#کوتاه_و_خواندنی
🔰آیا امکان ملاقات امام زمان وجود دارد؟
علامه حلی هر شب جمعه از حِلّه به کربلا میرفت. در یکی از سفرها در راه شخصی به او رسید و با هم روانه کربلا شدند. بعد از صحبت با مرد غریبه علامه درک کرد که با عالمی بزرگ هم¬صحبت شده است؛ بهطوریکه هر مسئلهای میپرسید، او جواب میداد.
تازیانهای که در دست علامه بود، به زمین افتاد. در همین حین این مسئله را از آن شخص پرسید:
«آیا در زمان غیبت کبری، امکان ملاقات با امام زمان (ع) هست؟»
آن شخص تازیانه را برداشته و به علامه داد و دستش به دست علامه رسید، فرمود: «چگونه نمیتوان امام زمان را دید در صورتی که اکنون دست او در دست توست؟»
منبع: کتاب «قصص العلماء» نوشته تنکابنی/ ص ۸۸۳
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷
✫⇠ #خاطرات_شهید_شاهرخ_ضرغام
#از_جهالت_تا_شهادت
قسمت:3⃣1⃣
✍اولین جرقه هدایت
🍁درعاشوراي سال پنجاه و هفت ، ساواک به بسياري از هيئت ها اجازه حرکت در خيابان را نمي داد . اما با صحبتهاي شاهرخ ، دسته هيئت جواد الائمه مجوز گرفت . شاهرخ مياندار دسته بود. محکم و با دو دست سينه مي زد . نمي دونم چرا اما اونروز حال و هواي شاهرخ با سالهاي قبل بسيار متفاوت بود . موقع ناهار ، حاج آقا تهراني کنار شاهرخ نشسته بود . بعد از صرف غذا ، مردم به خانه هايشان رفتند .
🍁حاج آقا با شاهرخ شروع به صحبت کرد . ما چند نفر هم آمديم و در کنار حاج آقا نشستيم . صحبتهاي او به قدري زيبا بود که گذر زمان را حس نمي کرديم . اين صحبتها تا اذان مغرب به طول انجاميد . بسيار هم اثر بخش بود . من شک ندارم ، اولين جرقه هاي هدايت ما در همان عصر عاشورا زده شد . آن روز ، بعد از صحبتهاي حاج آقا و پرسش هاي ما ، حُـرّ ديگري متولد شد . آن هم سيزده قرن پس از عاشورا ، حُرّي به نام شاهرخ ضرغام براي نهضت عاشورائي حضرت امام (ره)
🍁ببينيد رفقا ، ما اين همه به خاطر امام حســين(ع) به ســر و سينه خود مان ميزنيم ، از آنطــرف فرزند اين مولاي مــا يعني آقاي خميني را گرفته انــد . بدون دليل هم تبعيدش کرده اند . اما ما هيچ کاري نميکنيم . مگر ايشان چه گفته ، اين سيد ميگويد : شاه نبايد پول مملکت را اينقدر صرف عياشي و جشن و خوش گذراني کند . ميگويد اسلام در خطر است . ميگويد نبايد به اســرائيل کمک کرد . شــما ببينيد از پول مملکت اسلامي ما به اسرائيلي که کشورهاي اسلامي را اشغال کرده کمک ميشود .
🍁به جاي بها دادن به اسلام واقعي ، شــخصي را نخســت وزير کرده اند که مذهبش بهائي است . واقعا آقاي خميني راست گفته که اسلام در خطر است . اينهــا صحبت هائي بود که حاج ســيد علي نقــي تهراني در عصر عاشــورا براي ما ميگفت ، بعد ادامه داد: نور ايمان را ببينيد ، اين آقاي خميني بدون هيچ چيزي و فقط با توکل بر خدا ، با يک عبا و لباس ســاده به مبارزه پرداخته ، اما شاه خائن با اين همه تانک و توپ از پس او بر نمي آيد شــاهرخ که ســاکت و آرام به ســخنان حاج آقا گوش ميکرد وارد بحث شد . گفت : اتفاقاً من هم به همين نتيجه رســيده ام ...
ادامه دارد
منبع:
🔹کتاب شاهرخ ,حر انقلاب اسلامی
🔹کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
@shahidfaryadras
#پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
🌷به وسیله من هشدار داده شدید و به وسیله علی علیهالسلام هدایت مییابید و به وسیله حسن احسان میشوید
🌱و به وسیله حسین خوشبخت میگردیدو بدون او بدبخت. 🍁
بدانید که حسین دری از درهای بهشت است، هر کس با او دشمنی کند، خداوند بوی بهشت را بر او حرام میکند.🌾
📚البرهان فی تفسیرالقرآن،ج۳،ص۲۳۲🌿
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷
✫⇠ #خاطرات_شهید_شاهرخ_ضرغام
#از_جهالت_تا_شهادت
قسمت:4⃣1⃣
✍توبه
🍁شاهرخ ادامه داد شما نمي داني توي اين کابارهها و هتلهاي تهران چه خبره ، اکثر اين جور جاها دســت يهودي هاســت ، نميدونيد چقدر از دختراي مسلمون به دست اين نا مسلمونها بي آبرو ميشن . شــاه دنبال عياشي خودشه ، مملکت هم که دست يه مشت اسرائيل ، اين وسط دين مردمه که داره از دست ميره . و وقتي بحث به اينجا رســيد حاج آقا داشــت خيره خيره تو صورت شاهرخ نگاه ميکرد ، بعد گفت : آقا شاهرخ ، من شما را که ميبينم ياد مرحوم طيب ميافتم .
🍁حاج اقا ادمه داد : طيب در روزگار خودش گنده لاتي بود ، مدتي هم وابسته به دربار،حتــي يکبار زده بود تو گوش رئيس پليس تهران ، ولي کاري باهاش نداشــتند . همين آقاي طيب را بعد از پانزده خرداد گرفتند و گفتند : شــرط آزادي تو ، اينه کــه به خميني دشــنام بدي . بعد هم بگي كه من از او پــول گرفتم تا مردم را به خيابانها بريزم ، اما او عاشــق امام حســين (ع) و آزاد مرد بود . قبول نکرد . گفت: دروغ نمي گم . توي همين تهران هم طيب رو به رگبار بستند . بعد ادامه داد: طيب اين درس عاشورا را خوب ياد گرفته بود که مرگ با عزت بهتر از زندگي با ذلت است .
🍁ســه روز از عاشــورا گذشته . شــاهرخ خيلي جدي تصميم گرفته بود . کار در کابــاره را رهــا کرد . فردا صبح هم رفتیم مشهد . وارد صحن اسماعيل طلائي شدیم . يکدفعه ديدم کنار درب ورودي ، شاهرخ روي زمين نشست . رو به سمت گنبد . خيره شد به گنبد و شروع کرد با آقا حرف زدن . مرتب مي گفــت: خدا ، من بد کردم . من غلط کردم ، اما مي خوام توبه کنم . خدايا منو ببخش ! يا امام رضا (ع) به دادم برس . من عمرم رو تباه کردم . اشــک از چشمان من هم جاري شد . شاهرخ يکساعتي به همين حالت بود . خلاصه دو روز مشهد بودیم و بعد برگشتيم تهران ، شاهرخ در مشهد واقعاً توبه کرد . همه خلافکارهاي گذشته را رها کرد .
ادامه دارد
منبع:
🔹کتاب شاهرخ ,حر انقلاب اسلامی
🔹کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
@shahidfaryadras
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷
✫⇠ #خاطرات_شهید_شاهرخ_ضرغام
#از_جهالت_تا_شهادت
قسمت:5⃣1⃣
✍آتش زدن کاباره ها
🍁بهمن ماه بود و هر شــب در تهران تظاهرات بود . اعتصابــات و درگيريها همه چيز را به هم ريخته بود . از مشهد که برگشتيم . شاهرخ براي نماز جماعت رفت مسجد !! خيلي تعجب کردم . فردا شب هم براي نماز مسجد رفت . با چند تا از بچه هاي انقلابي آنجا آشنا شده بود . در همه تظاهراتها شرکت ميکرد .
🍁حضور شاهرخ با آن قد و هيکل و قدرت ، قوت قلبي براي دوســتاش بود . البته شاهرخ از قبل هم ميانه خوبي با شاه و درباريها نداشت . بارها ديده بودم كه به شاه فحش ميداد . ارادت شاهرخ به امام بعد از شناخت امام تا آنجا رسيد که در همان ايام قبل ازانقلاب سينه اش را خالکوبي کرده بود و روي آن هم نوشته بود : خميني ، فدايت شوم .
🍁اوايل بهمن بود ، با بچه هاي مســجد ســوار بر موتورها شــديم . همه به دنبال شــاهرخ حرکت کرديم .شــاهرخ رفت جلوی یه رستوران وایساد و گفت : این رستوران صاحبش يه يهوديه ، که الان ترســيده و رفته اســرائيل ، اینجا اسمش رســتورانه اما خيلي از دختراي مسلمون همين جا بي آبرو شدند . پشت اين سالن محل دانس و قمار و ... بعد سنگي را برداشت و شيشه را شکست . بعد هم سراغ کاباره های دیگه رفتيم . آن شب تا صبح بيشتر کابارهها و دانسينگهاي تهران را آتش زدیم ...
🍁نيمه هاي شب بود .وارد خانه شدیم . لباسهاش خوني بود . مادر با عصبانيت رفت جلو و گفت : معلوم هست کجائي ، اين کارها به تو چه ربطي داره . نشست روي پله ورودي و گفــت : اتفاقاً خيلي ربــط داره ، ما از طرف خدا مســئوليم ! ما با کســي درگير شــديم که جلوي قرآن و اسلام ايســتاده ، بعد به ما گفت: شــما ايمانتون ضعيفه ، شــما يا به خاطر بهشــت ،يا ترس از جهنم نماز ميخونيد ، اما راه درست اينه که همه کارهات براي خدا باشه !! خلاصه این شاهرخ ، با اون شاهرخ که چند ماه قبل ميشــناختيم خیلی فرق داشت...!
ادامه دارد
منبع:
🔹کتاب شاهرخ ,حر انقلاب اسلامی
🔹کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
@shahidfaryadras