صدای مردی ناآشنا که حدس زدم پدر اطلسی باشه تو موبایلم پیچید نفس نفس میزد انگار که ساعت دویده گفت س....لام اطلسی
به اطلس که با چشمای پر نگاهم میکرد گفتم باباته
اطلسی پرید بابا ایشالله سال آینده من دعا میکنم مطمئنم خدا.......
مکث کرد طولانی ....چي
داد زد چی
یهو اطلسی افتاد سریع رفتم سمتش گوشی گرفتم صدای پدرش که داد میزد من عفو خوردم خدا جوابتو داد دخترم خدا جوابمونو داد
بلند خندیدم و گفتم اطلسی دختر پاشو گوشی گرفتم دویدم آشپزخونه با خنده گفتم فعلا دخترتون از خوشی غش کرده ایشالله همیشه خوش خبر باشین....
آب و مقداری قند برداشتم دادم دست اطلسی خورد گفت یعنی بابام میاد گفتم آره عزیزم
اطلسی از خوشحالی داشت ذوق مرگ میشد دوباره برگشت گوشی گرفت دم گوشش گفت الو بابا جان باباجان
بعد گفت قطع شده مامان
گفتم بشین بچه ببینم بیچاره از زندان تماس گرفته دیگه نمیتونه که باشه
گوشی گرفتم شماره آقای ابراهیمی گرفتم قبل اینکه من حرفی بزنم تبریک گفت و گفت بله خبردار شدم عفو رهبری خورده فردا میرم دنبال کارهاش (عفو رهبری شامل جرایم خاصی میشه)
ازش تشکر کردم تا خود صبح اطلسی نخوابید حرف زد خیالبافی کرد
ساعت دوازده رفتیم دم زندان پدر اطلسی آزاد شد هیچ وقت این صحنه رو فراموش نمیکنم پدر دختری کلی تو بغل هم گریه کردن با اصرار من و اطلسی پدرش اومد خونه ما براش نهار گذاشتم تا موقع آماده شدن نهار تو اتاق بودن نهار کشیدم دعوتشون کردم یه نهار سه نفری خوردیم ولی از وقتی که اطلسی از اتاق اومده بود بیرون بهم نگاه میکرد و ریز میخندید دم غروب اطلسی گفت برو بابایی دیگه دیر میشه پدرشو بدرقه کرد منم ساده هم فکر کردم میره خونه مادرش
تموم مدت اطلسی بهم ریز ریز نگاه میکرد و میخندید
دم شام بود در زدن اطلسی شاد دوید گفت من باز میکنم رفتم صدای خنده اش میاومد میگفت بابا خیلی خوشتیپ شدی منم حدس زدم پدرشه رفتم چادرمو سرم کردم برگشتم دیدم ....
#مواظب_دختر_بچه_هاتون_باشید
دیدم پدر اطلسی کت شلوار پوشیده کراوات زده اصلاح کرده با دسته گل و شیرینی ایستاده وسط سالن .....
چشمام از تعجب اندازه کاسه شد گفتم وا این چشه ...
اطلسی میخندید پدرش رو مبل نشست اطلس هم کنار پدرش هیچکی چیزی نمیگفتم برای باز کردن یخ بینمون گفتم خوبین یه خنده نمایشی زدم
اطلسی گفت والا قرار از مزاحمت ...
مزاحمت ؟؟؟
بعد با آرنجش زد رو شکم پدرش گفت بگو دیگه
پدرش سرشو انداخته پایین لبخند اجباری زد گفت چیزه
منم تموم مدت فکر میکردم برای تشکر گل شیرینی خریده....
اطلسی یه نگاه به من کرد ریز خندید
پدرش آروم زمزمه وار گفت میشه تو بری آشپزخونه ،جای. من کمتر خجالت بکشم
اطلسی بلند شد ریز ریز خنده کنان رفت اتاق
منم واقعا گیچ شده بودم
پدرش بلافاصله بدون هیچ مقدمه چینی گفت با من ازدواج میکنین ....
صبح از زندان آزاد شده اومده خونه من عصر ازم خاستگاری میکنه ...
اطلسی نرفته برگشت کنار پدرش گفت گفتی ....
پدرش چنان سرشو انداخته بود پائین که سرش تو یقه اش بود
اطلسی نگران بهم نگاه کرد منم به گونه های گل انداخته پدرش که عین دختر دبیرستانی ها سرخ شده بود عرقشو از پیشنایش پاک کرد یه لحظه کوچیک بهم نگاه کرد دوباره سرشو انداخت پایین ...
اطلسی دیگه نمیخندید نگران به من نگاه میکرد منم شوکه شده زبونم لال شد
اطلسی گفت مامان بله رو بده دیگه بابا رو ببین چقدر خوشتیپ و زیباست تازه مهربونم هست
من هیچ شناختی ازش نداشتم هیچچی جز گفته های اطلس نمیدونستم
پدرش گفت درسته من گذشته درخشانی نداشتم ولی خدا بهم لطف کرده تولد دوباره داد من دیگه آرش قبلی نیستم بهتون قول میدم دلتون نشکنم ....اگه قبول کنید من همینجا میمونم اگه نه برمیگردم پیش مادرم ....اطلس نمیبرم همینجا میمونه چون بچه به مادر نیاز داره ...
اون لحظه نمیدونم چرا و به چه علت گفتم خب من اتاق برای شما خالی کردم چرا برین پیش مادرتون بچه همینطور به مادر به پدر هم نیاز داره اطلسی با خنده گفت بچه منم دیگه ....
هر دومون بهش نگاه کردیم همین اتاق خالی به معنی بله در نظر گرفتن
من بدون هیچ شناختی بله رو به مردی دادم که صبح از زندان آزاد شده بود و از این جواب اصلا احساس پشیمونی نبودم هیچ خوشحال هم بودم.....
#مواظب_دختر_بچه_هاتون_باشید
🌹سلام صبح آدینه تون
🌿بخیر و سلامتی
🌹جمعه تون مبارک
🌿امروزجاودانه است
🌹و زیبـاتـرین
🌿روزدنیـاست
🌹شـادباش
🌿وخوشحالی را فریاد بزن
🌹امیـدوارم
🌿آدینه آرامی درکنار
🌹خانواده محترم تون داشته باشید
خدایا شکرت بی نهایت به من میبخشی
و من بی حساب وکتاب میبخشم
خدایا شکرت برای هدایت وحمایت الهی ات
خدایا شکرت که در قلب من می درخشی
اززبان من جاری میشوی
وباچشمانمن جهان را ناظری
خدایا شکرت برای زندگی سالم وارام امروزم
خدایا شکرت برای سلامتی وحال خوب امروزم
خدایا شکرت برای آگاهی وبرکت امروزم
خدایا شکرت برای همه اتفاقات خیر و معجزات امروزم
باقلبت بنویس خدایا شکرت
🌸مظهر اسماء رب العالمیـن
💐هست در عالم جواد العارفیـن
🌸هست در حسن و ملاحت بی نظیر
💐آسمان وحی را باشد بشیر
🌸پیشاپیش میلاد امام جواد علیه السلام مبارک باد🌸
🌹بر چهرہ
💫پر ز نور مهدی صلوات
🌹بر جان و دل
💫صبور مهدی صلوات
🌹تا امر فرج
💫شود مهيا بفرست
🌹بهر فرج
💫و ظهور مهدی صلوات
🌹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹
22.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔞 نشونه ها داره همینجور پشت سر هم میاد منو تو حواسمون یه جا دیگست
🔴 جهت تعجیل در فرج صلوات بفرستید
#ظهور_امام_زمان #آخرالزمان #امام_زمان
2.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🪴 امام صادق (ع) فرمودند :
.
بدان که فرج #مهدی ما اتفاق نمیافتد
مگر بعد از نااميد شدن مردم.
.
▫️به #خدا قسم مهدی ما ظهور نخواهد کرد تا زمانیکه خوب و بد از هم جدا شوند ؛
▫️والله نمیآید تا زمانیکه امتحان شوید؛
▫️والله نمیآید تا وقتی که اشقیاء و بَدان ، ذات خود را نشان دهند و شقی شوند و پاک ذاتان ذات خود را نشان دهند و عاقبت به خیر شوند.
.
📚 کمال الدین، ج۲، جزء۲، باب۳۳. #ظهور🌱
.
اللَّھُـمَعجِّـلْلِوَلیِڪَألْـفَـرَج 💚
#کربلایی شدن میرزا محمدتقی خان فراهانی معروف به امیرکبیر
یکی از بزرگان درعالم رویا امیر کبیر رابهشت برین دید که بسیار حالت خوش و مسرور دارد
از اودلیل این جایگاه امیرکبیررا پرسید:
که تورا چه شد به این مقام رسیدی و عزیزامام حسین ع شدی و محل دفنت با آقا یکی شد؟!!!
امیرکبیرپاسخش داد:
آن روزی که درحمام فین کاشان رگ دستم(هردوبازو توسط دلاک) را بریدند ؛ حالت ضعف وتشنگی برمن غلبه کرد؛
کشان کشان خودم را لبه حوض رساندم
مُشتی آب برداشتم اما همینکه آب نزدیکی لبم رسید؛ یاد تشنگی عطشان کربلا افتادم و با خوداندیشیدم و خودرا سرزنش کردم؛ که ای وای برتو...امیرکبیر
شاهرگ و رگ گردنِ مطهر امام حسین ع را ازقفا با ضربه های متعدد زدند و تشنه لب در خاک داغ کربلا جان داد و باعزت از دنیابرید...
اما تورا چه شده دوتا رگ دستت را بریدند و بدون اندیشه سراغ آب گرفتی؟!
اینگونه غلام احترام ارباب نگه میدارد؟
پس به همین حال ساعتها برخود غلتیدم تا جان از بدنم خارج شد...
خداوند به حرمت ارباب این جایگاه را برمن بخشید...
چرا امیر کبیر را در ایران دفن نکردند؟
🔺🔻 امیرکبیر صدر اعظم ایران در زمان ناصرالدین شاه که با دسیسههاى یک سرى وطنفروش در حمام فین کاشان به قتل رسید، در شهر کربلا به خاک سپرده شد.
اینکه چرا او را به کربلا بردند، سوال است و احتمالا براى دور ماندن مردم از مزارش وجلوگیرى از تبدیل آن به میعادگاه مظلومان، او را از ایران و ایرانى دور کردند!
👈اما چیزى که بیش از همه مایه شرمندگیست، این است که اکثر قریب به اتفاق ایرانیها نمى دانند مزار این اسطوره تاریخ کجاست!
امروزه با سفرهاى متعدد مردم به عراق و کربلا جاى بسى تاسف است که حتى یکى از کسانی که از عراق بر میگردد نمیداند که امیرکبیر هم در آنجا دفن بوده!
آیا فکر نمىکنید که همین عراقیها به ما خواهند خندید که چطور مردى رو که بسیارى از داشتههاى امروزمان را مدیون اوهستیم فراموش کردیم؟!
👈*سالانه 30 میلیون نفر از مردم ژاپن به آرامگاه میجی در توکیو میروند و از اصلاحات او سپاسگزاری میکنند.
ولی مردم ایران حتی نمیدانند که آرامگاه امیرکبیر روبروی صحن امام حسین علیهالسلام در کربلاست!*
*در سال 1393 بیش از ٣ میلیون نفر از مردم ایران از کربلا بازدید کردهاند ولی اصلا سری به آرامگاه امیرکبیر که درست در حجره جنوب شرقی روبروی صحن امام حسین علیهالسلام است نزدهاند!*
ایام ترور این بزرگمرد تاریخ گرامی باد
کسی که یک تنه درمقابل نفوذ انگلیس و روس به وطن ایستاد وپیشگیری کرد و اقدامات فرهنگی؛ سیاسی اجتماعی عمرانی بسیاری به مردم کشورش ایران نمود