💔
هرآنڪہرفتہبفهمد، چقدرغمگینم…
حرمنرفتہچہداند،
فراقیعنۍچہ؟!
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#ڪربلالازممدلمتنگاست
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#ما_ملت_امام_حسینیم
#آھ_ڪربلا
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
چه خوش است آن زمانی
برسد که زندہ باشم
منِ بینوای مسکین
شنوم صدای مهدی
السلام علیک یاصاحبالزمان
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔴#صبح_سپید
🍁بر صبحدم قشنگ پاییز سلام
بر نغمهٔ بلبل سحـرخـیز سـلام
بر خندهٔ غنچهای ڪه از ذوق سحر
گردیده ز شور و شوق لبریز، ســـلام
🍁ســـلام صبح بخیر
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#کلام_شهدا📿
"معمولا در دورهمی هایی که مینشستیم درمورد حجاب و دخترای این دور و زمونه صحبت میکردیم..
گاهی میشد بابک میگفت:
"خود دخترها ک خواهرای ما باشند ، خودشون باید هوای خودشونو داشته باشند و باعث نشن دیگران بهشون تعرض کنند"
#شهیدبابکنوریهریس🌹
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
به نام خدا
بایادخدا
برای خدا
در هیاهوی این شهرِ آلوده هوا
که نه دستمون به مشهد میرسه
نه به کربلا
نه به نجف
نه به مشهد
و نه حتی به قم !
دنج ترین جا
برای پر کردن خلاء قلبــامون
همیـن جاست
جایی کنار #شـهدا
آن هم از نوع #گمنام !
اینجا بےاختیـار خـم میشود پاها
اشک مےریزد چشم ها ...
حاجت مےخواند لب ها
"شهدای گمنام"
برای قلبهای مرده ما هم دعا کنید
#گلستان_شهدای_اصفهان
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
#شهیدانـہ
گاهۍ از آن بالا
نگاهۍ بہ ما اسیران دنیا ڪن
دیدنۍ شدھ حال خستہ ما
و چشم هاے پر از حسرتمان!
💔..؛))
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_108 بالاخره بعد از سه روز انتظار، چشم مان به جمالِ تربت حسین (ع) روشن شد و ن
#فنجانےچاےباخدا
#قسمت_109
بیسکوییتی از جیبش بیرون آورد و باز کرد (بخور.. باید برم، ناسلامتی واسه ماموریت اینجاما..
اما قول میدم امشب خودمو بهت برسونم.. باید دوتایی با هم بریم واسه زیارت آقا..
کلی حاجت دارم که تو باید واسم بگیریشون.)
نفسی عمیق و پرسوز کشیدم. من کجایِ عاشقیِ این بچه سید قرار داشتم که لیاقت پا درمیانی داشته باشم.
صدای پوزخندم بلند شد (من؟؟ من انقدر سیاهم که دعام تا سقف اتاقم بالا نمیره.)
زانویش را بغل کرد و به رو به رویش خیره شد (تو؟؟ تو انقدر سفیدی که منِ بچه سید، یه عمر واسه اومدن به اینجا نذر و نیاز کردمو تو فقط هوسش از دلت گذشتو اومدی.)
بودن کنارِ دوست داشتنی ترین مردِ زندگیم، وسطِ زمینِ کربلا.. شنیدنِ یاحسین خوانی و گریه هایِ بی اَدا.. حالی بهشتی تر این هم میشد؟
دانیال آمد با چشمانی متعجب شده از چادرِ رویِ سرم.
به سمتم چرخید (ظاهرا دیگه از دست رفتی سارا خانووم..
رشته ایی بر گردنم افکنده دوست.. میکشد هرجا که خاطرخواهِ اوست.)
و حسام به آغوشش کشید.. بماند که چه زیر گوشش پچ پچ کرد و برادر بیچاره ام، قیافه ایی مثلا ترسیده به خود گرفت و کامم شیرین شد از خوشبختیم.
خوشبختی که حتی به خواب هم نمیدیدم. هرگز نداشتمو حالا نفس به نفس هم آغوشش بودم..
حسام مرا به دانیال سپرد و رفت.
به هتل رفتیم و بعد از کمی استراحت ساعت یازده شب درست در مکانی که امیرمهدی گفته بود حاضر شدیم.
آسمان تاریک اما گنبدِ طلایی رنگِ حسین میدرخشید..
قیامت برپا بود و من با چشمم میدیدم دویدن و بر سر و سینه کوبیدنهایِ عاشقانه را..
پرچمهای عظیم و قرمز رنگ منقش به نام حسین در آسمان میچرخید و انگار فرشتگان با بالهایی گرفتارِ آتش به این خاک هجوم آورده بودند..
مسیحی اشک میریخت.
خاخام یهودی می بارید.
دانیال سنی، حیران ودلباخته میشد...
و شیعه ی علی، میسوخت و جنون وار، خاکستر میشد..
خدایا بهشت را بخشیدم، این ساعت را به نامم بزن..
گیج و گنگ سر میچرخاندم و تماشا میکردم.. زمین طاقتِ این همه زیبایی را یکجا داشت؟؟
اشک، دیدم را تار میکرد و من لجوجانه پرده میگرفتم محضِ عشق بازی دل، چشم وگوش.
باید ظرف نگاه پر میشد...
پر از ندیده هایی که دیده بودم و شاید هیچ وقت دیگر نمیدیدم.
حسام نفس نفس زنان آمد. حالِ پریشانم از صد فرسنگی نمایان بود.
دانیال و حسام کمی حرف زدند و امیرمهدی دستام را در انگشتان قفل کرد و به دنبال خود کشید.
قدم به قدم همراهیش میکردم و او کنار گوشم نجوا کرد (حال خوبتو میخرم بانو..)
و مگر میفروختمش؟ حتی به این تمامِ دنیام..
(من
مفاتیح الجنان را
زیرو رویش کرده ام
نیست..
یک حرز و دعا
اندر دوامِ وصلِ تو...)
دستم را محکم گرفته بود و به دنبال خود میکشاند. البته حق داشت، هجوم جمعیت انقدر زیاد بود که لحظه ایی غفلت، گم ات میکرد.
من در مکانی قرار داشتم که 24 میلیون عاشق را یکجا میمهانی میداد.
حسام به طرف گروهی از جوانان رفت و دستم را به نرمی رها کرد.
چند مرد جوانان حسام را به آغوش کشیدند و با لهجه ایی خاص سلام و احوالپرسی کردند.
حسام، من را که با یک قدم فاصله پشتش ایستاده بودم به آنها معرفی کرد و رو به من گفت (این برادرا از موکب علی بن موسی الرضان.. از مشهد اومدن.. بچه هایِ گلِ روزگارن..)
پس مشهدی بودند. آرام سلام کردم و شال و چادرم را کمی جلو کشیدم.
پیراهن حسام خاکی رنگ بود و شلوارش نظامی. از کم وکیف کارها پرسید و یکی از پسرها با ادب و صمیمیتی خاص برایش توضیح میداد (سید جان.. همه چی ردیفه.. ساعت یازده و نیم حرکت میکنیم.. خانوما رو اونور جمع کردیم تا برادرا دورشون حلقه بزنن.. انشالله شما و خانمتون هم تشریف میارین دیگه..؟؟)
چقدر لذت داشت، خانم امیرمهدیِ سید بودن..
حسام سری به نشانه ی تایید تکان داد و ما حرکت کردیم.
امیرمهدی جمعیتی از خانومها را نشانم داد. کمی تردید در چشمانش بود (ساراجان.. خانوومم.. مطمئنی که میتونی بری داخل؟؟ یه وقت حالت بد نشه.. فشار جمعیت خیلی زیاده هاا..)
و من با روی هم گذاشتن پلکهایم، اطمینان را به قلبش تزریق کردم.
خانومها در چند صف چسبیده به هم ایستادند.. طنابی به دورشان کشیده شد و زنجیره ایی از آقایان اطرافشان را گرفتند. یکی از آن مردها حسام بود که پشت سرم ایستاد. و مجددا زنجیره ایی جدید از مردهای جوان پشت سر حلقه ی امیر مهدی و دوستانش تشکیل شد.
شور عجیبی بود. هیچ چشمی، جز حرم یار را نمیدید و دلبری نمیکرد.
تمام نفسها عطر خدا میدادند و بس..
↩️ #ادامہ_دارد...
#نویسنده: زهرا اسعد بلند دوست
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
﷽؛
شهید همّت سی و شش سال پیش عجب حرفی زد..👏👆👇
به خاطر توهین روزنامه فرانسوی به ساحت مقدّس حضرت پیامبر (ص) و حمایت دولت فرانسه از این اقدام موهن
گوشه ای از خیانت های رژیم فرانسه به روایت شهید حاج محمد ابراهیم همت:👇👆
"دولت #فرانسه فاحشه سیاسی است"👌💐
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 زمانه لیاقت ندارد، تو چرا باید محروم باشی؟!
#یک_دقیقه با استاد پناهیان✅
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ...
💐 امروز هفتم آبان سالروز شهادت مدافع حرم" #حامد_سلطانی " گرامی باد.
#صلوات
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
دمت گرم روزنامه هموطن👌
چنان زدی که صداش تا رسانههای فرانسه هم رسید
جور خیلی از مسئولین رو کشیدی!
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🌹اگر مدافعان حرم نبودن الان داعش داشت بدن کوروش رو از قبرش بیرون می کشید و با پتک تخت جمشید را ویران می کرد.اینو گفتیم برا اونایی که دم از ایران میزنن و خائن به خون شهدا هستن .
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
🔰عملیات کربلای پنج بود .آن روز روز وحشتناکی بود.
کمتر زمانی را دیده بودم که اینقدر گوله توپ و خمپاره به زمین ببارد.زمین شلمچه آرام و قرار نداشت و هر لحظه تکه ای از آن مثل آتشفشان از جا کنده میشد و به زمین میریخت.یک کلاه فلزی عراقی پیدا کردم و روی سرم گذاشتم.😞
در ماشین کنار آقا منصور نشستم .از ترس صدای انفجار ها و ترکش های سرگردان خودم را به منصور نزدیک کردم و همچون طفلی که به مادر میچسبد به حاجی چسبیدم .
برخلاف من حاج منصور آرام آرام بود جویی جز صدای ذکری که برلب داست چیز دیگری نمیشنید..☝️
گفت: چیه میترسی؟
گفتم : آره..
خیلی با اطمینان گفت: خب ذکر بگو آرام میشی..یاد خدا ،دل رو آروم میکنه😊
#سردارشهیدحاج_منصورخادم_صادق🌹
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ اعتراف مسیح پولینژاد!
موضوع: #حجاب بهانست؛ اصل نظام نشانست...☝️
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
کسانیکه دست از جان شُستهاند
تنها میتوانند کارهای بزرگ انجام دهند
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#شهادت❤️
آمدنی نیست
رسیدنی است،
باید آن قدر بدوی تا به آن برسی،
اگر بنشینی تا بیاید
همه #السابقون میشوند
میروند...
و تو جا میمانی...!
#حاج_حسین_یکتا
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
❤️🌱
🌷حسن 10 سال داشت که بسیجی شد. من از ایشان بزرگتر بودم اما به من مشاوره میداد. وقتی دنبال کار یادواره شهدا و هیئت میرفت و از درسش عقب میافتاد با خودش برنامهریزی میکرد که آن دو ساعت را با شب بیداری و هر طوری که شده جبران کند. وقتی میگفتم خب درست مهمتر است و این فعالیتها را کم کن میگفت:
🔴ماها باید در صحنه باشیم. ما باید در ادارات و دانشگاها فعال باشیم که در نبود و فقدان ما بچههای غیرارزشی روی کار میآیند و این خوب نیست.☝️
👌حسن از همان سنین کم عاشق ولایت بود. خوب یاد دارم 12 سال داشت که رهبری به رشت آمده بودند. حسن از رودسر تا رشت پیاده رفت. گفتم نمیتوانی بروی گفت من نمیتوانم؟! من یکی دیگر را میگذارم روی کولم و میبرم.😊
آنقدر که عاشق ولایت بود. اطاعت از ولایت فقیه سرلوحه همه کارهایش بود و خیلی وقتها به زبان میآورد و میگفت اگر میخواهید واقعاً کشور ما #زمینه_ساز_ظهور آقا بشود باید اطاعت از ولی فقیه را سرلوحه کارهایتان قرار دهید.💔
#مدافع_حرم
#شهید_حسن_عشوری 🌹
به روایت خواهر
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱✨حاج سعید قاسمی:همه چادرو در آوردن..تو نگه دار..
همه لخت شدن، توحجابو نگهدار☝️
«تو مقاومت کن؛ با همین فشاری که حروم لقمهها روی ما گذاشتند تا استخوانمان بشکند و فکر میکنند که شکست میخوریم...»😒❌
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
•\🍂✨\•
چرا شهید سلیمانی وصیت کرد مزارش کنار این شهید باشد?
#شهیدیوسف_الهی🥀
#شهیدسلیمانی🥀
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
✨بنام خدای ابراهیم🌷
🌱سلام بر تو ای ابراهیم🌷
🍃تویی که از بهشت خدا هوای زمین را داری.
صدایم راداری؟!
🙏دوباره امده ام تا مثل همیشه چون کوه پشت سرم باشی.
ای ابراهیم!
ای که صلابتت زبان زد همه ی گوهر شناسان قرن زندگی ام...
انقدر میخواهم به هوای تو سربه هوا شوم که چون تو تا هوای خدا بپرم🕊
من تو را از عمق جان باور دارم!❤️
دوباره در ابتدای راه......
از این نقطه اغاز....
نگاهم را به مرامت دوخته ام!
ای ابراهیم!
هوایم را داری؟
سلام بر تو ای شهید زنده..
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
💠وداع شهید مدافع حرم حامد سلطانی
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
#نجوای_عاشقانه_منو_خدا💞
ای رها کنندهی اسیر از غل و زنجیر
ای روزی دهنده کودک خردسال
ای پناه ترسانی که به تو پناه جوید
ای که نه شریکی برایش باشد و نه وزیری
بر محمد و خاندان محمد درود فرست و در این شامگاه بهترین چیزهایی که به هر کدام از بندگانت عطا میکنی به من عطا فرما
از آن نعمتهایی که به آفریدگان میبخشی
و نعمتهایی که آنها را تجدید میکنی و بلاهایی که آنها را میگردانی و گرفتاریهای که آنها را بر طرف میسازی و دعاهایی که آنها را اجابت میکنی.
و کارهای نیکی که آنها را میپذیری
و کارهای زشتی که آنها را میپوشانی
چه تو به هر چه خواهی دقیق و آگاهی
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
پروردگارا
چون همیشه تو را میخوانیم
و میدانیم که استجابتمان خواهی کرد
پس در این صبحدم نورانی
آغازی نیکو برای رسیدن به فرجامی نیکوتر
برایمان رقم بزن..
به نام خدای همه
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#یک حبه نور✨
[ أَ لاَ يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِير ُ]
آیا آن کسی که موجودات را آفریده
از حال آنها آگاه نیست؟؟؟
#سوره الملك آیه ١٤
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi