فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹صبور باشید!
🎙استاد مسعود #عالی
#امام_زمان
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز
وقتی میبینی هنووووووزم یه عده پیدا میشن، پای #احکام که وسط میاد از کلمه: 《#به_نظر_من....!》 استفاده میکنن!!!!!
💎به آمرین بپیوندید
🔹نماز عید سعید فطر در مسجد مقدس جمکران
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
🔹نماز عید سعید فطر به امامت ولی امر مسلمین جهان حضرت آیت الله خامنه ای(حفظه الله)در مصلی امام خمینی(ره)پایتخت.
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
تصویـر هـوایی از ؛
بینالحرمیـن در زمـان ِ
برگزاری نمـاز عید فطـر :)✨
#کربلا
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
اگہدیدےنمازت بهت لذت نمیده...
قبل ازتڪبیروشروع نمازبگو:
‹صلۍالله علیک یا اباعبدالله›
#ایننمازمحشرمیشه !:)
«آیتاللهمجتهدےتهرانۍ»
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
꯭ح꯭ج꯭ا꯭ب ꯭و꯭ق꯭ا꯭ر ꯭ا꯭س꯭ت، ꯭م꯭ت꯭ا꯭ن꯭ت ꯭ا꯭س꯭ت
꯭ا꯭ر꯭ز꯭ش ꯭گ꯭ذ꯭ا꯭ر꯭ی ꯭ز꯭ن ꯭ا꯭س꯭ت ؛
꯭س꯭ن꯭گ꯭ی꯭ن ꯭ش꯭د꯭ن ꯭ک꯭ف꯭ه꯭ی آ꯭ب꯭ر꯭و ꯭و ꯭ا꯭ح꯭ت꯭ر꯭ا꯭م ꯭ا꯭و꯭س꯭ت .
-꯭م꯭ق꯭ا꯭م ꯭م꯭ع꯭ظ꯭م ꯭د꯭ل꯭ب꯭ر꯭ی
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
تا ابد حق:))
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
#شهیدانه
محمد و رحمان هر دو رفیق بودند بچه محل،عضویڪ گردان. باهم پیمان برادری بسته بودند.
محمدشده بود فرمانده؛ رحمان رو گذاشت بیسیم چیش
امارحمان تو کربلاے ۵ پر کشید و رفت محمدخیلے بیقرارے میکرد چند بار وقتے میخواست مداحے کنه اول دعا که اومد بسم الله رو بگه وقتے به بسم الله الرحمن میرسید دیگه نمیتونست ادامه بده...گریه امانش نمیداد
یہ شب محمد تو مناجاتاے سحرش با رحمان صحبت میکرد ڪہ:
رفیق من!بنا نبود نامردے کنے و تنہا بری:)
بعداز یہ مدت بالاخره نوبت محمد شد تا با پهلوے دریده به دیدار خدا بره.
اینگونه بود ڪه محمد رضا تورجے زاده فرمانده گردان یا زهرا از لشڪر امام حسین اصفهان بعد از گذشت چند ماه از #شهادت دوستش سید رحمان هاشمے به خدا پیوست
الانم مزارشون ڪنار هم تو گلزار شهداے اصفهانه.
عجب رفاقتی... :)
#شهید_سیدرحمان_هاشمی
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
او بی پدر شد تا امنیت داشته باشیم
خجالت دارد به روی خودمان نیاریم(:!
|#دلی🥀|
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
-خدایا!
تمایلاتمرابہسمتوسویِخودت
قراربده🌸🌱`
#صحیفھسجادیہ!
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما ساده دلـیم به دلـے کار نداریم
جز حضـرتـ ارباب خریدار نداریم
با لطمـﮧ بـر روے بـدن خود نوشتـیـم
مست حـسـیـنـیـم به کسـے کار نداریم"...
#دلی
#حضرت¹²⁸
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
- خـدا مـیـگـه :
اگـهـ مـن بــخـوامـ بــه چـیـزۍ بــرسـونمـتــ مـیـرسـونـمـتـ کسـے هـمـ نـمـیـتـونـه مـانـ؏ امـ بــشـه ..
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
" يَا مَنْ إِلَيْهِ يَلْجَأُ الْمُتَحَيِّرُونَ "
اِۍ که آغوش گرمټ ، پذیراۍ
هرچه درماندهِ دلشکسته است . . .((:♥
به توپناه می برم.
#آیه
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
【 ݥڪٺݕۮࢪسشۿۮݳ🇵🇸 】
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #توبه_نصوح 》 [ #قسمت_چهاردهم ] خدایا این گردنه حتما تکه ای از به
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #توبه_نصوح 》
[ #قسمت_پانزدهم ]
خواب از سرم پریده بود. لیوان اول را پر کردم و ماهواره را روشن کردم. فیلم های آبکی فارسی وان را بیخیال شدم و تکرار فستیوال رقص رانگاه کردم. جذاب نبود و بینابین با رقاصه ها حرف می زدند و من زبانشان را درست نمیفهمیدم. با خوردن لیوان دوم به حیاط رفتم...
با بوی تند لاستیک بیدار شدم. بینی ام چسبیده به لاستیک عقب ماشینم بود و بوی تند لاستیک مشامم را آزار می داد. تمام تنم کوفته بود و خشک شده بودم. کی اینجا افتاده بودم و خوابم برده بود... نمی دانم. خوف عجیبی تمام تنم را لرزاند و
_ بهت نمیسازه مگه مرض داری میخوری؟
نگاهم را به رد صدا که از کمی بالاتر از سطح حیاط می آمد انداختم. چهره ی مضحکش را با موهای خرگوشی و روشنش قاب کرده بود و به طرز مسخره ای میخندید. لباس هم که فکر می کنم چیزی شبیه به لباس دوره گرد ها تنش بود. رنگی و پر از آویز و گردنبند های جورواجور. کمی چشمم را مالیدم و تکیه به تایر ماشین نشستم.
_ ولی خودمونیم ها... خوب می رقصی
و باز هم قهقهه ای زد. ترجیح دادم نگاهش نکنم و جوابی ندهم. خدا میداند از سر بد مستی چه غلطی کرده بودم. چقدر تنها بودم و چقدر غرق حماقت شده بود.
_ حالا چند ... زده بودی؟ خیلی دوزش بالا بوده. قرص بود یا...
قبل از اینکه ادامه دهد بلند شدم که به داخل بروم و به مزخرفاتش گوش ندهم. از همان بالکنی که توی آن نشسته بود"ویلای کناری ام" داد زد
_ اینه دستمزد مراقبتم؟ از دیشب که... نه دروغ گفتم. دیشب که غش کردی من با کلی خنده رفتم خوابیدم چون شاهد هنرنماییات بودم اما صبح اول وقت نشستم تو این بالکن سرد که آقا به هوش بیاد پیشی نخوره تو رو...
و وحشیانه خندید.
تحمل نکردم و تلو خوران به داخل رفتم و درب را محکم به هم کوبیدم. از دست خودم کفری بودم و خدا می داند دیشب چه کار کرده بودم که سوژه ای برای مسخره شدن توسط این عفریطه شده بودم... این چه بلایی بود که داشت تمام زندگی ام را می بلعید. چرا اینقدر فکر و خیال تنهایی ام ترسناک تر از اصل تنهایی سیاهم بود؟ این چه مدل زندگی بود؟ چرا سرنوشت من باید اینگونه رقم می خورد؟ چرا هیچکس را نداشتم الا خودم؟ این ترس چه بود که اینقدر برایم رعب انگیز و خفقان آور شده؟ انگار سایه ی مرگ بر زندگی ام چنبره زده و هیچ رقمه دست بردارم نیست. شاید هم مرگ می توانست مرا از تنهایی درآورد و به بقیه ملحقم کند... من که اینهمه دلتنگشان بودم و مشتاق دیدارشان پس چرا حالا ترس تنهایی و مردن در تنهایی دست از سرم برنمی داشت؟ انگار فراری بودم از مرگ و راضی بودم به همین زندگی بی پایه و گذری.
تحمل آن محیط و بازهم تنهایی ویلا را نداشتم. من... حسام... حسامی که سکوت تنهایی اش را با هیچ چیز عوض نمی کرد، حالا مثل بچه ای که از غول خیالی اش به آغوش مادرش فرار می کرد، داشتم از غول تنهایی ام فرار می کردم اما مادری نبود که به آغوشش پناه ببرم. باز هم تنهایی بود که حریصانه بغل وا می کرد و مرا درخود حل می نمود.
از تنهایی ویلا می خواستم فرار کنم و به آغوش تنهایی آپارتمانم بروم.
وسایلم را جمع کردم. درب ویلا را قفل کردم و با صدای مضحکش بدرقه شدم.
«بودید حالاااا جناب رقاص»
ماشین را به پرواز درآوردم و دل به جاده سپردم.
#نویسنده_طاهره_ترابی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
【 ݥڪٺݕۮࢪسشۿۮݳ🇵🇸 】
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #توبه_نصوح 》 [ #قسمت_پانزدهم ] خواب از سرم پریده بود. لیوان اول ر
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #توبه_نصوح 》
[ #قسمت_شانزدهم ]
نیمه شب بود که به آپارتمانم رسیدم. خسته بودم اما چشمانم از بی خوابی خشک شده بود. توی آینه که نگاه کردم رگ های ریز و سرخ از سفیدی چشمانم پیدا بودند که بیرون زده بودند. انگار زیر چشمم کمی گود و سیاه شده بودبا خودم چه کرده بودم؟ چرا هیچ جایی آرام و قرار نداشتم؟ چه بلایی سر روحیه لاقیدم آمده بود؟ من که سالها بود با تنهایی ام کنار آمده و لذت می بردم. چرا یکباره احساس لذتم تبدیل به ترس و بی قراری شده بود؟ ساعت از ۴صبح می گذشت آبی به صورتم زدم و لباسم را عوض کردم. بوی آشغال های مانده توی آپارتمان را گرفته بود پنجره ها را باز کردم. درب بالکن و پنجره اتاقم را هم باز گذاشتم و روی تختم ولو شدم. خوابم نمی برد. فکر و خیال بیچاره ام کرده بود. شانه به شانه شدم اما بی فایده بود. صدای اذان صبح از مسجد محله بلند شد همراه نسیمی که می وزید به خانه ام آمد. حس عجیب و غریبی وجودم را گرفت. نمی دانم چه بود اما سبکی خاصی تنم را به آغوش کشید. چشم که باز کردم ساعت از ۱۵ می گذشت. باورم نمی شد اینقدر راحت خوابیده باشم. بدنم درد می کرد. موهایم ژولیده و به هم چسبیده بود. یک راست راهی حمام شدم. گرسنگی داشت توی حمام بی حالم می کرد. سریع دوش گرفتم و سراغ یخچال رفتم. به غیر از نیمه شیشه ای مربا و کمی کره و دو کیسه میوه ی پلاسیده چیزی در آن نبود. مربا را بیرون آوردم و با قاشق به جانش افتادم کمی که جان گرفتم لباس پوشیدم و راهی نزدیکترین غذاخوری شدم. تایم غذا نبود و اکثرا یا کرکره را پایین کشیده بودند و یا غذای تازه نداشتند. ناچارا منت فلافلی دوره گردی را که اکثرا توی محله سر کوچه ای می ایستاد را کشیدم. دلم غذای گرم می خواست وگرنه سوپر مارکت پر بود از ساندویچ های سرد و سالاد و کنسروهای بسته بندی شده و تنقلات هیولا سیر کن.... با چنان لذتی پنجمین ساندویچ فلافل را گاز میزدم که انگار از قحطی زدگان بودم. دوتا نوشابه گرم هم روی فلافل ها ریختم و دوبرابر پول را به مرد دوره گرد دادم.
_ بنازم به مشتری باحالی مث تو داااش
چیزی نگفتم و پیاده مسیر خانه را برگشتم. خانه هنوز بوی گند آشغال می داد. تلفن را برداشتم که به شرکتی زنگ بزنم اما مثل برق گرفته ها یادم افتاد که عهد بسته بودم دیگر کارگر نظافت چی نگیرم و خودم خانه را تمیز کنم.
پوفی کشیدم و ناراضی از عهدم دست به کار شدم
#نویسنده_طاهره_ترابی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
#رهبرانہـ💕
﮼𖡼 دیدند جهانیان🌍
چه غوغایی بود...👌
﮼𖡼 با فضلِ خدا🌱
#نماز_تاریخیِ ما📿
﮼𖡼 پشتِ سرِ رهبری🥰
تماشایی بود...😉
#مهدی_شریفی /✍
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
گنبدت ࢪا دیدم..چشمانم تاࢪ شد...! کاش این خیاݪ واقعـے بود حسینم !:)
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
•°
-میگفت..
خدااهلرفاقتاست!
خدارفیقداریوجوانمردیرادوست دارد،خودشبیشازهمهاهلرفاقت
ومروتاست،
وقتیباهمهضعفتبهیاداوباشی؛
باهمهقدرتشبهیادتخواهدبود💛
#استادپناهیان🌿
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
یقیندارم
اگرگناهوزنداشت!
اگرلباسمانراسیاهمیڪرد!
اگرچینوچروڪصورتمانرا
زیادمیڪرد!
بیشترازاینهاحواسمانبہخودمانبود
گناهقدروحراخمیده!
چهرهبندگۍراسیاه!
وچینوچروڪبہ
پیراهنسعادتمانمےاندازد!
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
چادر همان حجابی بود
که پشت در سوخت
اما از سر حضرت زهرا نیفتاد...
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
خواهرم !
چادرۍ کہ روے سر تو هست انقدر براے دشمن اذیت کننده هست کھ انگار دور گردن اون هست . . :)!
#چادر🌿
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
#شهیدانھ♥️
شهادت فقط در جبهہهایِ جنگ نیست
اگر انسان برای خُدا کار کند و به یـاد
او باشد و بمیرد ؛ ' شهیـد ' است !
- شھیدهزینبکمایۍ🌱
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
•°🪴✨
-یَاایُّهاالذینَامَنوالَمتَقولون..
+ایمومنان،چراسخنیبھدیگرانمیگویید
کھخودتانبرابرآنعملنمیکنید؟🙂
#آیهگرافے
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
°
•
آرامشدلمღ
از هوآ
واجبتر اَسٺــ
حضورِ
#تو
در دِلَم.....
#بہٺوقسمبہیآدتوأم
#العجلمولاےمن❤️🌱
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
بی چادر هم میشود #محجبه بود❗️
بشرطی که
همان شال و مانتو دل نامحرمی را نلرزاند
بشرطی که
پوششت مناسب باشد
بشرطی که
با چاشنی حیا و عفت باشد
میدانی که چه میگویم!
حواست به نگاه خدا باشد✋
#حجاب
#محجبه
#زن_عفت_افتخار
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
طرفپارسالباحجابتونستمدال
بیارهو امسالبیحجابنتونست!
عهاینکهالانتبلیغحجابشد! :))
#حجاݕ
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
.
همیشه مۍگفت :
اگر کھ میخواۍسرباز امامزمان باشی
باید توانایي هاۍخودتو خیلۍ بالا ببرۍ
شیعہباید همہ فنحریف باشہو
از همہ چۍ سر در بیارھ :)'
#شهید_روحالله_قربانی
#ترک_گناه
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------
فحش اگر بدهند آزادی بیان است،
جواب اگر بدهی بی فرهنگی است!
سوالی اگر بکنند آزاد اندیشند،
سوال اگر بکنی تفتیش عقاید!
تهمت اگر بزنند در جستجوی حقیقتند،
جواب اگر بدهی دروغگویی!
مسخره ات بکنند انتقاد است،
جواب اگر بدهی بی جنبه ای!
اگر تهدیدت کنند دفاع کرده اند،
اگر از عقایدت دفاع کنی خشونت طلبی!
حزب اللهی بودن” را با همه تراژدی هایش دوست دارم..
➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇
-------•••🕊•••-------
@Iran_gavi🌱
-------•••🕊•••-------