eitaa logo
شهیدان شاهدان زنده
178 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
0 فایل
⚘️امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از #شهادت نیست (امام خامنه ای مدظله العالی) ⚘️روزانه ۱۰۰ صلوات هدیه به شهدا ⚘️کپی مطالب کانال با ذکر صلوات ┄┄┅┅┅❅⚘️❅┅┅┅┄┄
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شهیدان شاهدان زنده
💚سلام امام زمانم 💚سلام مولای من چہ زیباسٺ آغاز یڪ صبح شیرین بہ نام سلام علے آل یاسین سلامے ڪہ بوے خوش یار دارد دلٺ را پر از عشق دلدار دارد چہ زیباسٺ آغاز هرروز خود را سلام علے آل یاسین بگوییم 💚الّلهمّ عَجَّل لِوَلیکَ الفَرَج 💚امام زمان 🌹اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ_ 🌹آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم_ 🌹تمام لحظه هامون مهدوی
هدایت شده از شهیدان شاهدان زنده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚الهی به امیدتو💚 💚جان را تو صفا ده به صفای صلوات ♥️همراه ملک شو به نوای صلوات 💚بر هر چه خدا قیمتی دادست ولـی ♥️گلزار بهشت است بهای صلوات 💚خواهی که شود مشکلت آسان بفرست ♥️بر چهره ی دلربای مهدی صلوات 💚اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و ♥️آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم
💚✨💚✨💚✨﷽✨💚✨💚✨💚 💚حسین‌جان کاری‌کن‌باما‌که‌بعدازمرگ اگر‌سوال‌کردند.. بماقضیت‌عمرك‌یا‌ابن‌آدم؟! بتوانیم‌بگوییم: بِحُب‌ِّالحُسَین(ع)💚 🕊✨صلَّی‌اللهُ‌عَلَیکَ‌یَااَبَاعَبدِالله✨🕊 🤲الهی به امید تو🤲 💚یه سلام از راه دور خدمت حضرت عشق 💚به نیابت ازطرف تمام شهدای بزرگوار 💚 اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن 💚 وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 💚 وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 💚 وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن ┄┄┅┅┅❅⚘❅┅┅┅┄┄ 👇🕊️شمادعوت هستیدبه کانال شهدا👇🕊️ https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
🗓۱۴۰۳/۰۸/۰۴ گاهی زندگی ، تمام زیبایی اش را در قالب یک شخص به تو هدیه می دهد فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ(واقعه۷۴) پس به نام پروردگار بزرگت تسبیح گوی. ♥️خدایا شکرت🤲 برای وجود بنده‌های نیکت برای همه اونها که مثل خودتن برای همه‌ی اونها که رنگ تو هستن صدای تو هستن دست نوازش تو هستن ⚘سلام ودرود خدا برشما بنده های نیک خدا همراهیتان راسپاس
📿نمازسفارش‌یاران‌آسمانی گر طالب شهادتی بدان نماز خوبه اول وقت باشه وگرنه همه بلدن... اول غذا بخورن... اول یه دل سیر چت کنند... اول بخوابند... خلاصه اول همه کاراشون رو انجام میدن بعد نماز بخونن.... کسی که دنباله باید از تموم تعلقات دنیا بکشه... ⚘یادشهداباصلوات ⚘اَللّهُمَّ _صَلِّ_ عَلی _مُحَمَّدٍ _وَ_ ⚘آلِ _مُحَمَّدٍ _وَ_عَجِّلْ _فَرَجَهُم_ ┄┄┅┅┅❅⚘❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/shahidanshahedanezendeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👈 قصه ننه علی 🟢 فصل چهارم : تولد یک پروانه قسمت سوم فقر و نداری دست از سر ما برنمی‌داشت. آبروداری می‌کردم و چیزی به کسی نمی‌گفتم. خیلی اوقات برای مریم غذا درست می‌کردم و به خانه برمی‌گشتم و با امیر نان خالی می‌خوردیم. رجب شکمش سیر بود و شامش را در هتل می‌خورد. اگر خرجی می‌داد، یک ظرف خامه می‌خریدم و همراه امیر دلی از عزا درمی‌آوردیم. حساب جیبش را داشت. یکی دو بار مجبور شدم از شلوارش پول بردارم و برای خانه خرید کنم. وقتی فهمید، دعوایی راه انداخت که از کرده‌ام پشیمان شدم. بعد از ساخت خانه بدتر هم شد. بابت پول مصالح و مزد کارگرها آن‌قدر بدهی بالا آورده بودیم که هرچه درمی‌آورد، یکجا می‌داد دست طلبکار و چیزی برای خرجی خانه باقی نمی‌ماند. مادرم با دست پر به دیدنم می‌آمد؛ اما یک شیشه روغن، مقداری برنج و گوشت کفاف چند روز بیشتر را نمی‌داد و سریع تمام می‌شد. با همه‌ی این مشکلات، بی‌بی خانم برادر ناتنی رجب را خانه‌ی ما گذاشت تا در تهران مشغول به کار شود. کم گرفتاری داشتم، حالا باید به فکر ناهار و شام وجیه‌الله هم می‌بودم! رجب دلِ خوشی از ناپدری و برادرانش نداشت، از همه‌ی آن‌ها بدش می‌آمد؛ ولی به‌خاطر مادرش حرفی نزد و قبول کرد. ♥️روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان
👈قصه ننه علی 🟢 فصل چهارم : تولد یک پروانه قسمت چهارم آمدن رجب به خانه هم‌زمان بود با رفتن وجیه‌الله به سر کار. اگر غذایی از شب باقی می‌ماند، داخل بغچه می‌گذاشتم، پشتم مخفی می‌کردم، یواشکی از جلوی رجب رد می‌شدم و جلوی در تحویل برادرشوهرم می‌دادم. وجیه‌الله با شرمندگی می‌گفت: «زن داداش! خودت رو به زحمت ننداز. داداش راضی نیست یه موقع حرفی بهت میزنه من ناراحت میشم.» در جوابش می‌گفتم: «شما کاری نداشته باش آقا وجیه‌الله! اگه چیزی بگه، به من گفته. برو به‌سلامت.» رجب اگر می‌دید غذا برای وجیه‌الله آماده می‌کنم، با من یکی‌به‌دو می‌کرد و می‌گفت: «به تو چه که پسر ننه‌ی من غذا داره یا نه! بذار هر غلطی دلش می‌خواد بکنه. همین که از این خونه بیرونش نمی‌کنم خدا رو شکر کنه! اصلا بره از بیرون غذا بخره.» پیش خودم می‌گفتم: «طفلک تو این شهر غریب هست و سایه مادر بالای سرش نیست. خدا رو خوش نمیاد بی‌کسی بکشه! مگه چقدر دستمزد می‌گیره که پول غذا هم بده؟!» ♥️روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان