eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.2هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
24.9هزار ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 🌟وقت گذاشتن برای نماز، لیاقت میخواد! 🌿یعنی میشه گفت اینم یه سعادتِ که خدا به همه نمیده!👌 خدایا این لیاقت رو خودت از فضل و کرمت به ما بده.🤲 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
༻﷽༺ 🍃🌸والہ و شیدا مےڪند سنگ مزار هر شهید 🍃🌸دل را تسلّا مےڪند سنگ مزار هر شهید 🍃🌸گفتم ڪه دسٺ بگذار برتربٺ شهیدان 🍃🌸گفتا توسل ماسٺ سنگ مزار هر شهید 🕊 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠حرف‌های شهیداحمد مشلب پیرامونِ حجاب: چرا حجابها طبق مد و تحریف شد ؟؟؟ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
♥🌿 🌿 . فرق مادر شهید با تمام مادران دیگر سرزمین خلاصہ مےشود بہ این: مادر شهید، پیش از آنکہ مادر شهید شود، شهید مےشود 🌿 ♥🌿 @shahidaziz_ebrahim_hadi
در این کوچه‌های بن بست نَفْس، پرواز ممکن نیست .. باید چگونه زیستن بیاموزیم از آنان که گمنــام رفتند .. ... 📎 پنج شنبه های دلتنگی هدیه به روح پاک و معطر شهـدا صلوات🌷
💔 "داستان مصور مهتاب و مین و من" گفتم: علی جان.. من چندبار زمان مهتاب وسط میدان مین بوده ام اتفاقی نیفتاده. اصلا گاهی مهتاب کمک میکند که روی مین نرویم. لبخند زد و گفت: "من و مهتاب و مین با هم کنار نمی آییم" 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
⁦❤️⁩بترس در دنیا قانونی وجود دارد به نام قانون "کارما" قانون کارما یعنی اگر بزنی یک روزی میخوری یعنی اگر شکستی یه روز خودت هم میشکنی خلاصه کنم برایت قانون کارما همان ضرب المثل معروف است که میگوید از هر دستی بدهی از همان دست پس میگیری آن زمان که دلی را شکستی آن زمان که اشک کسی را دراوردی آن زمان که زخمی زدی بترس از قانون کارما که اگر توبه کنی و پشیمان هم شوی سودی ندارد و این قانون چه بخواهی چه نخواهی بر زندگی تو پیاده میشود بترس از قانون کارما کارما یعنی زمین بدجور گرد است! 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 🌿هر گردباد عجول و گرم که به اینجا رسید، نسیم خنک شد و سبک، شروع کرد به وزیدن توی حیاط‌ها و دالان‌های آینه‌ای. 🌿هر رود عصبانی عجول که از این گذر رد شد، برای همیشه اینجا ماند، حوض آب شد با فواره‌ی آرام برای دست‌نماز. 🌿خورشید داغ، زیر رواق‌ها، سایه گرفته. این کبوترها، دل‌های زائرهای از راه دور نیستند؟ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💠حاج حسین یکتا : 🍃🌸بچه ها ! هر جا قلب‌ها سخت شد، بودند؛ هر جا مرزی حفظ شد، شهدا بودند و هر جا خط‌شکنی صورت گرفت باز هم شهدا بودند؛ پس باید ، و رو بیش از پیش در سراسر جامعه تقویت کنیم..
💔 💞 و تو همون کسی هستی که وقتی همه رفتن بازم بودی من داد زدم تو شنیدی فقط تو 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
یا رَبَّ نظری بر من سرگردان کن لطفی به من دلشده‌ی حیران کن با من مکن آنچه من سزای آنم آنچه از کرم و لطف تو زیبد آن کن به نام خدای همه 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
به رسم ادب هرصبح اَلسَّلامُ عَلَیکمْ یا اَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّةِ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
حبه نور✨ ما يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما يُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَکيمُ دری که خدا از رحمت به روی مردم بگشاید هیچ کس نتواند بست و آن در که او ببندد هیچ کس جز او نتواند گشود، و اوست خدای بی همتای با حکمت و اقتدار.  فاطر آیه 2 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
‌ ‌صُبح ِ زیباے ِ تو اے حضرتِ دِلدار سَلام.... با مولای 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
آغاز یک روز خوب با سلامی پر از حس خوب زندگی ســــــــــلام صبحتان سرشار از زیبایی و آرامش 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کجــــــــایی؟ شده ام باز هوایی... چه شود جمعه ی این هفته بیایی؟ به جمالت… به جلالت… دل ما را بربایی… 👈پاسخ امام زمانــــــ تو خودت❗️ مدعی دوستی و مهر شدیدی که به هر شعر جدیدی، ز هجران و غمم ناله سرایی ، تو کجایی؟ تو که یک عمر سرودی «تو کجایی؟» تو کجایی؟ چه کسی قلب تو را سوی خدای تو کشانده؟ چه کسی در پی هر غصه ی تو اشک چکانده؟ چه خطرها به دعایم ز کنار تو گذر کرد چه زمان ها که تو غافل شدی و یار به قلب تو نظر کرد... و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی... تو کجایی!؟ و ای کاش بیایی! 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنرانی داستان زنده شدن شهید ابراهیم همت در کربلا هنگام تولد... هدیه بروح‌مطهرش صلوات اَللّهُمَّ صلّ عَلی مُحمد وآل محمد وعجل فرجهم 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانم ها!توجه کنید: برنامه ی تحمیق زن برای تبدیل به شی باب میل مردان جدی است. کاری کردن که تمام بودن زن برای مرد فقط جنسیت او باشد. اگر زن کالا نیست پس چرا... 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☕️ مرد از بهشت می گفت... از وعده هایِ خدایی که قبولش نداشتم.. از مبارزه ایی که جز رستگاری در آن نبود.. از مزایای دنیوی و اخروی که اصلا نمیخواستم شان.. راستی هانیه و دانیال گول کدام وعده دروغین را خورده بودند؟؟😏 سخنرانی تمام شد. برشورها پخش شدند و همه رفتند جز من که یخ زده تکیه به دیوار روی زمین نشسته بودم و عثمانی که با چهره ایی نگران مقابلم روی دو زانو خم شده بود و با تکان، اسمم را صدا میزد. (سارا.. سارا.. خوبی..؟؟ ) و من با سر، خوب بودن دروغینم را تایید کردم. بیچاره عثمان که این روزها باید نگران من هم میشد.. بازویم را گرفت و بلندم کردم (این حرفها.. این سخنرانی برام آشنا بود..) و من یخ زده با صدایی از ته چاه گفتم: (چقدر اسلام بده.. ) سکوت عجیبی  در آن خیابان سرما خورده حاکم بود و فقط صدای قدمهای من و عثمان سکوت را می شکست. (اسلام بد نیست.. فقط..) و من منفجر شدم (فقط چی؟؟ خداتون بده؟؟ یا داداش بدبخت من؟؟ حرفای امروزه اون مرد را نشنیدی؟؟ داشت با پنبه سر میبرد.. در واقع داشت واسه جنگش یار جمع میکرد.. مثه بابام که مسلمون بود و یه عمر واسه سازمانش یار جمع کرد.. شما مسلمونا و خداتون چی میخواین از ماا.. هان؟؟ اگه تو الان اینجا وایستادی فقط یه دلیل داره، مثه مامانم ترسویی.. همین! دانیال نترسید و شد یه مسلمون وحشی.. یه نگاه به دنیا بنداز، هر گوشه اش که جنگه یه اسمی از شما و اسلامتون هست.. میبینی همه تون عوضی هستین..) و بی تفاوت به شرم نگاه و سرِ به زیر انداخته اش، قدم تند کردم و رفتم. و او ماند حیران، در خیابانی تنها. چند روزی گذشت. هیچ خبری از عثمان نبود. نه تماسی، نه پیامکی.. چند روزی که در خانه حبس بودم، نه به اجبار پدر یا غضب مادر.. فقط به دل خودم. شبهایی با زمزمه ی ناله های مادر روی سجاده و مست گویی های پدر روی کاناپه.. و من با افکاری که آرامشم را میدزدید و مجبورم میکرد تا نقشه پروری کنم محضه یافتن دانیال.. در اولین شکست حصر، به سراغ عثمان رفتم. همان رستورانِ بی کیفیتی که در آنجا ظرف میشست و نان عایشه وسلما را میداد. آمد… همان پسر سبزه و قد بلند.. اما اینبار شرم نگاهش کمی عصبی بود. به سردی جواب سلامم را داد و من با عذر خواهی کوچک و بی مقدمه، اصل مطلب را هدف گرفتم. (بابت حرفهای اون روزم عذر میخوام. میدونی که دانیال واسم مهمه.. میدونم که هانیه رو خیلی دوس داری.. پس نشستن هیچ دردی را دوا نمیکنه.. من مطمئنم هر دوشون گول خوردن.. حداقل برادر من. حالام اومدم اینجا تا بهت بگم یه نقشه ای دارم.. بیای، همراهمی.. نیای، خودم میرم..) و او با دقت فقط گوش میداد و گاهی عصبی تر از قبل چشمهایش قرمز میشد.😡 📌ادامه دارد ... ✍نویسنده:زهرا اسعدبلند دوست 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi