دردناک اما واقعی
تلنگری به دل های بیدار
#شهید_محمد_رضایی
محمد رضایی در اردوگاه مخوف تکریت11 لو رفت و توسط عراقی ها شناسایی گردید..
محمد، هر روز توسط دو نفر از نگهبانان عراقی به نام های علی آمریکایی و عدنان مورد ضرب وشتم وشکنجه قرار می گرفت.
بسته های بزرگ سیم خاردار حلقوی که هنوز باز نشده باشد، دارای ارتفاعی حداقل یک متر و میانه ای خالی است . این دو افسر عراقی بچه های اردوگاه را داخل این توپ سیم خاردار می انداختند وبا کابل وحشیانه شروع به زدن کردند، نه راه پیش داشتند و نه راه پس. می ایستادند ضربات کابل را میخوردند. می نشستند، خارهای تیز فلزی به تن شان فرو میرفت . در این حال سرو صورت بود که آماج ضربات انواع و اقسام کابل ها قرارمیگرفت .
با دست ها صورت شان را میگرفتند، دستها بود که متورم و کبود و خون آلود میشد و میشکست. چشم هایی هم براثر این ضربات از حدقه خارج شد .
این دو دژخیم وحشی بار ها به طور ویژه ای با کابل برق به جان محمد می افتادند . بنا بردستور عراقی ها، محمد بایکوت شده بود و هیچکس حق حرف زدن با وی را نداشت لذا هر بار میرفت و کابل میخورد و دوباره می آمد داخل آسایشگاه، گوشه ای می نشست و از درد زوزه میکشید ولی کسی حق پرستاری از او را نداشت . به تنهایی درد میکشید و به تنهایی قدم میزد و به تنهایی غذا میخورد.
یک روز در حین قدم زدن بهش نزدیک شدم و جویای احوالش شدم ، گفت محسن برو ، که اگر ببینند تورا هم میزنند.
گفتم : تو که از تنهایی دق کردی ، به جنهم بذار من رو هم بزنند.
ادامه👇👇👇