فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استورے👑
بنویسیدامیددلزهــرامهدیسٺ
چارهڪارهمہمردمدنیامهدیسٺ(:
👑|•@shahidane_ta_shahadat
شَھـــیدانہتٰاشَھــ🖤ـــٰادَتْ
#استورے👑 بنویسیدامیددلزهــرامهدیسٺ چارهڪارهمہمردمدنیامهدیسٺ(: 👑|•@shahidane_ta_shahadat
#صاحبالزمان🌿
به وصل خود دوایی کن؛
دله دیوانه ی ما را :))) ♥️🌿!
یا صاحبالزمان؛
ایمولایجانوجهان؛
قدمگشودنتبرزمینفرخندهباد!🤍🌱
+عیدتون مباااارک🌙🌱
🌿|•@shahidane_ta_shahadat
شَھـــیدانہتٰاشَھــ🖤ـــٰادَتْ
《🌿🦋》
عجیبتریـنحالتممڪنرا
درگلزارشهدادیدم؛آنجاکه"مردهای"
بر"زندهای"فاتحهمیخواند ؛
آریمامردهایماماشهدا...!💔':)
🦋|•@shahidane_ta_shahadat
#شهیدانہ👑
گفت:میریجبههمامانجون،کیمیای؟
گفت:انشاءاللهشبعروسیدخترخاله میام.گفت:دخترخالهڪه۱۶سالشه
ڪوتاعروسیش؟!
رفتجبهه؛دقیقاً۱۱سالبعد،شبعروسی دخترخالہ،استخوانهایمفقودشاومد!
_حاجحسینیکتا
👑|•@shahidane_ta_shahadat
#تلنگراݩہ🌿
آیتاللهشاهآبادی
میگفتکهحواستبهدوتاچیزباشه:
-نمازاولوقتت
-جلویچشمتوبگیر...
بقیهاشدرستمیشه!🖐🏽:)
🌿|•@shahidane_ta_shahadat
شَھـــیدانہتٰاشَھــ🖤ـــٰادَتْ
هر آنچه خیر است و نمیدانیم:)
همین الان
یهویی بلند بگو : " خدایا_شکرت"
یهویی دیدید خدا هم
جوابتو داد
پای آرزو هاتونو امضاء
کرد کار خدا نشد نداره...♥️✨
🍓|•@shahidane_ta_shahadat
اسفند ؛
لبخندِ زمستان است
از ذوقِ بهار 🌸!(:
🍊|•@shahidane_ta_shahadat
شَھـــیدانہتٰاشَھــ🖤ـــٰادَتْ
اسفند ؛ لبخندِ زمستان است از ذوقِ بهار 🌸!(: 🍊|•@shahidane_ta_shahadat
دلهامون رو
کی خونه تکونی میکنیم؟!🤔🙂🌱
.
.
.
سـال داره تموم میشه
وقت بخشیدن و صاف کردن دلهاست..
پس ببخش اگر با نگاهی.. صدایی.. زبانی.. دلت ترک برداشت.. 💛:)
+پیشاپیشعیدتونمبارک😍🌱
🌱|•@shahidane_ta_shahadat
شَھـــیدانہتٰاشَھــ🖤ـــٰادَتْ
اسفند ؛ لبخندِ زمستان است از ذوقِ بهار 🌸!(: 🍊|•@shahidane_ta_shahadat
به قول صائب تبریزی:
«آرامش است؛عاقبت اضطراب ها..»
خلاصه که اینقدر غصه نخورید بالاخره خوب میشه، قشنگ میشه، میرسیم، میبینیم، میخندیم:)🌱☁️
🌿|•@shahidane_ta_shahadat
سلام قشنگام😍🙈
عیدتون مبارکاباشه
ان شاءالله سالی پر از رزق و روزی و خیر و برکت و خوشی و سلامتی و کلیییی آرزوهای قشنگ داشته باشید🙊❣
ان شاءالله توی سال ۱۴۰۱ ظهور اقا صاحب الزمان ثبت بشه😍🌸
#آبنباتتون😌🌼
#قشنگیجات🌱
- مادرم همیشه میگفت :
‹ شادی › کلیدِ زندگیه !
وقتي رفتم مدرسه ، انشاء دادند :
‹ بزرگ شدی میخوای چه کاره بشی?! ›
نوشتم :‹ شاد! ›
گفتند موضوعِ انشاء را نفهمیدی . .
گفتم شما زندگی رو نفهمیدید🗞'✉️!'
-شادباشید🌸🌱
🌱|•@shahidane_ta_shahadat
شَھـــیدانہتٰاشَھــ🖤ـــٰادَتْ
#قشنگیجات🌱 - مادرم همیشه میگفت : ‹ شادی › کلیدِ زندگیه ! وقتي رفتم مدرسه ، انشاء دادند : ‹ بز
غم میمیرد و
تمام میشود و
برگ های سبزِ حالِ خوش جوانه میزنند🌱
🌿|•@shahidane_ta_shahadat
سلام سلام
عیدتون مبارڪا باشه مجددا😍❣️🥳
یک فروردین ماهه و اولین پویش رو میخوایم داشته باشیم🥰🤤
پویش
#هفت_سین_زیبا_ساده
قشنگترینا و ساده ترین هفت سین ها که با سلیقه تمام باشن وارد مسابقه هفت سین امسال میشن🥳😍
پس بدو بدو جانمونی.عکس هفت سینای قشنگ و سادتونو بفرستید برام🙏🏻🍁
@Aroosha14
#حالخوب🌿
یه رفیقی داشتیم...
هروقت تو زندگیش مشکلی نبود
غصه میخورد و میگفت وقتی خدا
سختی میده بهت یعنی دوستت داره ،
دیدی وقتی مشکل هست تو زندگیت
خیلی میری سمت #خدا و صداش میزنی ،
خدا هم سختی میده که تو مدام صداش بزنی ❤️
میگفت نگران باش وقتی سختی نداری🦋🌿
🌿|•@shahidane_ta_shahadat
#شهیدانھ🦋
همیشه این بیت شعر را به یاد آورید↓
آن زمانه ڪه...
[حضرتِ رقیــه]
خطاب به پدرشفرمودند:
غصهٔ حجابِ من را نخوری باباجان!
چادرم سوخته اما...
به سرم هست هنوز:)
-وصیتنامهشهیدمحسنحججی
🦋|•@shahidane_ta_shahadat
#تلنگراݩہ🌿
ما مذهبـےها!
جنسِپشتِویتریندیناسلامهستیم
جنسهایخوبــپشتویترینگذاشته میشہتامردمبراساساونواردمغـازهبشن
ازرفتارمنوشماراجعبهـ
پیغمبرقضاوتمیڪنن💛
+حواست هست رفیق 🌱
🌿|•@shahidane_ta_shahadat
شَھـــیدانہتٰاشَھــ🖤ـــٰادَتْ
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒
🌸🍒
🍒
🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇
#فصل_دوم
#پارت_315
#عـشقبہشـڔطعاشــــقے
دزدگیر ماشین رو میزنم و میرم سمت فاطمه
زینب رو از بغلش میگیرم و با دست آزادم پشت کمرش میزارم
مامان و بابای فاطمه برای استقبال دم دراومدن
مامان و بابا جلومیرن و سلام و احوال پرسی میکنن
بادستم فشاری به کمرش واردمیکنم
ازقدم هاش ناتوانی فریاد میزنه
متاسف سری تکون میدم و پیش قدم میشم و سلام و احوال پرسی میکنم و فاطمه هم با صدای ظریفی سلام میکنه و واردمیشه
خدایا خودت بخیربگذرون
وارد میشیم و درو پشت سرم میبندم
سوز سردی که به تن هممون نشسته مانع از تعارفات میشه و بدون تعارف تیکه پاره کردن داخل میریم
از چهره پدر و مادرش معلومه استرس دارن
بالاخره مامان طاهره بعد از دست دست کردن های فراوان زودتر ازهممون سکوت سنگین جمع رو میشکنه
_راستش دلم شورافتاده
چیزی شده؟!
اتفاقی افتاده؟!
روی مبل جابه جا میشم و زینب هم کمی وول میخوره و دوباره سرشو توی دستم فرومیکنه و میخوابه
_راسیتش حاج خانم
منو خانم جان اومدیم اینجا هم بعد ازمدتی باشما دیداری تازه کنیم و هم از شما و حاج آقا کسب اجازه کنیم
_اتفاقی افتاده اقا مرتضی؟!
اینبار من برمیگردم سمت اقا حمید پدرفاطمه که این سوالو کرده
+نه پدرجون اتفاق چرا
راستش..خب چطور بگم..
_بابا برا سارا خاستگار اومده
مادرجون و پدرجون هم اومدن کسب اجازه از شما که خاستگار راه بدن خونه
بارضایتمندی برمیگردم سمت فاطمه
بالاخره کناراومد با این مسئله
طاهره خانم که با حرف فاطمه بغض همیشگی نشسته توی گلوش بعد از شهادت محمدحسین دوباره میشکنه بلندمیشه و با ببخشیدی سمت اتاقشون میره
فاطمه هم بلندمیشه و میره
آقا حمید با صدایی که به شدت گرفته بالاخره لب از لب بازمیکنه
_اقا مرتضی اصلا به این کاراحتیاجی نبود
سارا دخترماهم هست
اما صاحب اختیارش بعد از خودش و خداش شما هستید و برادرش
بابا سریع میون کلامش میپره
_و شما
لبخند رضایتی که روی لب های حمید آقا مینشینه نشون میده از این کار و این رفتار خوشش اومده
کمی جا به جامیشه
_بزرگوارید شما
کی هست این آقا پسر خوشبخت؟!
_میشناسیدش حاجی
نوه بی بی گلاب و مش عبدالله سلمانی
ابرو بالا میندازه
_آها حالا فهمیدم
پارسا
همونی که اون شب مارو رسوند
برمیگرده سمت من
_درسته باباجان؟!
+آره پدرجون خودشه
_الحمدالله میخورد پسرخوبی باشه
چیکارس؟!
کار و بارش چیه؟!
البته حاجی قصد جسارت ندارم
ولی سارا مثل دخترم نیست
دخترمه
بازم هرچی صلاح و مصلحت خودتون باشه
فقط برا اطمینان خودم میپرسم
_حمید آقا این چه حرفیه
شما هم پدربزرگ نوه منی
پدرشوهر دخترمنی
جای پدرش که نه
پدرشی
حق داری به گردنش
و بازهم لبخند رضایت آقاحمید
ازسیاست بابا خوشم میاد
خوب میدونه باید چطوری باطرف مقابلش نزم نرمک حرف بزنه و حرفشو به کرسی بنشونه
باصدای بابا برمیگردم سمتش
+جانم بابا
_جانت سلامت پسر
برا اقا حمید از شغل و کار و بار پارسا بگو
کمی روی مبل جابه جامیشم
+والا راستش
پارسا رشتش پزشکی بود
و هست
توی یه بیمارستانم مشغول به کاره
اما خب زیاد تو بیمارستان خودشو درگیرنمیکنه
توی دانشگاه تدریس میکنه بیشتر
استاد دانشگاهه
۲۹ سالش فکرمیکنم بایدباشه
حالا بازم میتونید برید تحقیق کنید
_نه بابا جان حرفت سنده
من میدونم حاج خانومم هیچ.مشکلی نداره فقط الان با یاد محمدحسینم داغ دلش تازه شد
ما مشکلی نداریم حاج مرتضی
ان شاءالله که خوشبخت بشن
ڪپے رماݧ حراـم❌
جہت مشاهده پیگرد قانونے و اݪهے دارد⚖️
نـویسـنده=خـانم حـدێث حیـدرپـور🌿
🍒
🌸🍒
🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒