🦋🌺🦋🌺🦋🌺🦋🌺🦋🌺
فحشهای ناجور در #هیئت (خاطره شهید ابراهیم هادی)
بارها میدیدم ابراهیم، با بچه هایی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند،
رفیق میشد.
اونها را جذب ورزش میکرد
و به مرور به مسجد هیئت میکشوند.
یکی از اونها خیلی از بقیه بدتر بود.
همیشه از خوردن مشروب و کارهای خلافش میگفت.
اصلاً چیزی از دین نمیدونست.
نه نماز و نه روزه؛
به هیچ چیز اهمیت نمیداد.
حتی میگفت: تا حالا هیچ جلسه مذهبی یا هیئتی هم نرفته.
به ابراهیم گفتم: آقا ابراهیم اینها کی هستند دنبال خودت مییاری!
با تعجب پرسید:
چطور؟
چی شده؟
گفتم: دیشب این پسر دنبال شما وارد هیئت شد.
بعد هم اومد و کنار من نشست.
حاج آقا داشت صحبت میکرد.
از مظلومیت امام (ع) و کارهای یزید میگفت.
این پسر هم خیرهخیره و با عصبانیت گوش میکرد.
وقتی چراغها خاموش شد
به جای اینکه اشک بریزه، مرتب فحشهای ناجور به یزید میداد!
ابراهیم داشت
با تعجب گوش میکرد.
یدفعه زد زیر خنده.
بعد هم گفت:
عیبی نداره این پسر تا حالا هیئت نرفته و گریه نکرده.
مطمئن باش با امام حسین (ع) که رفیق بشه تغییر میکنه.
ما هم اگر این بچهها رو مذهبی کنیم،
هنر کردیم.
دوستی ابراهیم با این پسر به جایی رسید که همه کارهای اشتباهش رو کنار گذاشت.
اون یکی از بچههای خوب ورزشکار شد.
#خاطرات_امربه_معروف_ونهی_ازمنکر
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°•🌱
امامحسیـنع بهترین رفیـق نیست؛
تنـها رفیقه..!
۲۸ روز تا اربعین
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
▪️در بوکمال به تنهایی با 40 داعشی روبهرو میشود و پس از به هلاکت رساندن 37 نفر از آنها فشنگهایش تمام میشود به سوی او حمله میکنند تا وی را به اسارت ببرنداما با شجاعت بیبدیلی این باربا سرنیزه دفاع ودو نفر دیگررا مجروح میکند ودر نهایت به شهادت میرسد.
اگر به لطف خداوند شهید پرهیزگار مقاومت و جانفشانی نمیکرد جاده بوکمال به دست داعش میافتاد و به دنبال آن شهر بوکمال نیز به تصرف آنها درمیآمد و خدا میداند برای بازپسگیری چقدر خسارت و شهید باید تقدیم میکردیم
شادی روحش صلوات
#عبدالکریم_پرهیزکار
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
6.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️انتشار برای اولین بار؛ مصاحبه با داعشیان و زنان جهادگر...
بخشی از مستند «زندگی میان پرچمهای جنگی»
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
گمنامترین رزمندگان میدان نبرد با تکفیری ها را بشناسید👆💔
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
4_5866500188998208850.mp3
13.9M
🏴 تا میگیره قلبم به دا ، سوی حرمت
🎤 حاج مهدی نیک اندیش
👆👆👆 بسیار شنیدنی
#محرم
#حاج_مهدی_نیک_اندیش
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
5.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ «وفای عهد با امام زمان»
👤 استاد #رفیعی
🔆 یاران #امام_حسین پای عهدشون با امام موندن.
⭕️ ما هم با امام زمان عهد بستیم...
🔘 ویژهٔ #محرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
❤️#عاشقانہ_دو_مدافع❤️ #قسمت_پنجاه_یکم _لباساشو کشیدم و گفتم بگو دیگہ خیلہ خب پاره شد لباسم ول کـ م
#عاشقانہ_دو_مدافع
#قسمت_پنجاه_دوم
_وارد حرم شدیم...
حس عجیبے داشتم سرگردو تو بیـ الحرمیـݧ وایساده بودیم
نمیدونستیم اول بریم حرم امام حسیـݧ یا حرم حضرت عباس
بہ اصرار اردلا اول رفتیم حرم اما حسیـݧ
دست در دست علے وارد شدیم چشمم کہ بہ گبند افتاد بے اختیار اشک از چشمام جارے شد و روزمیـݧ نشستم
_علے هم کنار مـ نشست و تو او شلوغے شروع کرد بہ روضہ خوندݧ
چادرمو کشیدم رو صورتمو و با تموم وجودم اشک میریختم نمیدونم چرا تمام صحنہ هاے اوݧ ۴ سال ، مث چادرے شدنم ، اوݧ خوابے کہ دیدم پیرزنے کہ منتظر پسرش بود ، نامہ اے کہ پسرش نوشتہ بود ،خواستگارے علے ، شهادت مصطفے ، خانومش و ...حتے رفتـݧ علے بہ سوریہ میومد جلوے چشمم و باعث شدت گریہ ام شده بود
_وای اما از روضہ اے کہ علے داشت میخوند
روضہ ے بے تابے حضرت زینب بعد از شهادت امام حسیـݧ
قلبم داشت از سینم میزد بیروݧ گریہ آرومم نمیکرد داشتم گریہ میکردم اما بازهم بغض داشت خفم میکرد
نفسم تنگ شده بودو داشتم از حال میرفتم
تو همو حالت چند تا نفس عمیق کشیدم و زیر لب از خدا کمک میخواستم
_چادرمو زدم کنار تا راحت تر نفس بکشم
مردم دور تا دور ما جمع شده بود با روضہ ے علے اشک میریختـݧ
اشکام و پاک کردم کہ واضح تر اطرافمو ببینم
بہ علے نگاه کردم توجهے بہ اطرافش نداشت روضہ میخوندو با روضہ ے خودش اشک میریخت یاد غریبے حضرت زینب و روضہ اے کہ خودش براے خودش میخوندو اشک میریخت افتادم
_بغضم بیشتر شد و نفسم تنگ تر
بہ زهرا کہ کنارم نشستہ بود با اشاره گفتم کہ حالم بده
زهرا نگرا بطرے آب و از کیفش درآورد و داد بہ مـ و بعد شونہ هامو ماساژ داد
روضہ ے علے تموم شد
اطرافمو تقریبا خلوت شده بود علے کہ تازه متوجہ حال مـ شده بود با سرعت اومد سمتم و با نگرانے دستم و گرفت:چیشده اسماء حالت خوبہ❓
_هنوز اشکاش رو صورتش بود دلم میخواست کسے اونجا نبود تا اشکاشو پاک میکردم و براے بودنش ازش تشکر میکردم
لبخندے زدم و گفتم:چیزے نیست علے جاݧ یکم فشارم افتاده بود
دستات یخہ اسماء مطمعنے خوبے❓
سرمو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم
بهش نزدیک شدم و در گوشش گفتم:علے چہ صدایے دارے تو ، ببیـ منو بہ چہ روزے انداخت
_با تعجب بهم نگاه کردو از خجالت سرشو انداخت پاییـݧ
چند روزے گذشت ، سخت هم گذشت از طرفے حرم آقا و روضہ هاش از طرف دیگہ اشکهاے علے کہ دلیلش و میدونستم
میدونستم کہ بعد از شهادت مصطفے یکے از دوستاش براے ردیف کرد کارهاے علے اومده بود پیشش میدونستم کہ بخاطر مـݧ تا حالا نرفتہ الا هم اومده بود از آقا بخواد کہ دل منو راضے کنہ
_با خودم نمیتونستم کنار بیام ، مـ علے و عاشقانہ دوست داشتم ، دورے و نداشتـنشو مرگ خودم میدونستم ، علے تمام امید و انگیزه ے مـݧ بود
_اما نباید انقدر خودخواه باشم
من وقتے علے و میخوام باید بہ خواستہ هاشم احترام بزارم
تصمیم گیرےخیلے سخت بود
تو همو حرم بہ خدا توکل کردم و از آقا خواستم بهم صبر بده تا بتونم تصمیم درست بگیرمـ
نمیدونم چرا احساس میکردم آخریـݧ کربلایی کہ با علے اومدم
همہ جا دستشو محکم میگرفتم و ، ول نمیکردم
_دل کند از آقا سخت بود
ما برگشتیم اما دلمو هنوز تو بیـݧ الحرمیـݧ مونده بود
اشک چشمامو خشک نشده بود و دلموݧ غم داشت
رسیدیم خونہ
بہ همیـ زودے دلتنگ حرم شدیم
حال غریب و بدے بود انگار مارو از مادرمو بہ زور جدا کرده بود
_علے بے حوصلہ و ناراحت یہ گوشہ ے اتاق نشستہ بود و با تسبیح بازے میکرد
رفتم کنارش نشستم
نگاهش نمیکردم تسبیح و ازش گرفتم و گفتم:چرا ناراحتے❓
آهے کشیدو گفت:اسماء خدا کنہ زیارتمو قبول شده باشہ و حاجتامونو بگیریم
میدونستم منظورش از حاجت چی❗️
با بغض تو چشماش نگاه کردم و گفتم:علے❓
جانم اسماء❓
چشمام پراز اشک شدو گفتم:حاجت تو چیہ❓
با تعجب بهم نگاه کرد
_بهم نزدیک شد و اشکامو پاک کرد:اسماء مگہ نگفتم دوست ندارم چشماتو خیس ببینم❓
چشمامو بستم و دوباره سوالمو تکرار کردم
ازم فاصلہ گرفت و گفت:خوب مـ خیلے حاجت دارم قابل گفتـݧ نیست
چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم:آها قابل گفتـݧ نیست دیگہ باشہ
بلند شدم برم کہ دستم و گرفت و کشید سمت خودش و کنارش نشوند
بینموݧ سکوت بود
_سرمو گذاشتم رو سینش و بہ صداے قلب مهربونش گوش دادم
نتونستم طاقت بیارم اشکام سرازیر شد
چطورے میتونستم بزارم علے بره ، چطورے در نبودش زندگے میکرم
اگہ میرفت کے اشکام و پاک میکردو عاشقانہ تو چشمام زل میزد
کے منو درآغوش میگرفت تا تمام غصه هامو فراموش کنم❓
_پنج شنبہ ها باید باکے میرفتم بهشت زهرا❓
دیگہ کے برام گل یاس میخرید
سرمو گرفتم و پیشونیمو بوسید تو چشمام زل زدو گفت:اسماء چیشده❓چرا چند وقتہ اینطورے❓
بہ علے نمیخواے بگے❓
میخواے با اشکات قلبمو آتیش بزنے❓
اشکامو پاک کردم و باصداے آرومے گفتم:کے میخواے برے❓
کجا❓
سوریہ...
ادامه دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
میگفت
وقتے مآ خودمون هم
از خودمون فرار میکنیم،
امام حسینِ که پناهمون میده..
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#اللهمالرزقناحرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
آن شب ڪه مڪان به ڪنج دیرش ڪردی
بیگانه ز آشنـا و غیرش ڪردی
راهب ڪه به عمرے ره باطل پیمود
تو یڪ شبه عاقبت بخیرش ڪردی...💔
#یااباعبدالله
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
عشق یعنی این!
یه گوشه دنج پیدا کنی
بدنت رو بذاری
خودت بری پیش امام حسین!
دیگه حالا چیکار داریم که بقیه
بعد شهادت ما رو میشناسن یا نه!
اسممونو شهید میذارن یا نه!
کسی میاد سر مزارمون یا نه!
کسی یادمون میکنه یا نه!
اصلا بدنمون بر میگرده خونه یا نه!
شهادت، رسیدن به خداست..
رسیدن به امام حسینه!
بقول #امید ، شهادتو بچسب!
بقیه رو بیخیال!
🍃🌹🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi