🍃🌹
✍ #فرازی_از_وصیتنامه
﷽
━━━━💠🌹💠━━━━
▫️ای عزیزان
مؤمنان خدا
به درگاه خدا توبه کنید
باشد که خدا
گناهانتان را مستور و محو گرداند
▫️بدانید این دنیا
یک مسیر بیش نیست
یک راه زیاد نیست
جز حرکت به سوی خدا
هیچ نیست✨
#شهید_اسماعیل_لشگری🌹🍃
#فرمانده_دلاور_گردان_عمار
#یـادش_بـا_ذڪـر_صـلـوات
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹
#کلام_شهید
━━━━━💠🌸💠━━━━━
♻️ #شهید_چمران میگفت
▫️توی کوچه پیرمردی دیدم که روی زمین سرد
خوابیده بود ... سن و سالم کم بود و چیزی نداشتم تا کمکش کنم
▫️اون شب رخت و خواب آزارم می داد!
و خوابم نمیبرد از فکر پیرمرد ... رخت و خوابم را جمع کردم و روی زمین سرد خوابیدم
▫️می خواستم توی رنج پیرمرد شریک باشم
اون شب سرما توی بدنم نفوذ کرد و مریض شدم ...
🔻اما روحم شفا پیدا کرد
چه مریضی لذت بخشی ...👌
#چمرانِ_خمینی🌹🍃
#یـادش_بـا_ذڪـر_صـلـوات
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#رمــــــان_مدافــــع_عشق💞 #قسمتــــ_پنجــــاه و چهارم ۵۴ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#رمــــــان_مدافــــع_عشق💞
#قسمتــــ_پنجــــاه و پنجم ۵۵
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎ببخشید تلفن☎️ رو ندادم. گفت نمی تونه زیاد حرف بزنه. حالش خوب بود. خواست اینو به همه بگم.
مادرت زیر لب خدا را شکر می کند و به صورتم نگاه 👀 می کند.
– حالش که خوبه پس تو چرا این جوری گریه می کنی❓
به یک قطره اشک😢 روی مژه اش نگاه می کنم و می گویم: به همون دلیلی که پلک شما هم خیسه.
سرش را تکان می دهد و از جا بلند می شود و به سمت حیاط می رود.
– می رم گل ها🌻 رو آب بدم.
دوست ندارد بی تابی مادرانه اش را ببینم. فاطمه زانوهایش را بغل کرده و خیره به دیوار رو به رویش، اشک😭 می ریزد. دستم را روی شانه اش می گذارم.
آروم باش آبجی. بیا بریم پشت بوم هوا🌬 بخوریم.
شانه اش را از زیر دستم بیرون می کشد.
– من نمیام. تو برو.
– نه تو نیای نمیرم.😔
سرش را روی زانو می گذارد.
– می خوام تنها باشم ریحانه.
نمی خواهم اذیتش کنم. شاید بهتر است تنها باشد. بلند می شوم و همان طور که سمت حیاط می روم، می گویم: باشه عزیزم. من می رم. تو هم خواستی بیا.☺️
زهرا خانوم با دیدنم می گوید: بیا بشین روی تخت، میوه🍎 بیارم بخور.
لبخند می زنم.☺️ می خواهد حواسم را پرت کند.
– نه مادر جون. اگر اشکال نداره من برم پشت بوم.
– پشت بوم❓
– آره دلم گرفته. البته اگر ایرادی نداره.
– نه عزیزم. اگه این جوری آروم میشی برو.
تشکر 🙏 می کنم. نگاهم به شاخه گل های کنده شده می افتد.
– مامان اینا چی ان❓
– اینا یه کم پژمرده شده بودن. کندم به بقیه آسیب نزنن.
– میشه یکی بردارم❓
– آره گلم. بردار.
خم می شوم و یک شاخه گل رز🌹 برمی دارم و از نردبان بالا می روم. نزدیک غروب🌅 است و به قول بعضی ها خورشید لبه ی تیغ است. نسیم روسری ام را به بازی می گیرد. همان جایی که لحظه آخر رفتنت را تماشا کردم می ایستم. چه جاذبه ای دارد. انگار در خیابان ایستاده ای و نگاهم 👀 می کنی. با همان لباس رزم و ساک دستی ات. دلم نگاهت را می طلبد. شاخه گل را بالا می گیرم تا بو کنم که نگاهم به حلقه ام💍 می افتد. همان عقیق سرخ و براق. بی اختیار لبخند می زنم. از انگشتم در می آورم و لب هایم
را روی سنگش می گذارم. لب هایم می لرزد. “خدایا فاصله تکرار بغضم چقدر کوتاه شده❗️”
یک بار دیگر به انگشتر💍 نگاه می کنم که یک دفعه چشمم به چیزی که روی رینگ نقره ای رنگش حک شده می افتد. چشم هایم را تنگ😶 می کنم. “علی – ریحانه”
پس چرا تا به حال ندیده بودم❗️ اسم تو و من کنار هم، داخل رینگ حک شده. خنده ام می گیرد، اما نه از سر خوشی. مثل دیوانه ای که دیگر اشک نمی تواند برای دلتنگی اش جواب باشد. انگشتر را دستم می اندازم و یک برگ گل از گل رز🌹 را می کنم و رها می کنم. نسیم آن را به رقص وادار می کند.
“چرا گفتی هر چه شد محکم باش⁉️ مگه قراره چی بشه❓”
یک لحظه فکری کودکانه به سرم می زند. یک برگ گل دیگر می کنم و رها می کنم.
– بر می گردی…✨
یک برگ دیگر می کنم.
– بر نمی گردی.. بر می گردی… بر نمی گردی…
و همین طور ادامه می دهم. یک برگ دیگر مانده. قلبم می ایستد. نفسم به شماره می افتد.
– بر نمی گردی.😳
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ 🌹🍃🌹
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹
🎞 #کلیپ_تصویری
♻️ خاطره شنیدنی #رهبر_انقلاب از #شهید_نواب_صفوی
👈 با دیدن نواب به مبارزه سیاسی علاقمند شدم..
#شهید_سید_مجتبی_نواب_صفوی🌹
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》
#یـادش_بـا_ذڪـر_صـلـوات
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹
♻️ #خاطرات_شهدا
━━━━━💠🌸💠━━━━━
▫️من و سعید ۴ سال هم اتاقی بودیم در این ۴ سال بارز ترین ویژگیاش صداقتش بود و در هیچ شرایطی #دروغ نمی گفت.
▫️بسیار به #نماز_اول_وقت اهمیت می داد.
▫️هیچ وقت #غیبت نمی کرد و در جمعی اگر غیبت می شد بلا فاصله آن جمع را ترک می کرد.
▫️در نزدیکی خانه سعید کوچه بازاری بود و خانم هایی با پوشش نامناسب رفت و آمد می کردند و برای اینکه چشمش به آنها نیفید هیچ وقت از آن کوچه رد نمیشد، و از کوچه پشتی منزل که مسیر دورتری داشت رفت و آمد میکرد.
▫️صبح ها که من دنبال سعید می رفتم تا به سر کار برویم می دیدم پاهایش گلی است و می پرسیدم «چرا پاهات گلی است؟»
▫️می گفت «به خاطر اینکه در این کوچه زن های بدحجاب در رفت آمد هستند از کوچه پشتی آمدم و دوست ندارم چشمم به آنها بیفتد».
#مدافـع_حـرم
#شهید_سعیـد_ڪمالـی🌹🍃
#یـادش_بـا_ذڪـر_صـلـوات
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🍃🌹 ♻️ #پرواز_تا_خدا 👈 #راه_اولیه_برای_رفاقت_باشهدا « شما + دوست شهید شما + خدا » ═══✼🍃🌹🍃✼═══ ⬅️
🍃🌹
♻️ #پرواز_تا_خدا
👈 #راه_اولیه_برای_رفاقت_باشهدا
« شما + دوست شهید شما + خدا »
═══✼🍃🌹🍃✼═══
⬅️ #گام_ششم
🌹 عدم گناه در حضور رفیق🌹
▫️آیا در حضور دوستی معنوی به این با صفایی میتوان گناه گرد ؟
▫️نگاهامون ، رابطه هامون با همکلاسی های نامحرم ، چت با نامحرم ، غیبت ، دروغ ، کاهل نمازی ، کم فروشی ، کم کاری در شغل ، بد اخلاقی در منزل ، فیلم و کلیپ نامناسب در موبایل ، ....
▫️مطمئنا با شیرینی ای که چشیده اید از این مسیر خارج نخواهید شد .... ان شاء الله
═══✼🍃🌹🍃✼═══
#رفیق_آسمانی
#رفاقت_با_شهدا
#پرواز_تا_خدا
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🍃🌹 ⬅️ فرازی از #وصیت_نامه_شهید ﷽ ━━━━━✨🌹✨━━━━━ ✍ خدایا ما را به خاطر همه قصورات و کوتاهی هایی که در
🍃🌹
⬅️ فرازی از #وصیت_نامه_شهید
﷽
━━━━━✨🌹✨━━━━━
✍ همواره گوشتان تیز و شنوا و چشمان بصیر به امر ولی فقیه باشد و اگر این چنین شد هرگز گمراه نخواهید شد.
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی🌹🍃
#یـادشون_بـا_ذڪـر_صـلـوات
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹
#شهیدانه
👈 چه معامله ی پرسودی است
#شهـــــــادت🌹
▫️فانی می دهی⇦و باقی می گیری
▫️جسم می دهی⇦و جان می گیری
▫️جان می دهی⇦و جانان می گیری
✅ آه.............چه لذتی دارد
نظر کردن به " وَجْهُ الله "
🔴 #شهـــــادت لیاقت می خواهد
کاش لایق بودیم
یا ایها الشهـــداء
⇦دست ما و دامان پر مهر شما❤️
#از_شهدا_بیاموزیم
#شهدا_همیشه_نگاهی
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🍃🌹
⬅️ فرازی از #وصیت_نامه_شهید
﷽
━━━━━✨🌹✨━━━━━
✍ ای مردم بدانید که انسان دارای دو بعد مادی و معنوی می باشد
▫️بعد مادی او همان جسم و قوای شهوانی و غرائز حیوانی می باشد و اگر آدمی بیشتر در رفع نیازمندیهای این بعد کوشش کند، بیشتر از خداوند دوی می شود و ارزش انسانی خود که همانا رسیدن به کمال و لقاالله می باشد از دست میدهد و بعد معنوی او که روح و قلب او می باشد.
#شهید_سید_محمد_شمس🌹🍃
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》
#یـادشون_بـا_ذڪـر_صـلـوات
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
🍃🌹 ⬅️ #شهیدی که بعد از ۱۶سال پیکرش سالم مانده #شهید_محمدرضا_شفیعی #تولد : ۱۳۴۶/۸/۴ - قم #شهادت: ۱۳
🍃🌹
⬅️ #شهیدی که بعد از ۱۶سال پیکرش سالم مانده
━━━━━💠🌸💠━━━━━
💠 #عملیات_کربلای۴، محمدرضا، تخریب چی گروهان ایثار بود؛ دوست و همرزم محمدرضا که با او اسیر و بعدها آزاد شد، نقل میکند:
▫️"محمدرضا ترکش به شکمش خورده بود و هر دو، زخمی داخل کانال افتاده بودیم عراقیها رسیدند و ما را اسیر کردند و به اردوگاه شهر موصل بردند؛ در روزهای اول خواستند به نظام و انقلاب توهین کند، ولی محمدرضا در مقابل همه درجه داران و افسران عراقی صدام را لعن کرده بود، زدند توی دهنش که یکی از دندانهایش شکست...
▫️به خاطر زخم عمیقی که داشت پزشکان گفته بودند به هیچ وجه، نباید آب بخورد؛ روز آخر خیلی تشنه بود فریاد میزد جگرم میسوزد؛ اخرین جمله را گفت و به #شهادت رسید
▫️به لطف خدا همان لحظه صلیب سرخ برای بازدید از اردوگاه رسید، با این صحنه مواجه شد از پیکر پاک #شهید عکس گرفتند و شماره زدند و بعد عراقیها اورا در منطقه ای بین سامرا و کاظمین به نام الکخ به خاک سپردند"
⇦راوی: همرزم #شهید
✨▫️✨▫️✨▫️✨
▫️بعد از شانزده سال جنازه ی محمدرضا را سالم از خاک در آورده بودند !!! صدام گفته بود این جنازه نباید به این شکل به ایران برود .!!
▫️پیکر پاک محمدرضا را سه ماه در آفتاب گذاشتند تا شناسایی نشود ؛ ولی پیکر سالم مانده بود ؛ حتی روی پیکر آهک ریختند که خاصیتش این بود که استخوان های جسد هم از بین می رفت ، ولی باز هم پیکر سالم مانده بود .
▫️وقتی گروه تفحص پیکر محمدرضا را دریافت می کردند ، سرهنگ عراقی که در آنجا حضور داشته گریه می کرده و گفته : ما چه افرادی را کشتیم؟!
✨▫️✨▫️✨▫️✨
🔴 راز سالم ماندن بدن این #شهید بزرگوار در چهار چیز بود از زبان مادر ایشان :
▫️هیچ وقت #نماز_شب ایشان ترک نشد ...
▫️مداومت بر #غسل_جمعه داشت ...
▫️دائما با وضو بود ...
▫️و اینکه هر وقت #زیارت_عاشورا خوانده می شد ، ایشان با دست اشکهایش را به بدنش می مالید .
▫️و جالب اینکه جمعه وقتی آب میآوردند ، ایشان آب را نمی خورده و آن را برای غسل نگه می داشت.
#شهید_محمد_رضا_شفیعی🌹🍃
#اللهم_الرزقنا_شهادة_فی_سبیلڪ
#شهدا_را_یاد_کنید_با_ذکر_صلوات
━━━━━💠🌸💠━━━━━
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖