eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.3هزار دنبال‌کننده
30.2هزار عکس
27هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°🌱 تااینکه‌شب‌فرار‌سید؛ ویاران‌مسلم‌کم‌کم‌از‌اطراف‌او‌پراکنده‌شده؛ وده‌نفر‌بیشتر‌همراه‌او‌باقی‌نمانده‌بود، که‌وی‌وارد‌مسجد‌شد‌تا‌نماز‌مغرب‌را‌بخواند. در‌آن‌هنگام‌آن‌ده‌نفر‌نیز‌پراکنده‌شده، و‌اورا‌تنها‌گذاشتتند.. [مقتل شب اول🖤] 🍃🌹🍃🌹
الهے 🙏 در این روز زیبا که نوید بخش امید و رحمت توست هرآنڪہ چشم گشود قلبش سرشار از امید و زندگے اش را سرشار از رحمت و برڪت قرار ده به نام خدای همه 🍃🌹🍃🌹
حبه نور✨ وَرَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ. خدا هم توی دست و بال‌اش همه چیز هست هم و‌مهربونی داره پس اگر‌نداده و نمیده، در میونه! شُکر... شکر... شکر... 🍃🌹🍃🌹
.• آقــا ﷺ سـلام اشڪ دمـادم شروع شد عالم عزا گرفتھ ماھ محرم شروع شد ... 🖤 🍃🌹🍃🌹
اَلسَّلامُ عَلَيْكمَ يا بَقِيَّةَ اللهِ اَلاعظم صدای گریه تان پیر کرده عالم را بیا که با تو بپوشم لباس ماتم را ... هزار شکر نمردم که باز ببینم کتیبه های عزا ، مشکی محرم را ... 🍃🌹🍃🌹
میگوینـد...؛ هرگاه به هرامامۍ"سلام"دهید... خود آن امام جوابـــــ سلام‌تان را میدهد! ولۍاگرکسۍ بگوید: "السلام‌علیڪ‌یا‌فاطمه‌الزهرا‌س🌹" همه‌ۍ امامان جوابش را میدهند ... مۍگوینـــــد: ڪه این فرد نام مادرمان را برده است !؟ [ السلام‌علیک‌یا‌فاطمة‌الزهراس] 🍃🌹🍃🌹
بر صبح دل انگیز خداوند سلام برعشق و صفا و مهر و لبخند سلام نقاش ازل چه خوش زده نقش سحر بر خالق قادر هنرمند سلام سلام صبحتون بخیر امروزتون سرشار از عشق و مهربانی🌷 🍃🌹🍃🌹
می گویند سری را که درد نمی کند دستمال نمی بندند🤕 ولی سر من دردمی کند برای سربندی که نام مقدس تو روی آن حک شده باشد و چادری که هیچگاه از سره زینب و اولاداباعبدالله نیفتاد "یا حسین"🏴 🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥داستان آشنایی و عقد ساده شهید مدافع حرم" محمد مهدی مالامیری" با همسرش پیکر مطهر شهید مالامیری پس از شش سال ، به تازگی‌کشف و شناسایی شده است. 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
❤ #عاشقانہ_دو_مدافع❤ #قسمت_سی_یک ￿ _چشمامو بستم و نیت کردم و یہ فال برداشتم سجادے هم برداشت... _۵ث
❤️ ❤️ ￿ _گفت یکم مریض احوالے اومدم بهت سر بزنم... اردلاݧ گفت❓ آره دیگہ مگہ مریض نیستے❓ دستمو گذاشتم جلوے دهنم و چند تا سرفہ اے نمایشی کردم. دستم و گذاشتم رو سرمو گفتم چراااااا یکم ناخوش احوالم ... آره معلومہ اسماء رنگتم پریده هااا چیکار میکنے با خودت _هیچے بابا یکم کاراے دانشگاه و اینجور چیزا زیاد شده بخاطر هموݧ آها.خوب دیگہ چہ خبر❓درس و دانشگاه خوب پیش میره❓ آره عزیزم.درس و دانشگاه تو چے❓ اره خدا روشکر خوب زهرا بشیـݧ اینجا برم دوتا چایے بیارم نمیخواد اسماء زحمت نکش اومدم خودتو ببینم بابا چہ زحمتے دو دیقہ اے اومدم.... _گوشیمو از رو تخت برداشتم و رفتم آشپز خونہ ماماݧ داشت میرفت بیروݧ سلام ماماݧ سلام دختر تو میاے نباید بیاے سلامے چیزے بدے❓ ببخشید ماماݧ سرم درد میکرد چرا چیزے شده❓ حالا تو میخواے برے بیروݧ برو. آره دارم با خانماے همسایہ میرم خرید واسہ زهرا میوه اینا ببر چشم .ماماݧ _سریع شماره ے اردلاݧ و گرفتم الو اردلا❓کجایے تو❓واسہ چے الکے بہ زهرا گفتے مـݧ مریضم❓ سلام علیکم چہ خبرتہ خواهر جا.نفس بگیر آخہ ایـݧ مسخره بازیا چیہ در میارے اردلاݧ إ چہ مسخره بازے گفتم شاید دلت براے دوستت تنگ شده _نخیر شما نگراݧ چیز دیگہ اے هستے.ببیـݧ اردلاݧ مـݧ کارے نمیتونم بکنم گفتہ باشم،ماماݧ باید با مادرش حرف بزنہ بعد إ اسماء حالا تو آمارشو بگیر خواستگار اینا نداشتہ باشہ خیلہ خب فقط تو بیا خونہ بہ حسابت میرسم. خدافظ _چاے و ریختم و میوه وپیش دستے رو آماده کردم و زهرا رو صدا کردم. زهراااااا❓بیا حال.کسے نیست خونہ بہ بہ اسماء خانم چہ چایے خوش رنگے دیگہ وقتشہ هاااا خندیدم و گفتم آره دیگہ ...برو بشیـݧ رو مبل الاݧ میارم چادرتم در بیار کسے نیست باشہ _خوب.چہ خبر زهرا❓ سلامتے چقدر،از درست مونده یہ ترم دیگہ لیسانسمو میگیرم _إ بسلامتے ایشالا ، نمیخواے ازدواج کنے❓دیر میشہ هاااا.میمونے خونتوݧ دیگہ از دست مام کارے بر نمیاد چرا دیگہ بخاطر تو از امروز بهش فکر میکنم إ زهراااا مسخره بازے در نیار جدے نمیخواے ازدواج کنے❓ چرا خوب،ولے هنوز موردے کہ میخوام نیومده مگہ تو چے میخواے❓ خوب اسماء جا،براے مـݧ اعتقادات طرف مقابلم خیلے مهمہ،تو خوانواده ما ،فقط ماییم کہ مذهبے و مقیدیم خواستگاراے منم اکثرا زیاد پایپند ایـݧ اصول نیستند،سر همیـݧ قضیہ هم ما با خالمینا قطع رابطہ کردیم _إ چرا❓ خالم خیلے دوست داشت مـݧ عروسش بشم ولے خوب مـݧ پسر خالم اصلا بهم نمیخوریم. آهاݧ خب یادمہ چندتا خواستگار مذهبے هم داشتے از همیـݧ مسجد خودمو... اره ولے خوب اوناهم همچیـݧ خوب نبودݧ واااا زهرا سخت گیریا بعد ماماݧ بہ مـݧ میگہ. حتما منتظرے از ایـݧ برادرانے کہ شبیہ شهیداݧ زنده اند بیاݧ خواستگاریت _با دست زد پشتمو گفت.اسماء قسمت هر چے باشہ هموݧ میشہ،اگہ یہ نفر واقا قسمت آدم باشہ همہ چے خود بخود پیش میره باور کـݧ مـݧ سختگیر نیستم. نمیدونم چرا یاد سجادے افتادم و گفتم آهاݧبلہ استفاده بردیم از صحبت هاتوݧ زهرا خانوم _خوب دیگہ مـݧ پاشم برم کلے کار دارم إ کجا بودے حالا بموݧ واسہ شام. ن دیگہ قربانت ،باید برم کار دارم باشہ پس سلام برسوݧ بہ مامانتینا چشم.حتما تو هم بیا پیش ما خدافظ چشم حتما خدافظ _اوووووف خدا بگم چیکارت نکنہ اردلاݧ ￿رفتم اتاقم ولو شدم رو تخت و از خستگے خوابم برد با تکوݧ هاے اردلاݧ بیدار شدم _بیدار شو تنبل خانم ساعت ۱۰پاشو شام حاضره پتورو کشیدم رو سرمو گفتم .شام نمیخورم پتو رو از روم کشیدو گفت خب نخور پاشو ببینم چیشد آمارشو گرفتے❓ خندیدم و گفتم اهاݧ پس واسہ امار اومدے خواستم یکم اذیتش کنم خیلے جدے بلند شدم و دستم و گذاشتم رو شونہ ے اردلاݧ و گفتم: خیلے دوسش داری❓ با یہ حالت مظلومانہ اے گفت :اووهووم سرمو انداختم پاییـݧ و با ناراحتے گفتم متاسفم اردلاݧ .یکے دیگرو دوست داره.باید فراموشش کنے... _دستمو از رو شونش برداشت و آهے کشیدو گفت بیا شام حاضره واز اتاق رفت بیروݧ سر سفره ے شام اردلاݧ همش باغذاش بازے میکرد ماماݧ نگراݧ پرسید .اردلاݧ چیزے شده❓غذارو دوست ندارے❓ _ماماݧ جاݧ اشتها ندارم إ تو کہ گشنت بود تا الاݧ دلم براش سوخت بادست بهش اشاره دادم و بهش گفتم شوخے کردم چشماشو گرد کرد و انگشت اشارشو بہ نشونہ ے تحدید تکوݧ دادو گفت بہ حسابت میرسم. وشروع کرد بہ تند تند غذا خوردݧ ... اوݧ شب با ماماݧ صحبت کردم ماماݧ وقتے فهمید میخواست از خوشحالے بال دربیاره و قرار شد فردا با مادر زهرا صحبت کنہ انقد خوشحال بود کہ یادش رفت بپرسہ کہ امروز چیشد❓با سجادے کجا رفتم❓چیگفتیم❓ هییییییی .... _چقد سختہ تصمیم گیرے.کاش یکے کمکم میکرد یکے امیدوارم میکرد بہ آینده... بعد از یک هفتہ کلنجار رفتـݧ با خودم بالاخره جواب سجادے رو دادم .... ادامه دارد.... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
❤️ #عاشقانہ_دو_مدافع❤️ #قسمت_سی_دوم ￿ _گفت یکم مریض احوالے اومدم بهت سر بزنم... اردلاݧ گفت❓ آره دیگہ
❤️ ❤️ _بعد از یک هفتہ کلنجار رفتـݧ باخودم بالاخره جواب سجادے رو دادم با مریم داشتیم وارد دانشگاه میشدیم کہ سجادے و محسنے و دیدیم تا ما رو دیدݧ وایسادݧو همونطورے کہ بہ زمیـݧ نگاه میکردند سلام دادݧ مریم کہ ایـݧ رفتار براش غیر عادے بود با تعجب داشت بهشوݧ نگاه میکرد خندم گرفت و در،گوشش گفتم: _اونطورے نگا نکـݧ الاݧ فک میکنن خلے ها جواب سلامشونو دادیم داشتند وارد دانشگاه میشدند کہ صداش کردم آقاے سجادے❓ با تعجب برگشت سمتم و گفت بله❓بامنید❓ بلہ باشمام اگہ میشہ چند لحظہ صبر کنید .یہ عرض کوچیک داشتم خدمتتوݧ _بلہ بلہ حتما بعد هم بہ محسنے اشاره کرد کہ تو برو تو مریم هم همراه محسنے رفت داخل خوب بفرمایید در خدمتم خانم محمدے راستش آقاے سجادے مـݧ فکرامو کردم خیلے سخت بود تصمیم گیرے اما خوب نمیتونستم شما رو منتظر نگہ دارم _سجادے کہ از استرس همینطور با سوویچ ماشیـݧ بازے میکرد پرید وسط حرفمو گفت: خانم محمدے اگہ بعد از یک هفتہ فکر کردݧ جوابتوݧ منفیہ خواهش میکنم بیشتر فکر کنید مـݧ تا هر زمانے کہ بگید صبر میکنم _خندیدم و گفتم:مطمعنید صبر میکنید❓شما همیـݧ الاݧ هم صبر نکردید مـݧ حرفمو کامل بزنم معذرت میخوام خانم محمدے در هر صورت مـݧ مخالفتے ندارم سرشو آورد بالا و با هیجاݧ گفت جدے میگید خانم محمدے❓ بلہ کاملا _پس اجازه هست ما دوباره خدمت برسیم با خوانواده❓ اینو دیگہ باید از خوانوادم بپرسید با اجازتوݧ وارد کلاس شدم و رفتم پیش مریم نشستم اما سجادے نیومد مریم زد بہ شونم و گفت:إ اسماء سجادے کو پس نمیدونم والا پشت سرم بود چے بهش گفتے مگہ❓ هیچے جواب خواستگاریشو دادم. _حتما جواب منفے دادے بہ جووݧ مردم رفتہ یہ بلایے سر خودش بیاره بازوشو فشار دادم و با خنده گفتم نخیر اتفاقا برعکس إ خرشدے بالاخره❓پس فکر کنم ذوق مرگ شده.اسماء شیرینے یادت نره ها باشہ بابا کشتے تو منو بعدشم هنوز خبرے نیست کہ _وارد خونہ شدم کہ ماماݧ صدام کرد اسماااااء❓ سلام جانم❓ بیا کارت دارم باشہ ماماݧ بزار لباسامو... نذاشت حرفم تموم بشہ _همیـݧ الاݧ بیا.. بلہ ماماݧ مادر سجادے زنگ زده بود.تو ازجوابے کہ بہ سجادے دادے مطمعنے❓ مگہ براے شما مهمہ ماما❓ چپ چپ نگاهم کرد و گفت ایـݧ حرفت یعنے چے❓ _خب راست میگم دیگہ ماماݧ همش فکرت پیش اردلانہ تو ایـݧ یہ هفتہ ۴ بار رفتے با مادر زهرا حرف زدے تا بالاخره راضیشوݧ کنے اما یہ بار از مـݧ پرسیدے میخواے چیکار کنے نظرت چیہ❓ _اسماء مـݧ منتظر بودم خودت بیاے باهام حرف بزنے و ازم کمک بخواے ترسیدم اگہ چیزے بگم مثل دفعہ ے قبل... حرفشو قطع کردم و گفتم ماماݧ خواهش میکنم از گذشتہ چیزے نگو _باشہ دخترم.مگہ میشہ تو برام مهم نباشے❓ مگہ میشہ حالا کہ قراره مهم تریـݧ تصمیم زندگیتو بگیرے بہ فکرت نباشم بعدشم تو عاقل تر از ایـݧ حرفایے مطمعـݧ بودم تصمیم درستے میگیرے _باشہ ماماݧ مـݧ خستم میرم بخوابم وایسااا.مـݧ بهشوݧ گفتم با پدرت حرف میزنم بعد بهشوݧ خبر میدم الاݧ هم بابا و اردلاݧ رفتـݧ واسہ تحقیق تو دلم گفتم چہ عجب و رفتم تو اتاقم _اردلاݧ و بابا تحقیق هاشونو کرده بودند و راضے بودن و قرار شده بود سجادے خوانوادش آخر هفتہ بیاݧ براے گذاشتـݧ قرار مدار عقد. یک شب قبل از بلہ بروݧ اردلاݧ اومد تو اتاقمو گفت... داستان ادامه دارد....😇 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
‌ کربلایم ببری یا نبری حرفی نیست!🖤 تو نگیر از منِ بیچاره گفتن را ...🍃 🏴 ♥️ •[روزتون منوربه نگاه ابی اعبدالله]• 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 روز اول و ... غربت در بین جماعتی انسان نما... آنها که مردانگی را با دِرهم و دینار عوض کردند و پشت سفیر امام زمانشان را خالی کردند و عاقبت، خودشان قاتل امام زمانشان شدند امامی که می دانستند بر حق هست، ولی ، مانع شنیدن صدای و یاری کردن شد... عاشورا، درس زندگی است برای آنکه پند گیرد... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود. وقتی ایام محرم می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها رو برای خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده می‌گرفت. با عشق و علاقه خاصی هم این کار رو انجام می داد. وقتی عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن... تا کار شستن دیگ ها رو شروع کنه... با گریه و حال عجیبی شروع به کار می کرد... بهش میگفتن آقا حامد شما افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن. می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه سردارم باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی" و همینطور می گفت: "شفا تو آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت" که بالاخره این طور هم شد. 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینیم 👌 به امام حسین(ع) سلام می‌کنی، جوابم می‌گیری؟! داستانی زیبا از زبان حجت‌الاسلام 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
شب اول.mp3
15.64M
🏴 حسینیه مجازی 🎧 روز اول محرم ▪️ کوفه بی‌وفاست کوفه نیا وادی بلاست 🎤 با نوای کربلایی سید رضا نریمانی 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
34_An_sooy_marg_aminikhaah.ir.mp3
13.26M
🦋 ادامه گفتگو با دوستانم در بهشت برزخی... 🦋 "آن‌سوی مرگ" جلسه_سی‌‌_و_چهارم https://eitaa.com/joinchat/2637299714C3c968e2ee4
مداحی_آنلاین_چشم_آخربین_حجت_الاسلام.mp3
2.15M
♨️بعضی‌ها بیخودی کلاس میزارن! 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. 🔴بهترین های روز ♨️ @Maddahionlin 👈
🖼خیلی‌ها‌دست‌وپاهاشونو👣 دادن‌تامنوشماراحت‌ زندگی‌کنیم‌حواست‌باشه‌ رفیق‌دار؎چیکار‌میکنی🍂 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
جاے شهید همت خالی ڪه: همیشه آرزو میکرد مانند امام حسین(ع)شهید بشودو چه زیبا به آرزویش رسید،خمپاره سرش را از بدنش جدا ڪرد 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
محرم‌امسال‌هم‌؛‌ شاید‌مثل‌سال‌های‌دیگه نباشه💔 ولی‌به‌قول‌حاج‌مهدی‌رسولی: ماعبدالحال‌نیستیم،عبدالله‌هستیم!... ما‌حسین‌و‌خیمه‌اش‌را‌؛ با‌سختی‌هایش‌میخواهیم یک‌روزسختی‌وگرمای‌راه‌کربلا یک‌روزهم‌سختی‌وگرمای‌هیئت‌باماسک‌ و‌رعایت‌احوال‌هرکس‌که‌می‌آید‌زیر این‌پرچم‌ها‌وجانش‌خیلی‌ارزش‌دارد... ♡ 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
در عزاداری ها حال خوشی داشت. خيليها با وجود ابراهيم و عزاداري او شور و حال خاصی پيدا ميكردند. ابراهيم هر جایی که بود آنجا را کربلا مي‌كرد!گريه ها و ناله های ابراهيم شــور عجيبي ايجاد مي‌كرد. نمونه آن در اربـعين سـال ۱۳۶۱ در هيئت عاشـقان حسين(ع)بود.بچه‌های هيئتی هرگز آن روز را فراموش نمي كنند. ابراهيم ذكر حـضرت زينب (س) را می گفت. او شـور عجيبی به مجلس داده بود.بعدهم ازحال رفت و غش كرد! آن روز حالتی در بـچه ها پـيدا شد كه ديگر نديديم. مطمئن هسـتم به خاطر سوز درونی و نفس گرم ابراهيم،مجلس اينگونه متحول شده بود. ابراهيــم در مورد مداحی حرف های جالبی ميزد. ميگفت:مداح بايد آبروی اهل بيت را درخواندنش حفظ كند، هر حرفی نزند. اگر در مجلسی شرايط مهيا نبود روضه نخواند. ابراهيم هيچ وقت خودش را مداح حـساب نميكرد.ولی هر جا كه ميخواند شور و حال عجيبی را ايجاد می كرد.ذكر شهدا را هيچ وقت فراموش نميكرد. 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
مهربانا... جاده های نیایش را با شوق تزیین کرده ام‌ ، تو با زمزم کرامتت طراوت ببخش. میدانم تو پیمانهُ امیدواران را سیراب میکنی ، من به مهر تو یقین دارم ... امروز باورهای غلط را به دور انداخته ام،تو هم جسارت تکرار و تمرین در ساختن باورهای درست را.... برمن نازل کن.. به نام خدای همه 🌱 🍃🌹🍃🌹
حبه نور ✨ وَلَا يَأْتُونَ الصَّلَاةَ إِلَّا وَهُمْ كُسَالَىٰ🌱 بی حوصلگی‌هاتو سر سجاده‌ات نبَر... 🍃🌹🍃🌹