامون بزنه مریم ذوق زده گفت ـــ واقعا کی هست؟ ـــ مهیا خانم گل .گرافیک میخونه ـــ جدی مهیا ــــ آره ــــ حاج آقا با صدای مریم حاج آقایی که کنار شهاب وایستاده بود سنش تقریبا سی و خورده ای بودسرش رو بلند کرد ـــ بله خانم مهدوی ـــ من یکی رو پیدا کردم که طرح های پوستر و بنرارو برامون بزنه ـــ جدی ڪی ـــ مهیا خانم به مهیا اشاره کرد مهیا شوڪه بود همه به اون نگاه می کردند مخالفتی نکرد. 🍁نویسنده : فاطمه امیری 🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا