eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.4هزار دنبال‌کننده
30.9هزار عکس
28.3هزار ویدیو
75 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #نیمه_پنهان_ماه زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 #قسمت_سی_و_دوم بهمن ماه ، ليلا سه ماهه
💔 زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 مي خواستم جوراب هايش را در بياورم كه بيدار شد . وقتي مرا در آن حالت ديد عصباني شد . گفت :" من از اين كار خيلي بدم مي آيد . چه معني دارد كه تو بخواهي جوراب من را دربياوري ؟ " بلند شد و دست و صورتش را شست و سه لقمه غذا خورد و رفت خوابيد . سر اين چيزها خيلي حساس بود . دوست نداشت زن بَرده باشد . مي گفت :" از زماني كه خودم را شناختم به كسي اجازه ندادم كه جوراب و زيرپوشم را بشويد . " خودش لباسهاي خودش را مي شست . يك جوري هم مي شست كه معلوم بود اين كاره نيست بهش مي گفتم ، مي گفت :" نه اين مدل جبهه اي است . " آن شب بعد از چند ساعت بيدار شد . نشستيم و حرف زديم . از عمليات خيبر مي گفت . مي گفت :" جنازه ي خيلي از بچه ها آن جا مانده و نتوانستيم برشان گردانيم ." حميد باكري را گفت كه شهيد شده . حالا من وسط اين آشفته بازار پرسيدم : " اصلاً شما ها ياد ما هستيد ؟ اصلاً يادت هست كه منيري ، ليلايي وجود دارد ؟" چند ثانيه حرف نزد . بعد گفت :" خوب قاعدتاً وقتي كه مشغول كاري هستم ، نمي توانم بگويم كه به فكر شما هستم . اما بقيه ي وقت ها شما از ذهنم بيرون نمي رويد . " ادامه دارد..... 🍃🌹🍃🌹
کانال شهید ابراهیم هادی
💔 #نیمه_پنهان_ماه زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 #قسمت_سی_و_سوم مي خواستم جوراب هايش
💔 زندگینامه سردار شهید مهدی زین الدین 🔸 می گفت: "دوستانم را مي بينم كه مي آيند به خانه هايشان تلفن مي زنند و مثلاً مي گويند بچه را فلان كار كن . ولي من نمي توانم از اين كارها بكنم . " آن شب خيلي با هم حرف زديم . فهميدم كه اين آدم ها خيلي هم به خانواده شان علاقه مندند ، ولي در شرايط فعلي نمي توانند آن طور كه بايد اين را بگويند . همان شب بود كه گفت: " من حالا تازه مي خواهم شهيد بشوم ." گفتم: " مگر به حرف شماست ؟ شايد خدا اصلاً نخواهد كه تو شهيد بشوي . شايد خدا بخواهد تو بعد از هفتاد سال شهيد شوي . " گفت :" نه . اين را زوركي از خدا مي خواهم . شما هم بايد راضي شويد . توي قنوت برايم اللهم ارزقني توفيق اشهاده في سبيلك بخوانيد . " اين دوره دوم با هم بودنمان در اهواز تقريباً يك سال طول كشيد . من داشتم بزرگ تر مي شدم . مادر شده بودم و ديگر آن جوان نازك دل سابق نبودم . ليلا جاي پدرش را خوب برايم پر كرده بود . خاطرات اين دومين سال بيش تر در ذهنم مانده . كربلا رفتنش را يادم هست . يك بار ديدم زير لباسهاي من ، روي بند رخت يك لباس عربي پهن شده پرسيدم: " مهدي اين لباس مال شماست ؟ " گفت :" آره ." گفتم :" كجا بودي مگر؟" گفت: " همين طوري ، هوس كرده بودم لباس عربي بپوشم ." گفتم :" رفته بودي دبي ؟ مكه ؟" گفت :" نه بابا ، ما هم دل داريم ." " با موتور زده بود رفته بود كربلا . خودش آن موقع نگفت . بعدها كه خاطرات سفرش را تعريف مي كرد ، يك چيز خنده دار هم گفت . وقتي رفته بود ، همين جوري عادي با لباس عربي زيارت كرده بود و داشته بر مي گشته كه به يكي تنه مي زند ، به فارسي گفته بود " ببخشيد " يك باره مي فهمد كه چه اشتباهي كرده. ادامه دارد..... 🍃🌹🍃🌹
💔 فرزندانم و هرکس زیر آسمان کبود است، همه فدای حسین علیه السلام؛ از حسین به من خبر بده!🖤 😔 یک و ، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿 🍃🌹🍃🌹
هیچ لذتی برای مومن در تمام عمر لذت بخش تر از لحظه جان دادن نیست 🍃🌹🍃🌹
~🕊 [⚘ما اگࢪ ؏ـاشـق جبھھ بودیم، بھ خاطࢪ صفاۍ بچھ هایے بود ڪھ لذت هاۍ مادۍ ࢪا فࢪاموش ڪࢪدند و اکنون ما نیز چون شـماییم. وقتے دࢪ خون خویش غلتیدیم و چشـم از دنیا بسـتیم، فڪࢪ مےڪࢪدیم ڪھ دیگࢪ همھ چیز تمام شـد اما این گونھ نشـد. دࢪدهاۍ شـما دࢪ فࢪاق ما، دݪ ما ࢪا بیشـترࢪآتش مےزند💔. دࢪسـت اسـت ڪھ ما بھ هࢪ چھ مےڪنید، آگاهیم؛ اما این بݪاۍبزرگے بود ڪھ اێ ڪاش نصیب ما نمےشـد.🥀] [⚘وقتے شـما از این و آن طعنھ مےخوࢪید و ݪاجࢪم بھ گوشھ اتاق پناھ مےبࢪید و با عڪس های ما سخن مےگویید و اشڪ مےࢪیزید، بھ خدا قسـم اینجا ڪࢪبلا مےشـود و بࢪای هࢪ یڪ از غم هاۍ دݪتان اینجا تمام شـھیدان زاࢪ مےزنند..💔🥀 ♥️🕊 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
بچه سیدها که بر زهرا توسل می‌ کنند با فقیران هر که دارد کار ، یا ام البنین ... (س) 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
یَا مَنْ آنَسَنِی وَ آوَانِی تو همانی که، همدمم شد و بعد در آغوشم گرفت. به نام خدای همه 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
حبه نور ✨ وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ. بهشت... همین‌جاست همین لحظه‌هاست همینهایی که من ازش جهنم ساخته‌ام. 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi
. 🌹به خدا کرببلایی شدنم دست شماست 🌹جان عباس فراموش مکن نام مرا 🌹به پریشانی گیسوی سر ام البنین 🌹دیگرامضا بنمابرگه اعزام مرا 🍃🌹🍃🌹 @shahidaziz_ebrahim_hadi