eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شـھیـــــــدانــــــہ
#شــــهداےمــــــداح👆 #شمــــــــــاره(3⃣)🔻🔻 👈« ناکام آن کسی است که عشق حسین {ع} را پیدا نکرده و ا
💠 #شهــــــــداےمــــــداح💠 #شمــــــــــاره⇦(4⃣) #مداحان_شهید_جبهه ها👆 ✨به یاد ذاکران دلسوخته #اهلبیت {ع} 🌾⇦به یاد دو رفیق و همرزم ▓⇦عابدان شب و شیران روز ⭕️《اسطوره های نهضت عاشورایی روح الله 》⭕️ " #شهیدحسن_شیخ_زاده_آذری"🌹 💔شهادت = ۲۲ بهمن ۱۳۶۴ 👈فاو - عملیات والفجر هشت . " #شهید_محسن_گلستانی"🌹🍃 💔شهادت = ۲۴ بهمن ۱۳۶۴ 👈فاو - عملیات والفجر هشت #خدایا دلی داشتم، دادم به ره دوست دل چه قابل، که جانم به فدای دوست🌸 #صلےالله_علیک_یا اباعبدالله_الحسین (ع)🌹 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🌿 🌼🌿 🌿🌼🌿 🌼🌿🌼🌿 💢شهدا شرمنده ایم😔😭 🔹راهتون را که ادامه ندادیم هیچ....😞 🔸از ارزش هاتون هم حمایت نکردیم 🔹و شرمنده ایم از اینکه حتی نتونستیم به کوچکترین وصیتتون عمل کنیم....🙁 🔸فقط حرف و زدیم حرف زدیم و حرف... 🔹اما عمل نکردیم.....😔😔 #شهــــــدا #حجاب #یادگار_مادرم #حضرت_زهرا 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
ادامه 👆 #قسمت_بیستوششم۲۶ گیره سرم را باز می کنم و موهایم روی شانه ام می ریزد. مجبور شدم لباس از فاطم
❤️ و هفتم ۲۷ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔰دیگر کافیست، هر چه داد و بیداد کردی کافیست. هر چه مرا شکستی💔 و من هنوز هم احمقانه عاشقت هستم کافیست. نمی دانم چه عکس العملی نشان می دهی اما دیگر کافیست برای این همه بی تفاوتی و سختی. دست هایم را مشت می کنم👊 و لب هایم را روی هم فشار می دهم. کلمات پشت هم از دهانت خارج می شود و من همه را مثل ضبط صوت📻 جمع می کنم تا چند برابرش را تحویلت دهم. لب هایم می لرزد و اشک به روی گونه هایم می لغزد.😭 – تو به خاطر تحریک احساسات من حاضری پا بذاری روی غیرتم؟ 🔹این جمله ات می شود شلیک آخر به منی که انبوهی از باروتم💥. سرم را بالا می گیرم و زل می زنم به چشمانت. دست سالمم را بالا می آورم و انگشت اشاره ام را سمتت می گیرم.👈 – تو! تو غیرت داری؟ غیرت داشتی که الآن دست من این جوری نبود. آره… آره گیرم که من زدم زیر همه چیز. زدم زیر قول و حرفای طی شده… تو چی؟ تو هم به خاطر یه مشت حرف زدی زیر غیرت و مردونگی؟😔 🔸چشم هایت😳 گرد و گردتر می شوند. من درحالی که از شدت گریه به هق هق افتاده ام ادامه می دهم:😭 تو هنوز نفهمیدی، بخوای نخوای من زنتم، شرعاً و قانوناً😖. شرع و قانون حرفای طی شده حالیش نیست. تو اگر منو مثل غریبه ها بشکنی تا سرکوچه ام نمی برنت چه برسه مرز برای جنگ. می فهمی؟ من زنتم… زنت. ما حرف زدیم و قرار گذاشتیم که تو یه روزی میری، اما قرار نذاشتیم که همدیگه رو له کنیم، زیر پا بذاریم تا بالا بریم❗️ تو که پسر پیغمبری… آسید آسید از دهن رفیقات نمی افته. تو که شاگرد اول حوزه ای… ببینم حقی که از من به گردنته رو می دونی؟ اون دنیا می خوای بگی حرف زدیم؟ چه جالب‼️ 🔸چهره ات هر لحظه سرخ تر می شود. صدایت می لرزد و بین حرفم می پری. – بس کن! بسه!😡 – نه چرا؟ چرا بس کنم حدود یک ماهه که ساکت بودم. هر چی شد بازم مثل احمقا دوسِت داشتم. مگه نگفتی بگو؟ مگه عربده نکشیدی بگو، توضیح بده…⁉️ اینا همه اش توضیحه. اگر بعد از اتفاق دست من همه چیو می سپردم به پدرم اینجور نمیشد. وقتی که بابام فهمید تو بودی و من تنها راهی کلاس شدم بقدری عصبانی شد که می گفت همه چی تمومه. حتی پدرمم فهمید از غیرت فقط اداشو فهمیدی. ولی من جلوشو گرفتم و گفتم که مقصر من بودم. بچه بازی کردم… نتونستی بیای دنبالم… نشد! اگر جلوشو نمی گرفتم الآن سینتو جلو نمی دادی و بهم تهمت نمی زدی. حتی خانواده خودت چند بار زنگ زدن و گفتن که تو مقصر بودی… آره تو. اما من گذشتم باغیرت! الان مشکلت پارک و لباس الان منه؟ تو که درس دین خوندی نمی فهمی تهمت گناه کبیره ست❓ آره. باشه می گم حق با توست. باز می گویی: گفتم بس کن.😖 – نه. گوش کن. آره کارای پارک برای این بود که حرصت رو در بیارم، اما این جا… فکر کردم تویی. چون مادرت گفته بود سجاد شب خونه نیست. حالا چی؟ بازم حرف داری؟ بازم می خوای لهم کنی؟😐 دست باند پیچی شده ام را به سینه ات می کوبم.👊 – می دونی؟ می دونی تو خیلی بدی. خیلی. از خدا می خوام آرزوی اون جنگ و دفاع رو به دلت بذاره. 🔹دیگر متوجه حرکاتم نیستم و پی در پی با دست زخمی ام به سینه ات می کوبم. – نه! من… من خیلی دیوونه ام. یه احمقم که هنوز میگم دوسِت دارم… آره لعنتی دوسِت دارم… اون دعامو پس می گیرم. برو… باید بری!👣 تقصیر خودم بود… خودم از اول قبول کردم.  احساس می کنم تنت درحال لرزیدن است. سرم را بالا می گیرم. گریه می کنی😭. شدیدتر از من. لب هایت را روی هم فشار می دهی و شانه هایت تکان می خورد. می خواهی چیزی بگویی که نگاهت به دست بخیه خورده ام می افتد.👀 – ببین چی کار کردی ریحان! بازویم را می گیری و به دنبال خودت می کشی. به دستم نگاه می کنم. خون از لا به لای باند روی فرش می ریزد. از هال که بیرون می رویم هر دویمان خشکمان می زند. مادرت پایین پله ها ایستاده و اشک می ریزد. فاطمه هم بالای پله ها ماتش برده. – داداش تو چی کار کردی⁉️ ♦️پس تمام این مدت حرف هایمان شنونده های دیگری هم داشته! همه چیز فاش شد، اما تو بی اهمیت از کنار مادرت رد می شوی و به سمت طبقه بالا می دوی🏃. چند دقیقه بعد با یک چفیه و شلوار ورزشی و سویی شرت پایین می آیی.🚶 چفیه را روی سرم می اندازی و گره می زنی شلوار را دستم می دهی. – پات کن.😳 به سختی خم می شوم و شلوار را می پوشم. سویی شرت را خودت تنم می کنی. از درد لب پایینم را گاز می گیرم. مادرت با گریه😭 می گوید: علی کارِت دارم. .... 🍃🌸↬ @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#سیــــــره_شهــــــدا👆 #شماره(3⃣)🔻 💢هم مداح بود هم شاعر اهل بیت💚 ♦️می‌گفت: «شرمنده‌ام که با سر و
🌸💠🌸💠🌸💠🌸 🔺 (4⃣) ــــــــــــــــــــــــــــــ ❤️ ❤️ 👈وقتی جنازه ی او را به اهواز آوردند، مادرش هم آنجا بود. به خاطر این که پیکر، سر در بدن نداشت،😔 بچه ها اجازه نمی دادند مادرش بالای سرش بیاید، اما ایشان کوتاه نمی آمد و می گفت :«هر طور شده من باید بچه ام روببینم.»😭 درنهایت، بچه ها کوتاه آمدند و حاج خانم توانست جنازه ی فرزندش را ببیند.💔💔 👈همه منتظر بودند، صحنه‌های دل خراش و مویه مادر و خراشیدن صورتش را ببینند، به قدری صلابت نشان داد که تعجب همه را برانگیخت. 👌 حاج خانم وقتی بالای پیکر بدون سرفرزندش آمد و با آن وضع مواجه شد، فقط سه بار بلند گفت: « ، مرگ بر آمریکا، مرگ بر آمریکا» بعد زینب وار، بوسه ای بر حنجره جگر گوشه‌اش زد و بدون گریه و زاری محوطه راترک کرد.  ( )🌹 🍃🌸↬ @shahidane1
❣⚡️❣⚡️❣ ❣هر یک از دایره جمع به راهی رفتند... ❣ما بماندیم و خیال تو به یک جای مقیم..... مدافــــ🔻حــــرمــ🔻ــــع #شهیــــداکبــــرملڪــــشاهی🌹🍃 ♡⇦سالروزشــھادتــــــــ💔 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
﷽ ━━━━━💠🌸💠━━━━━ 📝بخشی از وصیت‌نامه 👇👇 #شهید_روح‌_الله_قربانی به خانواده‌اش🌹🍃 🔸چیزی که نمی‌دانید عمل نکنید❌ 🔹ادای کسی را در نیاورید❌ 🔸بدون علم درست وارد کاری نشوید، مخصوصاً دین؛⚡️ 🔹اول واجبات بعد مستحبات مؤکد، مثل کمک به پدر و مادر و دور و بری‌ها، نه حج و کربلا صد بار... 🔸بدون این کارها؛ هیئت و زیارت با توجه به نیاز، با توجه به دین و سیدالشهدا علیه‌السلام و فقط نیکی به پدر و مادر مستثنی است.❣ 🔰قال الله: ✨افضل الاعمال بر والدین و اولادها✨ #شهید_روح‌_الله_قربانی🌷🍃 #شادے_روحش_صلواتــــــــ🌼 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🔹🔷💠🔵💠🔷🔹 👆👆یک سنی سوری را شیعه کرد❤️ 💠 #شهید_حسن_حزباوی با صداقت و اهل حجب و حیا بود اگر چه کم حرف می‌زد اما همیشه لبخند به لب داشت.☺️ 🔸انسانی متواضع و کم توقع و در مسائل کاری بسیار با جدیت و نمونه، یک پاسدار وظیفه شناس بود✨ 🔹چندین بار در رزمایش ها به خاطر همین جدیت و نظم و ذکاوتش مشورد تشویق قرار می گیرند.🏅 همین رفتار و کردارش سبب شد تا یکی از برادران سنی مذهب در سوریه بعد از دوستی با شهید حزباوی و تحت تاثیر رفتارش به مذهب تشیع مشرف شد.💚 ♦️بعد از غسل شهادت🕊 برای عملیات حرکت می‌کند وقتی همرزمانش محاصره می‌شوند می‌گوید: نباید اجازه دهیم بچه ها قتل عام شوند، پشت تیر بار می‌نشیند و یک سره شلیک می‌کند تا محاصره شکسته می شود و نیروهای خودی موفق به خروج از محاصره می‌شوند.⛓ اما در همان حالت از طرف تکفیری ها مورد هدف قرار می‌گیرد و به شهادت می‌رسد.🕊🌸 👈یکی از دوستان شهید #شهید_حسن_حزباوی🌷🍃 #شهــــــدا #گـــاهےنگـــاهے💔 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
━━━━━💠🌸💠━━━━━ 🎬کلیپ_شهدایی👆👆 ❤️خوشا آنان که جانان می شناسند ❤️طریق عشق و ایمان می شناسند ❤️بسی گفتیم و گفتند از شهیدان ❤️شهیدان را شهیدان می شناسند #سردار_خیبر✨ #شهید_محمد_ابراهیم_همت🌷🍃 #اللهــــم‌ارزقنــــاشهــــادتـــــ💔🕊 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
🍃🎀 🍃 #زیــنـبـیــــون🍃 🎀 🍃 #پای_درس_شهدا🌹 #تلنگر⚡️⚡️ #حاج_حسین رفته بود شناسایی، بعد از شناسایی نقشه عملیات را پهن کرد، نقطه ای را نشان داد و گفت: اگر من #شهید شدم اینجا از روی چند #خوشه_گندم🌾 رد شدم به صاحبش بگویید راضی باشد.☺️ #حاج_حسین_خرازی🌷🍃 #روزتـــون متبرڪ به #نگــاه‌شهدا🌹🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
. #داستان_دنباله-دار نسل_سوخته🔻 #قسمت_هفدهم۱۷ این داستان👈 #چشمهارا_باید_بست تا چشمم به آقای غیو
🔻 ۱۸🔻 👈این داستان👈 🔻 📖دفتر رو در آوردم و دادم دستش ... - آقا امانت تون ... صحیح و سالم ... خنده اش گرفت ...☺️ 🛎زنگ تفریح، از بلندگوی دفتر اسمم رو صدا زدن ...🔊 - مهران فضلی ... پایه چهارم الف ... سریع بیاد دفتر ...🤔 با عجله 🏃... پله ها رو دو تا یکی ... دو طبقه رو دویدم پایین ... رفتم دفتر ... مدیر باهام کار داشت ...😐 - ببین فضلی ... از هر پایه، 3 کلاس ... پونصد و خورده ای دانش آموز اینجاست ... یه ریز هم کار کپی و پرینت و غیره است ... و کادر هم سرشون خیلی شلوغه ... تمام کپی های مدرسه و پرینت ها اونجاست ... از هر کپی ساده ای تا سوالات امتحانی همه پایه ها ... از امروز تو مسئول اتاق کپی هستی📇😳 ... کلید رو گذاشت روی میز ...😕 - هر روز قبل رفتن بیا تحویل خودم یا یکی از ناظم ها بده ... مواظب باش برگه هم اسراف نشه ... بیت الماله ...😟 از دفتر اومدم بیرون ... مات و مبهوت به کلید نگاه می کردم... باورم نمی شد تا این حد بهم اعتماد کرده باشن ...🤔 همین طور که به کلید نگاه می کردم یاد اون روز افتادم ... اون روز که به خاطر خدا ... برای تاوان و جبران اشتباهم برگشتم دفتر ...😐 و خدا نگذاشت ... راحت اشتباهم رو جبران کنم ... در کنار تاوان گناهم ... یه امتحان خیلی سخت هم ازم گرفت ... و اون چند روز ... بار هر دوش رو به دوش کشیدم ...🙂 اشک توی چشم هام جمع شده بود ...😢 ان الله و ... خدا به هر که بخواهد ... عزت عطا می کند ☺️ ...🍃🍃🍃 🍃🌸↬ @shahidane1
#دعــاےفرج به نیابت از 👈سردارمدافع حرم🔻 #شهیدمحمدرضادهقان🌷 🔶 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🔶 #شبتون_شهدایی💔🍃 🍃🌸↬ @shahidane1 #شــہیـــــدانــہ↖️