راض بابا
❀معرفی شهیده راضیه کشاورز❀
『شهیده راضیه کشاورز』
🔸ولادت: ۱۳۷۱
🔸شهادت: ۱۳۸۷
🔸مکان شهادت: بیمارستان
🔸عامل شهادت: جراحات ناشی از انفجار بمب توسط گروهک تروریستی تندر در حسینیه سیدالشهدای (ع) شیراز(وابسته به انجمن پادشاهی)
#معرفی_شهید
#شهیده_راضیه_کشاورز
شهیده «راضیه کشاورز» ۱۱ شهریور سال ۱۳۷۱ در مرودشت متولد شد.💚
وی هفت ساله بود که راهی مدرسه شهدای پتروشیمی شد و تا سوم ابتدایی را در آنجا گذراند و خرداد همان سال همراه خانواده به شیراز رفت.
پدرش ورزشکار بود، از این رو راضیه را در کلاس کاراته سبک شوتوکان ثبت نام کرد که سال پنجم ابتدایی کمربند قهوهای و سال دوم راهنمایی موفق به اخذ کمربند مشکی شد.
شهیده «راضیه کشاورز» در ۱۱ مسابقه کومیته و کاتا شرکت کرد که در تمام مسابقات کومیته (مبارزه) مقام اول را به خود اختصاص داد. وی در سال چهارم ابتدایی در مدرسه شاهد ۸ در مسابقات حفظ قرآن کریم مقام اول و در ناحیه مقام ممتاز را کسب کرد.
وی سرانجام ۲۴ فروردین ۱۳۸۷ در ۱۶ سالگی بر اثر انفجار بمب در حسینیه کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز توسط عوامل تروریستی زخمی و پس از تحمل ۱۸ روز درد و رنج ناشی از جراحت به جمع شهیدان پیوست.🥀
#معرفی_شهید
#شهیده_راضیه_کشاورز
「 @shahidehRaziehkeshavarz✨」
🔹مادر شهیده راضیه کشاورز:
راضیه از همان کودکی، روحیه ای شاداب و پر شور و نشاط داشت و لطافت و مهربانی اش به وضوح در برخورد با اطرافیان، آشکار بود.
مهربانی و سکوت همیشگی، از بارزترین ویژگی های اخلاقیش بود.🌸
به مسائلی از جمله نماز اول وقت، رابطه عاطفی با خانواده و حجاب، اهمیت زیادی می داد.🌱
همیشه جهانی دعا می کرد، تنها دغدغه خودشو نداشت، دوست داشت همه موفق باشن و به اونا کمک می کرد.
به شهید برونسی خیلی علاقه داشت، ایشون رو الگوی خودش تو زندگی قرار داده بود.
پدرش از رزمنده های جبهه بود. همیشه از پدرش می پرسید: وقتی دوستات شهید می شدن چه حالی داشتن؟ موقع شهادت چی می گفتن؟
خسته از مدرسه بر می گشت، وقتی می گفتم خسته نباشی، دستانم رو می بوسید و در آغوشم می گرفت، می گفت: مامان خیلی دوستت دارم، شما از صبح تا حالا زحمت کشیدید، من که کاری نکردم. از حالا به بعد نوبت منه، شما برید استراحت کنید🌱
#معرفی_شهید
#شهیده_راضیه_کشاورز
「 @shahidehRaziehkeshavarz✨」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معرفی شهیده راضیه کشاورز🌷
💯پیشنهاد دانلود✅
#شهیدانه
#شهیده_راضیه_کشاورز
「 @shahidehRaziehkeshavarz✨」
خاطره ای از شهیده راضیه کشاورز به نقل ازدوست شهید:
* سال اوّل دبیرستان امتحان شیمی داشتیم، راضیه کنار حیات مدرسه قدم میزد.
کار هر روزش بود، قبل از امتحان یک چیزی را میخوند.
رفتم جلو، پرسیدم: راضیه جون، چی داری میخونی؟!
گفت: «دعای عهد و زیارت عاشورا»
هر صبح دعای عهد میخوند، و قبل از هر درسی زیارت عاشورا.🌱📚
#شهیده_راضیه_کشاورز
#شهیدانه
「 @shahidehRaziehkeshavarz✨」
نامه شهیده راضیه به امام زمان درسن 13 سالگی🍃
نشانی گیرنده : نمی دانم کجایی یا مهدی ؟! شاید در دلم باشی و یا شاید من از تو دورم . کوچه انتظار، پلاک یا مهدی!
به نام خداوند بخشنده ومهربان
سلام من به یوسف گمگشته ی دل زهرا و گل خوشبوی گلستان انتظارای دریای بیکران ، آفتاب روشنی بخش زندگی من که از تلالو چشمانت که همانند خورشید صبحدم از درون پنجره های دلم عبور می کند و دل تاریک و سیاه مرا نورانی می کند . تو کلید درِ تنهایی من ! من تورا محتاجم . بیا ای انتظار شبهای بی پایان ، بیا ای الهه ی ناز من ، که من از نبودن تو هیچ و پوچم . بیا و مرا صدا کن ، دستهایم را بگیر و بلند کن مرا . مرا با خود به دشتِ پر گلِ اقاقیا ببر . بیا و قدمهای مبارکت را به روی چشمانم بگذار . صدایم کن و زمزمه ی دل نواز صدایت را در گوشهایم گذرا کن ، من فدای صدایت باشم . چشمان انتظار کشیده من هر جمعه به یادت اشک می ریزند و پاهایم سست می شوند تا به مهدیه نزدیک خانه مان روم و اشک هایم هر جمعه صفحات دعا ندبه را خیس می کند . من آنها را جلو پنجره اتاقم می گذارم تا بخار شود و به دیدار خدا رود . به امید روزی که شمشیرم با شما بالا رود و برسر دشمنانتان فرود آید .
یا مهدی ادرکنی عجل علی ظهورک
دوستدار عاشقانه شما راضیه🥀
#شهیده_راضیه_کشاورز
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان
#شهیدانه
「 @shahidehRaziehkeshavarz✨」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بـٰا شھدا صحبت کنید . . .
آنھا صدایِ شمـٰا را بہ خوبـے میشنود
و برایتـٰان دعـٰا مۍکنند (:
دوستـے بـٰا شھدا دوطرفہ است 🌿'!
با این ستاره ها می توان راه را پیدا کرد🦋
❲💯پیشنهاد دانلود❳
#شهیده_راضیه_کشاورز
#شهیدانه
@shahidehRaziehkeshavarz
شهیده راضیه کشاورز:
[کاشکی هیچوقت حضورآقا رو ندیده نگیریم
و از محضرش غایب نشیم
زیرا که...
غیبت از ماست و حضور او همیشگی است...]
#امام_زمان
#شهیده_راضیه_کشاورز
#شهیدانه
「 @shahidehRaziehkeshavarz✨」
مادر شهید راضیه کشاورز در خاطره ای می گوید:
کلاس پنجم ابتدایی بود. توی آشپزخانه مشغول پختن غذا بودم.
مدتی پیش همسرم تقویمی را خریده بود. راضیه مرا صدا زد.
تقویم را در دستش گرفته بود و گفت: "مامان وقت داری برات حدیثی از امام صادق (علیه السلام) بخوانم." با آن چهره مهربان و معصومانه ای که اکثر دختر های 10-11 ساله دارند، آمد کنارم، دستی روی سرش کشیدم و او را بوسیدم. شروع کرد به خواندن حدیث که پشت تقویم نوشته بود.
گفت: "مامان امام صادق (ع) فرموده اند اگر هر شخصی 40 صبح بعد از نماز، دعای عهد امام زمان (عج) را بخواند جزء یاران امام زمان (عج) می شود؛ حتی اگر در هنگام ظهور امام از دنیا رفته باشد به دنیا رجعت کرده و درکاب امام زمان(عج) سرباز او می شود."
وقتی حدیث را خواند خدا را شکر کردم و برایش از خداوند طلب موفقیت و عاقبت بخیری کردم.
مدتی گذشت. دیگر تاریخ و روز ماه از دستم خارج شده بود.
پدرش هنوز از سرکار به خانه نیامده بود. راضیه گفت: "مامان پول بده تا برم از مغازه شکلات بخرم." 500 تومانی پول به او دادم.
رفت و شکلات را خرید آمد و گفت: "مامان وقتی بابا از سر کار اومد بریم خونه هر دو تا آقام؟"
منزل پدر بزرگ هایش یکی مرودشت و دیگری در روستای کوه سبز نزدیک مرودشت بود. گفتم: "راضیه جان امروز دیگه دیره و بابات خسته است و خانه پدر بزرگ هایت هم دور است. ان شاالله جمعه ی دیگر."
ولی راضیه دست بردار نبود. مدام اصرار می کرد.
گفتم: "مامان چرا انقدر اصرار میکنی؟!" گفت: "این یک رازه."
گفتم: "قول میدم به هیچ کس نگم ." گفت: "مامان یادتون هست چند وقت پیش حدیثی از امام صادق (ع) برای شما خوندم؟"
گفتم: آره؟
گفت: "من از همون موقع چله ی دعای عهد امام زمان (عج) را گرفتم و امروز چهل روز تمام شده و من یار امام زمان شده ام و این شکلات شیرینی یار امام زمان است."
زمانی که این را گفت اشک از چشمانم سرازیر شد و افتخار کردم به داشتن دختری که دلش با امام زمانش است. او دعای عهد را تا زمان شهادتش رها نکرد. این امر در دست نوشته هایش کاملا مشهود است.
#شهیده_راضیه_کشاورز
#شهیدانه
@shahidehRaziehkeshavarz✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سال سوم راهنمایی راضیه بین خودش و خدا عهدی بسته بود كه بعد از شهادتش تو وسایلش، البته تو وسایلش كه نه، داخل جعبه اسماء متبركه پیداش كردم.🥀
●خلاصه كوتاهی از این عهد نامه:
بی حساب پیش، انشاء ا.. به امید خدا و توكل به خدا چهل روز تمام كارمو خالصانه انجام بدم تا خدای مهربون از سر تقصیرات ما بگذرد و گناهامو ببخشه.
توی این چهل روز كه از 5/3/85 شروع می شه توفیق پیدا كنم مادام العمر دعای عهد و زیارت امین ا.. و ... را بخوانم و گریه كنم.
آقا تو رو خدا توفیق اشك ریختن تو این دعاها را به من بده.و شب هم به یاد خانم حضرت زهرا (س) شبی 5 صفحه قرآن بخوانم؛ ان شاء الله تكرار آیه الكرسی هم توی بیشتر اوقات نصیبم بشه.
و همچنین شكر نعمتهای خدا و توفیق آلوده نشدن به گناه و نابود كردن نفس اماره و تقویت نفس لوامه را داشته باشم و تسبیحات خانم فاطمه زهرا (س) را همراه با الگو برداری از حجاب،عفاف، ادب و اخلاق ایشان را سر لوحه زندگی خودم قرار دهم🥀
#شهیدانه
#شهیده_راضیه_کشاورز
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
🔹مادر شهیده راضیه کشاورز:
شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۷ بود. از مدرسه آمد. پس از ناهار گفت: "مامان میتونم تو بغلت بخوام." نیم ساعتی خوابیدیم.
دلم آشوب بود . روز قبل به مرودشت رفته بودیم، تمام مسیر دلم شور میزد . آیت الکرسی خواندم و روی بچه ها مخصوصا راضیه که پشت سر پدرش نشسته بود فوت کردم. ولی آن روز آشوب دلم بیشتر شده بود.🍃
پدر تازه از سر کار به خانه آمد. مرضیه و راضیه توی اتاق درس می خواندند. راضیه چادر گل گلی اش را پوشید و توی سالن ایستاد و بلند گفت: "کیا حسینیه ای هستن؟"
همه برگشتیم و به راضیه نگاه کردیم. چهره اش زیبا و نورانی شده بود پدرش گفت: "بابا راضیه... تو چرا انقدر امروز قشنگ شدی! نکنه اومدن خواستگاریت؟!"
راضیه خندید سرش را پایین انداخت رفت توی اتاق. آن شب همه به علتی نمی توانستند به هیئت بروند به جز راضیه.
مرضیه که پایه ی همیشگی راضیه بود را نگذاشتم برود و گفتم: "نه مادر شما امسال کنکور داری و تا زمان کنکورت تمام برنامه هایت را لغو کن."
مرضیه مدام گریه می کرد و می گفت: "منم می خوام برم" و من هم محکم می گفتم نه. فقط راضیه ماند آماده شد و رفت حسینه.
شب بود توی آشپزخانه در حال آماده کردن شام بودم که تلفن خانه به صدا در آمد. همسرم گوشی را برداشت. صدای بلندی توی خانه پچید.
همسرم گفت: ،«دخترم؟!... نَه دخترم سالم بود!! مشکلی نداشت... »
حالم دگرگون شد. با استرس پرسیدم: تیمور چی شده ؟! ذهنم همه جا رفت... نکنه تصادف کرده!...
چادر را سرم انداختم. به بچه ها چیزی نگفتیم و با شتاب از خانه به سمت حسینه خارج شدیم.
در راه انقدر با سرعت رانندگی می کرد که متوجه نشدم چطوری رسیدیم . درهای ماشین را باز رها کردیم و به سمت حسینه دویدیم. در راه به سر و سینه ی خود می زدم. به درب حسینه که رسیدم سیل جمعیت در حال خارج شدن بودن. هر چه اصرار می کردم که دخترم داخل است بگذارید بروم... ولی اجازه نمی دادند و می گفتند از خانم ها فقط یک نفر شهید شده که آن هم از بچه های کادر انتظامات است.
دلم آرام و قرار نداشت به هر سختی که بود وارد حسینیه شدم. حسینه پر از دود و خون بود.
هر چه گشتم دخترم را نیافتم. بیرون رفتم . همسرم را دیدم چشمانمان در هم قفل شد با اشاره گفتم راضیه؟ گفت ندیدم...
ذهنم به19 روز قبل زمانی که راضیه از مشهد آمده بود افتاد که گفت: "مامان می خواستم برا خودم کفنی بخرم... دوستم نذاشت و گفت از کربلا بخرم."
آشوب دلم بیشتر شد... راضیه مامان کجایی ...🥀
به گوشی راضیه زنگ زدم ولی جواب نداد. دلشوره ام بیشتر شد. حضرت زینب را صدا زدم و گفتم: "یا زینب (سلام الله) چه بر سرت آمد لحظاتی که به دنبال فرزندان حسین(علیه السلام) بودی..."
با خود می گفتم شاید راضیه از صدای انفجار ترسیده و در گوشه ای نشسته است... حدودای ساعت 11 بود که مرضیه زنگ زد و گفت راضیه در بیمارستان نمازی است .
با اضطراب و سرعت خودمان را به بیمارستان رساندیم. مرضیه رادیدم گفتم: "مادر راضیه کجاست؟" گفت توی اتاق عمل... داشتم قالب تهی می کردم. با خود می گفتم راضیه... راضیه ی من.... اتاق عمل....
راضیه ۱۸ روز در کما بود. اسمش را به نیت حضرت زهرا راضیه انتخاب کرده بودم. آن هم دقیقا با سینهای خورد شده و پهلویی پاره شده و ۱۸ روز خس خس نفسهای دردناک و... این 18 روزی که راضیه ماند برا این بود که ما را آماده کند و ما آماده بشویم برا رفتنش !
روزی که به شهادت رسید و بالای سرش رفتم، چشمانش را بسته بود.
آرام صحبت می کردم. مثل اینکه بچه ی شیر خواره ام خواب باشد و ترس از بیدار شدنش داشته باشند. او در آغوش گرفتم و لالایی خواندم. نمی خواستم با گریه و زاری ام آرامشش را بهم بزنم. آرامشی تمام وجودم را فرا گرفته بود. یک لحظه تمام روزهای راضیه «تولد، خنده ، گریه هایش... سکوی قهرمانی ، چشمان بی باکش، چهره ی معصومش و ... » در برابر چشمانم مجسم شد. آری اکنون دخترکم در سکوی قهر مانی ایستاده بود و چه خوش می درخشید با همان صلابت و مهربانی. فرشته ی زیبای من به آسمان رفته بود.
او به قافله شهدا پیوسته بود و قطعا دوستان شهیدش به استقبالش آمده بودند . به راضیه گفتم: "مامان دعا کن بتونم پیام رسان خونت باشم و پیامت رو به هم سن و سالانت برسونم." من باید آن پرچمی که راضیه به دستم داده بود را برای اینکه زیر دینش نباشم به دیگری بدهم .
این لطف خدا بود که راضیه را به من هدیه داده بود و قطعا برای یک مادر سخت است که فرزندش را اینگونه تکه تکه ببیند تمام زخمهای راضیه برای من روضه بود ولی خدا را شاکرم که در آن لحظه به من صبر داد هر چه دارم از آن صبر است.
اکنون که چندین سال از آن اتفاق می گذرد ولی برای من هنوز تازگی دارد. از پای ننشستم همه جا می روم هر کجای ایران و از راضیه می گویم و قطعا پیام شهدا تاثیر گذار است. شهدا اخلاص مطلقند.🌷
#شهیده_راضیه_کشاورز
#شهیدانه
@shahidehRaziehkeshavarz✨
شهیده راضیه کشاورز،یار۱۶ساله امام زمان(عج)💚
💯پیشنهاد دانلود
#امام_زمان(عج)
#شهیدانه
#شهیده_راضیه_کشاورز
「 @shahidehRaziehkeshavarz✨」
همیشه می گفت:
«درس خوندن مثل نماز برام واجبه. امام زمان(عج) یار بی سواد می خواد چی کار؟»📚
راضیه جز صداقت،تلاش و پاکی چیزی نبود.....💚
#شهیده_راضیه_کشاورز
#شهیدانه
「 @shahidehRaziehkeshavarz✨」
✿بسم رب الشهدا و الصدیقین✿
①قسمت اول
●زندگى نامه شهیده راضیه کشاورز
(به روایت مادر شهیده - خانم کشاورز)
بار الها! اگر تمام لحظه هاى عمرم را به شكر و سپاسگزارى به خاطره نعمت فرزندى به نام "راضیه" سپرى كنم، باز هم نمى توانم ذره ای شكر داشتن این فرشته پاك سرشت را به جا بیاورم. به عنوان مادر شهیده بزگوار راضیه کشاورز، توانایى توصیف شخصیت ایشان را ندارم. ولى بنا به تكلیف و آشنایى بیشتر شرح حال كوتاهى از زندگى ایشان را در مدت عمر كوتاه ولى پربارش بیان میكنم.
شهیده راضیه كشاورز در شهریور ۱۳۷۱ در شهر مرودشت قدم به عرصه این دنیا نهاد. دوران کودکی را همراه با نشاط و شیرین زبانى وعلاقه به نقاشى و حفظ قرآن در كنار افراد خانواده سپرى كرد.
در سال ۷۶ اولین روزهاى آشنایى با افراد اجتماع بزرگتر از خانواده را تجربه كرد و پا به كودكستان "شهید مسیح نگهبان" گذشت.
كلاس اول ابتدایى را با ذوق و شوق فراوان در دبستان “شهدای پتروشیمی” شروع كرد.
از همان روزهاى اول مدرسه دانش آموز كوشا، باهوش و زرنگى بود. كلاسهاى اول، دوم و سوم دبستان را با معدل ۲۰ در دبستان مذكور به پایان رسانید. كلاس چهارم ابتدایى را در دبستان شاهد ۸ و كلاس پنجم را در دبستان "پیام انقلاب " شیراز با موفقیت در درس و مسابقات قرآن گذراند.
شهیده راضیه کشاورز دوران تحصیلى ابتدایى خود را با موفقیت همراه با رضایت مندی پدر و مادر و اولیاء مدرسه به پایان رسانید.
البته باید به این مطلب اشاره كنم كه جرقه سعادت و شهادت این شهیده بزرگوار در دوران ابتدایى ایشان و از سنِ تكلیف زده شد.
چرا كه از كودكى علاقه زیادى به حفظ و تلاوت قران كریم و نماز اول وقت داشتند و مقید به انجام فرایض دینى بودند.ایشان همچنین مراقبت در حجاب و عفاف و انس و علاقه به اهل بیت (ع) داشتند.
در كلاس چهارم ابتدایى، در كنار درس و حفظ قرآن مجید ، ورزش رزمی كاراته را به صورت حرفه اى در حضور یكى از بهترین اساتید ورزش آغاز كردند.
در كلاس پنجم ابتدایى با خواندن احادیث و سخنان ائمه (ع) محبت و علاقه اش به آن بزرگواران بیشتر شد و انس و الفت زیادى به آقا امام زمان (عج) در وجودش پدیدار گردید و با تاثیر از حدیث امام صادق (ع) که مى فرمایند "هر کس چهل صبح دعای عهد را بعد از نماز صبح بخواند در زمان ظهور امام زمان (عج) حتى اگر در قید حیات هم نباشد جزء یاران و سربازان امام زمان (عج) به شمار می آید"، شهیده بزگوار چهله دعاى عهد امام زمان (عج) گرفته و بعد از آن هم تا هنگام شهادت دعای عهد ایشان ترك نشد.
ایشان همچنین در دوران ابتدایى جز شركت كنندگان در مسابقات قرآن آموزش و پرورش و صنعت نفت و ممتازترین این مسابقات بودند.🥀
#شهیدانه
#شهیده_راضیه_کشاورز
「 @shahidehRaziehkeshavarz✨」
«بسم رب الشهدا و الصدیقین»
قسمت دوم
✿زندگى نامه شهیده راضیه کشاورز✿
(به روایت مادر شهیده - خانم کشاورز)
كلاس اول راهنمایى را در مدرسه نرگس شهرك گلستان گذراندند و کلاس دوم و سوم راهنمایى را در مدرسه رهنمایى شاهد پنج ادامه دادند و به پایان رسانید. در دوران تحصیل راهنمایى زندگى ایشان رنگ خدایى بیشترى به خود گرفته بود و روز به روز بر تلاش و ایمان و تقوای این غنچه باغ مكتب اسلام و قرآن، و عشق و علاقه او نسبت به قرآن و اهلِ بیت بیشترمی شد.
از كودكى علاقه زیادى به هنر نقاشى داشت، تا این كه در دوران راهنمایى نقاشی های ایشان رنگ و بوی اهل بیت(ع) را به خود گرفته بود.
در دوران راهنمایی درس، تحصیل، تهذیب نفس، ورزش، انس با قرآن و مطالعات غیر درسى و دینى را به جدیت دنبال میكرد. در این دوران بود كه موفق به کسب كمربند مشكى دان یك كاراته در سبك jka شدند.
در سال سوم راهنمایى تلاش های ایشان به اوج خود رسیده و عزم خود را جزم كرده بود كه در دبیرستان نمونه دولتى قبول شود و مانند همه سالهاى تحصیل جزء بهترین شاگردان مدرسه شاهد ۵ و ممتاز در دروس شدند.
در كنار درس، در فعالیت ها و مسابقات ورزشى، فرهنگى و قرآنى هم شركت می کردند و موفق هم بودند. ایشان همچنین آموزش زبان انگلیسى در كانون زبان ایران و عضویت در بسیج دانش آموزی را به فعالیتهاى دیگر خود افزودند.
در دوران راهنمایى از نظر تقوا و صفات خوب اخلاقى و پشتكار در درس و فعالیتهاى ورزشى و مذهبى و حجاب و انس با قران و اهل بیت (ع) آن چنان پیشرفت داشتند كه با سن كم خود الگو و نمونه ای براى خانواده، اقوام و همکلاسی ها و دوستان خود، و زبانزد آنها شده بود.
در سال سوم رهنمایى با لطف خداوند، عنایت اهل بیت (ع) و تلاش خود و انس با قران كریم به عنوان قارى قرآن در مدرسه انتخاب و به مرحله ناحیه معرفى شدند و موفق به كسب مقام ممتاز قرائت قران در ناحیه شدند. در این دوران موفق به كسب مقام در ورزشِ كاراته در سطح باشگاهی، شهرستان و استانی شدند و به عنوان دانش آموز ممتاز در درس و اخلاق و حجاب از طرف مدرسه به زیارت حضرت معصومه (س) و على ابن موسی الرضا (ع) مشرف شدند.
در آزمون ورودى دبیرستان گراشی به عنوان ذخیره و در آزمون ورودى دبیرستان شاهد 15 و دبیرستان وصال مقام دوم را كسب نمودند.🥀
#شهیدانه
#شهیده_راضیه_کشاورز
「 @shahidehRaziehkeshavarz✨」
راض بابا
افتخارات شهیده راضیه کشاورز🌷
• کسب رتبه عالی در سال تحصیلی ۸۰ -۸۱
• کسب رتبه ممتاز در دبستان پیام انقلاب ۱ در سال تحصیلی ۸۱ -۸۲
• حضور در مسابقات قرآن یادواره عزت و افتخار حسینی مرحله ناحیه سال ۸۱ -۸۲
• مقام اول مسابقات قرآن یادواره عزت و افتخار حسینی در سال تحصیلی ۸۱ -۸۲ در دبستان پیام انقلاب ۱
• اخذ کمربند قهوه ای کاراته سبک شوتوکان در سال ۸۲
• مقام اول مسابقات قهرمانی فارس در رشته کومیته در سال ۸۲
• کسب رتبه اول دبستان شاهد ۵ در سال تحصیلی ۸۳ -۸۴
• مقام اول انفرادی استان در رشته کاتا نوجوانان در سال ۸۴
• کسب عنوان سوم رشته قرائت قرآن آموزشگاه راهنمائی شاهد ۵ سال تحصیلی ۸۴ -۸۳
• کسب مقام دوم درسهایی از قرآن آموزشگاه راهنمائی شاهد ۵ سال تحصیلی ۸۳ -۸۴
• مقام اول مسابقات قهرمانی فارس در رشته کومیته در سال ۸۳
• کسب گواهینامه کمر بند سیاه دان یک در سبک شوتوکان از فدراسیون کاراته جمهوری اسلامی در سال ۸۳
• حضور در مسابقات قرآن مرحله ناحیه سال ۸۵ -۸۴
• مقام دوم تیمی چهارمین المپیاد ورزشی بانوان صنایع پتروشیمی در شیراز در سال ۸۵ در رشته کاراته
• مقام دوم رقابتهای کاراته سبک شوتوکان در رشته کانا قهرمانی استان در سال ۸۵
• مقام اول انفرادی رشته کاراته در چهارمین المپیاد ورزشی بانوان در سال ۸۵
• کسب مقام در مسابقات قرآن آموزشگاه
• کسب رتبه ممتاز در سال تحصیلی ۸۵ -۸۶
• مقام اول مسابقات قهرمانی شیراز رشته کومینه قهوه ای
• مقام سوم مسابقات قهرمانی شیراز رشته کاتای قهوه ای
• حضور در بیست و نهمین دوره مسابقات قرآن کریم مراکز پنج گانه رشته قرائت
• شرکت در مسابقات قرآن کریم و معارف اسلامی مرحله ناحیه سال تحصیلی ۸۶ -۸۷
• کسب گواهینامه هنر وتکنیکهای کاراته سبک شوتوکان در سال ۸۶ از هیئت کاراته استان
• کسب مقام سوم تیمی کاراته در پنجمین المپیاد ورزشی بانوان صنایع ملی پتروشیمی در سال ۸۳ در ماهشهر
#شهیــدانہ
#شهیده_راضیه_کشاورز
「 @shahidehRaziehkeshavarz✨」