کانال شهیدان خدایی🌷
•°🌹🌱
•°🪴
✨یکشنبههایعلویوفاطمیعلیهمالسلام
-
❏°السلام علیکَ یا مولای یا امیرَالمومنین علی علیه السّلام...💐🌿
🌸مهر تو سرشته حق درآب و گل من
🌸جا كرده چو جان درآب وگل من
🌸از مهـــــر علي و مهـــــر اولاد علي
🌸محصـــــول دو عالــــم من و حاصل من
﹉
❏°السلام علیکِ یا فاطمةُ الزّهرا سلامُ الله علَیها...💐🌿
🌸فاطمه ای نورچشم مصطفی
🌸فاطمه درعالمین خیرونساء
🌸فاطمه سوره کوثردرشان تو
🌸فاطمه ای مادر جمله اولیا
.
•
🍃🕊🍃
•°«🌸💐»
.
•
🌹شیرین تری از عسل، زِ هر نقل و نبات
🌹خیزد ز وجودت ای برادر حسنات
🌹خوشبوتری از گُل و معطر چو گلاب
🌹تا زینت لب های تو باشد صلوات
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمدٍ وَآلِ مُحَمدٍ وَعَجّلْ فرَجَهُمْ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الفَـرَج بِحقّ الزّینب سَلامُ الله عَلَیها🤲🏼💓🌱
.
•
🌹فرا رسیدن میلاد پیامبر رحمت و هفته وحدت مبارک باد💐🎊
🍃🕊🍃
کانال شهیدان خدایی🌷
•°«🌸💐» . • 🌹شیرین تری از عسل، زِ هر نقل و نبات 🌹خیزد ز وجودت ای برادر حسنات 🌹خوشبوتری از گُل و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال شهیدان خدایی🌷
•°💗🕊
•°🌿
💚دوشنبه های امام حسنی و حسینی علیهم السلام
.
•
❏° السّلامُ عَلیکَ یاکَریم اهْل بیْت یاامام حسَن مجتبیٰ...💐🌱
🌹کرم می ریزد از دستان لطفت بی امان دائم
🌹کسی را این چنین هرگز ندیدم مهربان دائم
🌹از آن لبها که می بوسید پیغمبر دعایی کن
🌹که مدح تو بجوشد از دل ما بر زبان دائم
﹉
❏° السّلامُ عَلیکَ یاسیّدی یامَولای یااباعَبداللّھ...💐🌱
🌹لطف های بی حسابت زود یادم می رود
🌹من که قَدرت را نمیدانم خجالت می کشم
🌹دارم از این حسرت کرببلا دق می کنم
🌹من که از دوری جانانم خجالت می کشم
.
•
🍃🕊🍃
•°«🌷🕊»
🌿خاطره ای #طنز از دوران جنگ😊
.
•
▫️چند روزی از عید 1365 میگذشت. پس از مجروحیت سخت در عملیات والفجر 8 در فاو، از بیمارستان به خانه آمده بودم.
مادرم تُشکی گوشهی اتاق، رو به حیاط پهن کرده بود که آنجا استراحت میکردم. در را هم باز کرده بود تا نسیم بهاری بهم بخورد. بهقول خودش، این نسیم مُرده را زنده میکرد.
از بس آبمیوه و غذاهای مقوی بهخوردم داده بود و مدام استراحت میکردم، مثل جوجههای جلوی آفتاب بهاری، چُرت میزدم.
تلفن که زنگ خورد، مادرم گوشی را برداشت و سپس به من گفت: بیا مثل اینکه رفیقای تو هستند. گوشی را که گرفتم، فهمیدم علی اشتری است. گفت میخواهند با چندتا از بچهها به ملاقاتم بیایند.
مادرم از صبح خانه را جمعوجور کرده بود. تا گفتم: "رفیقام دارن میان" چایی را دم کرد و ظرف میوه و پیشدستیها را آورد گذاشت کنار تشک من.
نیم ساعتی نگذشت که زنگ خانه بهصدا درآمد. خواستم بلند شوم بروم در را باز کنم که مادرم مانع شد و گفت:
- مثلا تو زخمی هستی و اینا اومدن ملاقاتت!
با دیدن جمشید مفتخری، علی اشتری و حسین کریمی، کلی ذوق کردم و خوشحال شدم. از روزی که در فاو زخمی شدم، اینها را ندیده بودم.
دست اشتری یک کادوی بزرگ بود. تعجب کردم. این اخلاق اصلا به این بچهها نمیآمد. نگاهی به مادرم انداختم که ذوقزده، داشت به کادو نگاه میکرد. اشتری گفت:
- ببخشید دیگه، قابل شما رو نداره. خواستیم یه جعبه شیرینی بگیریم، دیدیم این بهتره. واسه همین این رو شریکی باهم خریدیم.
کلی از آنها تشکر کردم. جمشید اصرار کرد کادو را باز کنم. حسین کریمی، محجوب سر بهزیر انداخته بود.
بهخواست علی کادو را باز کردم. شانس آوردم مادرم رفته بود توی آشپزخانه. کاغذ کادو را که باز کردم، با جعبهی بزرگی مواجه شدم. با خود فکر کردم حتما ظروف کریستال و از این چیزها باشد، ولی آنقدر سنگین نبود.
در جعبه را که باز کردم، با چند بسته پفکنمکی مواجه شدم. چشمانم چهار تا شد. بینشان را گشتم، هیچی نبود جز دو سه تا پفکنمکی.
اشتری داشت از خنده میترکید. حسین جلوی خندهاش را گرفته بود و جمشید هم پِقی زد زیر خنده؛ آنچنان که مادرم با تعجب، وارد اتاق شد.
مانده بودم چه بگویم. مادرم نگاهی به داخل جعبه انداخت و با نگاهش بهم فهماند:
بفرما، رفیقات هم مثل خودت بیمزه هستند.
اشتری با نگاه مادرم، از خجالت آب شد. حسین که مثل لبو قرمز شده بود؛ ولی به یکباره همه باهم زدیم زیر خنده.
(حمید داودآبادی)
.
•
✨ نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
🍃🕊🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°«🌸💐»
.
•
💐ز آسمان دل من خورشید و مه برآمد
🌸شب میلاد احمد با پور حیدر آمد
💐همه شادی نمایید که میلاد نبی شد
🌸جلوه ی نور صادق ز بعدش منجلی شد
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمدٍ وَآلِ مُحَمدٍ وَعَجّلْ فرَجَهُمْ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الفَـرَج بِحقّ الزّینب سَلامُ الله عَلَیها🤲🏼💓🌱
.
•
💐ولادت با سعادت
🌸پیامبرخاتم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
🌸و امام صادق(علیه السلام)
💐بر شما مبارک باد.
🍃🕊🍃