پُستی متناسب با اتفاقی که دیروز۲۵ آذر۹۹ افتاد... طرف باماسک وارد منطقه میشه وسربازی که دژبان بود این فرمانده رو نمیشناسد واجازه ورود به ایشان نمیده! بجای اینکه بیاد مثل شهیدباکری #دژبان رو مورد تقدیر قرار بدهد ! وازین کارش استقبال کند! سرباز رو به باد کتک میگیرد...اینه آیا راه وروش شما؟برین مردانگی رو از امثال شهیدباکری.کاظمی .سلیمانی یاد بگیرید!!!
#فرمانده_آقامهدی_رو_بیشتر_بشناسید؟!
فقط #امضای_باکری را میشناسم!!
سردار جعفر جهروتی زاده: دژبان با همان لهجه ترکی گفت: برگه تردد. باکری هم در آمد که: #من_باکری_هستم. گفت: آقا نمی شود،شما باکری باش . به من گفتهاند: #فقط_امضای_باکری😊
یک روز من، حاج همت، رضا دستواره، عباس کریمی و مهدی باکری با جیپی که شبیه جیپهای ارتش بود، حرکت کردیم تا وارد منطقه شویم. از جیپهای ارتش استفاده میکردیم تا عراقیها متوجه تحرکات اضافی در منطقه نشوند...
صبح راه افتادیم که از این جاده وارد منطقه بشویم. رسیدیم به دژبانی لشکر عاشورا . همان دژبانی ای که به دستور باکری بر پا شده بود. دژبان آمد پای ماشین و گفت؛ #آقا_نمیشود_بروید.😊
گفتیم: برای عبور از این جاده چه چیزی باید داشته باشیم؟
با همان لهجه ترکی گفت:برگه تردد. باکری هم درآمد که: من باکری هستم. گفت: آقا نمیشود، شما باکری باش. به من گفتهاند امضای باکری. من فقط امضای باکری را می شناسم. خودش را نمیشناسم.
هر کاری کردیم، #دژبان نگذاشت که وارد جاده شویم. باکری گفت:خب، همین الان امضا میکنم. گفت:نه، باید بروید قرارگاه از مسئول ما برگه بگیرید و بیاورید. البته فکر میکرد که با اوشوخی میکنیم. نیم ساعتی با این دژبان سر و کله زدیم. هر کاری کردیم نگذاشت برویم. #باکری_خوشش_آمد.😊
#پیاده_شد_و_صورتش_را_بوسید!و گفت: خب، حالا که نمی گذاری برویم، ما هم برمیگردیم. برگشتیم و آمدیم پایین تر. یک جاده غیرقابل استفاده بود که اصلا ماشین در آن تردد نمیکرد. بعضی جاهایش را هم آب برده بود. حاج عباس کریمی قبلا از این جاده تردد کرده و آن را می شناخت...
#شهید_باکری
#شهید_مهدی_باکری
#فرمانده_بیادعا
#آقای_شهردار
#الله_بندهسی
#اقای_مهندس
#لشکر_عاشورا
#خدایا_مرا_پاکیزه_بپذیر
#یک_غریبه_دلتنگ_یاران(شهیدان)
۲۶آذر ۹۹
#آیامامثلشهداعملمیکنیم؟؟! جواب :نه متاسفانه!!
#خوشحالمهنوزسربازانیاسلامهستندکهبهکشورخدمتمیکندمثلهموندژپانوآقامهدی...
#یاعلی
@shahidbakeri31