eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
┄༄☘🌸☘༄┄ ♨️دختری سه ساله بود که پدرش آسمانی شد...🌹🕊 🔸دانشگاه که قبول شده، همه گفتند با سهمیه قبول شده؟!!😔 🔹ولی... هیچ وقت نفهمیدند‼️ 🔸کلاس اول وقتی خواستند به او یاد بدهند بنویسد #بابا 🔻یک هفته در #تب سوخت💥😭😭 #دختر_شهید #مدیون_خون_شهیدانیم #نه_مدیون_بعضی_ها 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#رمــــــان_مدافــــع_عشق💞 #قسمتــــ_ســـی وچهارم ۳۴ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ◀️ نم
💔 ۳۵ ♡ـ-------------------------------♡ 🌼⇦نعمت و کرم زمین را خیس و معطر می کند. 🌧هوا رفته رفته سردتر می شود و تو سر به زیر، آرام به هق هق افتاده ای. دست هایم را جلوی دهانم می گیرم و ها می کنم☘. کمی پاهایم را روی زمین تکان تکان می دهم. چیزی به نمانده. با دست های خودم، بازوانم را بغل می گیرم و بیشتر به نزدیک می شوم. چند دقیقه که می گذرد با کناره کف دستت اشک هایت را پاک می کنی و با خنده می گویی: فکرشم نمی کردم به این راحتی حاضر بشم گریه کردنم رو ببینی.😢 😐 . پس برایت سخت است که مرد بودنت را، اشک زیر سؤال ببرد!؟ دست هایت را بهم می مالی و کمی می لرزی.😣 – هوا یهو چقدر سرد شد! چرا اذان نمی گن؟☹️ این جمله ات تمام نشده صدای “ ” در صحن می پیچد. تبسم دل نشینی می کنی.😊 – مگه از این بهتر هم داریم، خدا؟😍 و نگاهت را به من می دوزی.🙂 – خانوم شما وضو داری؟😊 – اوهوم. – الآن به خاطر بارون توی حیاط صف نماز بسته نمی شه. باید بریم توی رواق. از هم جدا شیم.🙂 کمی مکث و حرفت را مزه مزه می کنی.😐 – چطوره همین جا نماز بخونیم؟ – اینجا!؟ روی زمین؟ ساک دستی کوچکت را بالا می آوری. زیپش را باز می کنی و چفیه ات را بیرون می کشی.👌 – بیا! خانوم. با شوق نگاهت می کنم.😍 دلم نمی آید سرما را به رویت بیاورم. گردنم را کج می کنم و می گویم: چشم. همین جا می خونیم.😊 تو کمی جلوتر می ایستی و من هم پشت سرت. عجب جایی نماز جماعت می خوانیم! صحن الرضا. باران عشق و سرمایی که سوزشش از گرماست. 🌹. را روی صورتم می کشم و اذان و اقامه را آرام آرام می گویم. نگاهم خیره به چهارخانه های تیره و خطوط سفید چفیه ی توست.✨ انتظار داشتم اذان و اقامه را تو زمزمه کنی، اما سکوتت را می شکند.😢 دست هایم را بالا می آورم تا اقامه ببندم که یک دفعه روی شانه هایم سنگینی می خوابد. گوشه ای از چادر روی صورتم را کنار می زنم. سوئی شرتت را روی شانه هایم انداخته ای و رو به رویم ایستاده ای. پس فهمیدی که سردم شده. فقط خواسته بودی وقتی این کار را می کنی، حواسم نباشد. دست هایت را بالا می آوری، کنار گوش هایت.🌸🍃 – .🌼🍃 یک لحظه اقامه بستن را فراموش می کنم و محو ایستادنت مقابل می شوم. سرت را پایین انداخته ای و با خواهش و نیاز، کلمه به کلمه سوره ی حمد را به زبان می آوری. آخر حاجتت را می گیری آقای من. اقامه می بندم: دو رکعت نماز صبح به اقامه قربت. . ـ•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° ...💐✨💐 🍃🌸↬ @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
💖| #سیــــره_شهــــــــدا‌‌‌⇧ #شــمــــــــاره(7⃣) ▓دانش آموزباید #مرد باشه▓ •|💛 #مــــــرد داستا
#ســیــــــــــره_شــهــــدا⇧ #شمــــــاره(8⃣)🔻🔻 ━━━━━💠🌸💠━━━━━ 💢 بچه برو بیرون❗️ 🔹داخل که شدیم، دیدم بسیجی نوجوانی توی ستاد فرماندهی نشسته. 🔸گفتم: «بچه! بلند شو برو بیرون. الان اینجا جلسه‌اس.» 🔻یکی از کسانی که آنجا بود، سرش را به گوشم نزدیک کرد و گفت: «این بچه، فرمانده‌ گردان تخریبه!» ❣👌 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
#پــوستــــر | حماسه #9دی ...⇧ 🔺 حماسه 9 دی یعنی تجلی هوشمندی و #بصیرت_مردم 🌸یعنی تقابل حق و باطل🌸 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
┄┅┅✿❀🍃🌹🍃❀✿┅┅┄ 🔸گام برداشتن در جاده عشــق هزینه میخواهـد ❗️ 🔹هزینه هایی که  انسان را عاشـــــق  و بعد شهیــــــد می کند🌷🕊 #فرمانده_شهید_آقامهدی_باکری🌹🍃 #شادے_روحشان_صلواتــــــــ🌼 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• 🔴 #شهیدی که فقط #کلاه_نیمه_سوخته اش برگشت ♨️هوا گرم است و قبل از عملیات تعدادی از بچه ها می روند و کلاه های پارچه ای تهیه میکنند و مشخصاتشون را زیر لبه های کلاه مینویسند.🎋 🔸مرحله دوم #عملیات_بیت_المقدس است و دشمن تلاش میکند با پاتک سنگین بچه ها را عقب براند.💥 🔹این وسط بچه ها سنگر و جان پناهی ندارند. کار به جایی میرسد که دشمن برای هر نفر یک گلوله تانک شلیک میکند.🔥 🔸بعضی از بچه ها به وسیله گلوله مستقیم تانک به شهادت میرسند و چیزی از پیکرشان یا باقی نمی ماند و یا باقی میماند و قابل شناسایی نیست .🌹🕊 🔹بچه ها به عقب برمیگردند و غروب میشود ولی خبری از شهید عبدالحسین نیست .😔 🔸شب بچه ها برای بازپس گیری مواضع و انتقال پیکر شهدا میروند اما تنها نشانه ای که از عبدالحسین پیدا میشود فقط یک #کلاه_نیمه_سوخته است.🕊🌷 #شهید_18_ساله #شهید_عبدالحسین_نوروزی_نژاد🌹🍃 #شهدا_را_یاد_کنیم_حتی_با_یک_صلوات 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
4_5832469045693122125.mp3
1.91M
🔸 #بیت_الزهرا #صوتــــــــ۳☢ گاهی وقتا به مغازه میومد و ناهار و بامن میخورد روزی صحبت از برنامه های هیئت شد گفت نگران آینده هیئت هستم.. 📚گزیده کتاب خادم الزهرا (شهیدسیدمجتبی علمدار) 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#عڪــــس_نــوشتــــہ👆 ـ------------------------------------- ✍ #خــاطــــراتــــ_شــھــــدا⇧ ❣« چفیــــه آقــــــا »😍 #خاطره_ای از مدافـــع حــــرم #شهیدمحمودرضابیضایــــے🌹🍃 🌅تصویــــربــاز شــود👆 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
━━━━━💠🌸💠━━━━━ 🔶باید در میان شما گروهی باشند تا مردم را به خیر دعوت نمایند و امر به معروف و نهی از منکر کنند، ایشان همان رستگارانند...❣❣ ⇦آیه 104، سوره آل عمران✨ #شهید_امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر #شهید_علی_خلیلی🌹🍃 #شادے_روحش_صلواتــــــــ🌼 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
═══✼🍃🌹🍃✼═══ ❤ ️مقام معظم #رهبری سر سفره ی ساده ی جوانان جبهه های #دفاع_مقدس 🔹مما همه در دل خود شوق #شهادت داریم در دل ظلمت شب نور امامت داریم 🔹ای خدا شکر که ما حب ولایت داریم و از این رهبر فرزانه اطاعت داریم ✨اللهم احفظ قائدنا الامام خامنه ای✨ #جانمان_فدای_رهبرمان_سید_علی❤️🌹 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
1_5663707.mp3
4.03M
❤️ نگار من کجایی ❤️ تقدیم به #امام_زمان عج #صلوات 🎤🎤 محسن چاوشی 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
____🍃🌸🍃____ #شهیدانه✨ 🌾برسان سلام ما را ؛ بہ رفوگران هجران💕 ڪه هنوز پاره ی دل دو سہ بخیہ ڪار دارد …💔⚡️ #شهید_محسن_حججی🌹🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• 🌹🍃پرواز کردن سخت نیست... ❣عاشق که باشی بالت می دهند و یادت می دهند تا پرواز کنی.. ❣آن هم عاشقانه... #شهید_محمد_حسین_حدادیان🌹🍃 #شهید_امنیت #امامزاده_علی_اکبر_چیذر 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_بیستــــ و ششم ۲۶ 👈این داستان⇦ ‌《 نماز شکر 》 ــــــــــــ
🔻 ۲۷🔻 👈 این داستان⇦《والسابقون》 ـ……………………………………… 🌼 رو برداشتم ... این بار نه مثل دفعات قبل ... با یه هدف و منظور دیگه ... چندین بار ترجمه فارسیش رو خوندم ...🌸 ❣دور آخر نشستم ... و تمام خصلت های مثبت و منفی توش رو جدا کردم و نوشتم ... خصلت مومنین ... خصلت و رفتارهای کفار و منافقین ...✨ که تموم شد نشستم سر احادیث ... با چهل کوچیک شروع کردم ... تا اینکه اون روز ... توی صف نماز جماعت مدرسه ... امام جماعت مون چند تا کلمه حرف زد... - یکی از بهترین چیزهاست🌷 ... برای اینکه با و منش اسلامی آشنا بشیم 🌸... برید داستان های کوتاه رو بخونید ... اونها الگوی ما برای رسیدن به خدا هستن ...🌹 تا این جمله رو گفت ... به پهنای صورتم لبخند زدم ... بعد از نماز ... بلافاصه تااومدم سر کلاس و نوشتمش ... همون روز که برگشتم ... تمام اسباب بازی هام روز از توی کمد جمع کردم ... ماشین ها ... کارت عکس فوتبالیست ها ...💫 قطعات و مهره های کاوش الکترونیک ... که تقریبا همه اش رو مادربزرگم برام خریده بود ...😊 هر کی هم ... هر چی گفت ... محکم ایستادم و گفتم ... - من دیگه بزرگ شدم ... دیگه بچه دبستانی نیستم که بخوام بازی کنم👌 ... پول تو جیبیم رو جمع می کردم ... به همه هم گفتم دیگه برای تولدم کادو نخرید ... حتی لباس عید🌹👌 ... هر چقدر کم یا زیاد ... لطفا پولش رو بهم بدید ... یا بگم برام چه کتابی رو بخرید ...🌸 خوراکی خریدن از بوفه مدرسه هم تعطیل شد ...👌 کمد و قفسه هام پر شده بود از کتاب ... کتاب هایی که هر بار، فروشنده ها از اینکه خریدارشون یکی توی سن من باشه... حسابی تعجب می کردن😳🌸 ... و پدرم همچنان سرم غر می زد😒 ... و از فرصتی برای تحقیر من استفاده می کرد ... 👈با خودم مسابقه گذاشته بودم ... (ع) فرموده بودند ... مسلمانی که 2 روزش عین هم باشه مسلمان نیست ...👌🌸 حدیث رو هم که خوندم ... تصمیمم رو گرفتم ... چله برمی داشتم ... چله های اخلاقی ... و هر شب خودم رو محاسبه می کردم ... اوایل ... اشتباهاتم رو نمی دیدم یا کمتر متوجه شون می شدم ... اما به مرور ... همه چیز فرق کرد ... اونقدر دقیق که متوجه ریزترین چیزها می شدم ... حتی جایی رو که با اکراه به صورت پدرم نگاه می کردم ...🌼 حالا چیزهایی رو می دیدم ... که قبلا متوجه شون هم نمی شدم ...😊👌 ـ~~~~~~~~~~~~~~~~~ ...✨✨✨ .🍃🌸↬ @shahidane1
ـ✨♡✨♡✨♡✨ برای اقا امام زمان عج هر نفر یک بار دعای فرج رو با تمام وجود و از ته قلبتون بخونید... ان شاالله بحق ارباب بی کفن ، ظهور آقا امضا بشه .... ان شاالله...🌹🌼🌹 💐 🍃🌸↬ @shahidane1 ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ #سلام_امام_زمانم❤️ 🍃🌸دیریست که آواره ی دشتی آقا 🌸🍃رفتی و دوباره برنگشتی آقا ... 🍃🌸شاید که تو آمدی و دیدی خوابیم 🌸🍃از خیر تماممان گذشتی آقا... 💚 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج💚 🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹 💯🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 ❣⇦با من سخن می گوید این نگاه سخن می گوید... ❣⇦ از حرف هایی که گفتنی است و من نگفتم... ❣⇦از صداهایی ک شنیدنی است و من نشنیدم... ❣⇦ از راه‌هایی که رفتنی است و من نرفتم ... ▓ #شهداگاهــےنگاهــے▓ 🌼ســــلامـ... #صبــحتــــون_شــھــدایــے🌹🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🌹💠🌹💠🌹💠🌹 امنیت را سبزپوشان، پاسبانی می کنید در ره حفظ شرافت، زندگانی می کنید مرز کشور را نگهبان و شهادت افتخار قطره خون شهیدان در زمانه ماندگار ـ•-------------‌‌♡♡♡-----------• #شهیــدنــــورالله_جهان_آرا🌹🍃 💔سالروزشهادتــــــــ...💔 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
─┅═✨🌹✨═┅─ #شهید_محمد_رضا_شیبانی_مجد🌹🍃 🔻به دام افتاده‌ام اینک نگاهت را نگیر از من 🔻که ازهجرت به سر دادم سر از پیکر، دل از رویت #شهــــــدا #گـــاهےنگـــاهے💔 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
•┈•✿❀🍃🌹🍃❀✿•┈• 💟جمع عاشقانه ای ست ... هر روز ... حضور من و خیالت ... 🔻در کنار آتشی که در درونم به پاست ... #رفیقان_شهیدم_دلتنگتان_هستم #حال_هواے_جمع_شـهیدانم_آرزوست 💔 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
﷽ ━━━━━💠🌸💠━━━━━ 🔰بخشی از #وصیت_نامه #شهید_مدافع_حرم_علی_شاه_سنایی🌷 💯خواندن زیارت عاشورا❤️❤️ 🔹من خود هر صبح و شام زیارت عاشورا را می خواندم نتیجه آن را در زندگی دیدم👌🌿 🔸🔸از خدا بخواهید که به همه ما اشک چشم و دل مناجات عنایت کند✨ مخصوصا در مجالس روضه امام حسین (ع)😭😭 #مدافع_حرم #شهید_علی_شاه_سنایی🌹🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#رمــــــــان_مدافع_عشق💔 #قسمت_سیوپنجــــــم۳۵ ♡ـ-------------------------------♡ 🌼⇦نعمت و کرم زم
❤️ ۳۶🔻 ♡------------------------♡ 🌼هوای سرد🌧 برایم رفته رفته گرم می شود.🌤 🌷 لباست گرمای خود را از لمس وجودت دارد. می دانم شیرینی این زیر دندانم می رود و دیگر مانند این تکرار نمی شود. همه حالات با زمزمه تو می گذرد. 🍀رکعت دوم، بعد از سجده اول و جمله ی “ ” دیگر صدایت را نمی شنوم.😢 حتم دارم آخر را می خواهی با تمام دل❤️ و جان به جا بیاوری. _☆¤••° سر از مُهر برمی دارم و تو هنوز در سجده ای. تشهد و سلامم را می دهم و هنوز هم پیشانی ات در حال بوسه به خاک تربت حسین (ع) است.😍 |•° چند دقیقه دیگر هم… “چقدر طولانی شد!”😔 بلند می شوم و چفیه ات را جمع می کنم. نگاهم را سمت می گردانم که وحشت زده ماتم می برد. تمام زمین اطراف مُهرت می درخشد از خون!😱 پاهایم سست می شود. فریاد در گلویم حبس می شود. دهانم را باز می کنم تا جیغ بکشم اما چیزی جز نفس های خفه شده و اسم تو بیرون نمی آید.😭😔 – ع…ع…علی! خادمی که در بیست قدمی ما زیر باران راه می رود، می چرخد سمت ما و مکث می کند. دست راستم را که از می لرزد به سختی بالا می آورم و اشاره می کنم. می دود سوی ما و در سه قدمی که می رسد با دیدن زمین و خون اطرافت، داد می زند: یا امام رضا!😰😣 _سمت راستش را نگاه می کند و صدا می زند: مشدی محمد؛ بدو بیا بدو! آن قدر شوکه شده ام که حتی نمی توانم گریه😭 کنم. |~°خادم پیر بلندت می کند و پسر جوانی چند لحظه بعد می رسد و با بی سیم درخواست می کند. خادم درحالی که سعی می کند نگهت دارد به من نگاه می کند و می پرسد: زنشی؟ _اما من دهانم قفل شده و فقط می لرزم. – باباجون؛ پرسیدم زنشی؟ سرم را به سختی تکان می دهم و از فکر این که نکند به این زودی تنهایم بگذاری، روی دو زانو می افتم. با گوشه ی روسری، اشک روی گونه ام را پاک می کنم.    ●•°دکتر سهرابی به برگه ها و عکس هایی که در ساک کوچکت پیدا کرده ام نگاه می کند. با اشاره خواهش می کند که روی صندلی بنشینم. من هم بی معطلی می نشینم و منتظر می مانم. عینکش را روی بینی جا به جا می کند. – خُب خانوم؛ شما همسر شونید؟ – بله!…عقد کرده ایم.😊 – خب پس احتمالش خیلی زیاده که بدونید. – چی رو؟😔 با استرس دست هایم را روی زانوهایم مشت می کنم. – بالاخره با اطلاع از بیماریشون حاضر به ازدواج شدید. عرق سرد روی پیشانی و کمرم می نشیند.😔 – ، یکی از شایع ترین انواع این بیماریه. البته متأسفانه برای همسر شما یه کم زیادی پیش رفته. _حس می کنم تمام این جمله ها فقط  توهم است و بس. یا خوابی که هر لحظه ممکن است تمام شود. لرزش پاها و رنگ پریده صورتم 🤒😰باعث می شود دکتر سهرابی از بالای عینکش نگاهی مملو از سؤال، به من بدوزد. – مگه اطلاع نداشتید؟ _°سرم را پایین می اندازم و به نشانه جواب ، تکان می دهم. سرم می سوزد و بیشتر از آن .💔 – یعنی بهتون نگفته بودن؟ چند وقته عقد کردید؟😳 – تقریباً دو ماهه. – اما این برگه ها. چند تاش برای هفت هشت ماه پیشه! همسر شما از با خبر بوده.😔 *توجهی به حرف های دکتر نمی کنم. این که چرا تو در روز ✨خواستگاری به من نگفتی؟ تنها یک چیز به ذهنم می رسد. – الآن چی می شه؟😔 – هیچی! دوره داره. فقط باید براش دعا کرد.😔 چهره دکتر سهرابی هنوز پر از سؤال و تعجب است. 🤔شاید کارِ تو را هیچ کس نتواند بپذیرد یا قبول کند. بغض گلویم را فشارمی دهد. سعی می کنم نگاهم را بدزدم و هجوم پر از دردم را کنترل کنم. لب هایم را روی هم فشار می دهم.😢 – یعنی هیچ کاری نمیشه…؟😳 – چرا. گفتم که خانوم. ادامه درمان و دعا. باید تحت مراقبت هم باشه.😔 – چقدر وقت داره؟😐 سؤال خودم، ❤️قلبم را خرد می کند. دکتر با زبان، لب هایش را تر می کند و جواب می دهد: با توجه به دوره درمان و روند عکس ها، و سرعت پیشروی، بیماری تقریباً تا چند ماه… البته مرگ و زندگی فقط دست .💐 $نفس هایم به شماره می افتد. دستم را روی میز می گذارم و به سختی روی پاهایم می ایستم.✨ – کِی می تونم ببینمش؟😔 سرم گیج می رود و روی صندلی می افتم. دکتر سهرابی از جا بلند می شود و در یک لیوان شیشه ای بزرگ برایم آب می ریزد. – برام عجیبه! درک می کنم سخته. ولی شمایی که از حجاب خودتون و پوشش همسرتون مشخصه خیلی به قول ماها سیمتون وصله…باید امیدوار باشید.☺️ نا امیدی کار کساییه که خدا ندارن.❤️ جمله آخرش مثل یک سطل آب سرد روی سرم خالی می شود. روی تب ترس و نگرانی ام. ؟” …💐💐 🍃🌸↬ @shahidane1
─┅═✨🌹✨═┅─ 💠#کلام_شهید بارالها!✨ 🔹من نمی خواهم که در بستر بمیرم میروم تا همچو مردان خدا در دل سنگر بمیرم و میدانم که به شهادت میرسم🕊 🔸میخواهم اگر لیاقتش را داشتم، بدنم مانند فاطمه زهرا(س) #مفقودالجسد بشود.❤️🌿 #شهید_سید_علی_دوامی🌹🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖