142976_560.mp3
7.67M
🍃✨🍃✨🍃
💿 #تحدیر_قرآن_کریم ⇧⇧
《تندخوانی》
◀️ #جزء_چهاردهم
🎙 استاد #معتز_آقایی
✨التماس دعا✨
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🔅✨ ﷽ ✨🔅
#کلام_نور
🌺 وإِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا
🍃 و اگر شما خدا و پیامبرش و سرای آخرت را میخواهید، خداوند برای نیکوکاران شما پاداش عظیمی آماده ساخته است.»
#سوره_احزاب_آیه_۲۹
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🔷🔹🔹
#ڪلام_شهیـــــد
💢 شهادت خواستنی است، هر کسی که شهید میشود یعنی خودش خواسته؛ اگر شهید نشود حتما'' نمیخواسته که شهید بشود.
🔻همیشه تو حرفهاش میگفت دوست دارم موقع شهادت مانند آقا ابا عبدالله سرم از تنم جدا شود و چیزی از من باقی نماند..
راوی 👈 همرزم شهید
▫️مدافـــــع حـــــرم▫️
#شهید_علیاصغـــر_شیـــردل🌹
《ســــالروز شهــادتــــ》🕊
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
May 11
🔷🔹🔹
#برگے_از_خاطراٺ
☘ به همان میزان که به انجام فرایض دینی مقید بود نسبت به مستحبات هم تقید داشت نیمههای شب از خواب بیدار میشد، با خدای خود خلوت می کرد و نماز شب را با سوز و گداز و گریه میخواند...
☘ خواندن قرآن از کارهای واجب روزمرهاش بود و دیگران را نیز به این کار سفارش مینمود..
راوی 👈 همسر شهید
#شهید_آقامهــــدی_باکــــری🌹
#ماه_مبارک_رمضان
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوشصتودو 👈این داستان⇦《 فروشی نیست 》 ـــــــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوشصتوسه
👈این داستان⇦《 آشیل 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎توی راه برگشت ... شب توی قطار ... علیمرادی یه نامه بهم داد ...
🍀- توصیه نامه است برای * ... مرتضوی گفت: تو حیفی با این روحیه و این همه استعداد ... توی مجتمع ما بمونی ... برات توصیه نامه نوشت ... گفت از تهران هم زنگ میزنم سفارش میکنم میگم کدوم قسمت بگذارنت ...
🔹نامه توی دستم خشک شد ...
- آقای علمیرادی ...
- نترس بند پ نیست ... اینجا افراد فقط گزینش شده میرن... این به حساب گزینشه ... حاجی مرتضوی از اون بچههای خالص جنگه که هنوزم اون طوری مونده ... خیلی هم از این طرف و اون طرف، اذیتش میکنن ... الکی کاری نمیکنه ...👌
🔸انتخاب بازم با خودته ... فقط حواست باشه ... با گزینش مرتضوی و تایید اون بری ... هم اونهایی که از مرتضوی خوششون نمیاد سر به جونت میکنن و سنگ میاندازن ... هم باید خیلی مراقب باشی ... پاشنه آشیل مرتضوی نشی ...😳
🔻هنوز توصیه نامه توی دستم بود ... بین زمین و آسمون ... و غوغایی توی قلبم به پا شد ...💓
💢- پس چرا واسم توصیه نوشت؟ ... اینطوری بیشتر روش حساس نمیشن، سر به سرش بزارن❓ ...
🔹تکیه داد به پشتی ...
- گفتم که از بچههای قدیم جنگه ... اون موقع، بچهها صاف و صادق و پاک بودن و نترس ... کار که باید انجام میشد؛ مرده و زندهشون انجام میداد ... هر کی توانایی داشت، کسی نمیگفت کی هستی؟ قد و قوارهات چقدره❓ ... میومد وسط، محکم پای کار ... براساس تواناییش، کم نمیگذاشت ... به هر قیمتی شده، نمیگذاشتن کار روی زمین بمونه ... و الا ملت تازه انقلاب کرده و حکومت نوپا ...🍃
🔸مرتضوی هنوز همون آدمه ... تنهایی یا با همراه ... محکم میایسته میگه این کار درسته باید انجام بشه ...
انتخاب تو هم تو همون راستاست ...👌 ولی دست خودت بازه... از تو هم خوشش اومد ...
🔻گفت: این بچه اخلاق بچههای اون موقع رو داره ... اهل ناله و الکی کاری نیست ... میفهمه حق الناس و بیت المال چیه ... مثل بچههای اون موقع که مشکل رو میدیدن، میرفتن پای کار ... نمیشینه یه گوشه بقیه شرایط رو مهیا کنن، این از دور کف بزنه...
🔹تمام مدت سرم پایین بود و به اون نامه فکر میکردم ... انتخاب سختی بود ... ورود به محیطی که روی حساب گزینش کنندهات ... هنوز نیومده، یه عده شمشیر به دست... آماده له کردن و خورد کردنت باشن ...😳😳
🔸از طرفی، اگر اشتباهی میکردم ... به قیمت زمین خوردن مرتضوی تموم میشد ... ریسک بزرگی بود ... بیشتر از من... برای مرتضوی ...
غرق فکر بودم ...🤔🙄
- نظر شما چیه؟ ... برم یا نه❓ ...
💢و در نهایت تمام اون حرفها ... و فکرها ... تصمیم قاطع من... به رفتن بود ...😊
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🔷🔹🔹
#خاطراٺ_مانـــــدگار
🔸مراسم هیئت که تمام شد به سمت حیاط امامزاده رفتیم، شور و اشتیاق عجیبی داشت و تأکید میکرد که به حرفش گوش بدهم، با انگشت اشاره کرد و گفت: وقتی شهید شدم مرا آنجا دفن کنید.
🔸من که باورم نمیشد، حرفش را جدی نگرفتم، نمیدانستم که آن لحظه شنونده وصیت پسرم هستم و روزی شاهد تدفین او در آن حیاط میشوم.
🔸حدود ساعات دو تا سه نصفه شب خواب عجیبی دیدم، خانه مان نورانی شده بود و من به دنبال منبع نور بودم.
دیدم پنجره آشپزخانه تبدیل به در شده و شهدا یکی یکی وارد خانه ام شده اند.
همه جا را پر کردند و با لباس نظامی و سربند روی سرشان دست در گردن یکدیگر به هم لبخند می زنند.
🔸مات، نگاهشان کردم و متوجه شدم منبع نور از دو قاب عکس برادران شهیدم هست.
🔸آن شب برادر شهیدم محمدعلی به خوابم آمد و در حالتی روحانی سه بار به من گفت که نگران نباش، محمدرضا پیش ماست.
🔸آن شب تا صبح اشک ریختم و دعا خواندم. بعدها گفتند همان ساعت سه هواپیمای حامل پیکر محمدرضا و بقیه شهدا روی زمین نشست.
راوی 👈 مادرشهید
▫️مدافـــــع حـــــرم▫️
#شهید_محمدرضـــــا_دهقـــــان🌹
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯