#قسمت_اول
#توبه
از وقتی چشم باز کردم، توی خونمون پدر و مادرم رو در حال بد گویی به نظام و مسئولین دیدم، وضع مالی مون خوب بود، تحصیلات پدر و مادرمم خوب بود، ولی همیشه تو خونه ما بد گویی نظام گفته میشد، مادرم شدیدن گله داشت که، چرا ما باید بیرون حجاب داشته باشیم، توی ایران آزادی نیست، من با همین تفکر، ضد نظام بزرگ شدم و بغض کینه از مسیولین کشورم به دلم نشست، از همه بیشتر امام خمینی رو مقصر میدونستم، وقتی هم خودم بزرگ شدم، بیشترین مانع ازدایم رو این یه تیکه شالی رو که مینداختم روی سرم میدیدم، بارها به خاطر بد حجابی از گشت ارشاد، تذکر گرفته بودم، ولی بازم بدم میومد لباسی به اسم مانتو و تیکه پارچه ای به اسم شال بندازم سرم، به دانشگاه که راه پیدا کردم، این حس و حالم توی وجودم شعله کشید، بیشتر اوقات شالی که روی سرم مینداختم، روی شونه هام بود، از دانشگاه هم چندین تذکر گرفتم، منتظر بودم، مدرک دانشگاهیم رو بگیرم، خونوادگی بریم انگلستان، یه روز توی قفسه سینم احساس درد کردم، پی گیرش شدم، بعد از کلی آزمایش، دکتر بهم گفت، شما توی سینتون تومور دهلیز چپ دارید...
#ادامه_دارد...
🌷❤️🌷
@shahidesarboland_313
#قسمت_دوم
#توبه
از طرف دانشگاه یک اردوی زیارتی به حرم امام خمینی گذاشتن، اول گفتم نمی رم، ولی چون هم دانشگاهیام داشتن میرفتن، گفتم منم میام، یه مینی بوس گذاشتن دانشگاه منم باهاشون نشستم توی ماشین، وقتی رسیدیم حرم، چشمم که به گلدسته های حرم امام خمینی افتاد، شروع کردم توی دلم به بد و بیراه گفتن، به امام، وقتی هم رسیدیم توی حرم، شروع کردم به بی ادبی کردن، بچه ها رفتن دور ضریح با زیارت کردن، منم دستم رو انداختم توی شبکه های ضریح، به مسخره مثل بچه ها گریه کردم، هی صدا زدم، آی امام خمینی من رو شفا بده البته خدا من رو ببخشه امامش رو نمیگفتم،
چند شب بعد خواب دیدم تو تالار علامه طباطبایی دانشگاه تهران جلسه تشکیل شده و سخنران جلسه امام خمینی بود، طبق پیش زمینه ای که داشتم و همین طور در حال قضاوت بودم که یه دفعه توی خواب دیدم، امام خمینی رو کرد به من، به اسم خودم صدام کرد، گفت خانم... دختر گلم مقنعه سرت کن من تعجب کردم به خودم گفتم یعنی با من بود...
#ادامه_دارد...
🌷❤️🌷
@shahidesarboland_313
#قسمت_سوم
#توبه
این همه آدم اینجا نشستن چرا با من حرف زد، همینطور که زل زده بودم بهش، یه دفعه امام خمینی از پله ها اومد پایین رو کرد به من خانم ... شما تومورتون خوب شده، وقتی از خواب بلند شدم، بازم این موضوع رو به مسخره گرفتم، گفتم امام خمینی اومد تو خواب من رو عمل کرد رفت بعد هرهر میخندیدم
برای تشخیص میزان رشد تومور مراجعه کردم به بیمارستان قلب تهران، آزمایش های لازم رو. دادم، دکتر نگاه کرد، گفت، خانم ... خوشبختانه تومور به جای رشد در مسیر نزولی و در حالت خود ایمنی بدن در حال از بین رفتنه، مصرف داروها تون رو قطع کنید
از خوشحالی گریم گرفته بود، من که توان دو تا پله بالا و پایین رفتن رو نداشتم اونروز از پلههای بیمارستان به راحتی پایینی اومدم، با اینکه بیماران قلبی باید از آسانسور استفاده کنند اما من تمام پله ها رو دونه دونه پایین اومدم، و هی خوابم رو مرور میکردم، توی محوطه بیمارستان کاملا شالم از سرم افتاد، و من بی اهمیت، قدم زدم، با خودم میگفتم، درگیر خرافات نشو ولی تمام وجودم مملو و یک حس خاص از لمس یک نور بود...
#ادامه_دارد...
🌷❤️🌷
@shahidesarboland_313