رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای قسمت سی و سوم اما بالاخره روز موعود رسید... قرار بود محمد قبل ظهر برسه.همه خونه ما جمع بودیم.خانواده ما و خانواده مریم.عمه ها و خاله و دایی هم بودن.من فقط یه عمو داشتم که از بابا بزرگتر بود و زمان جنگ شهید شده بود.یکی از دایی هام هم شهید شده بود. خونه حسابی شلوغ بود.همه خوشحال بودیم و منتظر.بالاخره زنگ در زده شد و محمد وارد حیاط شد... اولین کسی که رفت بغل محمد،ضحی بود.رفت که نه،پرید بغل محمد.تا ضحی پرید بغلش،محمد اخمهاش درهم شد.وای نه،خدای من،نکنه زخمی شده؟!!! جدا کردن ضحی از محمد شدنی نبود. محمد هم معلوم بود درد داره.ولی ضحی رو بغل کرده بود و با بقیه روبوسی میکرد.دیگه طاقت نیاوردم... رفتم جلو و با هر ترفندی بود ضحی رو از بغل محمد گرفتم.بردمش تو اتاق و عروسکی که تازه براش خریده بودم رو بهش دادم. خیلی دوست داشتم برم محمد رو ببینم و باهاش حرف بزنم ولی فعلا تو اتاق نگه داشتن ضحی واجب تر بود.بعد از نماز،ناهار خوردیم. مهمان ها کم کم میرفتن که مثلا محمد استراحت کنه.فقط خانواده مریم بودن.ضحی هم روی پای محمد نشسته بود.محمد با آقایون صحبت میکرد و خانم ها هم تو آشپزخونه بودن.منم یه گوشه ایستاده بودم و به محمد نگاه میکردم. خیلی خوشحال بودم برگشته.من حتی نتوسته بودم با محمد احوالپرسی کنم. داشت به حرفهای ضحی گوش میداد که چشمش به من افتاد. چند ثانیه نگاهم کرد بعد با اشاره سر بهم فهموند برم تو اتاق.نمیدونستم چرا بهم گفت برم تو اتاق،ولی رفتم.سجاده مو پهن کردم که نماز شکر بخونم. دستهامو آوردم بالا که تکبیر بگم، گفت:_زهرا برگشتم سمتش.وای خدا،داداشم بود.سرمو گذاشتم روی شونه ش و فقط گریه کردم.محمد هم هیچی نگفت و صبر کرد تا آروم بشم.نمیدونم چقدر طول کشید.تمام دلتنگی ها و بدو بدو کردن های این مدت و از همه سخت تر مراقبت از امانتی هاش حسابی پیرم کرده بود.گفت: _چرا اینقدر شکسته شدی؟!! تو مثلا بیست و دو سالته؟ لبخند زدم و گفتم: _من یه دختر یک قرن و بیست و دو ساله هستم.پیرم کردی محمد.دفعه بعد خواستی بری یه فکری برا زن و بچه هات بکن.من دیگه مسئولیت امانت قبول نمیکنم. -مریم گفته خیلی به زحمت افتادی. -زن داداش کم لطفی کرده.زحمت؟!! روزی هزار بار مردم و زنده شدم. بالبخند گفت:تازه یکی رو پیدا کردم که بتونم با خیال راحت زن و بچه هامو بهش بسپرم.فکرکردی خواهرمن، حالاحالاها زحمت داریم برات. با اشک و بغض گفتم:... ادامه دارد... نویسنده بانو #مهدی‌یار_منتظر_قائم

تنها اميد بعد خدا گنبد شماست اصلا دليل زندگيم مشهد الرضاست..♥️ #امام‌رضای‌دلم-

سلام عرض ادب و احترام دوستان هرروز به نیابت از۱۴ شهید به نیت ۱۴ معصوم توگروه توسط دوستان صلوات میفرستیم ممنون میشم 🙏🙏🙏🌹🌹 در گروه ذکر صلوات شهدای انقلاب اسلامی ومحور مقاومت عضو بشید وگروه صلوات شهدا رو هم حمایت کنید حضور هیچ کس دراین گروه اتفاقی نیست شما به دعوت شهدا عضو میشید دعوت نامه ای هم که ارسال شده ازطرف خودشهداست باعث افتخار است قدم سر چشم مابگذارید منتظر حضور سبزتان هستیم🙏🙏🙏🌹 گروه مختص ذکر صلوات تمام شهدای انقلاب اسلامی ومحور مقاومت می باشد 👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/737542641C38a59cd2cd 🤲🌹🌹🌹🌹🌹🍀🍀🍀

بســـم الله الرحــمن الـــرحـــیم💗

- صبحم بھ طلوعِ - دوستت‌ دارم توست˘˘! - ˼#ایها‌العزیز‌قلبم♥️˹ ــــ ـ بِھ‌نٰامَت‌ با اله الا الله الملک الحق المبین🌸 ۱۰۰ صلوات روزانه هدیه به امام زمان عج ❤️

زیارت عاشورا🌸 به نیابت از شهید سجاد عفتی💞

|صَباحاً أَتنفس بِحُبِّ الْمَهدی | هر صبح به #عـشقِ مهدی نفس میکشیم :) وَ مـا هَــرچِـه داریـم اَزْ تُـو داریم... #السلام‌علیک‌یااباصالح‌مهدی @shahidanbabak_mostafa🕊

توراندارم‌ودلتنگم‌ودلم‌قرص‌است که‌انتهای‌صبروانتظارتویی .. #السلام‌علیك‌یا‌بقیة‌الله🤍

#حدیث در دنیا، مانند کسی باش که در خانه ای ساکن است که مال او نیست و منتظر رفتن است. #امام‌کاظم‌علیه‌السلام🌸 @shahidanbabak_mostafa🕊

ای پسرعمران! هرگاه بنده ای مرا بخواند آنچنان به سخن او گوش میسپارم که گویی بنده ایی جز او ندارم اما شگفتا که بنده ام همه را چنان میخواند که گویی همه خدای اویند، جز من! #مکالمات‌خداوند‌وحضرت_موسی @shahidanbabak_mostafa🕊

اینکه به داد سوخته دلان برسی و برای کسی که رنج‌های نفس‌گیر دارد نفس دوباره باشی، گناهان بزرگت را جبران میکند...! #امام‌علی‌علیه‌السلام- @shahidanbabak_mostafa🕊

همیشه‌ با وضو بود موقع‌ شھادت‌ هم‌ با وضو بود دقایقی‌ قبل‌ از شھادتش‌ وضو گرفت‌ و رو به‌ دوستش گفت‌: ان‌ شاءالله‌ آخریش‌ باشه! و آخریش‌ هم‌ بود.. #شھید‌محمودرضا‌بیضایی💗 @shahidanbabak_mostafa🕊

دکـتر‌ به‌ او‌ گفت:‌ به‌ اندازه‌ یک‌ دم‌وبازدم‌ با‌ مُردن‌ فاصله‌ داشتی! مصطفی‌ جواب‌ داده‌ بود: شما به‌ اندازه یـک دم‌وبازدم‌ می‌بینید اونی‌ که‌ باید شهادت‌ را می‌داد، یک كــوه‌ گناه‌ دیده! #شهیدمصطفی‌صدرزاده @shahidanbabak_mostafa🕊

خوشبخت‌کسی‌است‌که‌ریشه‌های‌ گناه‌راازرندگی‌خودبِبُرد..💗!!

میگن‌چرا‌میخواۍ‌شهید‌شۍ؟! میگہ‌دیدید‌وقتۍ‌یہ‌معلم‌رو‌دوست‌دارۍ خودتو‌میڪشۍ‌تو‌کلاسش‌نمره‌²⁰بگیرۍ ولبخندرضایتش‌دلت‌روآب‌ڪنہ؟! منم دلم‌برالبخندخدام‌تنگ‌شدھ(: میخوام‌شاگرد‌اول‌ڪلاسش‌بشم #شھید‌حمیدسیاهڪالۍ‌مرادی🌸 @shahidanbabak_mostafa🕊

#ٺلنگر میگفت: شما‌خودڪار‌رومیخری‌دو‌هزارتومن ‌ولی‌لاڪ‌غلط‌گیر‌رو‌چهارهزارتومن! تواین‌دنیا‌حتی‌روی‌ڪاغذهم‌اشتباه‌ ڪنی‌برات‌گرون‌تموم‌میشه! چه‌برسه‌به‌زندگی:)💔! @shahidanbabak_mostafa🕊

چرامحبت‌خداروحس‌نمی‌کنیم؟#دیدی‌آدمی‌که‌سرماخورده‌مزه‌ غذارونمی‌فهمه؟:) ماهام‌از‌بس‌گناه‌کردیم‌تازه‌شاکی‌میشیم که‌چرا‌بوی‌اصلی‌و‌لذت‌از‌دین‌نمیبریم...!

سلام صبح بخیر .. إن شاء الله که روزه پر برکتی داشته باشید 🌸 ببخشید اگه من تیکه تیکه فعالیت رو انجام میدم دلیلش هم این هست که میشینم مطالعه میکنم و هر چیزی که میبینم در طول روز بدرد انسان میخوره و تلنگری خواهد بود و روزمون رو پر برکت کنه و یه درس باشه میفرستم .. حتما مطالعه کنید چون کسی که میخواد به تو مسیر خدا باشه باید بخونه و عمل کنه .. نه فقط فکر کنه تو کانال شهدا و فقط بخونه همین بس ! اگر اینجا حضور داری عمل باید کنی 💗

خیلی از گناهان هست که ما جدی نمیگیریم ولی اثر داره .. ۱ . #بداخلاقی وقتی شما با خانواده یا دوستاتون بداخلاقید یعنی که یه خلصت از مومن بودن رو ندارید ۲ .#غیب غیبت های بیجا که اصلا فکرشم نمیکنی این حرف شما غیبت هست ولی گناهی بزرگ میشه براتون تو حرفامون دقت کنیم ۳ . #دروغ دروغ در طول روز تاثیرات بدی بر روی روح درون شما داره . هر وقت خواستین چیزی رو به کسی نگید دروغ نگید در عوض بگید که نمیدونم یا نمیتونم بگم ۴ . #نگاه_حرام نگاه حرام چه در ظاهر باشه چه در فضای مجازی باشه . تاثیر مستقیم بر ذهن و روح شماست ۵ .#تمسخر شما با دوستتون شوخی میکنید و بقیه میخندن شاید شما متوجه نشید که ناراحت شده یا خجالت کشیده پس الکی حق الناس رو برگردنتون نیندازید ..

این گناهان بزرگی هست که ما کوچیک میبینیم و در طول روز انجام میدیم یا خیلی جدی نمیگیریم فکر میکنیم گناه نیست متوجه نیستیم !! ولی همینا رو هم جمع میشه و خودمون خبر نداریم تاثیر بر درون و روح ما داره .. بقولا همون سنگ ریزه هایی هست که تو کفش گیر میکنه 💔