❤️جشن_بادبادکها
🌹 به همت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پردیسان و ناحیه امام حسن مجتبی(ع) ،جشن بادبادکها به یاد ۶۷ شهید کودک استان قم با حضور پر رنگ کودکان و نوجوانان و خانوادههای شهدا در کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان پردیسان برگزار شد.
در این مراسم کودکان با ساخت بادبادک هایی و تقدیم به رفیق شهیدشان ، یاد و خاطره این کودکان شهید را زنده نگه داشتند.
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
با این کار نام یک شهیدملی که ظرفیت بسیاربالایی در تبیین وروشنگری داره در کوچه پس کوچه های یک محله ی دور از مرکز دفن میشه.
اعضای شورای شهر دغدغه و عرضه خودشان را نشان بدهند ویکی از ، خیابانهای کارگر ، انقلاب ،آزادی ،یا دماوند را به نام این شهید مظلوم تغییر دهند.
#مطالبه_مردمی
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
نریمانی؛ اسداللهی سلام_۲۰۲۲_۱۱_۱۰_۲۲_۲۳_۲۵_۵۸۶.mp3
3.71M
" نماهنگ؛ سلام!
#سیدرضانریمانی
#کربلاییمحمداسداللهی
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"صوت الشهدا
در محضر شهدا🌹
صوت منتشرنشده از شهید اسماعیل دقایقی؛ «کفش مخصوص و سنگینی تکلیف»
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🤲 #دست_توسل
🔺 هرکس عصر روز جمعه صد مرتبه سوره قدر را بخواند خداوند به او هزار نسیم از رحمتش را عنایت میفرماید که خیر دنیا و آخرت است.
📚 امالی شیخ صدوق ص ۶۰۶
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🌹شهادت نردبان آسمان بود🌹
تمامی افراد حاضر در عڪس بہ فیض شهادت نائل آمده اند؛
و این نردبان بہ نردبان شهادت معروف شد...
#شهدا...گاهی نگاهی 😔
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
15.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥عمامه بوسی توسط بچههای #قم😁
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#خداحافظ_سالار
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
#قسمت : پنجاه و یک
«باید تا صبح نوارهای پیام امام رو پیاده و تکثیر کنم. مبادا صدا بره بیرون و صاحب خونه بشنوه.»
تاصبح چند نوار تکثیرکرد و طبق معمول قبل از اذان صبح بیرون زد.
خواهر بزرگم ایران، در تهران زندگی میکرد، علی و رضا،کوچک بودند و با اجازه ای که حسین داد، هر روز برای پخت غذا و خرید و آماده کردنبچه ها برای مدرسه، صبح تا غروب پیش مادر خانه نشینم بودم. آقام بیست روز یک بار می آمد و دو، سه روز می ماند و می رفت. حسین برای تشویق بیشتر من برای کمک به مادرم یک راست به خانه مادرم می آمد و اگر ظرف نشسته مانده بود، از چاه آب می کشید و سر حوض می نشست و ظرفها را می شست. لباس ها را روی طناب پهن میکرد.
سینی بزرگ را می آورد و مثل کدبانوها، برای قورمه سبزی، سبزی خرد میکرد. مامان که این صحنه ها را میدید، کشان کشان تا لب مهتابی می آمد و از همان بالا، با صدایی که لرزش خفیفی داشت، می گفت: «حسین جان الهی قربونت برم، عزیزم تو چرا داری کار می کنی؟ پروانه نذار بچه ام این قدر ما رو شرمنده کنه.»
👇👇👇