#محرم۱۴۴۱
#برشی_از_وصیتنامه_شهیدآقاحمیدباکری:
در زندگیتان همواره #آزاده باشيد و هيچ چيز غير از #خدا و آنچه خدايى است دل نبنديد و بدانيد كه #دنيا_زودگذر_و_فانى_است، فريب زرق و برق دنيا را نخوريد.
.
#سردارمجنونجزیرهمجنون #شهیدعاشورایی #سردارخیبر #لشکرعاشورا #شهیدجاویدالاثر #آقاحمیدباکری #گمنام_جزیرهعشق
♡شادی روحشون صلوات ♡
@shahidbakeri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه عالم بفدایت یاصاحبالزمان🌸
#شهیدمهدیباکری قبل ازعملیات بدر :
#فرمانده_اصلی_ما ، #خدا و #امام_زمان(عج) است، اصل آنها هستند و ما موقت هستیم....
#اللهمعجللولیکالفرج🌷 و فرجنا بِه
#خدایاامامزمانممارابرسون🌷🙏
@shahidbakeri31
بعد از عملیات خیبر بود که داشتیم اردوگاه را تخلیه می کردیم.
ما توی چادر فرماندهی منتظر بودیم تا همه از اردوگاه خارج شوند، بعد ما از اردوگاه بیرون برویم.
نزدیک غروب بود؛ دیدم #آقا_مهدی نشسته روی زمین و با تکه چوبی که در دستش است با خاکها بازی می کند.
نزدیک او رفتم، دیدم از گونه هایش #قطرات_اشک جاریست.
گفتم: " #آقا_مهدی چرا گریه می کنی؟
چی شده؟
برای #آقا_حمید دلتنگ شدی؟
می خوای بریم #ارومیه؟"
گفت: "نه غلامحسن، تمام بچه هایی که اونجا موندن، برادرای من هستن.
خدا خواست که اینطوری بشه. اگه بنا بود حمید رو بیاریم تا حالا آورده بودیم، حمید خودش هم نمی خواست بیاد."
گفتم: "پس چرا اینقدر ریختی بهم؟"
گفت: "از خدا #شهادت میخوام. دیگه دوست دارم هر چه زودتر #شهادتم رو برسونه."
گفتم: "یعنی به این زودی #شهادت_حمید روی شما تأثیر گذاشته؟"
گفت: "نه، این حرفها نیست." گفتم: "پس چی؟"
گفت: "نگرانم.
بین بچه های لشکر داره تفرقه می افته.
نگران اینم که این تفرقه بخاطر وجود من باشه.
شاید اگه من نباشم این تشتت و دو دستگی از بین بره."
بغض من هم ترکید و گریه ام گرفت.
#بغلش کردم و گفتم: "شما هر جا بری منم با شمام."
گفت: "نه، اگر وضعیت همین جوری پیش بره #لشکر_و_بچه_های_آذربایجان حیف میشن."
اصلا به فکر خودش نبود و به خودش فکر نمی کرد.
همه چیز را برای #خدا و سربلندی #اسلام می خواست، حتی #جان خودش را.
#راوی_غلامحسن_سفیدگری
#شهید_مهدی_باکری
#صلوات
@shahidbakeri31