【 ݥڪٺݕۮࢪسشۿۮݳ🇵🇸 】
[کاناݪ از خط عشق تا شھدا] داستان زندگی #شهید_محسن_حججی قسمت۲۳ اسارت و شهادت شهید بی سر …دست هایش
[کاناݪ از خط عشق تا شھدا]
داستان زندگی #شهید_محسن_حججی
#قسمت٢٤
بعد از شهادت
تا مدتها #پیکرش توی دست داعشی ها بود. تا اینکه قرار شد #حزب_الله لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند.
بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای #داعش را آزاد کند و داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.
به من گفتند: "میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را #شناسایی کنی?"
می دانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها #اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند.
اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود.
قبول کردم. خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف #مقرداعش.
※※※※
توی دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید. پیکری #متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"
میخکوب شدم از درون #آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم?! این بدن #اربا_اربا شده. این بدن قطعه قطعه شده!"بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را #مسلح کرد و کشید طرفم.
داد زدم: "پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید?! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه?! کو دست هاش?!"
حاج سعید حرفهایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه میکرد.
داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده."
دوباره فریاد زدم: "کجای #شریعت_محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید!?"
داعشی به زبان آمد. گفت: "تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کردهام،و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!"
هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر."
اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا."
نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست #فریب مان بدهد.
توی دلم #متوسل شدم به #حضرت_زهرا علیها السلام.
گفتم: "بی بی جان. خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید."
یکهو چشمم افتاد به...
【 ݥڪٺݕۮࢪسشۿۮݳ🇵🇸 】
[کاناݪ از خط عشق تا شھدا] داستان زندگی #شهید_محسن_حججی #قسمت٢٤ بعد از شهادت تا مدتها #پیکرش توی دس
[کاناݪ از خط عشق تا شھدا]
داستان زندگی #شهید_محسن_حججی
#قسمت_آخر
نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست #فریب مان بدهد.
توی دلم #متوسل شدن به #حضرت_زهرا علیها السلام.
گفتم: "بی بی جان. خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید."
یکهو چشمم افتاد به تکه #استخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد.
خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم!
بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر #حزب_الله.
از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.
وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند.
دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی #جسمی و هم #روحی.
واقعا به استراحت نیاز داشتم
فرداش حرکت کردم سمت دمشق.همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.
به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بی بی #حضرت_زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچهها آمد پیشم و گفت: "#پدر و #همسر شهید حججی اومدهان سوریه. الان هم همین جا هستن. توی حرم."
من را برد پیش پدر محسن که کنار #ضریح ایستاده بود.
پدر محسن می دانست که من برای #شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن آوردی?"
نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر #اربا_اربا را تحویل دادهاند? بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند? بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند?
گفتم: "حاجآقا، #پیکرمحسن مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش."
گفت: "قسمت میدم به بیبی که بگو."
التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.
دستش رو انداخت میان شبکههای ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارموش رو برام آوردی، راضی ام."
وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: "حاجآقا، سر که نداره!بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام اربا اربا کرده ان."
هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!"
.
.
یاعلے
سلام رفقا✋
داستان زندگی شهید محسن حججی هم به پایان رسید😊
تا حالا سه تا رمان با موضوع های
۱-بانوی پاک من(عاشقانه مذهبی❤️)
۲-ضحی(معرفی دین اسلام،دختری مسلمان در آمریکا)
۳-داستان زندگی شهید محسن حججی
در کانال پارت گذاری شد😍
و قراره اگه آمار کانال به ۳۴۰ رسید
رمان دیگری در کانال پارت گذاری بشه
رمانی که شخصیت اصلیش از سیاه چاله ای تاریک به نور میرسه😇
پسر داستان ما که زندگیش توی مهمونی های مختلف میگذروند با دیدن دختر محجبه حاجی توبه میکنه و برای به دست آوردن عشقش زندگیش رو تغییر میده🥰
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
https://eitaa.com/joinchat/45089016Cfd8fb9677f
#فورهمساده
🌹یاد آوری اعمال قبل از خواب🌹
حضرت رسول اکرم فرمودند هر شب پیش از خواب :
👌😘
1. قرآن را ختم کنید
(=٣ بار سوره توحید)
💙
2. پیامبران را شفیع خود گردانید
(=۱ بار: اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم، اللهم صل علی جمیع الانبیاء و المرسلین)
💛
3. مومنین را از خود راضی کنید
(=۱بار: اللهم اغفر للمومنین و المومنات)
💞
4. یک حج و یک عمره به جا آورید
( ۱ بار: سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اکبر)
❤️
5. اقامه هزار ركعت نماز
(=٣ بار: «یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ» )
😍
آیا حیف نیست هرشب به این سادگی از چنین خیر پربرکتی محروم شویم ؟
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
پایان فعالیت امروز🦋
شبتون شهدایی🌗✨
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
✋🏻روزمون رو با نام خدا و سلام به چهارده معصوم شروع میکنیم
💛بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ💛
السلام علیکَ یا رسولَ الله🧡🍀
السلام علیکَ یا امیرَالمؤمنین💛☘
السلام علیکِ یا فاطمةُ الزهراءُ❤️🌿
السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ نِ المجتبی💙🌱
السلام علیکَ یا حسینَ بنَ علیٍ سیدَ الشهداءِ💚🥀
السلام علیکَ یا علیَّ بنَ الحسینِ زینَ العابدینَ♥️🌱
السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ نِ الباقرُ💖🌱
السلام علیکَ یا جعفرَ بنَ محمدٍ نِ الصادقُ🧡🍃
السلام علیکَ یا موسی بنَ جعفرٍ نِ الکاظمُ💛🍃
السلام علیکَ یا علیَّ بنَ موسَی الرضَا المُرتضی❤️🍀
السلام علیکَ یا محمدَ بنَ علیٍ نِ الجوادُ💙🌿
السلام علیکَ یا علیَّ بنَ محمدٍ نِ الهادی💚🌿
السلام علیکَ یا حسنَ بنَ علیٍ نِ العسکری♥️🌿
السلام علیکَ یا بقیةَ اللهِ، یا صاحبَ الزمان🌼💖🥀
و رحمة الله و برکاته🌙🙃🖐🏽
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌱✨اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌱✨
#شادی_روح_شهدا_صلوات
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
【 ݥڪٺݕ ۮࢪس شۿۮݳ 】
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
هدایت شده از مِثلفرشتہ🕶️′!
¦→📙•••
چراانقدرپرشدیمازحرفمردم؟!🤔•
مردممسخرممیکنندچادرسرمکنم...
مردممسخرممیکنندبرممسجدنماز...
مردممسخرممیکنندباشهداانسبگیرم...
مردممسخرممیکنند....
رضایمردمیارضایخدا😶🤭-!
کجایکاریمشتیحرفمردمو
ازگوشاتبریزبیرون
واسهخداتزندگیکن!🖐🏻"
ببینخداچجوریدوستداره :)
#تلنگرانه
#فــٰآطــو
@Mesleh_freshteh
شمارش معکوس.... ✨🌱
🔹رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
°•~🌻|إنَّ أبوابَ السَّماءِ تُفتَحُ فی أوَّلِ لَیلَةٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ و لاتُغلَقُ إلی آخِرِ لَیلَةٍ مِنهُ|
🌻~•°
🌼🍃درهای آسمان در اولین شب ماه رمضان گشوده میشود و تا آخرین شب آن بسته نخواهد شد🍃🌼.
✉️👈|(بحار الانوار، ج 93، ص 344 )
•°------------------•••"🦋"•••-------------------°•
#رمضان
#ماه_مهمانی
🔹دعای روز بیست وپنجم ماه مبارک رمضان✨
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
🌸حدیث روز یکشنبه🌸
#عقل_قناعت
🌺عن الإمام الکاظم علیه السلام
يَا هِشَامُ، مَنْ أَرَادَ الْغِنىٰ بِلَا مَالٍ، وَ رَاحَةَ الْقَلْبِ مِنَ الْحَسَدِ، وَ السَّلامَةَ فِي الدِّينِ، فَلْيَتَضَرَّعْ إِلَى الله ( عَزَّ وَ جَلَّ ) فِي مَسْأَلَتِهِ بِأَنْ يُكَمِّلَ عَقْلَهُ؛ فَمَنْ عَقَلَ، قَنِعَ بِمَا يَكْفِيهِ، وَ مَنْ قَنِعَ بِمَا يَكْفِيهِ، اسْتَغْنَىٰ، وَ مَنْ لَمْ يَقْنَعْ بِمَا يَكْفِيهِ، لَمْ يُدْرِكِ الْغِنىٰ أَبَداً》
ای هشام! کسی که ثروت بدون مال و دل بدون حسد و سلامتی دین می خواهد، باید با تضرع و زاری از خداوند بخواهد که عقلش را کامل کند، چون عاقل به اندازهی احتیاجش میخواهد و آن که به اندازهی احتیاج قناعت کند، بینیاز میگردد و کسی که به اندازهی احتیاج، قناعت نکند، هرگز بینیاز نمیشود🌺
الکافی، ج۱ص۱۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبکه کان رژیم صهیونیستی: اسماعیل قاآنی کیست و در سه سال اخیر چگونه به آرامی پا جای پای سلیمانی گذاشته است؟
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
❇️ ثبت نام دوره همسرداری مومنانه شروع شد
🔶 برای ثبت نام کلمه "همسرداری" را به آی دی زیر ارسال فرمایید:👇🏼👇🏼
@admin_hamsardari
❤️ در این دوره زیباترین مطالب مربوط به رفتار با شوهر رو تقدیم میکنیم.
کسانی که شرکت میکنن واقعا میتونن یک زندگی زیبا و رویایی و لذت بخش رو برای خودشون درست کنند.
❇️🔶 خدا رو شکر استقبال خیلی خوب بوده. اخر فروردین ثبت نام تموم میشه. حتما تمام دوستانتون رو خبر کنید که در این کلاس فوق العاده عضو بشن.
💥ان شالله بتونیم یک جامعه مومنانه رو با هم بسازیم.
#رسانه_باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روز_بیست_پنجم
آیت الله مجتهدی ره
شرح مختصر دعای روز بیست و پنجم ماه مبارک رمضان.....
#صلوات
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
ۿݥݾایۂ ۿا ۷ ٺا اَز خۉشڪݪاٺۉݩ بفࢪسٺیݩ ٳێݩ ت بشیݥ ۳۴۰
میخوایم رمان جدید بزاریم😌
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
#فورهمسنگری😊
هدایت شده از حُسِینجـٰآنَم"؏"
●💠●
🔺تواینستا۳۰۰دوست‼
🔺توتلگرام۲۰۰دوست‼
🔺توی واتساپ۱۰۰دوست‼
🔺 توی ...
⚰️ اماداخلقبرتنهایتنها....🥺
📛 پسمراقبباشیمفریبِدنیارانخوریم✋
ای
اهلِنت📱
بی
اهلبیت ❤ ️
نشید😢
💠 #تلنگرانه
🌱🌱🌱
【 ݥڪٺݕۮࢪسشۿۮݳ🇵🇸 】
#4 اونقدرے تخص و نترس شدھ بودم ڪھ یادمھ با ࢪفقام تو مدرسھ مدیرمونو رام ڪردھ بودیم . اون طورے بھمون ا
#5
تو مدرسمون یه دختر بھ شدت مذهبے بود . ⁴ سال همڪلاسے من بود و همچنانم هست. از وقتے ڪھ این وارد مدرسمون شد چون مذهبے بود من حس تنفر داشتم نسبت بھش . خیلے ازش بدم میومد از رفتاراش از حرفاش از حجابش از همھ چیش 🥀
اونم از من خیلے بدش میومد . دوتاموݩ از هم نفرت داشتیم.
معجزھ شھید ڪھ میگن یعنے این . اگر خدا عنایت ڪنھ شھید هم میتونھ معجزھ ڪنھ🙃💚
حالا خوب گوش ڪن 🖐🏻
ما ⁴ سال همو میشناختیم همڪلاسے بودیم یڪ بار هم نشدھ بود ڪھ بخوایم ما دوتا با هم تنها صحبت ڪنیم یا اصلا بھ هم نزدیڪ شیم . ☹️
از اوݩ قضیھ و اوݩ آبروریزے ڪھ پیش اومدھ بود خیلے ناراحت بودم . یھ روز تو حیاط مدرسھ نشستھ بودم . تو فڪر اون اتفاقات . اصلا تو حال و هواے دیگھ اے بودم . یھو دیدم همین دخترھ اومد ڪنارم نشست . بےاعتنا نشستم میفھمیدم از اینڪھ ڪنارمھ حس خوبے ندارھ ولے نمیدونم چرا با این حساب باز نشستھ بود 🤦🏻♂
بعد ها فھمیدم ڪھ شھید این رو فرستادھ بودھ ڪھ باهام صحبت ڪنھ 😻✌️🏻
شروع ڪرد به احوال پرسے . منم سر بالا جواب میدادم . همینطورے اون حرف میزد در مورد چیزاے الڪے ڪھ بخواد بحث رو باز ڪنھ 🙄
همینطورے برا خودش حرف میزد ...
من اصلا توجهے نمیڪردم چون فڪرم درگیر بود یھو بھ خودم اومدم گفتم ببینم ایݩ چے میگھ 🤨
یڪم بھ حرفاش گوش دادم دیدم نشسته از دیݩ و اسلام و رهبر و شھدا میگھ 😐💔
همون موقع خندم گرفتھ بود شدید ولی توجهے نمیڪردم . حاضرم بھ اسم خدا قسم بخورم ڪھ حرفاش ضرهاے برام مهم نبود و توجهے نمیڪردم . ترجیح دادم فقط گوش بدم ڪھ یھو ناراحت نشھ 😶🤞🏻
دقیقھ ها گذشت و اون فقط برا خودش حرف میزد . بدون اینڪھ من ذرهاے بھ حرفاش گوش بدم .
تمام شد و زنگ ڪلاس خورد و بعد تعطیل شدیم و اینا تا فرداش یعنے روز دوم . من چون ضربھ بدے خوردھ بودم دچار افسردگے شدھ بودم و بھ همھچے بے اعتنابود .
دوبارھ فردا شد و دیدم این دختره هے میاد ڪنارم و همینطورے حرف میزنھ برام عجیب بود ولے گفتم ولش ڪن برا خودش هرچے میخواد بگھ. من فعلا تمرڪزم رو رو این بزارم ڪھ وقتے رفتم مشھد چطور اونو ببینم😐
هرجا میرفتم پا بھ پاے من میومد . همش حرف میزد برا من ولے من اصلا برام مهم نبود چون گوشم نمیدادم....
اینم گذشت و روز سوم ، روز چھارم ، روز پنجم ، روز ششم..... 🚶🏻♂
همینطورے هر روز میومد پیشم و حرف میزد جالب بود میدید من اصلا برام مهم نیست و توجھ نمیڪنما ولی بازم میگفت ....😄
خلاصھ این دخترھ همینطورے یھ هفتھ پیلھ ڪردھ بود بھ ما و حرف میزد . تا روز آخرے تا اومد پیشم عصبے شدم گفتم چخبرتھ منو ول نمیڪنے چیڪار بھ من دارے ڪھ هے میاے چرت و پرت برام میگے؟😠
گفت اینا چرت و پرت نیست حس میڪنم روت تأثیر گذارھ و عوضت میڪنھ🙂💛
بلند خندیدم خندیدم گفتم باشھ باشھ خستھ شدم ولم ڪن😏
فڪ ڪنم بهش برخورد و تصمیم گرفت دیگھ باهام صحبت نڪنھ .اون روز آخرش بود .
نشستیم ڪنار هم گفت نمیدونم دیگھ چطور بھت بگم ....
دوباره حرف زد از رهبر و سپاه و اینا....
بازم من بےتوجھ بھ حرفش ....
یھ لحظھ فقط شنیدم گفت رفیق شھید 💚
تا این ڪلمھ رو گفت انگار یڪے منو محڪم گرفت و تڪون داد . گفت بھ خودت بیا دختر . ڪجاے ڪارے؟ بھ ڪجا دارے میرے؟
مغزم داشت سوت میڪشید تپش قلب گرفتم هیچے نمیشنیدم 😳
انگار داشتم دیونھ میشدم . فقط سرم پایین بود و چشام بسته و فقط این دو ڪلمھ رو با خودم میگفتم....
شھید ، رفیق شھید ☝️🏻
از تمام حرفاش فقط اینو شنیدم ڪھ گفت رفیق شھید با انسان ارتباط میگیرھ و ڪمڪ میڪنھ ک پیام میرسونھ
همین.......
#ادامھدارد.....
#گذشتھاےبےرحم 💔
#قضاوتنڪنمومن ☝️🏻
🥰🥰 #روایت بخشنده ترین بخشنده
【 ݥڪٺݕۮࢪسشۿۮݳ🇵🇸 】
#5 تو مدرسمون یه دختر بھ شدت مذهبے بود . ⁴ سال همڪلاسے من بود و همچنانم هست. از وقتے ڪھ این وارد مد
#6
وقتے اومدم خونھ حس و حال عجیبے داشتم . فقط با خودم ڪلنجار میرفتم . ذهنم درگیر ڪلمھ شھید شدھ بود 😧
خداااااا مگھ میشھ یھ فرد مرده با انسان ارتباط بگیره و ڪمڪش ڪنه یا حرف بزنھ؟
راستش خندمم گرفتھ بود گفتم نڪنھ این داره منو مسخرھ میڪنھ ولے بعد گفتم نھ!!!! شاید دارھ درست میگھ بعد گفتم نھ بابا همش چرتہ.....
خیلے فڪر ڪردم . من چون یھ فرد ریسڪ پذیرے هستم تصمیم گرفتم ڪھ یڪم بھ این حرفے ڪھ بهم زد عمل ڪنم 😯
با خودم گفتم من ڪھ همه ڪارے ڪردم همھ چیم بھ جون خریدم همھ چیو هم امتحان ڪردم اینم روش 🚶🏻♂
من ڪھ باورم نمیشھ چنین چیزے هست پس بخاطر خیت ڪردن این دخترھ هم ڪھ شده یڪیو انتخاب میڪنم تا بهش بفهمونم اینا خرافاتھ 😁
خلاصھ ما اینو شوخے گرفتیم . نفهمیدیم اگھ وارد راه بشیم دیگھ نمیتونیم ازش خارج شیم و پا بند و وابستھ میشیم 🙃🧡
این قضیھ رو گرفتم برا ایسگا ڪردن ڪھ یڪم بخندم.
روز تعطیلات بود. بھش پیام دادم گفتم فلانی من بھ حرفات فڪر ڪردم میخوام یھ شھیدے رو انتخاب ڪنم میخوام باهم حرف بزنھ میخوام بهم پیام برسونھ . ببینم تو راست میگے یا من ....
اون بیچارھ هم ڪلے ذوق ڪرد غافل از اینڪھ من داشتم شوخے میڪردم.😄
دقیقا همون روز رو یادمھ ....
بهم گفت من عڪس چند شھید میفرستم تو با نگاه هر ڪدومشون حس خوب گرفتے بهم بگو ...
منم خندیدم و گفتم باش😆
هے عڪس میفرستاد و میگفت به دلت ننشست میگفتم نھ هے دوبارھ میفرستاد بازم میگفتم نھ هے دوباره.....
همون روز عڪس ⁶⁰ تا شھید رو برا من ارسال ڪرد . ⁹⁰ درصدشونم شھداے خیلے معروف و زیبا و مدافع حرم بودن . هم لبنانے هم ایرانے....
من هیچڪدوم بھ دلم ننشست . عصبے شد گفت دختر چخبرته؟
من عڪس ⁶⁰ تا شھید فرستادم چطور هیچڪدوم برات دلنشین نبود؟
راستش من دقیقا رو همه شھدا همون نگاهے داشتم ڪھ بھ بقیھ پسراے دور و برم داشتم😞💔
بهش گفتم نمیدونم اصلا خوب نیستن بعد گفت دیگھ نمیدونم چڪار ڪنم . معلوم بود عصبیه....
یھو چند دقیقھ بعد دیدم یھ عڪسے رو فرستاد . گفت این دیگه آخرین عڪسھ . همین فقط تھ گالریم مونده بود 😐
خندم گرفت از ڪاراش با خودم گفتم چقد خنگھ ڪھ هنوزم پیگیرھ 😆....
یھ لحظھ عڪس رو باز ڪرد دیدم رو عڪس نوشتھ شدھ پاسداࢪ شھید حسیݩ ولایتے فࢪ 😻💛
تا چهرھ شھید رو دیدم قلبم وایساد . خندم رو قورت دادم . فقط زل زدم بھ عڪس . اصلا دستام تڪون نمیخورد انگارے یخ زده بود .😳
نمیدونم چرا اون نگاهم با نگاھ هاے همیشگے ڪھ بھ جنس مخالفم داشتم ڪاملامتفاوت بود ....
هر ڪارے ڪردم نتونستم بھ خودم بیام . انگار تو چھره شھید یھ نور خیلے عجیبے بود . چشمامو محڪم بستم گفتم بھ خودت بیا دیونه 😶
بعد سریع عڪس رو رد ڪردم و اومدم بیرون . اصلا نتونستم تحمل ڪنم دوبارھ سریع برگشتم و عڪس رو نگاھ ڪردم . سیر نمیشدم ازش . اون عڪس یھ آرامش خیلے عجیبے داشت برام 💙
اون آرامشو هیج جا تجربھ نڪرده بودم 😻
نمیدونم چے باعث شدھ بود ڪھ جذب عڪس شم . چے منو میڪشوند بھ سمت عڪس . چے باعث میشد ڪھ بھ من یھ حس عجیب و خوبے منتقل شھ....
#ادامھدارد....
#گذشتھاےبےرحم 💔
#قضاوتنڪنمومن
🥰🥰 #روایت بخشنده ترین بخشنده
https://harfeto.timefriend.net/16707883599664
توی ناشناس بگید گه رمان جدید رو از امشب پارت گذاری کنم یا وقتی ۳۴۰ تا شدیم؟؟