🍃🌹
#اولیـــــــن_ها
💖 #اولینها همیشه در یاد میمانند.
💖 #اولینها پرچمدار هستند و راه را نشان دادهاند. برای دفاع از آرمانهایشان قبل از همه دست روی زانو گذاشته، پیشقدم شده و جلو رفتهاند. مقابل دشمن سینه سپر کردهاند و خاک با خونشان رنگین شده است.
💖 #اولینها همیشه در یاد میمانند.
#مدافـــع_حــــرم
#شهیـــد_ابوالفضل_راه_چمنی🌺
《ســــالــــروزولادتــــــــ》
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_هفتاد_و_هشتم۷۸ 👈این داستان⇦《 الفاتحه 》 ـــــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_هفتاد_و_نهـــم۷۹
👈این داستان⇦《 پس یا پیش؟ 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎من و آقا رسول ... دو تایی زدیم زیر خنده😁 ... آقا مهدی هم دست بردار نبود ... پشت سر هم شوخی می کرد ... هر چی ما می گفتیم ... در جا یه جواب طنز می داد ... ولی رنگ از روی صادق پریده بود ... هر چی ما بیشتر شوخی می کردیم ... اون بیشتر جا می زد ... آخر صداش در اومد ...😖😲
حالا حتما باید بریم اونجا؟ ... اون راویه گفت ... حتی از قسمت های تفحص شده ... به خاطر حرکت خاک ... چند بار مین در اومده ... اینجاها که دیگه ...💥🔥
آقا مهدی که تازه متوجه حال و روز پسرش شده بود ... از توی آینه بهش نگاهی انداخت ...
نترس بابا ... هر چی گفتیم شوخی بود ...😊
🔸اینجاها دست خودمون بوده ... دست عراق نیوفتاده که مین گذاری کنن ... منطقه آلوده نیست ...
آقا رسول هم به تأسی از رفیقش ... اومد درستش کنه ... اما بدتر ...😄
🔹پدرت راست میگه ... اینجاها خطر نداره ... فقط بعد از این همه سال ... قیافه منطقه خیلی عوض شده ... تنها مشکلی که ممکنه پیش بیاد اینه که گم بشیم ...😱😳
با شنیدن کلمه گم شدن ... دوباره رنگ از روش پرید ... و نگاهی به اطراف انداخت ... پرنده پر نمی زد ... تا چشم کار می کرد ... بیابان بود و خاک ... بکر و دست نخورده ...🌫
🔸هر چند ... حق داشت نگران بشه ... دو ساعت بعد ... ما واقعا گم شدیم ... و زمانی به خودمون اومدیم ... که دیر شده بود ...
🔻آقا مهدی ... پاش تا آخر روی گاز که به تاریکی هوا نخوریم ... اما فایده ای نداشت ... نماز رو که خوندیم ... سریع تر از چیزی که فکر می کردیم بتونیم به جاده آسفالت برسیم ... هوا تاریک شد ... تاریک تاریک🌌 ... وسط بیابان ... با جاده های خاکی ... که معلوم نبود کی عوض میشن یا باید بپیچی ...😳
چند متر که رفتیم ... زد روی ترمز ...
دیگه هیچی دیده نمیشه ... جاده خاکیه ... اگر تا الان کامل گم نشده باشیم ... جلوتر بریم معلوم نیست چی میشه ... باید صبر کنیم هوا روشن بشه ...🌅
شب ... وسط بیابان ... راه پس و پیشی نبود ...‼️
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ 🌙 🌙 🌙
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🍃🌹
#وصیتنــــامــہ⇩↯⇩
✍ از کلیه دستان و عزیزان حلالیت می طلبم و امیدوارم که همگی همچون آفریدگارشان بخشنده و مهربان بوده و حقیر را حلال نمایند.
🔶 شرمنده که مختصر نوشتم، زیرا خود را کوچکتر از این میدانستم که تذکر و یا نصیحتی نمایم که خداوند رحمان و رحیم اکمال الدین کرده و تمام جهان زاده اوست که وقت تنگ است و عمر کوتاه، پس آن را از دست نداده و انگشت در دهان نگزیم در روزی دیگر.
🔷 و اما ای سبب عالم هستی، ای قائد پیر و مراد من تو خود شاهد باش آنچه نائب برحقت گفت همچون سربازی در حد توان انجام دادم، پس عنایتی نما و این تحفه ناچیز را به فضل و کرمت قبول نما🍃✨
التماس دعا
#مدافـــع_حــــرم
#شهیـــد_احمـــد_اسماعیلـــــی🌺
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🍃🌹
#بر_باݪ_اندیشـــه_ها
♻️ زمانه عجیبی است!
برخی مردمان امام گذشته را عاشقند،
#نهامامحاضررا...
⇦میدانی چرا؟
🔻امام گذشته را هر گونه بخواهند تفسیر میکنند؛ اما امام حاضر را باید فرمان برند!
🔴 و کوفیان عاشورا را اینگونه رقم زدند..💔😭
#سیـــد_اهـــل_قلـــم
#شهیــد_مرتضـــی_آوینــی🌺
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🍃🌹
🍂 #برگـــی_از_خاطرات
🔸در عملیات مسلم بن عقیل در منطقه سومار در نیمههای شب مجروح شد، ترکش به پشت گردنش خورده بود، لب و صورتش مجروح شده بود، خون زیادی ازش میرفت، خیلی طول کشید تا آمبولانس آمد، نفس کشیدن هر لحظه برایش مشکل و مشکلتر بود..
🔹وقتی روی برانکارد گذاشتن صبح شده بود، با ایما و اشاره به آنهایی که سر برانکارد رو گرفته بودند فهماند که بایستند..
🔸خون میجوشید و از گلویش بیرون میزد، همه نگرانش بودند، ممکن بود هر لحظه از شدت خونریزی بلایی سرش بیاید..
🔹نشست و تیمم کرد و با همان حالت نماز خواند..🌹🕊
📚منبع کتاب: "آن روز سه شنبه بود"
#سردار_رشید_اسلام
#شهیـــد_حســـــن_تــــــرک🌺
《ســـالـــروزشهـــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
25.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌺
#کلیـــپ
🔷 آخرین شبی که اومد جلسه و ذکر گفت
بین فاطمیه اول و دوم بود که اون نوحه ماندگار حسین آقام همه میرن تو میمونی برام رو ذکرش رو گفت ..
بعد از جلسه اومد تو اتاق با پسرش علی بود، گفت دارم میرم منطقه حلال کن😔
تو سه شب فاطمیه دوم نیستم
گفتم چند روز عقب بنداز که به جلسه برسی، حیفه
گفت نه حتما باید برم
رفت و دیگه من ندیدمش تا این شب جمعه که تابوتش اومد تو هیئت..😭😭
🔹خوش به حالت رفیق...
دلم برا ذکر حسینت تنگ میشه دیگه کسی مثل تو ذکر نمیگه
◾️ #شهید_امید_اکبری در کنار منبر مشغول ذکر اهلبیت(ع)
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1