☘🕊☘
🕊☘
☘
🌻 حسین پسر غلامحسین 🌻
👤 فصل اول: به روایت مادر
🌷 تولد ۹
او طبق معمول کنار سماور نشست و مشغول چای شد . چای را که برایش ریختم ، گفتم:
آقا غلامحسین ! یک خبر بهت بدم؟ با لحنی مهربان گفت : بفرما خانم ، ان شاءالله خیره،.
گفتم : یادت می آید روزی که محمد حسین را باردار شدم چقدر اعصابم به هم ريخته بود ؟ گفت: بله دقیقا یادم هست .
گفتم: یادت می آید شما به من چه گفتی ؟
گفت من زياد با شما حرف زدم و می زنم برو اصل مطلب .
گفتم : هيچي، یه همراه و حامی برای محمد حسین تو راه دارم .
همچنان که چای را در نعلبکی ریخته و نوش جان میکرد گفت راست می گویی !؟
و با گفتن این کلمه شروع کرد به سرفه زدن مبهوت شد .
گفتم مراقب خودت باش ! چه خبر است ؟
گفت: الحمدلله ، در همین هنگام صداي محمد حسین بلند شد ، من به طرفش رفتم و غلامحسین را تنها گذاشتم ..
دوران بارداری به هر ترتیب بود گذشت
من نزدیک سی و شش سال از عمرم می گذشت با این که در رفاه نسبی بودم . اما توان جسمی ام ، به سبب تعدد زایمانها کم شده بود ،
ولی خدا رو شکر دهمین فرزندم محمد هادی به سلامتی به اعضای خانواده پیوست تا دوران سختی و خوشی ، همراه و یاور محمد حسین باشد .
📚منبع : کتاب حسین پسر غلامحسین
#فصل_اول
#تولد_۹
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️زیبائیهای جهان پس از ظهور
#امام_زمان
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
☘🕊☘
🕊☘
☘
🌻 حسین پسر غلامحسین 🌻
👤 فصل اول : به روایت مادر
🌷 تولد ۱۰
محمد حسین آنقدر عزیز و دوست داشتنی بود که به دنیا آمدن برادرش او را از آغوش من جدا نکرد .
او از همان کودکی، آرام و خلاق بود و لبخندهای ملیح و شیرینش هنوز در ذهنم ماندگار است .
محمد حسین پنج سال داشت که آخرین فرزندم نعیمه به دنیا آمد.
تعدد بچه ها هیچ زمانی از بار تربیتی آنها کم نمی کرد . من با جدیت به تحصیل بچه هاي بزرگ تر رسیدگی می کردم و از آنها می خواستم تا کوچیکتر ها را در انجام تکالیف کمک کنند .
همچنین نسبت به آموزه های دینی آنها بی تفاوت نبودم.
به دختر ها از همان کودکی نظافت منزل ، آشپزی، رعایت حجاب و احتراز از نامحرم را یاد دادم و آنها این امور را به شایستگی انجام می دادند
حیاط خانه ما به وسعت چشم اندازی بسیار زیبا و جذاب ، تفرجگاه و تفریحگاه خوبی برای بچه ها بود .
این امر باعث شده بود تا آنها دنبال بازی های کوه و خیابانی نباشند و در کنار من و در محیط کنترل شده ی خانه رشد کنند .
پسرها فوتبال را دوست داشتند ، اما همسرم به دلیل جو نامطلوب حاکم بر فضا های ورزشی ، اجازه حضور در باشگاه و سالن را کمتر به آنها می داد.
📚 منبع: کتاب حسین پسر غلامحسین
#فصل_اول
#تولد_۱۰
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡