شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی و دخترشان زینب السادات حسینی •┈┈┈••✾•🔸
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_نهم
《 غذای مشترک 》
🖇اولین روز زندگی مشترک، بلند شدم غذا درست کنم ... من همیشه از ازدواج کردن💞 میترسیدم و فراری بودم ... برای همین هر وقت اسم آموزش آشپزی وسط میومد از زیرش در میرفتم ...
♨️ بالاخره یکی از معیارسنجهای دخترها در اون زمان، یاد داشتن آشپزی و هنر بود ... هر چند، روزهای آخر، چند نوع غذا از مادرم یاد گرفته بودم ... از هر انگشتم، انگیزه و اعتماد به نفس میریخت ...😬
🍜🍲غذا تفریبا آماده شده بود که علی از مسجد برگشت ... بوی غذا کل خونه رو برداشته بود ... از در که اومد تو، یه نفس عمیق کشید ...♨️
- به به، دستت درد نکنه ... عجب بویی راه انداختی ...😋
🔸با شنیدن این جمله، ژست هنرمندانهای به خودم گرفتم ... انگار فتحالفتوح کرده بودم ... رفتم سر خورشت ... درش رو برداشتم ... آبش خوب جوشیده بود و جا افتاده بود ... قاشق رو کردم توش بچشم که ...😱
▫️نفسم بند اومد ... نه به اون ژست گرفتنهام ... نه به این مزه ... اولش نمکش اندازه بود اما حالا که جوشیده بود و جا افتاده بود ...😞
گریه ام گرفت😭 ... خاک بر سرت هانیه ... مامان صد دفعه گفت بیا غذا پختن یاد بگیر ... و بعد ترس شدیدی به دلم افتاد ...
🍃✨خدایا! حالا جواب علی رو چی بدم؟ ... پدرم هر دفعه طعم غذا حتی یه کم ایراد داشت ...
- کمک می خوای هانیه خانم⁉️ ...
💠با شنیدن صداش رشته افکارم پاره شد و بدجور ترسیدم ... قاشق توی یه دست ... در قابلمه توی دست دیگه ... همون طور غرق فکر و خیال خشکم زده بود ...
🔹با بغض گفتم ... نه علی آقا ... برو بشین الان سفره رو می اندازم ...
😒یه کم چپ چپ و با تعجب بهم نگاه کرد ... منم با چشم های لرزان منتظر بودم از آشپزخونه بره بیرون ...
- کاری داری علی جان؟ ... چیزی میخوای برات بیارم؟ ... با خودم گفتم نرم و مهربون برخورد کن ... شاید بهت سخت کمتر سخت گرفت ...😔
- حالت خوبه❓ ...
- آره، چطور مگه❓ ...
- شبیه آدمی هستی که میخواد گریه کنه😢 ...
🔹به زحمت خودم رو کنترل میکردم و با همون اعتماد به نفس فوق معرکه گفتم ... نه اصلا ... من و گریه❓ ...
▫️تازه متوجه حالت من شد ... هنوز قاشق و در قابلمه توی دستم بود ... اومد سمت گاز و یه نگاه به خورشت کرد ... چیزی شده❓ ...
🔸به زحمت بغضم رو قورت دادم ... قاشق رو از دستم گرفت ... خورشت رو که چشید، رنگ صورتم پرید ... با خودم گفتم: مردی هانیه ... کارت تمومه ...😱
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال🔰
👉 @MODAFEH14
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#رهبـــــرانہ
💟ڪاشت درخت توسط
✨"رهبر انقلاب" ✨
🌳هر درختـے ڪه به دست خـاک مےسپارے، لبخند عمیقِ آسمان و حال خوب زمین را در پے دارد.
#آقاسٺـــــ_دیگر
#جانمان_فدای_رهبرمان_سیدعلی
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
جوان آمریکایی .mp3
2.93M
🎙حجت الاسلام #محرابیان
📜مشرف شدن جوان آمریکایی به حرم امام رضا (ع)
《آمدهام شاه پناهم بده》
⇦بسیار زیبا و شنیدنی
از دستش ندید😭😭
#پیـشنهاد_ویــژه_دانـــلود💯
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#فــــرازےازوصیتنــــامــہ⇩↯⇩
✍ جهاد در راه خدا یکی از مهمترین فرایض دینی و سیاسی و اجتماعی است و همان طوری که حضرت علی (ع) میفرمایند:
《بهترین عمل مؤمن جهاد در راه خداست...》
🔷سردار رشید اسلام🔷
🔻فرمانده گردان حضرت ابوالفضل ع🔻
#شهیـد_حجــــت_نظــــری 🌺
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
💫﷽💫
#وصیتنـــــامہ
✍ دوستان عزیز تنها وصیت این حقیر به شما این است که به #نماز اهمیت بیشتری بدهید زیرا که امام صادق (علیه السلام) فرموده ⇩⇩⇩
🍃کسانی که نماز را خفیف و سبک بشمارد به شفاعت ما نمیرسند🍃
🔻دوستان از شما میخواهم که از ادامه دهندگان راه شهدا باشید.
#شهیـــد_محمـــــد_مختـــــاران 🌺
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1