••┈•❖✨﷽✨❖••┈•
🔰 فرازی از #وصیت نامه
▫️... نمی دانم چه کرده ام که #شهید نمی شوم . شاید قلبم سیاه است. خدا رحمت کند حاج محمود ستوده را ، وقتی با هم صحبت می کردیم ، می گفتیم اگر جنگ تمام شود و ما زنده باشیم ، چه کار کنیم؟ واقعا نمی شود زندگی کرد و به صورت خانوادهای #شهدا نگاه کرد...
🔻و این جاست که ما و جاماندگان از قافله نور باید بگوییم خوشا به حال آنان که با #شهادت رفتند ...
✨ #شهید_مرتضی_جاویدی🌹🍃
✨ #فرمانده_دلاور_گردان_فجر
✨ #یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
•••✾❀🕊🌺🕊❀✾•••
✍ #عوضــش_نڪــــنــــــے⇩
💠 خاطره ایی از #آزاده_حاج_مرتضی_باقری ، آزاده اردوگاه ۱۲ که از ناحیه یک دست جانباز شد:
🔶 یک روز #شهید_حاج_احمد_کاظمی را دیدم .ایشان پرسیدند : حاج مرتضی مواظب دستت هستی ؟ گفتم: بله یک دست مصنوعی گذاشته ام که به عصبهای قطع شده دستم آسیبی نرسد❕
🔶 حاج احمد گفت: خدا پدرت را بیامرزد منظورم این نبود که. میگم مواظبش هستی که با ماشینی، درجه ایی ، پست و مقامی تعویضش نکنی❓
🔶 سرم را به پایین انداختم و سکوت کردم❗️
♻️ ایشان ادامه دادند :اگر یک سکه بهار آزادی در جیبت باشد و هنگام رانندگی یک مرتبه به یادت بیفتد سریعا دستت را داخل جیبت میکنی که ببینی سکه سر جایش هست یا نه؛ در حالی که این دستی که در راه خدا داده ایی ارزشش بیش از این است . باید همش مواظبش باشی که این دست را از دست ندهی و یا با چیزی عوضش نکنی.🌺
#شهید_حاج_احمد_کاظمی🌹🍃
#یـادشون_بـا_ذڪـر_صـلـوات
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
4_5832469045693122117.mp3
1.53M
🔸بوی گند باطن
#صــوتــــــــــــــــ۱۰☢
سال سوم راهنمایی درس میخواندم
به من قول داده بود اگر معدلم بالای ۱۷ شود مرا به جبهه ببرد...
#شهیدسیدمجتبــــےعلمــــدار🌹🍃
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
﷽
━━━━━💠🌸💠━━━━━
🔴 #اوج_خونسردی
🔸بچـههـای محـل مشغـول بازی بودند که ابراهیـم وارد کوچه شد. بازی آنقدر گرم بود که هیچکس متوجه حضور ابراهیم نشد.
🔹یکی از بچهها توپ را محکم به طرف دروازه شوت کرد؛ اما به جای اینکه به تور دروازه بخورد، محکم به صورت ابراهیم خورد.😱
🔸بچهها بیمعطلی پا به فرار گذاشتند. با آن قد و هیکلی که ابراهیم داشت، باید هم فرار میکردند!🏃
🔹صورت ابراهیم سرخِ سرخ شده بود. لحظهای روی زمین نشست تا دردش آرام بگیرد. همینطور که نشسته بود، پلاستیک گردو را از ساک دستیاش درآورد؛ کنار دروازه گذاشت و داد زد: «بچهها کجا رفتید؟! بیایید براتون گردو آوردم».❤️✨
#شهید_ابراهیم_هادی🌹🍃
#هادی_دلها
#روحش_شاد_و_یادش_گرامی
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
🔸✨❣❤️❣✨🔸
❤️ #هادی_دلها
🔹هادی سه بار برای مبارزه با داعش راهی منطقه سامراء شد. او با نیروهای #حشدالشعبی همکاری نزدیکی داشت.
🔸به کسی نمی گفت کجا رفته و چه می کند، وقتی هم که متوجه شدیم می گفت: "خدا ما رو برای #جهاد آفریده، باید جلوی این آدم های از خدا بی خبر بایستیم" ✌️
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری🌹🍃
#هدایت_تا_شهادت
🍃🌸↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــ_سیوپنجم۳۵ 👈این داستان⇦دلم به تو گرم است ـ☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆ 💠بل
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته👇
#قسمتــــ_سیوششم۳۶🔻🔻
👈 این داستان⇦《با من سخن بگو》
❣✨اوایل به حس ها و چیزهایی که به دلم می افتاد بی اعتنا بودم ... اما کم کم حواسم بهشون جمع شد ... دقیق تر از چیزی بودن که بشه روشون چشم بست ... و بهشون توجه نکرد ... گیج می خوردم و نمی فهمیدم یعنی چی؟ ... با هر کسی هم که صحبت می کردم بی نتیجه بود ... اگر مسخره ام نمی کرد ... جواب درستی هم به دستم نمی رسید ...
و در نهایت ... جوابم رو از میان صحبت های یه هادی دیگه پیدا کردم ... بدون اینکه سوال من رو بدونه ... داشت سخنرانی می کرد ...☺️
- اینطور نیست که خدا فقط با پیامبرش صحبت کنه 👌... نزول وحی و هم کلامی با فرشته وحی ... فقط مختص پیامبران و حضرت زهرا و حضرت مریم بوده ... اما قلب انسان جایگاه خداست ❤️... جایی که شیطان اجازه نزدیک شدن بهش رو نداره ... مگه اینکه خود انسان ... بهش اجازه ورود بده ... قلب جایگاه خداست ... و اگر شخصی سعی کنه وجودش رو برای خدا خالص کنه ... این جاده دو طرفه است ... خدا رو که در قلبت راه بدی ... این رابطه شروع بشه و به پیش بره... قلبت❤️ که لایق بشه ... اون وقت دیگه امر عجیبی نیست... خدا به قلبت الهام می کنه و #هدایتت می کنه ... و شیطان مثل قبل ... با خطواتش حمله می کنه ...
خیابان خلوت ... داشتم رد می شدم ... وسط گل کاری ... همین که اومدم پام رو بزارم طرف دیگه و از گل کاری خارج شم ... به قوی ترین شکل ممکن گفت ... بایست ...🌸🌼
💠از شوک و ناگهانی بودن این حالت ... ناخودآگاه پاهام خشک شد ... و ماشین با سرعت عجیبی ... مثل برق از کنارم رد شد ... به حدی نزدیک ... که آینه بغلش محکم خورد توی دست چپم ... و چند هفته رفت توی گچ ...😢
این آخرین باری بود که شک کردم ... بین توهم و واقعیت ... بین الهام و خطوات ... اما ترس اینکه روزی به جای الهام ... درگیر خطوات بشم ... هنوز هم با منه ... مرزهای باریک اونها... و گاهی درک تفاوتش به باریکی یک موست🌷
اما اون روز ... رسیدیم #مشهد ... مادبزرگم با همون لبخند همیشه اومد دم در ... بقیه جلوتر از من ... بهش که رسیدم... تمام ذوق و لبخندم کور شد ...
اون حس ... تلخ ترین کلام عمرم رو به زبان آورد ...💐✨
ــــــ~~ــــــ~~ــــــ~~ــــــ~~ــ
#ادامــــــــه_دارد....🌸
🍃🌹↬ @shahidane1
#شــہیـــــدانــہ↖