🍁مهدی جان (عج) 💚
🍂ای زیباترین فصل
🍁فصل ظهور تو
🍁پاییز هم آمد
🍂برگها بر سرم باریدند
🍁اما تو باز نیامدی
🍁ای غائب از نظر!
🍂پاییز را با ظهور تو
🍁دوست تر می دارم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
@ebrahimhemmat_ir
۲۵ مهر ۱۳۹۹
14.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهادت #امام_رضا علیه السلام
📹 من هواي تو را به سر دارم
🎤 محمدحسین #پویانفر
┈┉┅━❀✨❀━┅┉┈
⇝@faghatkhoda1397
@faghatkhoda1397
┈┉┅━❀✨❀━┅┉┈
۲۵ مهر ۱۳۹۹
🔖 #پای_درس_شهید
✍ وارد غذاخوری شدم. به کلاس نمیرسیدم و صف غذا طولانی بود.
دنبال آشنایی میگشتم در صف تا بتوانم سریعتر غذا بگیرم.
شخصی را دیدم که چهرهای آشنا داشت و قیافهای مذهبی. نزدیک شدم و ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر. چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت.
🔹و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد.
بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟
گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمیگردم و برای خودم غذا میگیرم.
#شهید_سید_عبدالحمید_دیالمه🌷
@ebrahimhemmat_ir
۲۵ مهر ۱۳۹۹
#یاایــهاالرئــوف 🌹🍃
ای کاش مرا تا به رواقی برسانید
این زائر جا مانده به باقی برسانید
من با حرمم مثل دو تا خط موازی
ای کاش که ما ما را به تلاقی برسانید
@avaye_alaviun
۲۵ مهر ۱۳۹۹
گاهی زندگی یک آدم میشود
معنی یک آیه
گاهے نگاهش که میکنی
انگار قرآن تفسیر میشود
لبخند که میزند
میشود خودِ آیه
اَشِدٰاعَلَیالْڪُفٰار رَحِمٰاءِ بَیْنَهُم
@ebrahimhemmat_ir
۲۶ مهر ۱۳۹۹
🌹خواب شهید مدافع حرم از «حاج قاسم» پیش از شهادت
✍شهید ابوالفضل سرلک از فرماندهان نظامی در سوریه بود که یکشنبه شب در شرق حلب به شهادت رسید. آنچه می خوانید خاطره ای است از همرزم این شهید عزیز. «ابوالفضل مسئولیت مهمی در قرارگاه حلب داشت. اما دو روز پیش از شهادت به یکی از دوستانش گفته بود خواب دیدم حاج قاسم خودش با ماشین آمده دنبالم و میگه ابوالفضل آماده شو با هم برویم.»
همسرش هم که همراه دو فرزند خردسالش در شهر حلب زندگی می کردند بعد از اینکه خبر شهادت ابوالفضل را می دهند، می گوید: اصلا از شنیدن خبر شهادت تعجب نکردم چون در حال جمع کردن وسایل بودم! خودش دو روز پیش خواب دیده بود حاج قاسم آمده دنبالش/فارس
@ebrahimhemmat_ir
۲۶ مهر ۱۳۹۹
✨﷽✨
✍از سفارشات آیت الله سعادت پرور
1- فعل واجبات و ترک محّرمات ، پس از آن انجام مستحبات را حتّی المقدور به جای آورد و ترک مکروهات کند . از مستحّبات ، نماز شب و بیداری قبل از اذان صبح را بسیار اهمیت دهد، همچنین نماز ائل وقت ، قرائت قرآن وتوسل به رسول – صلّی الله علیه و آله وسلّم – و اولادش – علیهم السّلام – را ترک نکند.
2- ملازمت استاد و عمل به گفتار ایشان ، و ذکر حالات و مقالات و مشاهداتی که پیش می آید؛ بلکه اگر خوابی هم باشد بگوید، و اظهار نظر نکردن در نظر استاد.
3- از افراط و تفریط در هر امری، احراز جوید.
4- از استماع سخن هایی که تفرقه حواس می آورد، همچنین از مراوده با اشخاص بی موالات در گفتار و رفتار – اگر چه سالک باشد- باید احراز جست.
5- مراوده با سالکِ مراقب، بسیار خوب است، ولی اگر صاحب عقايد خاصّ باشد، نسبت به امور سلوکی، نباید جز به آنکه استادش دستور می دهد، متوجه باشد؛ زیرا ایجاد تفرقه میکند.
6- با اهل دنیا و کسانی که جز همّ خوردن و خوابیدن و به سر این و آن زدن همّی ندارند، مراوده مضِّر است مگر به قدر ضرورت.
7- سالک باید همّ خود را صرف خود کند و به خود بپردازد، عمر خود را به گفتار در عقب این آن – اگرچه غیبت نباشد –نگذارند، از سخنان بی فایده احراز جوید.
8- سکوت را شعار خود قرار دهد مگر به قدر احتیاج؛ زیرا بیشتر لغزش ها، سببش زبان است.
9- از خواهش های نفسانی – حتّی المقدور و مع التشخیص – احتراز جوید، در هر امری و با سرکشی نفس استخاره کند که لااقل مرجّحی برای فعلش پیدا شود.
10- داخل هر کار و عملی ، بدون تامل – اگر چه مدّتی طول کشد- نشود، و مشورت با استاد و دوستان سالک هم بسیار لازم است.
11- اموری که برای سالک پیش می آید، از گفتن به غیر استاد، باید احتراز کند تا زمانی که نفس او به مرحله اطمینان نرسده است.
➰✨➰✨➰✨➰
https://eitaa.com/joinchat/1733689362Cbd5437fa26
۲۶ مهر ۱۳۹۹
یــــــکـــ خـــاطـــــرـهـ :)
✨یک شهید✨
🌺خودم گلوله بارانش کردم🌺
یکی از رفقا و هم دانشگاهی هایش تعریف می کرد
که با محمد پینت بال می رفتیم
به شوخی به شهید دهقان گفتم:اقا همه تیرها عین این بازی های کامپیوتری به سروکله من خورد
او گفت:اشکال نداره داداش!
چه چیزی بهتر از اینکه بی سر شهیدشوی
خودم گلوله بارانش کردده بودم
به شوخی گفتم چیزی نصیب تو نمیشود
محمد!
همه تیرهانثارت کردم به سینه و پهلوهایت خورد.
وقتی که پیکرش را اوردند و نحوه شهادتش را فهمیدم نابود شدم
باخودم فکر کردم اشتباه از من بود که گمان میکردم چیزی به تک نمی رسد.
#رفیق_شهیدم
#مدافع_حرم
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
@ebrahimhemmat_ir
۲۶ مهر ۱۳۹۹
✨﷽✨
#حکایت
✍کاروانی در نزدیک نیشابور در کاروان سرایی شبی را ساکن شدند.در آن کاروان جوانی به نام احمد بود که بسیار ساده و خوش قلب بود. که به خاطر سادگی اش به او احمد بیچاره می گفتند. شبی در کاروان جنجال شد و هر کس سویی دوید تا اموال خود در جایی پنهان کند که از دست راهزنانی که در حال حرکت به کاروان سرای نیشابور بودند، در امان باشند.
احمد بیچاره، 40 سکه با ارزش طلای اشرفی در جیب شلوار خود داشت. دوستش به او گفت: احمد، برو و این طلاها را در بیرون کاروانسرا خاک کن . احمد گفت: اگر خدا بخواهد یقین کن کسی نمی تواند بدزدد و من در عمرم دروغ نگفته ام . راهزنان رسیدند و تاراج شروع شد. دوست احمد گفت: برو در گوشه ای در کاروان سرا نزد شتران بخواب. چون دارایی تو در جیب توست و اگر خواب باشی کسی بیدارت نمی کند . احمد گفت: من چنین نمی کنم.
اهل کاروان چون طلاها را پنهان کرده بودند، راهزنان چیزی از طلا ها نیافتند . احمد ، نزد راهزنان رفته و گفت: 40 طلای اشرفی در جیب دارم بیایید و از من بگیرید... هر راهزنی که این جمله را می شنید بر این جمله می خندیدو می گفت دیوانه است و کسی سمت او نمی رفت ... راهزنان لباس های تمام اهل کاروان را گشتند و طلاهای شان را دزدیدند. به جز احمد بی چاره.
➰✨➰✨➰✨➰
https://eitaa.com/joinchat/1733689362Cbd5437fa26
۲۶ مهر ۱۳۹۹
#یاایــهاالرئــوف 🌹🍃
بر دَرَش بگذار ای سائِل سر از روی نیاز
در نخواهد ماند هر کس قبلهگاهش این دَر است...
السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ الشَّهِیدُ💚🌺
@avaye_alaviun
۲۶ مهر ۱۳۹۹
۲۶ مهر ۱۳۹۹