👈 #دشمنان نمی دانند و نمی فهمند که ما برای #شهادتــــــ💔ــ مسابقه می دهیم...
و وابستگی نداریم ....
و #اعتقادمان این است که از
#ســــوےخــــدا_آمده_ایم
⇦ و #بــہ_ســوےاومےرویم 👌
🌼سردار رشید اسلام🌼
مــدافــــ🔻حــــرمــ🔻ــــع
#شهیدحاج_حسین_همدانی🌹🍃
👈 #سالروزولادتــــــــــــ💐
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
#شهید_مدافع_حرم
🌹 #محمد_شالیکار
در شهرستان فریدونکنار استان مازندران چشم به جهان گشود.
👈 وی پس از #مجروحیت در مبارزه با تروریستها تکفیری در #حلب، به یکی از بیمارستان های #دمشق منتقل شد و سرانجام در تاریخ 24 آذر 1394 به درجه رفیع #شهادتــــ💔نائل آمد.
سالروزشهادتــــــــــــ🌹🍃
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#رمــانــ_مــدافع_عشــق💞 #قسمتــــ_بیستودوم۲۲👇 #هــــــــوالعشــــــــق❤️🍃 ـــــــــــــــــــــــ
#رمــــــــان_مــدافــع_عشــق❤️
#قسمتــ_بیستودوم۲۳
#هــــــــوالعشــــق💞
👈نفس هایم هر لحظه از ترس تندتر می شود.😰 دسته کیفم را می گیرم و محکم تر نگهش می دارم که او دست می اندازد به چادرم و مرا سمت خودش می کشد. کش چادرم پاره می شود و چادر از سرم به روی شانه هایم لیز می خورد. از ترس زبانم بنده می آید و تنم به رعشه می افتد. نگاهش می کنم. لبخند کثیفش حالم را بهم می زند. پاهایم سست می شود و توان فرار ندارم. یک دستش را در جیبش می کند.😭
– 👜کیفت رو بده به عمو.😖
و در ادامه جمله اش، چاقوی🔪 کوچکی از جیبش بیرون می آورد و با فاصله به سمتم می گیرد. دیگر تلاش بی فایده است. دسته کیفم را ول می کنم. با تمام توان، قصد دویدن می کنم که دستم به لبه ی چاقو گیر می کند و عمیق می برد. بی توجه به زخمم، با دست سالمم چادرم را روی سرم می کشم. نگهش می دارم و می دوم.😭
می دانم تعقیبم نمی کند چون به خواسته اش رسیده. همان طور که با قدم های بلند و سریع از کوچه دور می شوم به دستم نگاه می کنم که تقریباً تمام ساق تا مچم، عمیق بریده شده. تازه احساس درد می کنم. بعد از پنج دقیقه دویدن، پاهایم رو به سستی می رود. قلبم❤️ طوری می کوبد که هر لحظه احساس می کنم ممکن است برای همیشه بایستد! به زمین و پشت سرم نگاه می کنم. رد خون طوریست که گویی سر بریده ی گاو را به دنبال می کشی!😢 با دیدن خون و فکر به دستم ضعف غالبم می شود و قدم هایم کندتر می شود. دست سالمم را به دیوار خیابان تکیه می دهم و خودم را به زور جلو می کشم. از بدشانسیم پرنده پر نمی زند. هیچ کس نیست تا کمکم کند. چادرم دوباره ازسرم میفتد. یک لحظه چهره ی تو به ذهنم می دود.😏
” اگر تو منو رسونده بودی …الآن من…”😡
با حرص دندان هایم را روی هم فشار می دهم. حس می کنم از تو بدم می آید. یعنی ممکن است!؟☹️🤔
به کوچه تان می رسم. چشم هایم تار می شود. زانوهایم خم می شود. به زور خودم را نگه می دارم. چشم هایم را ریز می کنم.😥
از دور می بینمت که مقابل درب خانه تان با موتور ایستاده ای.🏍 یعنی هنوز نرفتی! می خواهم صدایت کنم اما نفسم در گلو حبس می شود. خفگی به سینه ام چنگ می زند و با دو زانو روی زمین میفتم. می بینم که نگاهت سمت من می چرخد و یک دفعه صدای فریاد “ #یاحسینِ!” تو را می شنوم.😱
🏃سمتم می دوی و من با چشم صدایت می کنم. به من می رسی و خودت را روی زمین می اندازی. گوش هایم درست نمی شنوند. کلماتت را گنگ و نیمه می شنوم.😭😔
– #یا_جد_سادات!…ر…ریحانه…یا حسین…مامااااان…مااامااان…بیاااا..زنم…ز..زنمممم…😱
😐چشم هایم را روی صورتت حرکت می دهم. داری #گریه می کنی!
حالی برای گفتن دیوان شعر نیست. یک مصرع و خلاصه؛ تو را دوست دارمت.🌸🍃
#ادامه_دارد…🌼🌼
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
💐تنها #آرزویــــم این استــــــ
💐که در لحظات آخر عمــــــــر
👈خود را کشان کشان بر روی صورت
به قدم های #اباعبداللّه_الحسین{ع} بیاندازم😭
و بر #خاک_پای مبارک حضرت #بــوســــه😘 زنم
《 #خاک_پایش را توتیای چشم بکنم》
"والســــلام "
♡⇦ #شهیـد_رضــا_داروییـان🌸🍃
🌷👈 #سالروز_ولادتــــــ🔺🔺
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
📞 #همت_همت_مجنون....
#حاجی صدای منو میشنوید؟؟؟
📞 #همت_همت_مجنون...
⭕️✅مجنون جان به گوشم.
#حاج_همت اوضاع خیلی خرابه برادر!😔
#محاصره_تنگ_ترشده،
#اسیرامون خیلی زیاد شدند اخوی.😭
👈 #خواهرا و #برادرا رو دارند قیچی می کنند...😔
اینجا شیاطین مدام شیمیایی می زنند!
⭕️ خیلی برادر به بچه ها تذکر می دیم ، ولی انگار دیگه اثری نداره!😢
عامل خفه کننده دیگه بوی گیاه نمیده، #بــــــوےگنــــــاه میده ...😭
📞 #همـت_جان ،فکر نمی کنم حتی هنوز نیمه ی راهم باشیم...
#حاجی اینجا به #خواهرا همش میگیم پر #چادرتون رو #حائل کنید ،
تا #بوی_گناه مشامتونو اذیت نکنه ولی کو اخوی #گوش_شنوا👂...
⭕️حاجی #برادرامونم اوضاعشون خرابه!
👈همش می گیم
( #برادر_نگاهت ، برادر نگاهت..)😔
⭕️حاجی این ترکش های نگاه برادرا فقط #قلبــــــــو💔 میزنه....
🔷 #ڪمڪ_میخوایم_حاجــے..😢😭
👈به بچه های اونجا بگو کمکـــــ برســـــونند😔
#داری_صدا_رو...؟!
#همتــــ_همت_مجنـــون...📞
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🌸👈 #شهیدمؤذن⇦در سال 1385 ازدواج کرد و پس از به دنیا آمدن اولین فرزندش به شهر سیستان و بلوچستان اعزام شد.
☆⇦ حدودا 5 ماه در شهر #چابهار خدمت کرد و سر انجام در #آذر1389 همراه با چند نفر دیگر از هموطنان خویش مصادف با روز #تاسوعا به وسیله ی بمب گذاری در هیئت عزاداری😭 به درجه ی رفیع #شهادتــــــ💔 نائل آمد.
🏴💔🏴💔🏴💔🏴
#شهیدمنــصورمــؤذن🌹🍃
#سالــــروزشهادتــــــــ💔🍃
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
#دعــــــاےشهیــــــــد🔻👌🔻
#پروردگارا...
#ریــــــا سراسر وجودم را گرفته ،
و هر کاری که برای #رضاےتو کردم
برای دیگران تعریف کردم 😔و مزدش را از تعریف دیگران گرفتم.😔
بنابراین #دستهایم_تهــــی و #گونه_ام از توشه آخرت خالی است،
#خدایا اگر با عدالت خود،
با من رفتــار کنــــی ↯ ↯ ↯
♡ـــــــــ #واے_بــــرمــــن 😭ـــــــ♡
#شهیدنــــادراســــــدے🌹🍃
👈#سالروزشهادت💔
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_چــهاردهــم۱۴ 👈 این داستان ⇦ #تاوان_خیانت 🔳 بچه ها همه ر
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_پانزدهم۱۵🔻🔻
👈این داستان⇦ #امتحان_خدا_یا...؟
ــ~~~~~~~~~~~~~
✨🌸- آقا نمیشه یه لحظه بیاید دم در؟ ... کارمون واجبه ...☝️😢
معلوم بود خسته و بی حوصله است ...
- یا بگو ... یا در رو ببند و برو ... سرده سوز میاد ...☹️
چند لحظه مکث کردم ...
- مهران ... خودت گند زدی و باید درستش کنی ... تا اینجا اومدن تاوان #گناهت بود ... نیومدن آقای غیور امتحان خداست...😣
#امتحان_خدا؟ ... یا امتحان علوم؟😕🤔 ...
- آقا ما تقلب کردیم ...😥
یهو سر همه معلم ها با هم اومد بالا ... چشم هاشون گرد شده بود ... علی الخصوص مدیر و ناظم ... 😰که توی زاویه در... تا اون لحظه ندیده بودم شون ...😯
- برو فضلی ... مسخره بازی در نیار ... تو شاگرد اول مدرسه ای ...😢
چرخیدم سمت مدیر ...
- ☝️سلام آقا ... به خدا جدی میگیم ... من سوال سوم رو یادم نمی اومد ... بلند شدن برگه ام رو بدم چشمم افتاد به برگه جلویی ... بعدشم دیگه ...😔
آقای رحمانی ... یکی از معلم های پایه پنجم ... بدجور خنده اش گرفت 😆...
- همین یه سوال؟ ... همچین گفتی: آقا ما تقلب کردیم ... که الان گفتم کل برگه ات رو با تقلب نوشتی😄 ... برو بچه جون...
همه فکر کردن شوخی می کنم اما کم کم با دیدن حالت من... معلوم شد اصلا شوخی نیست 😅... خیلی جدی دوباره به معلم مون نگاه کردم ...😒
- آقا اجازه☝️ ... لطفا سوال سوم رو به ما صفر بدید ... از ما گفتن بود آقا ... از اینجا گناهی گردن ما نیست ... ولی اگر شما باور نکنید و خطش نزنید😥 ... حق الناس گردن هر دوی ماست ...
- عجب پر رویی هم هست ها ☹️... قد دهنت حرف بزن بچه...😟
سرم رو انداختم پایین ... حتی دلم نمی خواست ببینم کدوم یکی از معلم ها بود ...😣
- اگر فکر کنم همه اش رو تقلب کردی و کلا بهت صفر بدم چی؟ ...😞☹️
.
#ادامه_دارد...🍃
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖