#وصیتنـــــــــامــہ🔻🔻
👈« کسانی که اکنون شنونده وصیت اینجانب هستند
در #روضه_ها می گوییم، ای کاش ما در #کربلا بودیم
و آقایمان #امام_حسین {ع} و #اهلبیتش را یاری می کردیم
.
#به_خدا_قسم...
زمانی نه چندان دور می رسد
که آیندگان ما می گویند
ای کاش ما در زمان #امام {ره}
و #سیدعلی_خامنه_ای می بودیم
و او را #یاری می کردیم
چه کسانی بودند و او را یاری نکردند
.
#شاید ما هم
مثل خیلی های دیگر
در صحرای #کربلا
مورد بد و بیراه قرار بگیریم
.
قدر #ولایت_فقیه_را_بدانید👌
و نگذارید خدشه ای به این #ولایت وارد شود
که آن وقت دودش، اول به چشمان خودمان می رود
این #سید را تنها نگذارید »😔
.
.
هدیه به #شهید_محسن_اسدی
#صــــــــــلواتــــــــ🔻🔻🔻
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین
.
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🔺🔺🔺 مدیریت جهادی به رسم #شهدا ـ🌹 🔶راه را با ایــن #ستــــاره_ها مــــی توان پیــدا ڪـــرد...🍃 شمار
🔺🔺🔺
مدیریت جهادی به رسم #شهدا ـ🌹
🔶راه را با ایــن #ستــــاره_ها
مــــی توان پیــدا ڪـــرد...🍃
شماره3⃣ #شهیددکترمحمدجوادباهنر💔
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖️
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دارنسـل_سوخته🔻 #قسمتـــــــــ_ششـــم۶ ✍این داستان ← #نمک_زخم👇 ـــــــــــــــــــــ
#داستان_دنبــاله_دارنسل_سوخته🔻
#قسمتـــــ_هفتــــ۷ــــم
این_داستـــــان👈 #شروع_ماجرا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔷سینه سپر کردم و گفتم ...💪
- همه پسرهای هم سن و سال من خودشون میرن و میان... منم بزرگ شدم ... اگر اجازه بدید می خوام از این به بعد خودم برم مدرسه و برگردم👌 ...
تا این رو گفتم ... دوباره صورت پدرم گر گرفت ... با چشم های برافروخته اش بهم نگاه کرد ...😡
- اگر اجازه بدید؟؟!! ... باز واسه من آدم شد ... مرتیکه بگو...😡
زیر چشمی یه نگاه به مادرم انداخت ...😒 و بقیه حرفش رو خورد ... مادرم با ناراحتی ... و در حالی که گیج می خورد و نمی فهمید چه خبره ... سر چرخوند سمت پدرم ...😐
- حمید آقا ... این چه حرفیه؟ ... همه مردم آرزوی داشتن یه بچه شبیه مهران رو دارن ...😔
قاشقش رو محکم پرت کرد وسط بشقاب ...
- پس ببر ... بده به همون ها که آرزوش رو دارن ... سگ خور...😳
صورتش رو چرخوند سمت من ...
- تو هم هر گهی می خوای بخوری بخور ... مرتیکه واسه من آدم شده 😳😭...
و بلند شد رفت توی اتاق 🚪... گیج می خوردم ... نمی دونستم چه اشتباهی کردم ... که دارم به خاطرش دعوا میشم ...🤔
بچه ها هم خیلی ترسیده بودن ... مامان روی سر الهام دست کشید و اون رو گرفت توی بغلش ... از حالت نگاهش معلوم بود ... خوب فهمیده چه خبره ... یه نگاهی به من و سعید کرد ...😕
- اشکالی نداره ... چیزی نیست ... شما غذاتون رو بخورید...🍲
اما هر دوی ما می دونستیم ... این تازه شروع ماجراست ...☹️
.
#ادامــــــــہ_دارد...🍃
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🔷🌸🍃🌹
🌸🍃🌹 🍃🌾
🍃🌹
🌹
خوب نگاه ڪنید بہ چهره هاشان↑
آن ها ڪہ تنها بہ زبان نگفتند
#انی_حرب_لمن_حاربکم...
#عاشورا را درڪ ڪردند
و ڪوشیدند👌
و مصداق "
#الذین_بذلوا_مهجهم_دون_الحسین_ع
#سلام_برشهیدان🌹🌸🍃
#صبـحتــــــــونـ_شهــدایـے🌷💐
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#رمانـ_مـدافــع_عشقــ💞 #قسمتــــــ_پانزدهــم۱۵ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خیره به آ
#رمانـ_مـدافع_عشقـــــ💞
#قسمتــــــــ_شانــزدهـــم۱۶
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔮چاقوی بزرگی🔪 که دسته اش رُبان صورتی🎀 رنگی گره خورده بود، دستت می دهند و تأکید می کنند که باید کیک🎂 را با هم ببریم.
لبخند می زنی😊 و نگاهم می کنی. عمق #چشم_هایت آنقدر سرد است که تمام وجودم یخ می زند. #بازیگرخوبی_هستی.👌
– #افتخارمی دی_خانوم؟☺️
و چاقو را سمتم می گیری. در دلم تکرار می کنم “ #خانوم! خانومِ تو!”😢 دو دلم که دستم را جلو بیاورم. می دانم که در وجود تو هم آشوب است. تفاوت من با تو #عشق و #بےخیالیست. نگاهت روی دستم سُر می خورد.
– چاقو 🔪دست شما باشه یا من؟
فقط #نگاهت می کنم. دسته ی چاقو را در دستم می گذاری و دست لرزان خودت را روی مشت گره خورده ی من💞… دست هر دویمان یخ زده. با ناباوری نگاهت می کنم.😳
#اولین_تماس_ما_چقدر_سرد_بود! با شمارش مهمانان، لبه ی تیز چاقو را در کیک فرو می بریم و همه #صلوات می فرستند.💐
زیرلب می گویی: یکی دیگه.
و به سرعت برش دوم را می زنی، اما چاقو هنوز به ظرف کیک نرسیده به چیزی گیر می کند😳. با اشاره ی زهرا خانوم، لایه ی روی کیک را کنار می زنی و جعبه ی شیشه ای🎁 کوچکی را بیرون می کشی. درست مثل داستان ها. مادرم ذوق زده به من چشمکی می زند. کاش می دانست دختر کوچکش وارد چه بازی شده است!
درِ جعبه را باز می کنی و #انگشتر 💍 #نشانم را بیرون می آوری. نگاه سردت می چرخد روی صورت خواهرت زینب.
او هم زیر لب تقلب می رساند: #دستش_کن!☺️
اما تو بی هیچ عکس العملی فقط نگاهش می کنی. اکراه داری و من این را به خوبی احساس می کنم. زهرا خانوم لب می گزد و برای حفظ آبرو می گوید: علی جان! مادر! یه #صلوات بفرست و #انگشتر 💍رو دست #عروست کن.
من باز زیر لب تکرار می کنم.”عروست!عروس علی اکبر!” صدای زمزمه صلواتت را می شنوم. رو می گردانی با یک لبخند نمایشی، نگاهم می کنی😊. دستم را می گیری و انگشتر 💍را در دست چپم می اندازی. بعد دوباره یک #صلوات دسته جمعی دیگر فرستاده می شود.👌
فاطمه، هیجان زده اشاره می کند: دستش رو نگه دار تو دستت تا عکس بگیرم.📸
می خندی و طوری که طبیعی جلوه کند، دستت را کنار دستم می گذاری.💞
– فکر کنم این جوری عکس قشنگ تر بشه!👍
فاطمه اخم می کند: اِاِاِ داداش! بگیر دست ریحانو…😁
– تو عکست رو بگیر، بگو چشم! این جوری توی کادر جلوه اش بیشتره.
– واااا! خُب آخه…😢
دستت را به سرعت دوباره می گیرم و وسط حرف فاطمه می پرم.
– خوب شد؟😜
چشمکی می زند: آفرین به شما زن داداش!😉
نگاهت می کنم. چهره ات درهم رفته. خوب می دانم که نمی خواستـی مدت طولانی دستم را بگیری. هر دو می دانیم که همه ی حرکاتمان #سوری و از واقعیت به دور است، اما من تنها یک چیز را مرور می کنم، آن هم این که تو قراراست سه ماه #همسر_من_باشی. این که نود روز فرصت دارم تا #قلب❤️_تو را مالک شوم، نود روز فرصت دارم که تو را عاشق خودم کنم،این که خودم را در #آغوشت جا کنم. باید هر لحظه تو باشی و تو.
فاطمه سادات عکس را که می گیرد با شیطنت می گوید:😅 یه کم #مهربون_تربشینید!
و من که منتظر فرصتم، سریع #نزدیکت می شوم. #شانه_به_شانه. نگاهت می کنم. چشم هایت را می بندی و نفست را با صدا بیرون می دهی. در دلم می خندم😃 به خاطر نقشه هایی که برایت کشیده ام☺️. برای تو که نه، برای #قلبتـــ❤️ـــ.
در گوشت آرام می گویم: #مهربون_باش_عزیزم!
یک بار دیگر #نفست را بیرون می دهی، #عصبی_هستی. این را با تمام وجود احساس می کنم، اما باید ادامه دهم.
دوباره می گویم: اخم نکن، 😏جذاب می شی نفس!
این را که می گویم یک دفعه از جا بلند می شوی.عرق پیشانی ات را پاک می کنی و به فاطمه می گویی: نمی خوای ازعروس عکس تکی بندازی؟😒
از من دور می شوی و کنار پدرم می روی. فرار کردی، درست مثل روز اول.😢 اما تاس این بازی را خودت چرخانده ای و برای پشیمانی دیر است.😏
#ادامه_دارد…🌴🌴
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#رمانـ_مـدافع_عشقـــــ💞 #قسمتــــــــ_شانــزدهـــم۱۶ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔮
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
4_5999224737258013635.mp3
5.09M
#جامانده_ایم_ازشهدا🌷🍃
دلتنگــــــــــ_شهـــــدا🌹
🎙حمیدعلیمی و محمداصفهانی
#پیشنهاددانلود👆
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖