شـھیـــــــدانــــــہ
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹 4⃣ ⇦ #مادران_شهید 🔸قول داده بود چشمش که به کعبه می افتد دعا کند که فر
🌹 #لحظه_های_جـــــــاودانه 🌹
5⃣ ⇦ #پیر_مردها
🔸پیر بود ولی مایه ی شادی همه ما بود، عادت داشت پیشانی شهدا را ببوسد.
🔸وقتی شهید شد بچه ها تصمیم گرفتند به تلافی آن همه محبت، پیشانی او را غرق بوسه کنند.
🔻پارچه را که کنار زدیم پیکر بی سر او دل همه ما را آتش زد...
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#شهــــــداےمــــداح👆 #شمــــــــاره(3⃣1⃣) 🍃🍃🌹 💠 #دعــــای_شهیــــد ▫️ بارالها! تو را همی شکر که
#شهــــداےمــــــداح👆
#شمــــــاره(4⃣1⃣)
🍃🍃🌹
#فرازےازوصیتنــــامه👇
💠 «ما راه کربلا را با خون خود جارو کرده ایم تا بتوانید به راحتی از این راه ها به زیارت قبر حضرت #سیدالشهدا{ع} بروید
🔹ولی در آنجا نیز این حقیر را از دعای خیر خود فراموش نکنید
و از مولا بخواهید که این حقیر را در راه خودش بپذیرد »
ـ≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥≤≥
👈 مداح دلسوختهٔ #امام_حسین{ع}
"#شهید_حسین_مصطفایی"🌹🍃
شادے_روحش_صلوات
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته👇 #قسمتــــ_سیوششم۳۶🔻🔻 👈 این داستان⇦《با من سخن بگو》 ❣✨اوایل به حس ها
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_ سی و هفتم ۳۷
👈این داستان⇦ 《 تلخ ترین عید 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
▫️توی در خشک شدم ... و مادربزرگم مبهوت که چرا یهو حالتم... صد و هشتاد درجه تغییر کرد ... چشم هایی که از شادی می درخشید ... منتظر تکانی بود ... تا کنترل اشک از اختیارم خارج بشه ... و سرازیر بشه ...😭
- چی شدی مادر؟ ...
خودم رو پرت کردم توی بغلش ...
- هیچی ... دلم برات خیلی تنگ شده بود بی بی ...💔
بی حس و حال بود ... تا تکان می خورد دنبالش می دویدم... تلخ ترین عید عمرم ... به سخت ترین شکل ممکن می گذشت ... بقیه غرق شادی و عید دیدنی و خوشگذرانی ... من ... چشم ها👀 و پاهام ... همه جا دنبال بی بی ...
اون حس ... چیزهایی بهم می گفت ... که دلم نمی خواست باور کنم ...▪️
عید به آخر می رسید ... و عین همیشه ... یازده فروردین ... وقت برگشت بود ...🗓
پدر ... دو سه بار سرم تشر زد ...
- وسایل رو ببر توی ماشین 🚙 ... مگه با تو نیستم؟ ...
اما پای من به رفتن نبود👣 ... توی راه ... تمام مدت ... بی اختیار از چشم هام اشک می بارید😭 ... و پدرم ... باز هم مسخره ام می کرد ...
- چته عین زن های بچه مرده ... یه ریز داری گریه می کنی ...❓
دل توی دلم نبود ... خرداد و امتحاناتش تموم بشه ... و دوباره برگردیم مشهد ...✨🍃
هفته ای چند بار زنگ می زدم و احوال بی بی رو می پرسیدم📞 ... تا اینکه بالاخره کارنامه ها رو دادن ...
🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ 🍃💠🍃
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹
#شهیدعاشــورا...⇩⇩
🔳 عصر #عاشورا در جریان مراسم سوگواری حضرت سید الشهداء (ع) مقابل حسینیه حضرت #امام_صادق (ع) شهرستان تربت جام توسط #نارنجک پرتاب شده از سوی فریب خوردگان به #شهادت رسید این دانشجوی شهید با فداکاری و نثار جان خویش به استقبال #شهادت رفت و از وقوع فاجعه ای هولناک در تجمع سوگواران حسینی جلوگیری کرد و به سوی معبود خویش پر گشود .
▫️برخی دیگر از حاضران در مراسم اضافه می کنند #شهید_لرزان با مشاهده نارنجک ، فداکارانه خود را بر روی نارنجک انداخته و در نتیجه بیشترین ترکش ها به وی اصابت کرده و به #شهادت می رسد.
⇦ لازم به یاد آوریست که این حادثه در در ساعت ۲۰ و ۴۵ دقیقه روز چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۷ روی داد
#شهیــد_میلاد_لــرزان🌹🍃
💔⇦《ســــالــــروزشهــــادت》
#شهرستان_تربت_جام
┅═✼✨❉✨❉✨✼═┅
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌸
✨نَحنُ شیعَه عَلی ابن اَبی طالب✨
💠 بار آخری که می خواست برای مبارزه با داعش اعزام شود، وصیتنامه اش را تکمیل کرد و از وسایل شخصی خود هر آنچه را که دوست داشت به دیگران بخشید!
چند تا چفیه دور دوخته و زیبا داشت که به طلبه ها بخشید. از همه حلالیت طلبید.
💠 از یک شیخ نجفی قبری در وادی السلام برای خودش گرفته بود که هر سحر به آنجا میرفت و مشغول عبادت و دعا میشد.
💠 معمولا وقتی جای مهمی می رفت، بهترین لباس هایش را می پوشید. برای آخرین سفر هم بهترین لباس هایش را پوشید و به سمت سامرا حرکت کرد ...
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
#انت_فی_قلبی_یا_شهید
#امام_حسین
#شهادت
•┈┈••✾❀🕊🌹🕊❀✾••┈┈•
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖