eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.2هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
25هزار ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شما چه رمزی را انتخاب کردید ؟ 🌹‏سردار شهید حاج عبدالله رودکی که اخیرا ناو سپاه به نام ایشان نامگذاری گردید
‍ ♡به نام نور 🍃او را به چشم پاک توان دید، چون هر دیده جای جلوه ی آن نیست* 🍃و من، یقین می دانم که چنین است. مگر نه اینکه نگاه، مدار گرانمایه ی است و من، منتهای معنای وصال را، در نگاه او یافته ام. در نگاهی که مَامَن بود. نگاهی که رو به نور داشت. نگاهی نفیس، که تنها در دیده، تفسیر نمی شد. این نگاه، همان اندیشه و عقیده و بود. همان عشق و راز. همان وصل، همان وصال. 🍃نگاهی که عشق را، با عطر یاس در آمیخته بود. عقیده ای که وصل را، با در آمیخته بود. اندیشه ای که راز را، با عطر خون در آمیخته بود. 🍃آری! برای دیدار آن ماه پاره، آن ، آن عشق، برای وصال، باید عطرآگین شد. مملو از . و او، دیده در دریای خون بنهاد و گیتی، از عِطرش مست شد. او دیده و جان درخون بنهاد، بهر نور بهر همان ماه پاره، بهر نرگس و یاس. 🍃 او عاشقی کرد و وصال یافت. او عطر آگین شد و جان راستین یافت. ما چه می کنیم؟ آیا دیده ی پاکی داریم، برای دیدار آن ماه پاره؟ آیا شایان نور گشته ایم؟ آیا و نرگس می دهیم؟ برای عطر نرگس چه کرده ایم؟ ما چه می‌کنیم؟ 📅تاریخ تولد : ۲۶ آبان ۱۳۶۹ 📅تاریخ شهادت : ۴ تیر ۱۳۹۴ 🥀مزار شهید : تبریز _وادی رحمت محل شهادت : ادلب سوریه یاد شهدا ذکر صلوات 🌷🍃 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ 🎥سه ویژگی مخالفان ظهور امام زمان 🔔سخنرانی کوتاه از استاد پناهیان 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اعتیاد رسانه‌ای؛ دام پنهان فضای ‌مجازی اگر می‌خواهید درباره اعتیاد رسانه‌ای بیشتر بدانید این ویدئو را ببینید. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
‍ 🔹یک روز صبح بیدار شدم دیدم نیست. چند ساعت بعد تماس گرفت و گفت «چیزی به تو می‌‎گویم گوش بده، اول می‌خواهم اجازه بدهی من بروم، نیم ساعت مانده به پرواز، دوم اجازه بده بروم، اما اگر اجازه ندادی بروم برمی گردم و دیگر اسم سوریه را نمی‌برم، ولی روز قیامت تو میدانی و حضرت زینب (س). اگر حضرت زینب(س) گفت تو از دوستداران من بودی و نیامدی به دادم برسی خودت باید جواب بدهی این قول را به من بده.» 🔹چشم‌هایم پر از اشک شد، گفتم «چرا من را با حضرت زینب(س) طرف می‌کنی؟» گفت «چون غیر این اجازه رفتن نمی‌دهی.» اجازه دادم و گفتم برو. 🔷بعد از چند روز تماس گرفت، حرف زدنش با همیشه فرق کرده بود، حال همه را پرسید، گفت «می دانم تو زن قوی‌ای هستی» گفتم «من نه محکمم نه قوی‌ام، فقط می‌خواهم سالم برگردی» دوباره حرفش را تکرار کرد «تو قوی هستی، از پس زندگی خودت و یلدا بر می‌آیی، تو را به حضرت زینب (س) سپردم، یک چیزی از تو می‌خواهم باید قول بدهی» گفتم «تو که به قولت عمل نکردی توقع عمل من را نداشته باش»، گفت «من شرمنده‌ام، زندگی‌ای که دوست داشتی را برایت فراهم نکردم، ولی اگر شنیدی احمد شهید شده باید همین جا قول بدهی که با صدای بلند گریه نکنی.» 🔺راوی: همسر شهید مدافع حرم فاطمیون "احمد حسین نژاد"🌹 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پيامبر از شيطان سؤال كرد كه ای لعنت شده همنشينت كيست؟ شيطان گفت: رباخوار گفت دوستت كيست؟ شيطان گفت: زنا كار گفت همنشين صميميت كيست؟ شيطان گفت: افراد مست و شرابخوار پيامبر فرمود: مهمانت كيست؟ شيطان گفت: دزد و سارق پيامبر فرمود كه پيامبرت كيست؟ شيطان گفت: شخص ساحر و سحر كننده پيامبر گفت: نور چشمی تو كيست؟ شيطان گفت: كسی كه قسم به طلاق خورد. پيامبر فرمود كه حبيب و دوستدارت كيست؟ شيطان گفت كسيكه تارك نماز جمعه باشد. پيامبر فرمود چه چيزی كمر تو را خورد ميكند؟ شيطان گفت كه مجاهد فی سبيل ا... و كرد پای آنها پيامبر فرمود چه چیز جسمت را ضعيف ميكند؟ شيطان گفت: توبه، توبه كننده پیامبر گفت: چه چيز جگر تو را ميسوزاند؟ شيطان گفت: زيادی استغفار در شب و روز پيامبر گفت: چه چيزی چهره ات را خوار ميكند؟ شيطان گفت صدقه پنهانی و مخفی 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
•بعدِ شهادت‌ اومد توی خوابم گفت‌ : اگه می‌خوایید بچه‌هاتون‌ مثل‌ من‌ بشن‌ بهشون‌ تاکید‌ کنید، ″نمازاول‌وقت‌ و زیارت‌عاشورا″ هر شب شون ترک‌ نشه! 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💥سفارش هایی از قرآن که اگر عمل کنیم خیلی از رفتارهایمان شاید شکل دیگری بخود گیرد. *👌فتَبَيَّنُوا: اهل تحقیق و بررسی باشید، قبل از اینکه سخنی بگویید، خوب در باره آن تحقیق کنید. *👌فأَصْلِحوُا: اگر بین دوستان و آشنایان شما کدورتی هست، میان ایشان صلح و سازش برقرار کنید و خود نیز اهل صلح و سازش باشید. *👌وأَقْسِطُوا: عادل باشید و بر اساس حق قضاوت کنید و در اجرای حق، میان دوست و آشنا با غریبه فرقی نگذارید. *👌لا يَسْخَر: دیگران را مسخره نکنید، مردم‌ و‌ اقوام گوناگون را به سُخره نگیرید. *👌ولَا تَلْمِزُوا: به دیگران طعنه نزنید و از آنها عیب جویی نکنید. ✨ این سفارشات در سوره مبارکه حُجرات آمده و برخی از رهنمودهای الهی در تعامل با سایر انسانها را به اختصار بیان فرموده است. 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
🕊 او ایستاد پای امام زمان خویش... این شهیدان عزیز را بیشتر بشناسیم... 🕊شهید مدافع حرم محمدامین زارع 🕊شهید مدافع حرم عبدالرضا مجیری 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
✅ادامه داستان 🌺امیر حسین🌺 💠( قسمت یازدهم: زندگی با طعم باروت ) . از ایرانی های توی دانشگاه یا از قول شون زیاد شنیده بودم که امیرحسین رو مسخره می کردن و می گفتن: ماشین جنگیه ... بوی باروت میده ... توی عصر تحجر و شتر گیر کرده و ... . ولی هیچ وقت حرف هاشون واسم مهم نبود ... امیرحسین اونقدر خوب بود که می تونستم قسم بخورم فرشته ای با تجسم مردانه است ... . اما یه چیز آزارم می داد ... تنش پر از زخم بود ... بالاخره یه روز تصمیم گرفتم و ازش سوال کردم ... باورم نمی شد چند ماه با چنین مردی زندگی کرده بودم ... . . توی شانزده سالگی در جنگ، اسیر میشه ... به خاطر سرسختی، خیلی جلوی بعثی ها ایستاده بود و تمام اون زخم ها جای شلاق هایی بود که با کابل زده بودنش ... جای سوختگی ... و از همه عجیب تر زمانی بود که گفت؛ به خاطر سیلی های زیاد، از یه گوش هم ناشنواست ... و من اصلا متوجه نشده بودم ... . . باورم نمی شد امیرحسین آرام و مهربان من، جنگجوی سرسختی بوده که در نوجوانی این همه شکنجه شده باشه ... و تنها دردش و لحظه سخت زندگیش، آزادیش باشه ... . زمانی که بعد از حدود ده سال اسارت، برمی گرده و می بینه رهبرش دیگه زنده نیست ... دردی که تحملش از اون همه شکنجه براش سخت تر بود ... . . وقتی این جملات رو می گفت، آرام آرام اشک می ریخت ... و این جلوه جدیدی بود که می دیدم ... جوان محکم، آرام، با محبت و سرسختی که بی پروا با اندوه سنگینی گریه می کرد ... . . اگر معنای تحجر، مردی مثل امیرحسین بود؛ من عاشق تحجر شده بودم ... عاشق بوی باروت ... . 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
✅ادامه داستان 🌺امیر حسین🌺 💠(قسمت دوازدهم: با من بمان ) . این زمان، به سرعت گذشت ... با همه فراز و نشیب هاش ... دعواها و غر زدن های من ... آرامش و محبت امیرحسین ... زودتر از چیزی که فکر می کردم؛ این یک سال هم گذشت و امیرحسین فارغ التحصیل شد ... . . اصلا خوشحال نبودم ... با هم رفتیم بیرون ... دلم طاقت نداشت ... گفتم: امیرحسین، زمان ازدواج ما داره تموم میشه اما من دلم می خواد تو اینجا بمونی و با هم زندگی مون رو ادامه بدیم ... . . چند لحظه بهم نگاه کرد و یه بسته رو گذاشت جلوم ... گفت: دقیقا منم همین رو می خوام. بیا با هم بریم ایران. . . پریدم توی حرفش ... در حالی که اشکم بند نمی اومد بهش گفتم: امیر حسین، تو یه نابغه ای ... اینجا دارن برات خودکشی می کنن ... پدر منم اینجا قدرت زیادی داره. می تونه برات یه کار عالی پیدا کنه. می تونه کاری کنه که خوشبخت ترین مرد اینجا بشی ... . . چشم هاش پر از اشک بود ... این همه راه رو نیومده بود که بمونه ... خیلی اصرار کرد ... به اسم خودش و من بلیط گرفته بود ... . روز پرواز خیلی توی فرودگاه منتظرم بود ... چشمش اطراف می دوید ... منم از دور فقط نگاهش می کردم ... . . من توی یه قصر بزرگ شده بودم ... با ثروتی زندگی کرده بودم که هرگز نگران هیچ چیز نبودم ... صبحانه ام رو توی تختم می خوردم ... خدمتکار شخصی داشتم و ... . نمی تونستم این همه راه برم توی یه کشور دیگه که کشور من نبود ... نه زبان شون رو بلد بودم و نه جایگاه و موقعیت و ثروتی داشتم. نه مردمش رو می شناختم ... توی خونه ای که یک هزارم خونه من هم نبود ... فکر چنین زندگی ای هم برام وحشتناک بود ... . . هواپیما پرید ... و من قدرتی برای کنترل اشک هام نداشتم ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
📿ذکر علامه حسـن زاده آملی به 🌹 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صحبت‌ها و دعاهای دلنشین و معنادار ششمین شهید مدافع حرم شهرستان فسا، جانباز شهید محمدامین زارع با امام رضا(ع) در اخرین سفر به مشهد مقدس، چند روز پیش از شهادت 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 زمان شهادت، تنها شش ماه از سن تکلیفش گذشته بود هر بار از راه مدرسه فرار می کرد به و چند ماه بعد با جراحت، برش می گرداندند. تنها یک جمله دارد: "مردانگی نیست که در زیر سایه خوش بگذرانیم دایی سالروزشهادت 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 همیشه در فکر اصلاح خودش بود. خیلی وقت‌ها از من می‌پرسید: «فاطمه من چه اخلاق بدی دارم؟» من هم سنگ تمام می‌گذاشتم و بدون تعارف جوابش را می‌دادم. از آن لحظه به بعد دیگر آن اخلاق در مرتضی دیده نمی‌شد. مرتضی می‌گفت: «من باید به جایی برسم که خدا من را با انگشت نشان بدهد و بگوید این مرتضی که می‌بینید من عاشقش شده‌ام و خون‌بهاش را با شهادت دادم.» 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕ صحنه‌هایی واقعی از نبرد با داعش و وحشت کودکان ▪️وقتی حاج قاسم در جنگ با خدا معامله کرد و خداوند ترس عجیبی به دل داعشیان انداخت 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
خدایا! اے‌معبود‌ومعشوقم‌اے‌همہ‌ڪس‌وڪارم نمیدانم‌دربرابر‌عظمت‌تو‌ݘگونہ‌ستایش‌ڪنم ولے‌همیݧ‌قدر‌میدانم‌ڪہ‌هرڪس‌تورا‌شناخت عاشقت‌شد...❤️و‌هرڪس‌عاشقت‌شد دست‌ا‌‌ز‌همہ‌چیز‌شستہ‌وبہ‌سوے‌تو‌میشتابد وایݧ‌را‌در‌خود‌احساس‌ڪردم‌و‌مےڪنم✨ 💚🌱 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
⁉️ به دفتر گمشدگان رفت. خادم پرسید: می‌تونم کمکتون کنم؟ با بغض گفت: سال‌هاس گم شدم. کسی امام زمان منو ندیده..!؟😔😭 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
ای کاش از ما نپرسن بعد از شهیدان چه کردیم؟! آخه چی داریم بگیم جز انبوهی از نقطه چین ها... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
اون‌‌ موقع هایی که حتی‌‌ خودتون‌‌ واسه خودتون غیر‌ قابل تحمل‌ میشید... دقیقا همون‌‌ موقع خدا منتظرته بری‌ بشینی باهاش‌‌ حرف‌ بزنی... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
••• روی همه‌ی صفحات دفترش نوشته بود ↓ او‌ میبیند! بـاٰ این کار می‌خواست هیچ‌وقت خدا را فراموش نکند ... 🌱|` 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 تکّه ای ابر در این چشم نگه داشته ام که به هنگام تماشای تو باران بارد.... 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi