eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.2هزار دنبال‌کننده
29.3هزار عکس
25.3هزار ویدیو
71 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خورشيد دوباره با نويد آمده است از پنجره ى ابر سپيد آمده است برخيز ببين دوباره از مشرق عشق يك صبح پر از نور اميد آمده است سلام صبحتون بخیر 🍃🌹 ‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎@ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
ستارگانِ شب... از نورِ نگاهَت مُنَور اند... تو آن چراغِ راهی در یک دُنیاے تاریک! با تو بودن عینِ سر به راهیست ❤️ ؛ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
راوی:عباس هادی پنج ماه ازشهادت ابراهیم گذشت.هرچند مادرازمامی پرسید:چراابراهیم مرخصی نمی آید،بابهانه های مختلف بحث راعوض می کردیم! مامی گفتیم:الان عملیاته،فعلانمی تونه بیادو...خلاصه هرروز چیزی می گفتیم. تااین که یک بار مادرآمده بودداخل اتاق. روبه روی عکس ابراهیم نشسته واشک مریخت!جلو آدم. گفتم:مادر چی شد!؟ گفت:من بوی ابراهیم روحس می کنم!ابراهیم الان توی این اتاقه!همینجاستو... وقتی گریه اش کمتر شدگفت: من مطمن هستم که ابراهیم شهید شده. مادرادامه داد:ابراهیم دفعه اخر خیلی فرق کرده بود،هرچه گفتم:بیا بریم خواستگاری،می خوام دامادت کنم،امااومی گفت: نه مادر من مطمنم که برنمی گردم.نمی خواهم چشم گریانی گوشه خانه منتظر من باشه! چند روزبعد دوباره جلوی عکس ابراهیم ایستاده بود وگریه می کرد. مابالاخره مجبورشدیم دایی رابیاوریم تابه مادرحقیقت رابگوید. آن روز حال مادر به هم خورد.ناراحتی قلبی اوشدیدترشدو درسی سی یو بیمارستان بستری شد! سال های بعد وقتی مادر را به بهشت زهرا(س) می بردیم بیشتر دوست داشت به قطعه چهل وچهار برود. به یاد ابراهیم کنار قبر شهدای گمنام می نشست. هرچند گریه برای او بد بود. اماعقده دلش را آنجا باز می کرد وحرف دلش را با شهدای گمنام می گفت. 📚کتاب سلام برابراهیم1 (صفحه220و221) 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💠نماز شب، نشانه‌ی شیعه بودن💠 🌸سال 1359 بود. برنامه بسيج تا نيمه شب ادامه يافت. دو ساعت مانده به اذان صبح کار بچه ها تمام شد. ابراهيم بچه ها را جمع کرد. از خاطرات كردستان تعريف ميکرد. خاطراتش هم جالب بود هم خنده دار. 🌸بچه هــا را تــا اذان بيدار نگه داشــت. بچه ها بعد از نمــاز جماعت صبح به خانه هايشان رفتند. ابراهيم به مسئول بسيج گفت: اگر اين بچه ها، همان ساعت ميرفتند معلوم نبود براي نماز بيدار ميشدند يا نه، شما يا کار بسيج را زود تمام کنيد يا بچه ها را تا اذان صبح نگهداريد كه نمازشان قضا نشود. 🌸ابراهيم روزها بسيار انسان شوخ و بذله گويي بود. خيلي هم عوامانه صحبت ميکرد. قبل از سحر بيدار بود و شبها معمولا مشغول نماز شب ميشد. اما تلاش ميکــرد اين کار مخفيانه صورت بگيرد. هر چه به اين اواخر نزديک ميشد بيداري سحرهايش طولاني تر بود. گويي ميدانست در احاديث نشانه شيعه بودن را بيداري سحر و نماز شب معرفي کرده اند. 🌹 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
میثاق: ☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت هفدهم : بازگشت امام ✔️ راوی : حسين الله كرم 🔸اوايل #بهمن بود.
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت هجدهم : جهش معنوي ✔️ راوی : جبار ستوده، حسين الله كرم 🔸در زندگي بسياري از بزرگان ترک گناهي بزرگ ديده ميشود. اين كار باعث رشد سريع آنان ميگردد. اين کنترل بيشتر در شهوات جنسي است. 🔸حتي در مورد داستان حضرت يوسف خداوند ميفرمايد: «هرکس پيشه کند ودر مقابل شهوت و هوس صبر و مقاومت نمايد، خداوند پاداش نيکوکاران را ضايع نميکند. » که نشان ميدهد اين يک قانون عمومي بوده و اختصاص به حضرت يوسف ندارد. 🔸از پيروزي انقلاب يك ماه گذشت. چهره و قامت ابراهيم بسيار جذابتر شده بود . هر روز در حالي که کت و شلوار زيبائي ميپوشيد به محل كار مي آمد. محل کار او در شمال بود. يک روز متوجه شدم خيلي گرفته و ناراحت است! کمتر حرف ميزد، تو حال خودش بود. 🔸به سراغش رفتم و با تعجب گفتم: داش ابرام چيزي شده؟! گفت: نه، چيز مهمي نيست. اما مشخص بود كه مشكلي پيش آمده. گفتم: اگه چيزي هست بگو، شايد بتونم کمکت کنم. کمي سکوت کرد. به آرامي گفت: «چند روزه كه دختري بي حجاب، توي اين محله به من گير داده! گفته تا تو رو به دست نيارم ولت نميکنم! » 🔸رفتم تو فكر، بعد يکدفعه خنديدم! ابراهيم با تعجب سرش را بلند کرد و پرسيد: خنده داره؟! گفتم: داش ابرام ترسيدم، فكر كردم چي شده!؟ بعد نگاهي به قد و بالاي ابراهيم انداختم و گفتم: با اين تيپ و قيافه که تو داري، اين اتفاق خيلي عجيب نيست! گفت: يعني چي؟! يعني به خاطر تيپ وقيافه ام اين حرف رو زده. لبخندي زدم وگفتم: شک نکن! 🔸روز بعد تا ابراهيم را ديدم خنده ام گرفت. با موهاي تراشيده آمده بود محل كار، بدون کت و شلوار! فرداي آن روز با پيراهن بلند به محل کار آمد! با چهره اي ژوليده تر، حتي با شلوار کردي و دمپائي آمده بود. اين کار را مدتي ادامه داد. بالاخره از آن شيطاني رها شد. ٭٭٭ 🔸ريزبيني و دقت عمل در مسائل مختلف از ويژگيهاي ابراهيم بود. اين مشخصه، او را از دوستانش متمايز ميکرد. فروردين 1358 بود. به همراه ابراهيم و بچه هاي کميته به مأموريت رفتيم. خبر رسيد، فردي که قبل از انقلاب فعاليت داشته و مورد تعقيب ميباشد در يکي از مجتمع هاي آپارتماني ديده شده.آدرس را در اختيار داشتيم. با دو دستگاه خودرو به ساختمان اعلام شده رسيديم. وارد آپارتمان مورد نظر شديم. بدون درگيري شخص مظنون دستگيرشد. 🔸ميخواستيم از ساختمان خارج شويم. جمعيت زيادي جمع شده بودند تا ميخواستيم از ساختمان خارج شويم. جمعيت زيادي جمع شده بودند تا فرد مورد نظر را مشاهده کنند. خيلي از آنها ساکنان همان ساختمان بودند. ناگهان ابراهيم به داخل آپارتمان برگشت و گفت: صبر کنيد! 🔸با تعجب پرسيديم: چي شده!؟ چيزين گفت. فقط چفيه اي که به کمرش بسته بود را باز کرد. آن را به چهره مرد بازداشت شده بست. پرسيدم: ابرام چيکار ميکني !؟ در حالي كه صورت او را ميبست جواب داد: ما بر اساس يك تماس و خبر، اين آقا را کرديم، اگر آنچه گفتند درست نباشد آبرويش رفته و ديگر نميتواند اينجا زندگي کند. همه مردم اينجا به چهره يک متهم به او نگاه ميکنند. اما حالا، ديگر کسي او را نميشناسد . اگر فردا هم آزاد شود مشکلي پيش نمي آيد. 🔸وقتي از ساختمان خارج شديم کسي مظنون مورد نظر را نشناخت. به ابراهيم فکر ميکردم. چقدر شخصيت و آبروي انسانها در نظرش مهم بود. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
آمده بودم که تـ❤️ـو را بشناسم خودم را یافتم 🍃 🌱من در تو،او را لحظه به لحظه دیده‌ام شاید خودت هم ندانی اما من با تو، را پیدا کرده ام‌...💖 ؛ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 تلنگر روز کارهایی را بکن که دوست داری ، جوری باش که دوست داری ، و راهی را برو که حالت را بهتر می کند ! به اینکه دیگران برایِ تو چه فکری می کنند ، فکر نکن ! ما اینجا نیستیم که بابِ میلِ دنیا و دیگران باشیم ! ما آمده ایم تا خودمان ، تعبیرِ رویاهایِ خودمان ، و برایِ خودمان باشیم ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🌹 میگفت: جنگ، معامله با خداست. خدا = خریدار مـــا = فروشنده سند = قرآن بـهـا = بهـشت 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🔴 چه‌کار کنیم که همۀ زندگی‌مان لذت‌بخش شود؟ 🔸یک گل‌فروش هر روز بارها دسته‌گل درست می‌کند، اما اگر یک‌روز بخواهد برای معشوق خودش دسته‌گلی درست کند، حتماً این‌کار را با انگیزه و نشاط خاصی انجام می‌دهد و بیشتر از همیشه از این کارش لذت می‌برد! 🔸اگر معشوق کسی به او بگوید «یک لیوان آب به من بده!» او از انجام همین کار ساده چه حس خوبی پیدا می‌کند! مهم این است که تو برای چه کسی و در محضر چه کسی این کار را انجام می‌دهی؟ حالا تصور کن که در محضر بزرگترین معشوق عالم هستی! 🔸ما که هنوز عاشق خدا نشده‌ایم چه؟ یک مدت از سرِ «احترام خدا» کارهایت را به‌خاطر خدا انجام بده؛ کم‌کم عاشقش می‌شوی! وقتی عاشق خدا شدی، یک زندگیِ عالی خواهی داشت که از هر لحظه‌اش لذت‌ها می‌بری! 🔸منتظر نباش یک شیرینی خاصی در زندگی‌ات پیدا شود تا لذت ببری؛ کاری کن از همین زندگیِ عادی‌ات خیلی نشاط پیدا کنی! هر کار ساده‌ای را هم «به‌خاطر خدا» انجام بده تا از آن لذت ببری! 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
دلم دست تو باشد، بهتر است! حال این ضربان قلب ناآرام را... آرام کن! به نام خدای همه 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
یک حبه نـــــــور✨ وَ لَا تَجَسَّسُوا دنبال اسرار یکدیگر نباشید سوره مبارکه حجرات؛ آیه ۱۲ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
شبی سیاهم و در آرزوی طلعت ماهت در تو چشمم سپید گشت و غمی نیست • اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت... یا ابا صالح المهدی ادرکنی 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
به آفتاب سلام که باز می شود آهسته بر دریچه ی صبح... سلام صبحتون درخشان☀️ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
صبح است دنیا را به تماشای گل بنشین از پنجره ی خورشید قرص نانی بگیر تماشای عشق برکت سفره ی دل است دست آسمان را بگیر دم رودخانه ی مهر ، وضوی احساس بساز شاپرکها نماز را دوست دارند . سلام پگاهتون آرام🍂🍃 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
روز استکبار ستیزی مرگ بر آمریکا 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💞نفس هایم را؛ به ذڪر یاد تو دخیل بسته ام ممنونم که اجازہ دادی در هوای پاڪ تو نفس بڪشم...🌱 ⭕️ابراهیم جان! پای آرمان‌های تو مثل کوه استوار ایستادہ‌ایم.. 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
سلام بر عاشقانی که مشق عشــ❤️ــــق و شهادت را بر سنگر مدرسه مقدم دانستند. شادی روحشان صلوات 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💫 یکی از فرق های انسان با خدا این است که انسان تمام خوبیها را با یک بدی فراموش می کند، ولی خدا تمام بدیها را با یک خوبی فراموش می کند. 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
💠حاج اسماعیل دولابی(ره): 🌸وقتی خدا رو باور کردی، به خودت میگویی درِ دیزی باز است ولی حیای گربه کجا رفته است؟! آن وقت "ادب" میکنی و از گناه پرهیز می‌کنی... 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از شهدا چه بر جا مانده است بزرگراه شهدا……. حاضر مجتمع فرهنگی شهدا……. حاضر غیرت شهدا…….. غایب ورزشگاه شهدا…….. حاضر مردونگی شهدا………. غایب مرام شهدا…………. غایب سمینار شهدا …………… حاضر آقایی شهدا………… غایب صداقت شهدا………….. غایب یادواره شهدا………….. حاضر صفای شهدا………….. غایب عشق شهدا…………..غایب آرمان شهدا………….. غایب یاران شهدا………….. غایب تیپ شهدا………….. حاضر بخشش شهدا............ غایب تصویر شهدا..............حاضر شهامت شهدا......... غایب اخلاص شهدا.............غایب مسئولیت پذیری شهدا.....غایب شجاعت شهدا......... غایب عشق و محبت شهدا........غایب مهربانی و دلسوزی شهدا........ یکرنگی و روراستی شهدا..غایب وااااااااااااای غایبین از حاضرین بیشتر بودند…. کلاس تعطیل😭😭😭😭😭😭😭 به راستی 👇 بعد از شهدا چه کرده ایم شهدا شرمنده ایم😔😔😔 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
چرا از طعنه ی بالانشینان دلخوری ای دوست؟🍃 خبر دارم که این چرخ فلک گرد است و می چرخد!❤️ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت نوزدهم : تاثیر کلام ۲ ✔️ راوی : مهدی فریدوند 🔸آقا که هنوز توي حياط بود آمد جلوي در. مردي درشت بود. با ريش و سبيل تراشيده. با ديدن چهره ما دو نفر در آن محله خيلي تعجب کرد! نگاهي به ما كرد و گفت: بفرمائيد؟! با خودم گفتم: اگر من جاي ابراهيم بودم حسابي حالش را ميگرفتم. اما ابراهيم با هميشگي، در حالي که لبخند ميزد سلام کرد و گفت: 🔸ابراهيم هادي هستم و چند تا سؤال داشتم، براي همين مزاحم شما شدم. آن آقا گفت: اسم شما خيلي آشناست! همين چند روزه شنيدم، فکرکنم تو سازمان بود. بازرسي سازمان، درسته؟! ابراهيم خنديد و گفت: بله. 🔸بنده خدا خيلي دست پاچه شد. مرتب اصرار ميکرد بفرمائيد داخل. گفت: خيلي ممنون، فقط چند دقيقه با شما کار داريم ومرخص ميشويم. ابراهيم شروع به صحبت کرد. حدود يک ساعت مشغول بود، اما گذشت زمان را اصلاً حس نميکرديم. 🔸ابراهيم از همه چيز برايش گفت. از هر موردي برايش مثال زد. ميگفت: ببين دوست عزيز، شما براي خود شماست، نه براي نمايش دادن جلوي ديگران! ميداني چقدر از جوانان مردم با ديدن همسر بي شما به گناه مي افتند! يا اينکه، وقتي شما مسئول کارمندها در اداره هستي نبايد حرفهاي يا شوخيهاي نامربوط،آن هم با کارمند زن داشته باشيد! شما قبلاً توي رشته خودت بودي، اما قهرمان واقعي کسي است که جلوي کار غلط رو بگيره. 🔸بعد هم از انقلاب گفت. از شهدا، از امام، از دشمنان مملکت.آن آقا هم اين حرفها را تأييد ميکرد. ابراهيم در پايان صحبتها گفت: ببين عزيز من، اين حكم انفصال از خدمت شماست. آقاي يکدفعه جا خورد. آب دهانش را فرو داد. بعد با تعجب به ما نگاه کرد. ابراهيم لبخندي زد و نامه را پاره کرد! بعدگفت: دوست عزيز به حرفهاي من فکر کن! بعد خداحافظي کرديم. سوار موتور شديم و راه افتاديم. 🔸از سر خيابان که رد شديم نگاهي به عقب انداختم. آن آقا هنوز داخل خانه نرفته و به ما نگاه ميکرد. گفتم: آقا ابرام، خيلي قشنگ حرف زدي، روي من هم تأثير داشت. خنديد و گفت: اي بابا ما چيکار هايم. فقط خدا، همه اينها را خدا به زبانم انداخت. انشاءالله كه تأثير داشته باشد. 🔸بعد ادامه داد: مطمئن باش چيزي مثل برخورد خوب روي آدمها تأثير ندارد. مگر نخوانده اي، خدا در به پيامبرش ميفرمايد: اگر اخلاقت تند وخشن بود، همه از اطرافت ميرفتند. پس لااقل بايد اين رفتار را ياد بگيريم. ٭٭٭ 🔸يکي دو ماه بعد ، از همان گزارش جديد رسيد؛ جناب رئيس بسيار تغيير کرد! اخلاق و رفتارش در اداره خيلي عوض شده. حتي خانم اين آقا با حجاب به محل کار مراجعه ميکند! ابراهيم را ديدم و گزارش را به دستش دادم. منتظرعکس العمل او بودم. بعد از خواندن گزارش گفت: خدا را شکر، بعد هم بحث را عوض کرد. اما من هيچ شکي نداشتم که ابراهيم تأثير خودش را گذاشته بود. كلام او آقاي رئيس فدراسيون را کرد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi