°●🏴🌿●°
شک ندارم نگاه به چھره هایشان
عبادت است
عبادتی از جنس مقبول به درگاه الهی
کاش شفاعتی شامل حالمان شود...
صبح و عاقبتتون شهدایے...🌤
http://eitaa.com/shohadayegharibghazvin
حوادث روز عاشورا قسمت دوم
سخنرانی امام حسین(ع) و یارانش
امام حسین(ع) پیش از آغاز جنگ، سوار بر اسب شد و همراه با گروهی از یارانش به سوی لشکر دشمن پیش آمد. بُرَیر بن خُضَیر از قاریان سرشناس کوفه جلوی امام حسین(ع) بود. امام(ع) به او گفت: «ای بُرَیر با اینان، سخن بگو و آنان را نصیحت کن».بریر در برابر سپاه عمر بن سعد به موعظه آنان پرداخت.
کلام امام(ع):
فَإنّی لاأری المَوتَ إلاّ شهادةً، و لاالحیاةَ مَعَ الظّالمینَ إلاّ بَرَماً. (ترجمه: من مرگ را جز شهادت، و زندگی در سایه ظالمین را جز مایه ملامت نمیبینم.)
امام حسین(ع) رو در روی سپاه دشمن با صدای بلند به طوری که بیشتر مردمِ حاضر در لشکر عمر بن سعد صدایش را میشنیدند، آنان را به مسیر عدل و انصاف دعوت کرد؛ پس از حمد خدا، نخست خود را معرفی کرد که فرزند دختر پیامبر(ص) و علی(ع)، وصی و پسرعموی پیامبر، است و حمزه سیدالشهداء و جعفر طیار عموهای ایشان بودهاند. امام حسین(ع) سپس به حدیثی از پیامبر(ص) اشاره کرد که میفرماید: «حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشتند»، و اصحاب زنده پیامبر(ص) ـ جابر بن عبدالله انصاری و ابوسعید خُدری و سهل بن سعد ساعدی و زید بن ارقم و انس بن مالک ـ را گواه گرفت. آن حضرت در ضمن خطابه، رو به فرماندهان سپاه کوفه شَبَث بن رِبْعی، حجار بن ابجر، قیس بن اشعث بن قیس، یزید بن حارث، نامهنگاریهای ایشان را با همان عبارات، به یاد آنان آورد که البته همگی انکار کردند و سخن از تسلیمشدن امام حسین(ع) به میان آوردند. امام حسین(ع) پاسخ داد: «نه، به خدا سوگند که هرگز دست ذلت به سوی ایشان نمیبرم».
پس از سخنرانی امام، زهیر بن قین به سخنرانی ایستاد و خطاب به مردم کوفه از فضایل امام حسین(ع) سخن گفت و به موعظه پرداخت.
در حین این سخنرانیها، شمر در میانه خطابه امام حسین(ع) فریاد زد از این سخنان چیزی نمیفهمد. او سخنان زهیر را هم با ناسزا پاسخ داد.
"مخالفت امام با پیشگام شدن در آغاز جنگ"
سپاه عمر بن سعد آماده نبرد میشد که امام حسین(ع) به یاران خود فرمان داد هیزمها و نِیهای پشت اردوگاه را آتش زدند. در این حین شمر بن ذی الجوشن به همراه گروهی از سواران خود به اطراف خیمههای امام حسین(ع) آمد و از پشت به خیمهها نزدیک شد؛ اما چون چشمشان به خندق و آتش شعلهور آن افتاد شمر به امام حسین(ع) ناسزا گفت.
مسلم بن عوسجه به شمر نزدیک بود و آمادگی خود را برای تیراندازی به شمر اعلام کرد؛ اما امام حسین(ع) مانع او شد و فرمود: «نمیخواهم آغازگر جنگ باشم».
"توبه حُر بن یزید ریاحی"
صبح عاشورا وقتی امام حسین(ع) بانگ برآورد «آیا یاری دهندهای هست که به یاری من آید»، حر بن یزید ریاحی سخن امام را شنید و چون تصمیم کوفیان برای جنگ با آن حضرت را جدی دید، سپاه کوفه را ترک کرد و به اردوگاه امام حسین(ع) پیوست. نقل شده است حر از امام حسین(ع) خواست اجازه دهد قبل از همه یاران، به سپاه یزید حمله کند. امام حسین(ع) اجازه داد و حر چنین کرد و به شهادت رسید...
اسداله حیدری
چه خونها ریخته شده تا ما بمانیم ....
▪️گوشهای از خاک کشورمان
در دوران #دفاع_مقدس
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات
http://eitaa.com/shohadayegharibghazvin
نهج البلاغه
حکمت 198 - سوء استفاده از حق
وَ قَالَ عليهالسلام لَمَّا سَمِعَ قَوْلَ اَلْخَوَارِجِ لاَ حُكْمَ إِلاَّ لِلَّهِ كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ🍃🌹
و درود خدا بر او، فرمود: (وقتى شنيد كه خوارج مىگويند، حكومت فقط از آن خداست.) سخن حقّى است كه از آن اراده باطل دارند
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂
🌹🍃🌹🍃
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
روز ششم محرم ؛ روز حضرت قاسم بن الحسن (علیه اسلام)
یادگار امام حسن (ع) در روز عاشورا
قاسم (علیه السلام)
در سال 50 ه.ق وقتی کار سمّ جعده ملعونه – همسر امام حسن (علیه السلام) - به آنجا کشید که پارههای جگر امام در اثر آن، از دهان مبارکش، بیرون آمد، در لحظههای آخر، همه اهل و عیال خود را به امام حسین (علیه السلام) واگذاشت. یکی از فرزندان امام حسن (علیه السلام) که در این لحظات، شاهد ماجرا بود و چشم از چشم عمو، بر نمیداشت، قاسم (علیه السلام) بود. کودکی که حدود سه بهار از عمر شریفش سپری نگردیده بود.
با نقشهای که معاویه بن ابوسفیان کشید تا یزید را به جای خود بنشاند، حضرت حسین (علیه السلام)، برای بیعت نکردن با یزید- که جرثومه فساد بود - مجبور به ترک مدینه شد. در قافله ای که به سوی حجاز رهسپار بود، اهل و عیال امام مجتبی (علیه السلام) هم بودند. مکه، برای امام حسین (علیه السلام) امن نبود – که یزیدیان در زیر لباسهای احرام، شمشیر بسته و قصد کشتن امام را داشتند – بنابراین بر اساس نامه دعوت کوفیان – که مسلم بن عقیل (علیه السلام) هم آن را تایید کردهبود – روز هشتم ذیحجه که حجاج، در تدارک رفتن به عرفات بودند، از مکه بیرون آمد.
کار کاروان سرگردان حسینی به کربلا کشید و در محاصره قرار گرفت تا شب عاشورا فرا رسید. اینک قاسم بن الحسن (علیه السلام)، سیزده ساله شده و در مدتی که پدرش را از دست داده بود، امام حسین (علیه السلام) چنان در تربیت قاسم کوشیده و با او انس داشت که او را ”یا بنیّ" – ای پسرکم - خطاب می-کرد.
ابوحمزه ثمالی (ره) میگوید، از حضرت زین العابدین (علیه السلام) شنیدم که میفرمود:
چون شب عاشورا فرا رسید، پدرم تمامی اصحاب و یاران خود را جمع کرد و به آنها فرمود:
ای یاران و پیروان من، تاریکی شب را مرکب خود قرار داده و جان خود را نجات دهید که مطلوب این قوم ، جز من کسی نیست و ...
پس از امتناع آنان، آن حضرت فرمود: همانا فردا من کشته می-شوم و همه کسانی که با من هستند، نیز کشته خواهند شد. و از شما احدی باقی نخواهد ماند ...
قاسم ابن الحسن (علیه السلام) که در این جمع حاضر بود، مشتاقانه پرسید: آیا من هم به میدان میروم.
#یاحسین
#یاقاسم_بن_الحسن(ع)😭😭
http://eitaa.com/shohadayegharibghazvin