مولا امیرالمؤمنین(علیهالسلام):
شکایت خود را پیش کسی ببر
که بتواند #بینیازت کند.
شرحغررُالحِکم،ج۲،ص۲۳۷
باور کردنی نیست،ولی حقیقت دارد! خاطرهای از۱۸ سال اسارت سیدالاسرا، سرلشگر خلبان حسین لشگری که اولین اسیر و آخرین آزاده جنگ است! وقتی بازگشت از او پرسیدند این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟گفت برنامه ریزی کرده بودم و هر روز یکی از خاطرات گذشته را مرور میکردم! سالها درسلولهای انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت و قرآن را کامل حفظ کرده بود!زبان انگلیسی میدانست،برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود! گفت از ۱۸ سال اسارتم، ده سالی که در انفرادی بودم،سالها با یک مارمولک همصحبت میشدم! بهترین عیدی که این ۱۸سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود!سرباز عراقیِ نگهبان، یک لیوان آب یخ خورد، خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد،دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعتها از این مسئله خوشحال بودم!این را هم بگویم که من مدت ۱۲سال در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم و حسرت ۵دقیقه آفتاب راداشتم!چقدر درمعرفی قهرمانان واقعی به نسل جوان کوتاهی شده است و ارزشها نادیده گرفته شده است!
اینها برای وطن جنگیدند
سرلشگر خلبان ❤️
#حسین_لشگری
http://eitaa.com/shahidesaratghazvin
کاش این #جمعه دل عرش چراغان بشود...
یوسفِ آل علی راهی کنعان بشود...
بانگِ جاء الحقِ جبریل بپیچد به فلک...
آسمان قاریِ این آیه ی قرآن بشود...
تشنه ی بارش یک لحظه نگاهش هستیم...
دیده باید که پُر از حضرت باران بشود...
میرسد عاقبت آن روز که با بیرق نور...
ازافق حضرت خورشید غزلخوان بشود...
عشق معناشده در تاب و تبِ منتظران...
کاشکی ندبه ی ما در خور ایشان بشود...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
در تهران همانقدر که مسولیتهایش
بیشتر میشد، زمان کنار همدیگر بودنمان کمتر میشد. مدرسهای که در آن درس میدادم، نزدیکیهای حرم حضرت عبدالعظیم بود.
فشار زیادی را تحمل میکردم. اول صبح باید بچهها را آماده میکردم؛ حسین و محمد را میگذاشتم مهد کودک و آمادگی و سلمان هم مدرسه خودم بود. از خانه تا محل کار، باید بیست کیلومتر میرفتم، بیست کیلومتر میآمدم؛ با آن ترافیک سختی که آن مسیر داشت و ماشینهای سنگین میرفتند و میآمدند.
گفتم: «عباس تو را به خدا یک کاری کن
با این همه مشکلات، حداقل راه من یک کم نزدیک تر شود.»
گفت: «من اگر هم بتوانم - که نمیتوانست - این کار را نمیکنم. آنهایی که پارتی ندارند پس چه کار کنند؟ ما هم مثل بقیه.»
گفتم: «آنها حداقل زن و شوهر کنار
همدیگر هستند!»
گفت: «نه؛ نمیشود. ما هم باید مثل مردم این سختیها را تحمل کنیم!»
راوی:مرحومه حاجیه خانم حکمت همسر شهید
#سرلشکر_خلبان_شهید_عباس_بابایی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
http://eitaa.com/shahidesaratghazvin
🔴خونه مادرش چندتا کوچه باخونه مافاصله داشت
ما ایثارگران ۷ بودیم اونا ایثارگران ۲۰
توی تمام این سالها نفمیدیم چه وقتایی میاد و به مادرش سر میزنه
همیشه #گمنام میومد و میرفت
با اینکه توی محلههای قدیمی مشهد همه همدیگه رو میشناسن، اما بعد از شهادتش فهمیدیم توی همه این سالها همسایهمون بوده💔
#شهید_رئیسی_عزیز
#سید_محرومان
#بحق_الزینب_اللهم_عجل_لولیک_الفرج
http://eitaa.com/shahidesaratghazvin
حاج حسین یڪتا میگفت:
درعالم رویا به شهید گفتم
چرا برای ما دعا نمیڪنیدڪه
شهید بشیم؟!
میگفت ما دعا میڪنیم
براتونشهادت مینویسن
ولی گناه میڪنید پاڪ میشه...💔🥀
#شهادت
http://eitaa.com/shahidesaratghazvin
🕊🌷
اِنگارِ ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند!،
اما حقیقت آن است
که زمان ما را باخود برده است و شهدا مانده اند.
http://eitaa.com/shahidesaratghazvin
🔺گوش به هر پیشنهاد صد من یک غازی ندهید. این توصیههای بیدر و پیکر هم معمولا یک بستهبندی شکیل و جذاب دارد. مثلا میگوید وقتی رفاقت با رفیقت کمی آرامش تو را بهم زد و زحمت برای تو داشت؛ این رفاقت و این رفیق را حذف کن؛ این حرف اشتباه است. هر رفاقت و ارتباطی روزهای سخت و پرتنشی را هم تجربه میکند؛ طبیعی است. این حذف، ظلم به خود و دیگری است.
☘☘رسمرفاقت
http://eitaa.com/shahidesaratghazvin
#دلی♡
فروغ فرخزاد چه قشنگ میگه:
اما تو تغییر نکن
تو باش و نشان بده آدمیت
هنوز نفس میکشد..