سوال بعدی
اگر میتونستی یک آرزو کنی که حتما برآورده میشه، چه آرزویی می کردی؟
فاطمه کوثر ۱۳ ساله از اصفهان
کتاب داداش بابکمو تو دستم بگیرم و بخونم😭
فاطمهخانی۲۳ازشهرستانورامین
ارزومیکردمهرچهزودتر اقاصاحبالزمانظهورکنه
فاطمه کوثر ۱۳ اصفهان
خوبیه خستگی ناشی از کار اینکه با خواب رفع میشه،
اما امان از خستگیِ ناشی از بیکاری!
یعنی هیچی رفعش نمیکنه
حتی خواب 😅😄😜
فاطمهخانی۲۳ازشهرستانورامین
ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ 110
ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﻟﻮ ﭘﻠﻴﺲ !!!
ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ ﺑﻔﺮﻣﺎﺋﻴﺪ ؟؟؟
ﮔﻔﺘﻢ: ﮐﻤﮏ ! ﻳﻪ ﻋﺎﻟﻤﻪ ﻣُﺮﺩﻩ ﺍﻳﻨﺠﺎﺳﺖ !!!
ﮔﻔﺖ: ﻳﺎ ﺍﺑﻮﺍالفضل کجایی؟
گفتم: قبرستون.
هیچی دیگه الان به قید وثیقه آزادم😂🙃😢
یادش بخير ...
استاد میپرسید:
همه فهمیدن ؟
کسی سوال نداره ؟
من نفهمیده بودم
ولی چون حتی نمیدونستم چیو نفهمیدم
سوالم نمیتونستم بپرسم 😂
ریحانه 15 قم
سوال بعدی
چجوری به کانال دعوت شدین و چی باعث شد بمونید ؟؟
فاطمه کوثر ۱۳ اصفهان
دوستم معرفی کرد و اینکه محتواش و دوس داشتم و اینکه درمورد داداش بابکم بود
ریحانه 15 قم
دوستم لینکو داد
به خاطر داداش بابکم موندم
فاطمهخانی۲۳ازشهرستانورامین
چونمنبیشترکانالایداداشبابکودارمولینککانالمداخلیکیازکانالادیدموپستخوبوتاثیرگذار وداداشبابکباعثشدبمونم
سوال آخر
انتقاد و یا پیشنهادی هست و کدوم فعالیت کانال برای شما جذاب تر هست ؟؟
فاطمه کوثر ۱۳ اصفهان
فعالیتا که عالیهه
و عکسای داداش بابک برا جذابیت بیشتری داره
ریحانه 15 قم
لطفا به قول هاتون عمل کنید
از پست های شهید نوری خوشم میاد
فاطمهخانی۲۳ازشهرستانورامین
رمانهایمتفاوتومذهبیبیشتربزارید
بعدهمهیفعالیتهاعالیهلازمبهانتقادنیست
خب خدا رو شکر الحمدالله
ممنون از شما که وقت گذاشتین إن شاء الله که عاقبت بخیر بشید 🌸
۱ . سلام
خب معلومه وقتی برات نماز مهم نیست ممکنه هر گناهی رو انجام بدین چون روح خدا درون شما نیست یعنی هست شما حسش نمیکنید و شیطان بر شما مسلط شده . اول باید نماز بخونید و یه مسیر انتخاب کنید طبق همون تلاش کنید . انگیزه برای یه مسیر
۲ . سیگار مقطعی که باشه میشه همیشگی . شما باید خودت به فکره خودتون باشید دیگه همچیز پیشرفت کرده و راه و روش زندگی هم مشخص هست از اطرافیان میشه دید . هم میشه الگو شما ادمای بد باشن هم میشه آدما خوب باشه انتخاب با خودتون هست . اگر دنبال آرامش دنیا و آخرت هستین راه و مسیر شهدا رو برید
سلام ..
هر چیزی استفاده خوب داره و بد هم داره مث چاقو یا همین گوشی یا حتی ذهن انسان هم میشه استفاده خوب کرد هم بد بنظرتون اونایی که بد هستن ذاتا بد هستن ؟؟
خیر از ذهنشون بد استفاده میکنن . پس شما هم برای هر چیزی استفاده خوب رو کن . الان اون پسر پیام میده از ذهن خوب استفاده کن آیا درسته ؟؟
خب معلومه که درست نیست و اینکه خودتون رو داغون کنید برا یه پسر که دلتون نمیاد دلش بشکنی منطقی نیست ..
اگه خیلی دلسوزی دل خدا و امام زمان عج رو نشکن نه یه آدم عادی ولی ارزش پس برای خدا باش 🌸
دوستان هیچکس به کمک نیاز نداره انسان فقط خودش میتونه به خودش کمک کنه با فکر درست و با یه تصمیم واقعی که حتما بهش عمل کنی ..
اراده قوی میخواد و هر مشکلی هم باشه مطمنن حل میشه..
نیاز به یه فکر خوب و مسیر خوب هست که شما برای خودت انتخاب میکنی و با اعتماد بنفس کامل این مسیر رو پیش میرید ..
هر مشکلی میخواد باشه با تصمیم و برنامه خوب حل میشه 🌸
امام علی علیه السلام میفرماید که مومنی که روزهاش شبیه هم بگذره مومن نیست حداعقل باید هر روز یه تغییری ایجاد کنید حداقل خودتون حس کنید یه پیشرفت دارید و روزهای تکراری برای انسان یعنی غفلت در دنیا ..
۱ . سلام هستن ولی سرما خوردگی دارند و میان إن شاء الله
۲ . هر جوری دوست داری بخون 😅
۳ . اگه میدونستی خب نمیدونی . اگر میدونستی موظف میدونستی که بخونی . نماز عبادت میان شما و خداست و همچی شما به همین عبادت هست و شکرگذاری خداوند . شما چرا به این دنیا اومدین ؟؟
برای آزمایش و امتحان
تلاش باید کرد با اعمال خوب به خدا بگی که من لیاقت بهشت رو دارم و این دنیا امتحان خوب پس دادم . دیگه ساده تر از نمیتونم بگم
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز
🌾قسمت #پنجاه_و_سوم
حمله چند جانبه
ماجرا بدجور بالا گرفته بود …
همه چیز به بدترین شکل ممکن … دست به دست هم داد تا من رو خورد و له کنه …😣
دانشجوها، سرزنشم می کردن که یه موقعیت عالی رو از دست داده بودم …
اساتید و ارشدها، نرفتن من رو یه اهانت به خودشون تلقی کردن …
و هر چه قدر توضیح می دادم فایده ای نداشت …
نمی دونم نمی فهمیدن یا نمی خواستن متوجه بشن …😒
دانشگاه🏢 و بیمارستان 🏥…
هر دو من رو تحت فشار دادن که اینجا، جای این مسخره بازی ها و تفکرات احمقانه نیست …
و باید با شرایط کنار بیام و اونها رو قبول کنم …
هر چقدر هم راهکار برای حل این مشکل ارائه می کردم …فایده ای نداشت …
چند هفته توی این شرایط گیر افتادم …شرایط سخت و وحشتناکی که هر ثانیه اش حس زندگی وسط جهنم رو داشت …😥😣
وقتی برمی گشتم خونه …
تازه جنگ دیگه ای شروع می شد… مثل مرده ها روی تخت می افتادم … حتی حس اینکه انگشتم رو هم تکان بدم نداشتم …
تمام فشارها و درگیری ها با من وارد خونه می شد …👈 و بدتر از همه شیطان 😈…کوچک ترین لحظه ای رهام نمی کرد …
در دو جبهه می جنگیدم …
درد و فشار عمیقی تمام وجودم رو پر می کرد …#نبردبرسرایمانم_وحفظ_اون … سخت تر و وحشتناک بود…
یک لحظه غفلت یا اشتباه، ثمر و زحمت تمام این سال ها رو ازم می گرفت …
دنیا هم با تمام جلوه اش … جلوی چشمم بالا و پایین می رفت …
می سوختم و با چنگ و دندان، تا آخرین لحظه از ایمانم دفاع می کردم …😥😖
حدود ساعت 9 🕘… باهام تماس گرفتن و گفتن سریع خودم رو به جلسه برسونم …
پشت در ایستادم …
چند لحظه چشم هام رو بستم … ✨✌️
_بسم الله الرحمن الرحیم … خدایا به فضل و امید تو …
در رو باز کردم و رفتم تو …
گوش تا گوش … کل سالن کنفرانس پر از آدم بود …
جلسه دانشگاه و بیمارستان برای بررسی نهایی شرایط …
👈رئیس تیم جراحی عمومی هم حضور داشت …
ادامه دارد ...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حرام_است
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز
🌾قسمت #پنجاه_و_چهارم
پله اول
پشت سر هم حرف می زدن …
یکی تندتر …
یکی نرم تر …
یکی فشار وارد می کرد …
یکی چراغ سبز نشون می داد …
همه شون با هم بهم حمله کرده بودن … ⚔
و هر کدوم، لشکری از شیاطین به کمکش اومده بود … وسوسه و فشار پشت وسوسه و فشار …
و هر لحظه شدیدتر از قبل …😰😖
پلیس خوب و بد شده بودن …
و همه با یه هدف … یا باید از اینجا بری … یا باید شرایط رو بپذیری …😏
من ساکت بودم …
اما حس می کردم به اندازه یه دونده ماراتن، تمام انرژیم رو از دست دادم …به پشتی صندلی تکیه دادم …
🌴– زینب … این کربلای توئه … چی کار می کنی؟ … کربلائی میشی یا تسلیم؟ …😰😖
چشم هام رو بستم … بی خیال جلسه و تمام آدم های اونجا…😢😖🙏
– خدایا … به این بنده کوچیکت کمک کن … نزار جای حق و باطل توی نظرم عوض بشه … نزار حق در چشم من، باطل… و باطل در نظرم حق جلوه کنه … خدایا … راضیم به رضای تو …
با دیدن من توی اون حالت …
با اون چشم های بسته و غرق فکر … همه شون ساکت شدن … سکوت کل سالن رو پر کرد…
خدایا … به امید تو …😊💪 بسم الله الرحمن الرحیم …
و خیلی آروم و شمرده … شروع به صحبت کردم …
– این همه امکانات بهم دادید … که دلم رو ببرید و اون رو مسخ کنید … حالا هم بهم می گید یا باید شرایط شما رو بپذیرم … یا باید برم …
امروز آستین و قد لباسم کوتاه میشه و یقه هفت، تنم می کنید…
فردا می گید پوشیدن لباس تنگ و یقه باز چه اشکالی داره؟ … چند روز بعد هم … لابد می خواید حجاب سرم رو هم بردارم …
چشم هام رو باز کردم …
– همیشه … همه چیز … با رفتن روی اون پله اول … شروع میشه …
سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود …
ادامه دارد ...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حرام_است