eitaa logo
شهیدان شاهدان زنده
179 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
0 فایل
⚘امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از #شهادت نیست (امام خامنه ای مدظله العالی) ⚘روزانه ۱۰۰ صلوات هدیه به شهدا ⚘کپی مطالب کانال با ذکر صلوات ┄┄┅┅┅❅⚘❅┅┅┅┄┄
مشاهده در ایتا
دانلود
👈قصه ننه علی 🔵 فصل پنجم : خداحافظ مادر قسمت پنجم منزل نو شبیه همه‌چیز بود جز خانه‌ی آدمیزاد! کیسه گچ و سیمان را بردم بیرون از اتاق. بنّاها مشغول کار بودند و ما داشتیم اسباب خانه را وسط آن‌همه خاک خالی می‌کردیم. کف اتاق را جارو زدم و فرش را پهن کردم. هوا خیلی سرد بود؛ فوری چراغ را روشن کردم و بچه‌ها را نزدیکش نشاندم. به هر زور و زحمتی بود وسایل خانه را میان آن‌همه خاک چیدم و کمی آرام گرفتم. هنوز تا تمام شدن کار بنّایی کلی راه داشتیم که اسباب‌کشی کردیم. وجیه‌الله سطل و طناب را از پشت‌بام می‌انداخت پایین. خاک را تا جایی که می‌شد داخل سطل پر می‌کردم و او بالا می‌کشید. وسط این‌همه کار شوخی‌اش گرفت و گفت: «زن داداش! از خاکای اون طرف پر کنی بهتره. اونجا نه، اون طرف‌تر. یه کم برو عقب. برو، برو، برو...» آن‌قدر مرا این طرف و آن‌ طرف کرد که با پشت افتادم داخل گودال آب انبار. نفسم بند آمد و کبود شدم. حسین در شکمم تکانی خورد و بند دلم پاره شد. وجیه‌الله وحشت‌زده آمد بالای گودال. از هوش رفتم و دیگر نفهمیدم چه شد. ♥️روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان
👈قصه ننه علی 🔵 فصل پنجم : خداحافظ مادر قسمت ششم به توصیه‌ی دکتر چند هفته‌ای در رختخواب افتادم. حال خودم بد بود، تمام تنم کوفته شده بود؛ اما شکر خدا حسین سالم بود و بلایی سرش نیامد. کم‌کم بهتر شدم و توانستم سرپا شوم. رجب نیمی از حیاط را تبدیل به مغازه کرد و کرکره انداخت. حیاط را شن و ماسه ریختیم. کم‌کم بنّاها بساطشان را جمع کردند و رفتند. خانه تکمیل نشده بود؛ مجبور بودیم به همان چهاردیواری دلمان را خوش کنیم. اتاق بزرگ جلوی حیاط را سفید کردیم و وسایلمان را داخلش چیدیم. اتاق نیمه‌کاره‌ی پشتی را به وجیه‌الله دادیم. مغازه را هم به داییِ رجب اجاره دادیم تا کار نجاری‌اش را شروع کند. آمدم نفسی بکشم که خانه‌ی نیمه‌کاره‌ام شد مثل مسافرخانه سیداسماعیل! فامیل‌های شهرستانی رجب فهمیده بودند او صاحب خانه شده، هر کسی که گذرش به تهران می‌افتاد، چند روزی رختخوابش را خانه‌ی ما پهن می‌کرد و بعد می‌رفت. کارم شده بود پذیرایی از میهمانان سرزده. ♥️روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان
⌛️ ۱۳ آبان روز دانش آموز و سالروز شهادت دانش آموزان در آبان سال ۵۷ توسط مزدوران رژیم شاه 📌شهید مرتضی آوینی: «آينده در كف اين بچه‌هايی است كه از پشت ميله‌های مهد كودک، همراه با راهيان كربلا، شعار :جنگ جنگ تا پيروزی: سر می دهند. بگذار اغيار هرگز درنيابند و فردای روشن ما را در حضور امروز بچه‌های ما نبينند. بچه‌های ما امروز در تظاهرات و هيات‌ها و روضه‌خوانی ها بزرگ می شوند و شير مادر را مخلوط با اشک های حسينی می مكند و عشق حسين (ع) با جانشان آميخته می گردد و آينده‌ انقلاب را تا فرداهای دور و حكومت جهانی عدل در سراسر كره‌ زمين استمرار می بخشند.» 📚 منبع: کتاب «گنجینه آسمانی» ┄┄┅┅┅❅⚘️❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
⚘️شهید دانش آموز، محمود مهاجر ⚘️شوق و اشتیاق او برای رفتن به جبهه , پدر را مجاب به رفتن نمود. نوجوانی بیش نبود و بسیج قبولش نمی کرد، با دست بردن در شناسنامه برادر جانباز شیمیایی اش، توانست عازم میدان نبرد با دشمن بعثی شود. ⚘️او می دانست خرقه مادی، چند صباحی بر تن انسان است و سرانجام مرگ سراغ انسان می آید .... و چه بهتر و خوشتر، که انسان با چهره خونین به ملاقات پروردگارش برود در حالیکه رضایت او را جلب کرده است🕊 ⚘️یادشهداباصلوات ⚘️اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ_ ⚘️آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم_ ┄┄┅┅┅❅⚘️❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
🇮🇷۱۳ آبان روز دانش‌آموز 🇮🇷به یاد "شهید محمود مهاجر" 👈خواهر شهید : ⚘️شب قبل از اعزام مشق‌ هایش را نوشت صبح‌ زود برای اینکه مادرم متوجه اعزامش نشود کیفِ مدرسه‌ را همراهش بُرد در زیرزمین خانه گذاشت! و به پایگاه اعزام نیرو رفت..... ⚘️محمود مهاجر در سن ۱۵ سالگی در عملیات کربلای‌هشت به شهادت رسید و پیکر مطهرش بعد از ۲۵ سال به آغوش وطن بازگشت. ⚘️یادشهداباصلوات ⚘️اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ_ ⚘️آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم_ ┄┄┅┅┅❅⚘️❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
هدایت شده از شهیدان شاهدان زنده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 زیارتنامه تصویری شهدا ⚘️🕊زیارتنامه ی شهدا🕊⚘️ 🕊بسم الرب الشهدا و الصدیقین🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم ⚘️🍃⚘️🍃⚘️🍃⚘️ 🕊️🕊️🕊️به کانال شهدا بپیوندید🕊️🕊️🕊️ ┄┄┅┅┅❅⚘❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
⚘️"بسم رب شهدا و صدیقین"⚘️ ⚘️هر روز صد صلوات هدیه ⚘️به روح پاک و مطهر همه شهدا ⚘️برای تعجیل در فرج آقا ⚘️صاحب الزمان عجل الله تعالی ⚘️فرجه الشریف ان شاءالله ⚘️هدیه به روح پاک و مطهر ⚘️دانش آموزشهید ⚘️اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ ⚘️آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم_ اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم به گروه ها ومخاطبینتون هم ارسال کنید تا همه به این شهید بزرگوارصلوات و فاتحه هدیه کنند ┄┄┅┅┅❅⚘️❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨💚✨💚✨﷽✨💚✨💚✨ 💚حسین‌جان کاری‌کن‌باما‌که‌بعدازمرگ اگر‌سوال‌کردند.. بماقضیت‌عمرك‌یا‌ابن‌آدم؟! بتوانیم‌بگوییم: بِحُب‌ِّالحُسَین(ع)💚 🕊✨صلَّی‌اللهُ‌عَلَیکَ‌یَااَبَاعَبدِالله✨🕊 🤲الهی به امید تو🤲 💚یه سلام از راه دور خدمت حضرت عشق 💚به نیابت ازطرف تمام شهدای بزرگوار 💚 اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن 💚 وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 💚 وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 💚 وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن ┄┄┅┅┅❅⚘️❅┅┅┅┄┄ 🕊️👇شمادعوت هستیدبه کانال شهدا👇🕊️ https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 سلام امام زمانم 💚 سلام مولای من غایبی از نظر اما شدہ‌ای ساکن دل بنما رخ به من ای غایب مشهود بیا... نیست خوشترزِ شمیمت نفسِ باغ بهشت گل خوشبوی من ای جنت موعود بیا... 💚الّلهمّ عَجَّل لِوَلیکَ الفَرَج 💚امام زمان 🌹اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ_ 🌹آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم_ 🌹تمام لحظه هامون مهدوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓۱۴۰۳/۰۸/۱۴ تنها راه لذت بردن از زندگی، پذیرش این واقعیت است که زندگی یک جـریان و فرایند است و نه رسیدن به یک مقصد. پس منتظر زندگی نباشیم، بلکه هر لحظه را زندگی کنیم. ⚘️سلام ودرود خدابرشما زندگیتون برمدار سلامتی وخوشبختی وحال خوب درپناه حضرت قاضی الحاجات🤲
⚘️درودخدابرمردان بی ادعا⚘️ ⚘️أُوْلَئِک الَّذِینَ‌امْتَحَنَ‌اللَّهُ‌قُلُوبَهـمْ‌لِلتَّقـوَی ⚘️آن‌هاکسانی اندکه خدا قلب‌هایشان‌ رابرای تقوا،امتحان‌کرده..! عاقبتمون شهدایی نگاه‌خدا‌به‌زندگیمون ⚘️یادشهداباصلوات ⚘️اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ_ ⚘️آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم ┄┄┅┅┅❅⚘️❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
ماجرای بهترین نماز حاج قاسم ابراهیم شهریاری، فرمانده گردان ۴۲۵ حضرت علی اکبر(ع) و همرزم شهید سلیمانی: اهمیت دادن به واجبات که یکی از اصل‌هایش بود. روزی به همراه همسرشان در مسیر قنات ملک بودیم. ظهر شد و اذان گفتند. گفت همانجا کنار بزنیم. گفتم اینجا بیابان است. خطر دارد. حاجی گفت: چه خطری؟ و کنار جاده سجاده را پهن کرد و همانجا نماز خود را به جا آورد. بعد از اتمام نماز و پوشیدن کفش‌هایش نزدیک تر شدم تا دستش را به نشانه مصافحه بفشارم. بعد از مصافحه، دستش را تکان داد و گفت: «ابراهیم! این نماز و آن نمازی که در کاخ کرملین خواندم یکی از بهترین نمازهایی بود که در طول عمرم خواندم.» 📸در این تصویر شهید حاج حسین پورجعفری هم دیده می‌شوند ... «تصویر فوق در میدان نبرد می‌باشد» ⚘️یادشهداباصلوات ⚘️اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ_ ⚘️آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم_ ┄┄┅┅┅❅⚘️❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
👈قصه ننه علی 🔵فصل پنجم : خداحافظ مادر قسمت هفتم هروقت مینی‌بوس جلوی در خانه خاموش می‌کرد، دلم آشوب می‌شد. مادرم حال و روزم را می‌دید و حرص و جوش می‌خورد. می‌گفت: «پس تو کی می‌خوای زندگی کنی دختر؟! ناسلامتی حامله‌ای! چند وقت دیگه باید زایمان کنی و هیچی معلوم نیست. واقعا بارداری؟!» راست می‌گفت؛ زمان زیادی تا فارغ شدنم نمانده بود و اصلا شبیه زنان باردار نبودم! شکمم جلو نیامده بود و بچه رشدی نداشت. هرطور شده با خنده و شوخی مادرم را راهی خانه‌اش می‌کردم تا کمتر فکرش درگیر من باشد. ♥️روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان
👈قصه ننه علی 🔵فصل پنجم : خداحافظ مادر قسمت هشتم یک روز بعدازظهر مریم با یک جعبه شیرینی به دیدنم آمد و خبر باردار شدنش را به من داد. خوش‌حال شدم. چراغ خانه‌اش بالاخره روشن شد و به آرزویش رسید. یک ساعت مرا بغل کرده بود و گریه می‌کرد. کلی گفتیم و خندیدم. قرار گذاشتیم پسرانمان برادر هم باشند. مریم گفت حتما اسم پسرش را حسین می‌گذارد که مثل دوقلوها جفت باشند. مریم رفت و من مثل خانه‌خراب‌ها افتادم گوشه‌ای و زار زدم، که حالا من با این بچه‌ای که قرار بود مریم بزرگ کند چه کنم؟! شرایط زندگی برایمان خیلی سخت بود. با رجب تصمیم گرفتیم تا قبل از اینکه بچه‌ی در شکمم جان بگیرد سقطش کنیم. می‌رفتم بالای نردبان و می‌پریدم پایین. هر وسیله‌ی سنگینی را می‌دیدم بلند می‌کردم و چند متری راه می‌رفتم. کلی دارو و گیاه خطرناک خوردم. هر راهی که جلوی پایم می‌گذاشتند انجام می‌دادم که از دست این میهمان ناخوانده خلاص شوم. دلم به این کار رضا نبود؛ اما چاره‌ای نداشتم. وقتی خانه و زندگی‌ام را می‌دیدم، اخلاق تند شوهرم را می‌دیدم، کارم را توجیه می‌کردم؛ اما باز ته دلم آشوب بود. آن‌قدر به در و دیوار زدم برای سقط بچه که حالم بد شد و مرگ را به چشم دیدم. افتادم گوشه‌ی رختخواب. رنگ و رویم زرد شد. مادرم به دیدنم آمد. نمی‌دانم ماجرا را از کجا فهمیده بود؛ خیلی سرزنشم کرد. از دستم عصبانی بود. هرچه از بزرگی خدا و اهل‌بیت (علیهم‌السلام) یادم رفته بود را دوباره به یادم آورد. به غلط کردن افتادم و دست به دامن امام رضا (علیه‌السلام) شدم. بچه‌ام را نذر او کردم. ترسیدم بلایی سرش آمده باشد. بعد از چند روز رفتم دکتر. خبر سلامتی حسین بی‌نوا را که شنیدم، نفس راحتی کشیدم و به خانه برگشتم. برایش لباس نوزادی دوختم و وسایل زایمانم را آماده کردم. به‌خاطر اشتباه بزرگی که نزدیک بود مرتکب شوم، مدام استغفار می‌کردم و شرمنده‌ی خدا بودم. ♥️روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان
👈قصه ننه علی 🔵فصل پنجم : خداحافظ مادر قسمت نهم بی‌بی خانم برای وجیه‌الله آستین بالا زد و دامادش کرد. جهیزیه عروس را آوردند در همان اتاق پشتی ما چیدند و همه برای عروسی رفتند شهرستان. من پا‌به‌ماه بودم و نمی‌توانستم مدت طولانی داخل ماشین بنشینم؛ همراه امیر و علی تهران ماندم. رجب بعد از یک هفته برگشت. شب رسید خانه. وقت زایمانم رسیده بود، رفت یکی از همسایه‌ها را خبر کرد و مرا رساندند بیمارستان. بچه‌ها تنها بودند، رجب ماند پیش آن‌ها. بعد از چند ساعت درد، نیمه‌های شب سه‌شنبه، پنجم اسفند سال 48 حسین به دنیا آمد. وقتی پرستار او را گذاشت در بغلم، تا چند دقیقه مثل دیوانه‌ها به چیزی که مقابلم بود نگاه می‌کردم. حسین کمی از کف دستم بزرگ‌تر بود! هیچ لباسی اندازه‌اش نمی‌شد. او را داخل تکه‌پارچه‌ای پیچیده بودند. ♥️روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان
32.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢شما را به مراسم عروسی دختر یک « مسئول » دعوت می کنیم...👌👌👌 ⬅️ وقتی میگن عروسی باید ساده باشه ، منظور اینه ☝️ اگه عروسی اینجور ساده و کم توقع باشه، اگه زندگی لاکچری نباشه و اینجور ساده و بی آلایش باشه، اگه چشم و هم چشمی و پرتوقعی تو رفتار من و شما نباشه ، هم به راحتی میشه زندگی کرد هم آرامش داشت هم خوشبخت شد. 💯پدر عروس خانم بعد از شهید حاج قاسم سلیمانی، بزرگترین آدم نظامی دنیاست ⚘️چقد باصفا در عین سادگی، 🤲الهی که خوشبخت بشند. ⚘️با احترام ؛ارسالی شما
📌سردار سرتیپ مازندرانی فرمانده سپاه نینوا استان گلستان، طی سانحه هوایی در جنوب شرق کشور به شهادت رسید. ❀ 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 ❀ ⚘️شهید مازندرانی در دوران دفاع مقدس حضور داشت و در سال‌های اخیر نیز فرماندهی یکی از یگان‌های عملیاتی سپاه استان را برعهده داشت و در یکی از پرخطرترین و سخت‌ترین مناطق مرزی کشورمان حضور پیدا کرد تا امنیت و آرامش را برای مردم فراهم کند. ⚘️وقوع سانحه هوایی در جریان عملیات رزمی در منطقه مرزی جنوب شرق کشور « سیرکان»، منجر به شهادت سرتیپ دوم پاسدار حمید مازندرانی به همراه خلبان این پرنده شد ⚘️یادشهداباصلوات ⚘️اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ_ ⚘️آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم_ ┄┄┅┅┅❅⚘️❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh