﷽
#حدیـــــث_روز ⇧⇧
#شنبـــــہ
☀️ ۹ شهریـــور ۱۳۹۸
🌙 ۲۹ ذیالحجه ۱۴۴۰
🌲 31 اوت 2019
ذڪــــــر روز ⇩⇩
《 #یارَبَّالْعالَمیــــٖـن 》
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️پیامبـــــر اکرم (ﷺ)
#اَلسَّلامُعَلَیْکَیااَباعَبْدِاللَّهِالْحُسَیْنْ
#السلامعلیکیااباصالحالمهــدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸
°•{سردار
#شهید_سیدمحمدعلی_جهانآرا🌹}•°
#برگی_از_خاطرات
◽️اميدی به زنده ماندن نداشتيم، مرگ را میديديم، بچهها توسط بیسيم، شهادتنامه خود را میگفتند و يك نفر پشت بیسيم يادداشت میكرد؛ صحنه خيلی دردناكی بود.
◽️بچهها میخواستند شليك كنند، گفتم: ما كه رفتنی هستيم، حداقل بگذاريد چند تا از آنها را بزنيم، بعد بميريم.
◽️تانكها همه طرف را میزدند و پيش میآمدند. با رسيدن آنها به فاصله صد و پنجاه متری دستور آتش دادم. چهار آرپیجی داشتيم؛ با بلند شدن از گودال، اولين تانك را بچهها زدند. دومی در حال عقبنشينی بود كه به ديوار يكی از منازل بندر برخورد كرد. جيپ فرماندهی پشت سر، به طرف بلوار دنده عقب گرفت. با مشاهده عقبنشينی تانك، بلند شدم و داد زدم: 《الله اكبر، الله اكبر...》 حمله كنيد؛ كه دشمن پا به فرار گذاشته بود...
راوی 👈 خود شهید
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸
#برگی_از_خاطرات
#شهید_حسن_امیــریفــــر🕊🌹
🔸ایستاده بود یک گوشه و مےگفت:
اینها رو بذارید اینجا، ڪنسروها رو بذارید توی قفسہ، سیب و خیارها رو بذارید اون ڪنار، هندوونه ها رو بذارید جلو یخچال.
🔸بارها را کہ خالے مےڪردیم، گفتم:
عمو اینجا عجب چیزهای خوبے داریدها، لااقل بیا و یکی دوتا از این هندونهها رو بده ما هم بخوریم
🔸کفگیر رو برداشت و زد پشت دستم، گفت: بیخود! اینها مال عزیزهای منه کہ اینجا روزه مےگیرن. . .
راوی👈 همرزم شهید
🔻معروف به عمو حسن جبههها
شهادت ⇦شلمچه، عملیات کربلای۴
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
✨﷽✨ #داستان_مذهبی #رمان_عاشقانه_دو_مدافع ════════ ✾💙✾💙✾ #قسمت_بیستوهشتم _إ علے آقا چرا دوتا دس
✨﷽✨
#داستان_مذهبی
#رمان_عاشقانه_دو_مدافع
════════ ✾💙✾💙✾
#قسمت_بیستونهم
تولد امام رضا نزدیک بود🎊🎉 و قرار بود عقدمونو تو حرم بخونݧ و همونجا هم ثبتش کنیم📝
لحظہ شمارے میکردم براے اوݧ روز
حلقہهامونو💍 یہ شکل سفارش دادیم علے انگشتر عقیق خیلے دوست داشت اما بخاطر مـݧ چیزے نگفت😐
مراسم اردلاݧ تموم شد و از هموݧ بعد عقد دنبال کارهاے عروسے بودݧ.درس زهرا کہ تموم شده بود اردلاݧ بخاطر تحصیلاتش راحت تو سپاه استخدام شد و مشکلے نداشتند.😊
اما مـݧ و علے بخاطر درسموݧ مجبور بودیم عروسیموݧ و عقب بندازیم
بلیط قطار🚞 واسہ ۸صبح بود
مشغول آماده کردݧ ساک لباساموݧ بودم
علے یہ گوشہ نشستہ بود با لبخند😊 نگاهم میکرد
علے جاݧ چیہ باز اونطورے نگاه میکنے؟؟باز چہ نقشہاے تو سرتہ، ها❓
از جاش بلند شد و همونطور کہ میومد سمتم با خنده😁 گفت هیچے یاد این شعره افتادم:
"دوست دارم خندهات را
چادرت را بیشتر
هست زیبا سادگی
از هرچه زیبا بیشتر
ما دوتا-ماه عسل-مشهد-حرم
صحن عتیق
عشق میچسبد همیشه
پیش آقا بیشتر"
خندیدم و گفتم حالا بزار ما عقدکنیم💞 ماه عسل پیشکش بعدشم اخمے کردم و گفتم:نکنہ میخواے ایـݧ سفر و ماه عسل و یکے کنے؟؟آره علے؟؟
نه خانومم .ماه عسل جاے خود مـݧ از الاݧ ب اوݧ روزها فکر میکنم.🤔
لبخندے از روے رضایت زدم و بہ کارم ادامہ دادم😊
اسماء؟؟
جانم علے؟؟
یعنے فردا میشے مال خود خودم؟؟
مـݧ الانم مال خود خودتم.حالا هم برو استراحت کـݧ از سرکار اومدے خستہ اے.😞
کمک نمیخواے؟؟
ݧه دیگہ تموم شد منم ساک رو ببندم میخوابم😴
کارهام و تموم کردم اما خوابم نبرد بہ فردا فکر میکردم، بہ روزهایے کہ خیلے زود گذشت و روزهایے کہ قرار بود در کنار علے بگذره ولے اے کاش نمیگذشت.
وقتے پیشش بودم دلم❤️ میخواست زمان متوقف بشہ و زمیـݧ از حرکت بایستہ
هیییییی...
تو حال هواے خودم بودم کہ یکے دستشو گذاشت روشونم
برگشتم علے بود
إ بیدار شدے؟؟😊
آره دیگہ اذانہ🍃 خانوم تو نخوابیدے نه؟؟
نه داشتم فکر میکردم🤔
بہ چے؟؟
بہ تو
علے همیشہ پیشم میمونے؟؟😳
معلومہ کہ میمونم .دستش و گذاشت رو قلبش❤️ گفت و تو صاحب قلب علے هستے مگہ میتونم بدوݧ قلبم نفس بکشم؟؟
حالا هم پاشو نمازموݧ قضا میشہها.🍃
سجاده هامونو پهݧ کردم و چادر نمازم سرم کردم.
آقا شما شروع کنم مݧ بہ شما اقتدا کنم
با لبخند نگاهم کرد و گفت :آخ چہ حالے بده ایݧ نماز🍃✨
اللہ و اکبر...
واقا هم چہ نمازے شد اوݧ نماز
انگار همہے فرشتہها🍃✨ از آسموݧ براے تماشاے ما اومده بودݧ .
"السلام و علیکم و رحمہ اللہ برکاتُ"
بعد از تموم شدݧ نمازش دستشو آورد بالا و با صداے تقریبا بلندے دعا کرد
خدایا شکرت کہ یہ فرشتہ ے مهربوݧ و نصیبم کردے🙏
قند تو دلم💖 آب شد .صاحب قلب مردے بودم کہ قلبم رو بہ تسخیر درآورده بود.
سوار قطار🚞 شدیم
پدر مادروها تو یہ کوپہ نشستـݧ
مـݧ و علے و اردلاݧ و زهرا هم تو یہ کوپہ فاطمہ هم بخاطر امتحاناتش نیومد
تقریبا ساعت ۸شب بود کہ رسیدیم از داخل کوپہ گنبد طلا معلوم بود 🕌
دستم و گذاشتم روسینمو زیر لب زمزمہ کردم
"السلام و علیک یا علے بن موسے الرضا"
بغضم گرفت .موبہ تنم سیخ شد و یہ قطره اشک از گوشہ ے چشمم روے گونہ هام چکید 😢
علے دستش رو گذاشت رو سینشو با بغضے کہ داشت شروع کرد بہ خوندݧ.واے کہ چہ صدایے.دل آدمو بہ آتیش🔥 میکشوند.
"آمده ام آمدم اے شاه پناهم بده"
خدایا🍃 صداے مرد مݧ، حرم آقا مگہ میشہ بهتر از ایـݧ دیگہ چے میخوام از ایـݧ دنیا؟
بغض همموݧ ترکید و اشکاموݧ جارے شد😭😭
قطار🚞 از حرکت وایساد
بابا رضا اومد داخل کوپہ ما
إ چیشده چرا گریہ کردید😳😭
بہ احترامش بلند شدیم
هیچے بابا رضا پسرتوݧ دلامونو هوایے کرد
إ کہ اینطور.فقط براے خانومش از ایـݧ کارا میکنہ ها...
خجالت کشیدم و سرمو انداختم پایین ..😔
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ خانم علیآبـــــادی
════════ ✾💙✾💙✾
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
°•|🍃🌸
°•{مدافع حرم
#شهید_محمدحسین_بشیـری🍃🌹}•°
#دلنوشته_فرزندشهید
◽️سلام پــــدر قهرمانم
سلام به روح بزرگت
▫️امروز پدر لباس تو را پوشیدهام و در کنار مادرم چهره پر نورت را دیدم. وقتی که سربند «یازهرا» را به پیشانی خودت بسته بودی گفتم پدرم تنها نیست؛ چرا که همیشه مرا با این نام آشنا کردی؛ و وقتی رفتی به من گفتی من در خانه باشم بابا.
▫️بابا به تو قول دادم که سرباز خوبی باشم و رهبرم را هیچگاه تنها نگذارم و در راه جهاد و شهادت قدم بردارم.
▫️خدایا به من قدرت بده تا روزی انتقام خون پدرم را بگیرم.
《لبیک یازینب، لبیک یازینب》
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
°•|🍃🌸 #قسمت_هفدهم ⬇️ 🔴 #منزل_بیست_و_چهارم ◾️ #نام_منزل⇦قصر بنی مقاتل ◽️ #وجه_تسمیه⇦در این محل ق
°•|🍃🌸
#قسمت_هجدهم ⬇️
🔴 #منزل_بیست_و_پنجم
◾️ #نام_منزل⇦کربلا (نینوا)
◽️ #وجه_تسمیه⇦برخی آن را عبری، آرامی، سریانی، عربی و فارسی دانستهاند. کربلا به معنی نرم و سستی (خاک نرم)، وسیله پوشاندن سر، مزرعه خدا (کرت + لا)، و قرب الااله و کربل (نوعی خار) دانستهاند. تا شانزده نام برای این سرزمین برشمردهاند. امام حسین(ع) قبلا در جنگ صفین همراه پدرش از کربلا گذشته بود.
◽️ #زمان_ورود⇦پنجشنبه دوم محرم معادل ۱۲ مهر ماه ۵۹ شمسی و ۹ اکتبر سال ۶۸۰ میلادی.
◽️ #مدت_توقف⇦از دوم محرم تا عاشورا (روز شهادت)
◽️ #ویژگیها_و_امکانات⇦۱. زمین خارزار، خاک آن نرم و تا فرات فاصله بسیار کمی داشته است. ۲. خالی از سکنه و در فاصله چند کیلومتری آن بنی اسد مستقر بودند. ۳. زمین دارای پستی و بلندیها و گودالهایی بوده است.
◽️ #رویدادها⇦۱. امام در لحظه ورود خاک را بویید و فرمود همان است قتلگاه و خوابگاه ماست.
۲. هفت اسب عوض کرد و با هفتمین اسب وارد شد. امام با لباس پیامبر وارد زمین کربلا شد.
۳. هنگام ورود امام، سپاه حر نیز با وی وارد کربلا شدند در همین موقع سواری کمان بر دوش رسید و نامه عبیدالله زیاد را به حر داد. در نامه نوشته بود همین که نامهام رسید بر حسین سخت بگیر و او را در زمینی بی آب و خشک و بی پناهگاه فرود آور. این پیک نیز مراقب است که همراه تو باشد و جدا نشود تا دستورم را کاملا انجام دهی. حر نامه را به امام نشان داد و گفت چارهای جز این ندارم. در همین جا فرود آی. امام فرمود بگذار در دهکده غاضریه فرود آیم یا در شفیه که حر نگذاشت و گفت این مامور مراقب من است.
۴. امام با ورود به کربلا نامش را پرسید چندین نام گفتند و با شنیدن نام کربلا فرمود اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلاء.
۵. امام شهادت خود و حمل بر سر نیزه را برای زهیر بن قین بازگو کرد. حوادث فراوان دیگر که ناشی از عکس العمل یاران و خانواده امام است نیز ذکر شده است.
#السلامعلیکیااباعبداللهالحسین
#پایـــــان
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
°•|🍃🌸 #قسمت_هجدهم ⬇️ 🔴 #منزل_بیست_و_پنجم ◾️ #نام_منزل⇦کربلا (نینوا) ◽️ #وجه_تسمیه⇦برخی آن را عبر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•|🍃🌸
°•{سردار بی نشان
#شهید_داریوش_درستی🕊🌹}•°
#زندگینامه
◽️شهید «داریوش درستی» سرداری بود که دلاورانه در ۸ سال دفاع مقدس از حریم کشورمان دفاع کرد و بعد از آن برای خدمت به اسلام لحظهای دست از تلاش برنداشت. در سالهای اخیر هم برای دفاع از حریم اهلبیت(ع) راهی سوریه شد که در دفاع از حرمهای مطهر و حریم اهل بیت(ع) و اسلام حقیقی و تامین امنیت کشور عزیزمان، بدست تروریستهای تکفیری، در سوریه به #شهادت رسید و آسمانی شد. این سردار بزرگ در «حماه» سوریه به دست «جیش ایضا» به شهادت رسید.
◽️پیکر مطهرش هنوز دست این گروه تروریستی است؛ تکفیریها برای تحویل پیکرش، شرایطی گذاشتند اما پسرانش (محمد و حامد) قبول نکردند و گفتند این همه شهید دادیم که بیحرمتی به ساحت مقدس حضرت زینب(س) نشود.
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸
#لبخندهای_خاکی
🔴 #عجب_عتیقههایی_هستند_امدادگرا
🔹بار اولم بود که مجروح میشدم و زیاد بیتابی میکردم ...
🔹یکی از برادران امدادگر بالاخره آمد بالای سرم و با خونسردی و حالت خنده گفت:
چیه، چه خبره؟
تو که چیزیت نشده بابا...!
تو الان باید به بچههای دیگه هم روحیه بدی؛ آن وقت داری گریه میکنی؟!
تو فقط یک پات قطع شده، ببین
بغل دستی تو سر نداره هیچی هم نمیگه..
🔹این را که گفت بیاختیار برگشتم و چشمم افتاد به بنده خدایی که شهید شده بود ...
🔹بعد توی همان حال که درد مجال نفسکشیدن هم نمیداد کلی خندیدم و با صدای آروم گفتم:《عجب عتیقههایی هستند این امدادگرا》
🔹این امدادگر هم جمله من را شنید و گفت: حقته بزارم همینجا بمونی...😂
#مردان_بی_ادعا
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
4_5942766636237849961.mp3
4.72M
🎧🎧🎧
⏯ #واحد_احساسی
🏴 #محرم_سلام
🏴 قدم رنجه کردی به روی چشــــام
🏴 پیرهن مشکیمو دوخته زهرا برام
🎤 #حمیدعلیمی
👌فوق زیبا
#پیـشنهاد_ویــژه_دانـــلود💯
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯