🌸﷽🌸
#چادرانــــــه
🔷من فقط یڪ پارچہ ام ...
🔹گل ، گلــــــے ...
🔹خال، خالــــــے..
🔹راہ راہ..
🔹براق یا … سادہ...
🔶از هر نوعے ڪہ باشم فقط جسمــــــــت را مے پوشانم...
🔻 تو براے نگاهـــــت هم چادر خریدہ اے؟
🔻صدایـــــت چہ؟
🔻صدایت چادریست؟
دلـــــــــ❤️ــــــــها
گاهے اوقات پوشیہ مے خواهند، براے او چہ میڪنے؟
⇦من بہ تنهایے حجاب نیستم، من فقط اسمم چـــــــــادر است ...😔
◥براے فاطمے بودنت چہ میڪنے◣⁉️
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
ملاقات با امام زمان .mp3
7.52M
✨🌹✨
🎙حجت الاسلام #عالی
📜خادم مدرسه علمیه و ملاقات با امام زمان (عج)
░بسیار زیبا و شنیدنی👆👆
#پیـشنهاد_ویــژه_دانـــلود💯
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🔅✨ ﷽ ✨🔅
#کلام_نور
🌺 رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَىٰ رُسُلِكَ وَلَا تُخْزِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۗ إِنَّكَ لَا تُخْلِفُ الْمِيعَادَ
🍃 پروردگارا! آنچه که به وسیلۀ پیامبرانت به ما وعده داده ای عطایمان کن! و روز قیامت رسوایمان نساز؛ زیرا تو هرگز از وعده ات تخلّف نمی کنی.
#سوره_آلعمران_آیه_۱۹۴
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_هشتــاد_و_هشتم۸۸ 👈این داستان⇦《 پوستر 》 ـــــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_هشتــاد_و_نهم۸۹
👈این داستان⇦《 کرکر مردی 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎حالم خیلی خراب بود ...
- اشتباهی دستت گرفت، پاره شد؟ ... خودت میتونی چیزی رو که میگی باور کنی❓ ... اونجایی که چسبونده بودم ... محاله اشتباهی دست بخوره پاره بشه ... اونم پوستری که رویهی پلاستیکی داره ...😳
تو که بلدی قاب درست کنی ... قاب میگرفتی، میزدیش به دیوار ... که دست کسی بهش نگیره ...⚡️
🔻مامان اومد جلو ...
خجالت بکش سعید ... این عوض عذرخواهی کردنته ... پوسترش رو پاره کردی ... متلک هم می اندازی؟ ...😠
کار بدی نکردم که عذرخواهی کنم ... میخواست اونجا نچسبونه ...🙄
هر لحظه که میگذشت ضربان قلبم شدید تر میشد 💓...
🔹خیلی پر رویی ... بی اجازه رفتی سر کمدم ... بعد هم زدی پوسترم رو پاره کردی ...حالا هم هر چی، هیچی بهت نمیگم و میخوام حرمتت رو نگهدارم بازم ...
مثلا حرمت نگه ندار، ببینم میخوای چه غلطی بکنی؟ ... آره ... از عمد پاره کردم ... دلم خواست پاره کردم ... دوباره هم بچسبونی پارهاش می کنم ...⚡️
🙌و دو دستی زد تخت سینهام و هلم داد ...
بگو جربزه ندارم از حقم دفاع کنم ... گریه کن، بپر بغل مامانت ...
از شدت عصبانیت، رگ گردنم می پرید ... یقهاش رو گرفتم و کوبیدمش به دیوار ... و نگهش داشتم ...😡
هر بار اذیت کردی و وسایلم رو داغون کردی ... هیچی بهت نگفتم ... فکر نکن اگه کاری به کارت ندارم و نمیزنم لهت کنم ... واسه اینه که زورت رو ندارم ... یا از تو نصف آدم می ترسم ...😐
بدجور ترسیده بود ... سعی کرد هلم بده ... لباسش رو از توی مشتم👊 بکشه بیرون ... اما عین میخ، چسبیده بود به دیوار ... هنوز از شدت خشم می لرزیدم ... تا لباسش رو ول کردم ... اومد خودش رو کنترل کنه اما بدتر روی سرامیک ... فرش زیر پاش سر خورد ...
▒برو هر وقت پشت لبت سبز شد ... کرکر مردی بخون ...
یه قدم👣 رفتم عقب ... مامان ساکت و منتظر ... و الهام با ترس، دست مامان رو گرفته بود ... چشمم👁 که به الهام افتاد، از دیدن این حالتش خجالت کشیدم ...
هنوز ملتهب بودم ... سعید، رنگ پریده ساکت و توی لاک دفاعی ...😨
همه توی شوک ... هیچ کدوم شون ... چنین حالتی رو به من ندیده بودن ...😡
جو خونه در حال آرام شدن بود ... که پدر از در وارد شد ...😱
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1