eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.3هزار دنبال‌کننده
30.1هزار عکس
27هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال شهید ابراهیم هادی
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت چهل و دوم : محضر بزرگان ✔️ راوی : امیر منجر 🔸سال اول جنگ بود. به مرخصي
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت چهل و سوم : زیارت ✔️ راوی : جبار ستوده ، مهدی فریدوند 🔸سال اول جنگ بود. به همراه بچه هاي گروه اندرزگو به يكي از ارتفاعات در شمال منطقه گيلا نغرب رفتيم. صبح زود بود. ما بر فراز يكي از تپه هاي مشرف به مرز قرار گرفتيم. پاسگاه مرزي در دست عراقيها بود. خودروهاي عراقي به راحتي در جاده هاي اطراف آن تردد ميكردند. 🔸ابراهيم كتابچه دعا را باز كرد. به همراه بچه ها زيارت عاشورا خوانديم. بعد از آن در حالي كه با حسرت به مناطق تحت نفوذ دشمن نگاه ميكردم گفتم: ابرام جون اين جاده مرزي رو ببين. عراقيها راحت تردد ميكنند. بعد با حسرت گفتم: يعني ميشه يه روز مردم ما راحت از اين جاده ها عبور كنند و به شهرهاي خودشون برن! 🔸ابراهيم انگار حواسش به حر فهاي من نبود. با نگاهش دوردستها را ميديد! لبخندي زد و گفت: چي ميگي! روزي مياد كه از همين جاده، مردم ما دسته دسته به كربلا سفر ميكنند! در مسير برگشت از بچه ها پرسيدم: اسم اين پاسگاه مرزي رو ميدونيد؟ يكي از بچه ها گفت: «مرز خسروي » 🔸بيست سال بعد به كربلا رفتيم. نگاهم به همان ارتفاع افتاد. همان كه ابراهيم بر فراز آن زيارت عاشورا خوانده بود! گوئي ابراهيم را ميديدم كه ما را بدرقه ميكرد. آن ارتفاع درست روبروي منطقه مرزي خسروي قرار داشت. آن روز اتوبوسها به سمت مرز در حركت بودند. از همان جاده دسته دسته مردم ما به زيارت كربلا ميرفتند! 🔸هر زمان که تهران بوديم برنامه شبهاي جمعه آقا ابراهيم زيارت حضرت عبدالعظيم بود. ميگفت: شب جمعه شب رحمت خداست. شب زيارتي آقا اباعبدالله است. همه اولياء و ملائك ميروند كربلا، ما هم جايي ميرويم كه اهل بيت گفته اند: ثواب زيارت كربلا را دارد. 🔸بعد هم دعاي كميل را در آنجا ميخواند. ساعت يك نيمه شب هم برميگشت . زماني هم كه برنامه بسيج راه اندازي شده بود از زيارت، مستقيماً مي آمد مسجد پيش بچه هاي بسيج. يك شب با هم از حرم بيرون آمديم. من چون عجله داشتم با موتور يكي از بچه ها آمدم مسجد. اما ابراهيم دو سه ساعت بعد رسيد. پرسيدم: ابرام جون دير كردي!؟ گفت: از حرم پياده راه افتادم تا در بين راه شيخ صدوق را هم زيارت كنم. چون قديميهاي تهران ميگويند امام زمان شبهاي جمعه به زيارت مزار شيخ صدوق مي آيند. گفتم: خب چرا پياده اومدي!؟ جواب درستي نداد. گفتم: تو عجله داشتي كه زودتر بيائي مسجد، اما پياده آمدي، حتماً دليلي داشته؟! 🔸بعد از كلي سؤال كردن جواب داد: از حرم كه بيرون آمدم يك آدم خيلي محتاج پيش من آمد، من دسته اسكناس توي جيبم را به آن آقا دادم. موقع سوار شدن به تاكسي ديدم پولي ندارم. براي همين پياده آمدم! ٭٭٭ 🔸اين اواخر هر هفته با هم ميرفتيم زيارت، نيمه هاي شب هم بهشت زهرا ، سر قبر شهدا. بعد، ابراهيم براي ما روضه ميخواند. بعضي شبها داخل قبر ميرفت. در همان حال دعاي كميل را با سوز و حال عجيبي ميخواند و گريه ميكرد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🌸خاطره شهید من مظلوم ترین مادر شهید هستم منافقین من و فرزندانم را اسیر‌کردند من تنها مادر شهیدم که جلویم سر فرزندم را بریدند و شکم بچم ام را پاره کردند و جگرش را درآوردند باساتور بدنش را قطعه قطعه کردند و من ۲۴ ساعت با این بدن تنها ماندم با دستم قبر کندم و دفن کردم شهید یوسف داورپناه 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🚨غلط کردم که گناه کردم! حاج حسین یکتا: وقتی سنگی رو میندازی داخل دریا مثل به دنیاست، ولی وقتی میخوای سنگ رو از ته دریا در بیاری مثل از دنیاست. بچه‌ها! یه جوری زندگی کنید که دمِ آخری به غلط کردن نیفتید. من توی جبهه وقتی شب عملیات تیر خوردم و لحظات آخرم رو داشتم می‌دیدم، چنان دست و پا می‌زدم که زمین از جون کندنِ من مثل چاله شده بود و اونجا فقط یه چیزی به خدا می‌گفتم؛ از ته دلم فریاد می‌زدم که: خدایا غلط کردم که گناه کردم! 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
مــن براے شهــادت اصــرار نمےڪنم. آنقـدر ڪـــار مےڪنـم ڪہ لایـق شهـــادت شـوم ... و خــدا من را بخـــرد. 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
به دلِ خسته بگویید خداوندی هست ... شبتون بخیر🌙 ‌‌ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
خدای من میان این همه چشم نگاه تو تنها نگاهی ست که ما را از هر نگهبان و محافظی بی نیاز می کنـد نگاهت را برای تمام لحظات خواهانیم به نام خدای همه 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
حبه نور ✨ إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ ما هر چيز را به اندازه آفريده‌ايم. 🔸سوره قمر ایه۴۹ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
بی تو هر روز مارا ماهی و هر شب سالی‌ ست شب چنین، روز چنان، آه! چه مشکل حالی‌ ست! عجل لولیک الفرج 🍃 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🌿 درود بر شما دوستان طراوت و شادی صبح نثار قلب مهربانتان گوارای وجودتان مستدام و سلامت باد شاد و سرفراز، میان جمع عزیزانتان در این صبح زیبا برقرار باشید صبحتون بخیر و شادی ‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🔴 گاهی باید گفت خدایا، من کوچیکتم، فدا سرت که به حاجتم نمی‌رسم، هر چی خودت می‌پسندی، من تسلیمِ تسلیمم! ✋❤ ‌ الکی نمیگماااااا قربونت برم حرفِ رایگان نمیزنم جون خودم 😁 ‌ 🔴 هررررچی خودت حال می‌کنی بهم بده، من کی باشم برا تو تعیین تکلیف کنم؟ ‌ خودتو عشقه! ❤ اگه تو میگی از فلان رزق محروم باشم، چشم ✋❤ شکایتی ندارم مخلصتم خدایا ❤ از ته قلبم راضی‌ام به هر وضعیتی که تو برام می‌پسندی 🌷 ‌ 💞 آقام امام حسن مجتبی علیه السلام: ‌ 🌺 كسى كه در دلش هوايى جز خشنودى خطور نكند، من ضمانت مى كنم كه خداوند دعايش را مستجاب كند. ‌ 📕 كافى، ج 2، ص 62 ‌ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
انصاف یعنی اگه روزهای سخت رسید روزهای خوب زندگیت یادت بمونه انصاف یعنی بدونی خدای روزهای سخت همون خدای روزهای خوبه منصف باشیم... ‍🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
✅ نفس خدایی اگر نفس خود را خدایی کنیم، خدا کاری می کند، که به جای تیربار و رگبار، فقط صدایت، صدای اذانت، نفس را در گلوی دشمن حبس کند و آنان را تسلیم کند.. 🌹درست مثل ابراهیم... 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت چهل و سوم : زیارت ✔️ راوی : جبار ستوده ، مهدی فریدوند 🔸سال اول جنگ بود
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت چهل و چهارم : نارنجک 🔸قبل از عمليات مطلع الفجر بود. جهت هماهنگي بهتر، بين فرماندهان سپاه و ارتش جلسه اي در محل گروه اندرزگو برگزار شد. من و ابراهيم و سه نفر از فرماندهان ارتش و سه نفر از فرماندهان سپاه در جلسه حضور داشتند. تعدادي از بچه ها هم در داخل حياط مشغول آموزش نظامي بودند. 🔸اواسط جلسه بود، همه مشغول صحبت بودند که ناگهان از پنجره اتاق يك نارنجك به داخل پرت شد! دقيقاً وسط اتاق افتاد. از ترس رنگم پريد. همينطور كه كنار اتاق نشسته بودم سرم را در بين دستانم قرار دادم و به سمت ديوار چمباتمه زدم! براي لحظاتي نَفس در سينه ام حبس شد! بقيه هم مانند من، هر يك به گوشه اي خزيدند. لحظات به سختي ميگذشت، اما صداي انفجار نيامد! خيلي آرام چشمانم را باز كردم. از لابه لاي دستانم به وسط اتاق نگاه كردم. 🔸صحنه اي كه ميديدم باور کردنی نبود! آرام دستانم را از روي سرم برداشتم. سرم را بالا آوردم و با چشماني كه از تعجب بزرگ شده بود گفتم: آقا ابرام...! بقيه هم يك يك از گوشه وكنار اتاق سرهايشان را بلند كردند. همه با رنگ پريده وسط اتاق را نگاه ميكردند. صحنه بسيار عجيبي بود. در حالي كه همه ما به گوشه وكنار اتاق خزيده بوديم، ابراهيم روي نارنجك خوابيده بود! 🔸در همين حين مسئول آموزش وارد اتاق شد. با كلي معذرت خواهي گفت: خيلي شرمنده ام، اين نارنجك آموزشي بود، اشتباهي افتاد داخل اتاق! ابراهيم از روي نارنجك بلند شد، در حالي كه تا آن موقع كه سال اول جنگ بود، چنين اتفاقي براي هيچ يك از بچه ها نيفتاده بود. گوئی اين نارنجک آمده بود تا مردانگی ما را بسنجد. بعد از آن، ماجراي نارنجك، زبان به زبان بين بچه ها ميچرخيد. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃 مسیرت که درست باشد نه از بی مهریِ آدم ها دلت می گیرد نه با طعنه ها و کنایه ها ، نا امید می شوی ...! آدم ها ، خصلتشان است از تماشایِ سقوط ، لذتِ بیشتری می برند تا پرواز!! نا امید نباش ...! سقوط ، سرنوشتِ پرنده هایِ ضعیف و بی دست و پاست ، عقاب ها ، فقط اوج می گیرند!! 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
❤️"دوستت دارم" ساده ترین کلام است برای دنیای پر از تکلف ادبیات عشق من به تو ❤️ ؛ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
گاهی ڪه خیلی دلم از دنیـا می‌گیرد آن وقت‌ها ڪه نمی‌خواهـم هیچ چشمی ببیند اشک‌هایم را و هیچ گوشی نمی‌فهمـد حرف‌های تلنبار شدهٔ دلـم را گوشـهٔ خلوتی باید پیـدا کنـم بنشینـم کتابت را باز کنـم می‌خوانـم و ایـوب را یـاد کن هنگامی ڪه پـروردگارش را آهسته نـدا کرد ڪه بہ مـن آسیب رسیـده و تویی مهـربان‌ترین مهـربانان پس دعـای او را اجـابت نمـودیم بہ اینجا ڪه می‌رسـم سرم را می‌انـدازم پائین از خجالت با خودم می‌گویـم نامـردی نکن خـدای همهٔ اینها همان خـدای توست همین قـدر رحمـان و رحیـم همین قـدر جـواب دهنـده فقط می‌دانی رازش چیست؟ آرام و آهستـه بـروی در گـوش خودش بگویی دلـم گرفتـه... بی‌خیـال غـم‌ها خـدایی دارم ڪه خیلی دوستم دارم 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi               
💔 درد و دل مادر شهید با تروریست ها 🌷بعد از بیست و پنج روز از ماموریت آمد . مثل همیشه لباس هایش را داخل لباسشویی ریخت و شروع کرد به گردگیری خانه . دستی به دیوار نمناک اتاق کشید : «این باید تعمیر بشه مادر » . بعد از بنّایی و تعمیر دیوار، شیشه شکسته پنجره را هم عوض کرد . 🌷از کلاس پنجم ابتدایی که یتیم شده بود با کارگری و سختی بزرگش کردم . این اواخر که به خاطر دیسک کمر زمین گیر شده بودم حتی نمی توانستم کارهای خانه را انجام بدهم و فقط وقتی رضا می آمد از تنهایی بیرون می آمدم . 🌷خیلی به او وابسته بودم به همین دلیل هنگامی که شهید شد هیچ کس جرأت نکرد خبر شهادتش را برایم بیاورد . از رفت و آمد همسایه ها و تماس های مکرر تلفن فهمیدم اتفاقی افتاده . 🌷اجازه ندادند پیکر مطهرش را ببینم . آنهایی که دیده بودند گفتند« کوچیکِ کوچیک » شده . بی انصاف ها بچه ام را شهید کردند خوب شهید کردند ، تو راه خدا رفته اما دیگر چرا جسدش را آتش زدند ؟ در کدام دین و مذهب رواست، یک نفر را که می کشند ، آتش هم بزنند ؟ ... 🌹 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
وَجَعَلنامِن بَین اَیدیهِم سَدًّا وَمِن خَلفِهِم سَدّا فَاَغشَیناهُم فَهُم لایُبصِرُون.💫 (یس/آیه۹) ✨همیشه این آیه رازمزمه می کرد. گفتم:"آقاابراهیم؛این آیه برای محافظت دربرابردشمنه؛ اینجاکه دشمن نیست!"☘ 🍃نگاهی کردوگفت:"مگه دشمنی بزرگترازشیطان هم وجود داره!؟" ابراهیم هادی 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
ﻣﺮﺍﻗﺐ باشيم ... ﺻﺪﺍﯾﻤﺎﻥ ﻗﻠﺒﯽ ﺭﺍ ﻧﺸﮑﻨﺪ ! ﻋﯿﺐ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭا داد ﻧﺰﻥ ! ﺍﻭﻝ شخصيت خودت را ﺗﺮﻭﺭ ميكني؛ﺑﻌﺪ آبروي آن‌ها را ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﺻﺪﺍﯼ ﺗﺮﮎدل‌هارا ﺯﻭﺩﺗﺮ از فرياد ﺯﺑﺎن‌ها ﻣﯽﺷﻨﻮد! 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
⛅️ یا بن الحسن 🌾دوریتان " درد " بی " درمان " است ای " پسر فاطمه " امروز" جمعه "نیست اما ... "دلم " برایتان" تنگ "است 💔 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
پروردگارا از ما بگذر، بابت تمام لحظاتی که در آن ناامید شدیم یا از فردا ترسیدیم... شبتون بخیر🌙💫 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
بارالـها آنکه تو را ندارد چه دارد؟ و آنکه تو را دارد چه ندارد؟ ای همه‌ی دار و ندارم از تو، به نام خدای همه 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
حبه نور✨ بِيَدِكَ الْخَيْرُ ... تمام خوبی ها به دست توست! [ بی حساب میدَهی ُ بارانِ مهربانی ات را ، لبریز میکنی ! حتی به کسیکه ، قدر نمیداند..] سوره آل عمران آیه ۲۶ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً... جهان شب است و تُ خورشید عالم آرایی 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
صبحی به لطافت شبنم نشسته بر گل، روزی به شور بارش باران و لحظاتی ناب به شکوه معجزه ی خلقت، برایتان آرزومندم. 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
در دستور زبان عرفان ، فعل اینگونه صرف می شود : من نیستم ، تو نیستی ، او همیشه هست ! الا بذڪـراللّه تطمئـن القلــوب❤️ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
برخیز مهربان ڪه صبح آمده است تا زندگے راتقسیم ڪنددرشهر ولبخند راتقدیم ڪندبرلبها ماهم تقسیم ڪنیم عشق را لبخندرا مهربانے را، بین دوستان وباگرماے سلام در دلشان محبت بڪاریم سلام صبح پاییزے تون پر از خیر و برکت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت چهل و چهارم : نارنجک 🔸قبل از عمليات مطلع الفجر بود. جهت هماهنگي بهتر، ب
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت چهل و پنجم : مطلع الفجر ( ۱ ) ✔️ راوی : حسین الله کرم 🔸مدتي از عزل بن يصدر از فرماندهي كل قوا گذشت. براي درهم شكستن عظمت ارتش عراق، سلسله عملياتهائي در جنوب، غرب و شمال جبهه هاي نبرد طراحي گرديد. در هشتم آذرماه اولين عمليات بزرگ يعني طريق القدس انجام شد و اولين شكست سنگين به نيروهاي حزب بعث وارد شد. طبق توافق فرماندهان، دومين عمليات در منطقه گيلا نغرب تا سرپل ذهاب كه نزديكترين جبهه به شهر بغداد بود انجام ميشد. لذا از مد تها قبل،كار شناسائي منطقه و آمادگي نيروها آغاز شده بود. مسئوليت عمليات اين محور به عهده فرماندهي سپاه گيلا نغرب بود. همه بچه هاي اندرزگو در تكاپوي كار بودند. مسئوليت شناسايي منطقه دشمن به عهده ابراهيم بود. اين كار در مدت كوتاهي به صورت كامل انجام پذيرفت. ابراهيم براي جمع آوري اطلاعات، به همراه يكي از كردها به پشت نيروهاي دشمن رفت. آنها طي يك هفته تا نفتشهر رفتند. 🔸ابراهيم در اين مدت نقشه هاي خوبي از منطقه عملياتي آماده كرد. بعد هم به همراه چهار عراقي كه به اسارت گرفته بودند به مقر بازگشتند! ابراهيم پس از بازجوئي از اسرا و تكميل اطلاعات لازم، نقش ههاي عمليات را كامل كرد و در جلسه فرماندهان آنها را ارائه نمود. سرهنگ عليياري و سرگرد سلامي از تيپ ذوالفقار ارتش نيز با نيروهاي سپاه هماهنگ شدند. بسياري از نيروهاي محلي از سرپل ذهاب تا گيلانغرب در قالب گردانهاي مشخص تقسي مبندي شدند. اكثر بچه هاي اندرزگو به عنوان مسئولين اين نيروها انتخاب شدند. چندين گردان از نيروهاي سپاه و داوطلب به عنوان نيروهاي خط شكن، وظيفه شروع عمليات را بر عهده داشتند. 🔸فرماندهان در جلسه نهايي، ابراهيم را به عنوان مسئول جبهه مياني، برادر صفر خوشروان را به عنوان فرمانده جناح چپ و برادر داريوش ريز هوندي را فرمانده جناح راست عمليات انتخاب كردند. هدف عمليات پاكسازي ارتفاعات مشرف به شهرگيلان، تصرف ارتفاعات مرزي و تنگ ههاي حاجيان و گورك و پاسگا ههاي مرزي اعلام شده بود. 🔸وسعت منطقه عملياتي نزديك به هفتاد كيلومتر بود. از قرارگاه خبر رسيد كه بلافاصله پس از اين عمليات، سومين حمله در منطقه مريوان انجام خواهد شد. همه چيز در حال هماهنگي بود. چند روز قبل از شروع كار از فرماندهي سپاه اعلام شد: عراق پاتك وسيعي را براي باز پس گيري بستان آماده كرده، شما بايد خيلي سريع عمليات را آغاز كنيد تا توجه عراق از جبهه بستان خارج شود. 🔸براي همين، روز بعد يعني بيستم آذر 1360 براي شروع عمليات انتخاب شد. شور وحال عجيبي داشتيم. فردا اولين عمليات گسترده در غرب كشور و بر روي ارتفاعات شروع ميشد. هيچ چيز قابل پي شبيني نبود. آخرين خداحافظي بچه ها در آن شب ديدني بود. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi
🔸 مثل زلیخا است، دنبال هر کسی نمیرود.🍃 🔹 باید قلبی زیبا چون داشته باشی...❤️ 🍃🌹 @ShahidAziz_Ebrahim_Hadi