eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.2هزار دنبال‌کننده
29.2هزار عکس
25.2هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گُفتَم... اَگَر دَر کَربَلا بودم تا پایِ جان بَرایِ «اِمام حُسِین» تَلاش میکَردَم ... گُفت ... یِک«اِمام حُسِین»زِندهِ داریم نامَش«حَضرَت مَهدی»اَست ،تاحالا بَرایش چِه کَرده ای...!؟ 🥀 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 بَر درِ دُکان ما که آمَدی ما را بِخر ما مَگر اندازه‌یِ این جنسِ دُکان نیستیم؟! 💔 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اون‌که محرم راه میفته میاد مجلس امام حسین علیه‌السلام، از در خونه‌ش راه میفته برای چی میاد؟ برای امامش میاد یعنی «امامت» امامت اصول دینه! اگه شما گفتی بهش چرا قبات کجه، چرا ریش نداری، چرا موت بیرونه، این ناراحت شد دیگه نیومد، شما چیکار کردی؟ با فروع دین برداشتی گردن اصول دین رو زدی! مبادا یه عبدِ خدایی رو از در خونه امام‌حسین‌علیه‌السلام برونی! 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
از شیخ انصاری پرسیدند چگونه میشود یک ساعت فکر کردن، برتر از هفتاد سال عبــــــــــادت باشد؟ فرمودند: فــکری مانند فکر جـــــــــــــــــناب در روز عاشــــــــــــورا...🍃 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
قدیم ارازل هم وقتے محرم میومد؛ گناھ رو میبوسیدڹ و ڪنار میزاشتن...! به حرمت محرم و ارباب گناه نکنیم 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
fhn1863: 💔 نماز آینه ی وضوی ماست! برای داشتن یه نماز خوب و باحال، باید از وضوی کامل شروع کنیم. و وضوی کامل یعنی یه وضو، همراه دعاها و اذکار مربوطش. 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌هرکه به حسین دل می‌سپارد، پیداست که دلی برای سپردن دارد... هرکه برای حسین اشک می‌ریزد، پیداست که چشمی برای گریستن و اشکی برای ریختن دارد.... هرکه در مصیبت حسین دلش می‌شکند و اشکش جاری می‌شود، پیداست که اهل است. و هرکه اهل محبت است، 👈 مجذوب حسین می شود، 👈دیر یا زود، 👈خودآگاه و ناخودآگاه‌.... و هرکه مجذوب حسین شود، از جنس حسین می شود، متصف به صفات حسین میشود؛ متخلّق به اخلاق حسین می شود. و در دنیا هرکه از جنس حسین باشد، هرکه مجذوب حسین بشود، هرکه با حسین پیوند بخورد، هرکه حسینی شود، در جهان آخرت نیز حسین، سراغش را می گیرد، پیدایش میکند و رفاقت و شفاعت و همدمی اش را بااو ادامه می دهد‌. ومگر ممکن است که کسی حسینی باشد و بهشتی نباشد؟ ✍سیدمهدی‌شجاعی ‌... 🕊 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
#فـنـجــانـے_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_47 اما حالا در ایران، در آن آموزشگاهی که یان معرفی کرد، در خانه ی
قرآن به دست برگشت. درست در چهار چوبِ باز مانده یِ در نشست. دیگر در تیررس نگاهم نبود و من از حال رفتنش را تضمین میکردم اما برایم مهم نبود. او حتی لیاقت مردن هم نداشت. چند ثانیه سکوت و سپس صدایِ آوازه قرآنش، پس هنوز سرپا بود و خوب دستم را خواند بود این سربازه استاد شده در مکتب خدا پرستی.. صدایش در سلول سلولم رخنه میکرد و آیاتش رشته میکردند پنبه هایِ روحم را. دلم گریه میخواست و او هر چه بیشتر میخواند، بغضم نفسگیرتر میشد اما من اشک ریختن بلد نبودم. نمیدانم چقدر گذشت که آرام شدم و هم خوابه یِ خواب؛ که سکوت ناگهانیش، هوشیارم کرد. بهوش بودم اما فرقی با مردگان نداشتم چرا که ته مانده ایی از نیرو حتی برای درست دیدن هم نبود. صدایشان را شنیدم. همان دکتر و قاریِ‌ لحظه های دردم. (آقای دکتر شرایطش چطوره؟) موج صدایش صاف و سالخورده بود (الحمدالله خوبه. حداقل بهتر از قبل. اولش زود خودشو باخت اما بعد از ایست قلبی،‌ ورق برگشت. داره میجنگه! عجیبه اما شیمی درمانی داره جواب میده. بازم توکل به خدا) دکتر رفت و حسام ماند. (سارا خانووم! دانیال خیلی دوستتون داره. پس بمونید). معنی این حرفها چه بود؟ نمیتوانستم بفهمم. دوست داشتن دانیال و حرفهای صوفی هیچ هم خوانی با یکدیگر نداشتند. صوفی میگفت که دانیال در مستی اش از رستگار کردن من با جهاد نکاح در خدمتِ داعش حرف میزد. یعنی حسام به خواستِ‌ برادرم، محض اینکار تا به اینجا آمده؟ یان مرا به این کشورِ‌ تروریست خیز هُل داد.. اما چرا؟ اصلا رابطه اش با این مرد چیست؟ و عثمان.. همان مسلمانِ‌ ترسو مهربان. نقش او در این ماجراها چه بود؟ اگر هدفش اهدای من به داعش بود که من با پای خودم عزم رفتن کردم و او جلویم را گرفت. سرم قصدِ‌ انفجار داشت و حسام بی خبر از حالم، خواند. صدایش جادویی عجیب را به دوش میکشید. این نسیم خنک از آیاتِ‌ خدایش بود یا تارهایِ‌ صوتی خودش؟ حالا دیگر تنها منبع آرامشم در اوجِ‌ ناله هایِ خوابیده در شیمی درمانی و درد، صوتِ قرآنِ جوانی بود که روزی بزرگترین انتقام زندگیم را برایش تدارک دیده بودم. صاحب این تارهای صوتی،‌ نمیتوانست یک جانی باشد اما بود. همانطور که دانیالِ مهربان من شد.. این دنیا انباری بود از دروغهای ِواقعی. در آن لحظات فقط درد نبود که بی قرارم میکرد سوالهایی بود که لحظه به لحظه در ذهنم سلامی نظامی میداد و من بی توانتر از همیشه، نایی برایِ‌ یافتنِ ‌جوابش نداشتم. در این مدت فقط صدا بود و تصویری مه گرفته از حسام. مدتی گذشت و در آن عصر مانند تمام عصرهای پاییز زده ی ایران،‌ جمع شده در خود با چشمانی بسته،‌ صدایِ‌ قدمهایِ‌ حسام را در اتاقم شنیدم. نشست. روی صندلی همیشگی اش، درست در کنار تختم. بسم اللهی گفت و با باز شدنِ‌ کتاب، خواندن را آغاز کرد. آرام، آرام چشمهایم را گشودم. تار بود اما کمی بهتر از قبل. چند بار مژه بر مژه ساییدم. حالا خوب میدیدم. خودش بود. همان دوست. همان جوان پر انرژی و شوخ طبعِ‌ عکسهای دانیال. با صورتی گندمگون، ته ریشی مشکی و موهایی که آرایشِ مرتب و به روزش در رنگی از سیاهی خود نمایی میکرد. چهره اش ایرانی بود،‌ شک نداشتم! و دیزاینِ‌ رنگها در فرمِ‌ لباسهایِ شیک و جذابِ‌ تنش،‌ شباهتی به مریدان و سربازان داعش نداشت. این مرد به هر چیزی شبیه بود جز خونخواری داعش پسند. کتاب به دست کنار پنجره ایستاد و به خواندنش ادامه داد.. قدش بلند بود و چهارشانه و به همت آیه آیه ایی که از دهانش بیرون می آمد انگار در این دنیا نبود. ↩️ ... : زهرا اسعد بلند دوست 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روضه‌ای ساده برای مادر سه شهید 🔹مهدی سلحشور جلوی منزل مادر شهیدان کارکوب‌زاده مراسم روضه‌خوانی برپا کرد. 🔹مادر شهیدان خلیل و عبدالجلیل و مفقودالاثر منصور کارکوب زاده در سفر سال ۸۹ رهبری به قم، با ارسال نامه ای خواستار دیدار با رهبر معظم انقلاب شده و حضرت آیت الله خامنه‌ای پس از رویت این نامه، سفر خود را یک شب دیگر تمدید کردند. 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
یه روز جلو حرم بی بی جان یڪی از رزمندها به طعنه گفت: داستان چیه شماها همش به دست و پاتون تیر میخوره و شهید نمیشین؟ عصبانی شدم اومدم جوابشو بدم ڪه مصطفی دستمو گرفت و با خنده گفت: حاجی تو صف وایستادیم تا نوبتمون بشه شما ڪه پیشڪسوت جهادین زود تر برین جلو ملت معطلن °°•|شهید صدر زاده 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
◾️ ششمین شب،شب قاسم.. نمونده یک تن سالم... 🏴با عقده و بغض و غضب و کینه و درد 🏴از هـر طـرفی میانِ میـدانِ نبرد ▪️هر کس که جَمَل را به حسن باخته بود ▪️دقّ و دِلی اش را سرِ قاسم آورد.. 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 حتی کبوتران، همگی خوب واقفند در آسمان صحن تو باید دعا کنند در آسمان شهر، پیدا ترین کسی باید که جای جای حرم را طلا کنند 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
خــــــدایـــــا به گمانم بهـــــترین هدیه تــــــو به من "دل نبستن" است... آخر انگار دلم را می بندم به ابـــــر، به زمـــــان، به بال پرنـــــدگان مهاجر، به هرآنچه ماندنی نیـــست... بیــا و حلقه دلــــم را بینداز دست خـــودت، یا هر نقطه ڪـــــه دوست داری... فقــط دیگر دست من نسپارش... راستش خسـته ام مانند یک اجاره نشین و گاهی حس التـــماس دارم... مــــرا در گـــــوشه ای از دامـانت پناه بـده... به نام خدای همه 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
‍ لحظه های خودرا معطر کنید به عطر دلنشین صلوات اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد وَ عَجِّل‌فَرَجَهُــم.. 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
حبه نور✨ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَكِيلًا و بر خدا توکل کن؛ و کافی است که خدا نگهبان و کارساز [همه امور بندگان] باشد. -آیه ۳ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
💔 دوبـاره پرچم سُرخت بلند شد آق‍ـا بساط گریه‌ی مـا باز هم مهیّا شد چه خاطراتــ خوشی که ز روضه‌اتــ دارم همیشه حال خوشم بین روضه پیدا شد 💔 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
اللَّهُم اکْشِف هذِهِ الغُمَّه عَنْ هذِهِ الُٔامَّةِ بِحُضورِه... خدایا...! غم و اندوه و دوری...؛ آن بزرگوار را به ظهورش، از قلوب این امت برطرف بگردان... فرازی از 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
توکل بر خدا را که میگویم از روزنه ای نور به من میتابد... و گرمای این نور مرا امیدوار میکنم... و بلند میگویم تا تمام هستی بشنود: ســـلام روزِ خوبِ خــدا...؛ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
روز ششم محرم به یاد ، پسر حسن .. 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
پیکی بفرستیدو بگویید امسال در نزد علی روضهِ عباس نخوانند 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi
دور از تو، منِ سوخته در دامنِ شب ها چون شمعِ سَحَر یک مژه خفتن نتوانم بهش میگن: امیدجان میشه کمتر بری هیئت؟ اشاره میکنه به پسرش و میگه: اگه علی رو یه نفر ازتون بگیره چه حالی میشین؟ میگن: خب معلومه طاقت نمیاریم. میگه: امام حسین و هیئت رو از من نگیرید چون طاقت نمیارم. ❤️ 🍃🌺 @shahidaziz_ebrahim_hadi