eitaa logo
شهدای اسارت استان قزوین
258 دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
7 فایل
امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست (مقام معظم رهبری ) تنها کانال تخصصی فعال با محتوای شهدایی در استان قزوین ارتباط با ادمین: @abcdefil اگه میخوای ارادت قلبی خودت رو به شهدا نشون بدی عضو کانال شو و مارو به دوستانت معرفی کن
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌷 شهید والامقام عبدالرسول زرین در سال 1320 در روستای قلعه گل از توابع استان کهکیلویه و بویر احمد دیده به جهان گشود. 🌹🍃وی در ۴ سالگی پدر و در سن ۶ سالگی مادرش را از دست داد، سرپرستی او را دایی اش بر عهده گرفت. ✨شهید زرین در سن ۱۶ سالگی به اصفهان نقل مکان کرد و مشغول کار در مغازه لباس فروشی شد. بعد از مدتی کار و تلاش تشکیل خانواده داد. همسری مومن و صبور برگزید و خداوند ۷ فرزند به او هدیه داد. ✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 💥شهید عبدالرسول زرین با شروع جنگ، راهی غرب کشور شد و بعد از آن به جبهه جنوب اعزام شد و در کنار سردار شهید حاج حسین خرازی به نبرد پرداخت. 🌟او را گردان تک‌نفره صدایش می‌کردند. این لقب را فرمانده اش شهید خرازی به او داده بود و همیشه می‌گفت بعد از توکل به خدا و اهل‌بیت (ع)، امیدم به دستان عبدالرسول است. 💥 شهید عبدالرسول زرین اعجوبه بود برای خودش تا جائیکه برای پیدا کردن او بهترین تک‌تیراندازهای دنیا را اجیر کرده بود و میان بعثی‌ها به «صیاد خمینی» معروف شده بود. 🌟 زرین در مدت حدود ۴ سال حضورش در جبهه‌ها بیش از ۳ هزار تیر شلیک کرد. معتقد بود تیرها از بیت‌المال تهیه می‌شود و نباید خطا رود. 💥او دوره نظامی چندانی ندیده بود، اما مهارت زیادی در هماهنگ کردن امور جنگی داشت. عبدالرسول عادت زیبای دیگری هم داشت؛ هر بار که می‌خواست دست به اسلحه شود اول وضو می‌گرفت و با ذکر این آیه از سوره انفال که آمده است: «وَمَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ...؛ چون تو تیر (یا خاک) افکندی نه تو بلکه خدا افکند» تیر را شلیک می‌کرد. بعد هم تعداد تیرها را در دفترش می‌نوشت. معتقد بود نباید اسراف شود؛ برای همین همه دقت خود را برای تیراندازی به‌کار می‌گرفت. 🌟شهید خرازی، عبدالرسول را دست راست خود می‌دید. حضور او در جبهه امنیت‌خاطری بود برای رزمنده‌ها. 💖 کانال شهدای اسارت قزوین 👇 http://eitaa.com/shohadayegharibghazvin
🦋 خاطرات شهید 🦋 راوی: علی اصغر زرین فرزند شهید 🌸🍃 پدرم به تمام معنی به ما علاقه داشت، حتی یکجا یکی از هم‌رزمانش می‌گفت: «توی جبهه در سنگر مستقر بودیم یک‌دفعه صدای هق‌هق گریه شهید زرین بالا رفت. بهش گفتم چی شده؟ ایشان می‌گویند که یاد بچه‌هایم افتادم.» ✨ما ۴ برادر و ۳ خواهر بودیم که آن زمان کوچک و قد و نیم قد بودیم. بزرگ‌ترین فرزند خواهرم هستند که 12 سال از من بزرگ‌ترند. 🌸🍃 پدرم زیاد در نوارها تأکید دارند که: من بچه‌هایم را سپردم به خدا و بعد اقوام و همسایه‌ها و دوستانم، هوای بچه‌های من را داشته باشید، من باید بروم و ماندن برای من معنی ندارد، من احساس می‌کنم یک مرد جنگی هستم و حضور من در جنگ واجب است و ازآنجایی‌که خدا تابه‌حال رزق و روزی بچه‌های مرا داده است، از این به بعد هم خودش خواهد داد. ✨من یک‌چیزی می‌گویم و شما هم می‌شنوید. شهدا را غیر از شهدا کسی نمی‌تواند وصف کند. تنها کسی که می‌توانسته در مورد پدرم خیلی خوب صحبت کند، خود شهید خرازی بودند. 🌸🍃ما را مرتب پارک می‌بردند. بچه‌ها را می‌بردند توی کوچه فوتبال بازی می‌کردند. یادم هست بچه‌های کوچکی را که بعد از شهادت ایشان گریه می‌کردند و می‌گفتند همین دو ماه پیش داشتند با ما فوتبال بازی می‌کردند. یادم هست که به بچه‌های یتیم ایشان چقدر متواضعانه می‌رسیدند و توجه می‌کردند. بسیار بخشنده و سخاوتمند بودند که این خصلت ایشان از شهرت خاص و عام برخورداراست. ✨خیلی باصفا و شوخ‌طبع بودند ولی در حین کار که می‌شد خیلی جدی و عجیب می‌شدند، «رحماء بینهم» شان خیلی قشنگ بود «اشدا علی الکفار» شان هم چون بجا و خیلی زیبا بود. 🌸🍃وقتی می‌آمدند، مرتب به مدرسه‌هایمان سر می‌زدند. وقتی می‌آمدند، من فکر می‌کردم فقط به من توجه دارند، اما بعد از هرکدام خواهرها یا برادرها که می‌پرسیدم آن‌ها هم همین را می‌گفتند. این نشان می‌دهد که توجهشان به همه ما یکسان و در حد بسیار بالایی بوده است. شهید خرازی می‌گوید: ما عاجزیم در وصف و مدح شهدا خصوصاً برادر عبدالرسول زرین صحبت کنیم. ✨ دائم الوضو بودند و اذان گوی مسجد. دین‌محور بود، می‌گفت هرکجا که اسلام به من نیاز داشته باشد، آنجا هستم. یادم هست که نی بلد بودند، بچه‌ها را جمع می‌کردند برای شب یلدا هندوانه هم خریده بودند و برایمان نی می‌زدند. خب خیلی شوخ و باصفا بودند. http://eitaa.com/shohadayegharibghazvin
تصویری از این رزمنده دوران دفاع مقدس به یادگار مانده که در آن، علی‌رغم اینکه چهره‌ای بشاش و خندان دارد، بخشی از گوش وی آسیب دیده و خونین شده، تا جایی که خون گوش او بر روی گردن و پیراهنش ریخته شده است. 🎇 شهید خرازی در وصف این صحنه گفته است: «بعد از عملیات طریق‌القدس نزدیک ایشان بودم. با روحیه و شادابی بالایی کارش را انجام می‌داد و داشت به سمت عراقی‌ها تیر می‌زد و من می‌دیدم که چگونه تک‌تیراندازهای عراقی را هدف می‌گرفت. 🔺 به من گفت «حسین ببین چگونه دارند فرار می‌کنند و چگونه ذلیلانه زمین می‌خورند». و من خودم چند صحنه از مبارزات ایشان را شاهد بودم. 🎇تا اینکه جایی که ایشان جنگ می‌کرد را عراقی‌ها کشف کردند و یک تیری از جانب تک‌تیرانداز آن‌ها رها شد و من کنار ایشان ایستاده بودم که خدا خیلی به ما رحم کرد و خدا خیلی به ما لطف کرد که همان لحظه ایشان را برای ما نگه داشت. 🔺یک تیر آمد و از بغل گوش ایشان رد شد و لاله گوش راست ایشان را سوراخ کرد ولی ایشان اصلاً خم به ابرو نیاورد و اصابت گلوله دشمن را با لبخند زیبایی پاسخ داد. 🎥 گروهی از فیلم‌برداران هم آن‌جا بودند که بلافاصله فیلم و عکس ایشان را گرفتند و یک عکسی از او در آن لحظه به یادگار هست که این خود گواه صادقی است از تلاش و مبارزات و حماسه‌های ایشان». http://eitaa.com/shohadayegharibghazvin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا